سه شنبه 5 دى 1396 18:47 ساعت
شناسه خبر : 281627
تاریخچه تفصیلی و خواندنی حزبالله (از 1974 تا 2010)/ 50
ماجرای ترور حرفهای عالیرتبهترین فرمانده اسرائیل در لبنان که حزب الله را «یک گروه تروریستی درجه 3» مینامید!
شیخ نبیل قاووق بعدها برای من گفت که ترور گیرشتاین را باید در کنار کمین انصاریه در سال 1997 و عملیات احمد قصیر که در سال 1982 مقر حاکم نظامی صور را ویران کرد قرار داد، عملیاتهایی که بزرگترین عملیاتهای حزب الله در سالهای اشغال لبنان محسوب میشوند.
گروه تاریخ رجانیوز: آنچه در پی میآید، قسمت دیگری از تاریخچهی حزب الله است. این سلسله مطالب، ترجمهای است از ترجمهی عربی کتاب «رزمندگان خدا؛ حزب الله از درون؛ 30 سال نبرد ضد اسرائیل»، نوشتهی نیکلاس بلانفورد؛ که در عین نوشته شدن توسط یک پژوهشگر غربی (که بعضا با مواضع حزب زوایای جدی داشته و گاهی در درک عمق ایدئولوژی اسلامی ناتوان بوده و در برخی موارد نیز تحت تاثیر شایعات ضد مقاومت واقع شده) مجموعا اطلاعات مفید و ذیقیمتی در بارهی تاریخچهی حزب الله ارائه میکند. قسمت پنجاهم را میخوانیم:
پایان آزادی موقت ارنون
در اوایل ماه آپریل و بعد از دو ماه فاصله، حزب الله در ظرف یک هفته با استفاده از بمبهای کنارجادهای، دو بار در جادهای که قلعه را به روستای ارنون متصل میکرد، کمین گذاشت. بمب دوم، که در فاصلهی چند متری دروازهی قلعه کار گذاشته شده بود، منجر به کشته شدن یک نظامی اسرائیلی شد. فردای آن روز هم دو بمب کنارجادهای در کنار یکی از نیروهای ارتش لبنان جنوبی که در نزدیکی قلعه مشغول گشتزنی بود منفجر شد.
آزادی کوتاه ارنون در شب 15 آپریل به پایان رسید. آن شب، نظامیان اسرائیلی با نفربرهای زرهی وارد روستا شدند تا دو بخش روستا را به صورت کامل یکی کنند. آنها برای این کار چندصف مختلف، سیمهای خاردار حلقوی کشیدند که قطر مجموع این خطِ ایجاد شده به حدود سی متر میرسید. جادهای که با عجله بعد از آزادی ارنون (یعنی 6 هفته قبل) ایجاد و آسفالت شده بود هم از بین رفت. در دو طرف مسیر، دو خندقِ دستکم حدود یک متری حفر شد که باعث تخریب لولههای آبی گردید که به تازگی به روستا کشیده شده بود.
در ورودی روستا هم با استفاده از خاکی که از دیوارهای اولین منزل روستا کنده شد، یک پایگاه مقدم جدید بنا کردند. فردا صبح، میشد در زیر آن آفتابی که در آنجا میتابید، سایهی نظامیان اسرائیلی را از پشت خاکریزها دید.
برخی از ساکنین روستا تصمیم به ترک آن گرفتند. آنها با برداشتن ساکهایی که لباسهایشان در آن بود یا بقچههایی که با کمربند یا طناب، آن را بسته بودند، از طریق جادهی خاکی باریکی که از بین سیمهای خاردار حلقوی میگذشت به سمت بیرون راستا راه افتادند.
پیرمردی که به واسطهی سن بالا، قدش خمیده بود، یکی از همین ساکنین بود که به کمک همسر پیرش حرکت میکرد. این زوج ناتوان تلاش داشتند این جادهی ناهموار را با سختی رد کنند اما نتوانسته و در یکی از خندقها افتادند. فریاد کمکخواهی پیرمرد به آسمان بلند شد. درخواستهای ترحمبرانگیز پیرمرد (که داشت تلاش میکرد با سختی خود را از خندق بالا بکشد) باعث شد یکی از خبرنگارها [که همچنان در نزدیکی روستا مستقر بودند] دستش را بلند کند تا نظامیهایی که آنجا را تحت نظر داشتند او را ببینند و بعد به سمت آن پیرمرد و پیرزن راه افتاد تا به آنها کمک کند.
پیرزن [بعد از بیرون آمدن از خندق] گفت: «ارنون را خودمان درست کردیم. همه عمر همینجا زندگی کرده بودیم. ولی الان دیگر کارمان تمام است.»
یکی از سربازان اسرائیلی با بلندگو از جمعیت خبرنگارها خواست منطقه را ترک کنند. برای اینکه سریعتر از آنجا برویم، از بالای دیوار سنگرشام چند بمب دودزا هم به سمتمان پرتاب کردند. دودهای سفید پیچاپیچی که از بمبهای دودزا بلند شده بود (و البته نتوانست خبرنگارها را متفرق کند)، واقعا به درد یک صحنهی جذاب در فیلمهای سینمایی میخورد!
سرباز اسرائیلی فریاد کشید: «بروید سمت ماشینهایتان. همان الان از اینجا بروید.» چند گلوله هم شلیک شد. سریع روی زمین دراز کشیدیم تا گلوله نخوریم. گلولهها از بالای سرمان رد می شد و به ماشینها و زمین میخورد. در همین بین، قاسم ضرغام، مهندس صدابرداری که برای شبکهی تلویزیونی ابوظبی کار میکرد و حوزهی تخصصی کارش جنگهای داخل لبنان بود، از ناحیهی کمر تیر خورد. البته خوشبختانه گلولهی پلاستیکی بود نه گلولهی جنگی و لذا زخمش چندان کاری نبود.
ارتش لبنان جنوبی هم هشدار داد که از این به بعد هر کس به روستا نزدیک شود را هدف گلوله قرار خواهد داد. اسرائیلیها امیدوار بودند که سیطرهی بر ارنون باعث کم شدن فشاری شود که بر روی قلعه الشقیف وارد میآمد. ولی اشتباه میکردند. در ماه بعد، حزب الله فعالیتهای خود را روی قلعه متمرکز کرده و بدون اینکه چندان با سختی مواجه شود، توانست از استحکامات دفاعیای جدیدی که اطراف ارنون کشیده شده بود رد شده و تعداد بیشتری بمب کنارجادهای کار بگذارد.

[قلعه الشقیف]
در 4 می هم وقتی خمپارهاندازهای حزب الله، با دقت و نشانهگیری عالی، استحامات داخل قلعه را هدف خمپارهای خود قرار دادند، سه سرباز اسرائیلی زخمی شدند.
ترور گیرشتاین، عالیرتبهترین فرمانده اسرائیلی در لبنان و پیامدهای آن
مهمترین اتفاق مربوط به بمبهایی که حزب الله در کنار جادهها کار میگذاشت در اواخر فوریه 1999 رخ داد. دو ماه پیش از آن، رئیس دستگاه اطلاعاتی ارتش لبنان جنوبی در منطقه شبعا (در بخش شرقی منطقهی اشغالی)، در درگیریای که بر سر درآمد قاچاق پرسود از مرز سوریه در گرفت، کشته شده بود. این محل فاصلهی کوتاهی از مرز سوریه داشت و از جادههای کوهستانی جبل حرمون در شمال شرق شبعا، با استفاده از الاغ، کالا قاچاق میشد.
آن روز، ایرز گیرشتاین، عالیرتبهترین فرمانده اسرائیلی در لبنان، به شبعا رفت تا به خانوادهی آن فرمانده اطلاعاتی ارتش لبنان جنوبی تسلیت بگوید. کمی پیش از ظهر، گیرشتاین سوار بر مرسدس ضدگلولهاش و به همراهی سه ماشین غیرنظامی دیگر، از شبعا خارج شدند [تا به مقر خودشان برگردند.] در ماشین مرسدس در کنار گیرشتاین، دو سرباز و یک خبرنگار از رادیو اسرائیل حضور داشتند.
کاروان سه ماشینهی آنها هنوز مسافت زیادی از مقر هندیهای یونیفل در نزدیکی روستای کوکبا دور نشده بود که مرسدس گیرشتاین در مقابل اشعهی مادون قرمز [متصل به بمبکنارجادهای] قرار گرفته و در نتیجه، بمبی که کارگذاشته شده بود، منفجر شد. انفجار، ماشین را تبدیل به یک گلولهی آتشین کرده و آن را به بیرون جاده، روی دامنهی دره[ای که در کنار جاده قرار داشت] پرتاب کرد. ماشین کاملا منهدم شده و هر چهار سرنشینش کشته شدند.
25 دقیقه بعد هم یک بمب کنارجادهای دیگر در مسیر یک نفربر ارتش لبنان جنوبی [که به آنجا می آمدند] منفجر شده و دونفر از این نیروها را زخمی کرد.

[ایرز گیرشتاین]
این دومین تلاش حزب الله برای کشتن گیرشتاین بود و نیروهای حزب الله از [مدتها] قبل برای آن برنامهریزی کرده بودند. این دو بمب، یک ماه پیش از آن توسط تیمی از نیروهای ویژهی حزب الله آماده شده بود. این نیروها از شمال به داخل منطقهی اشغالی نفوذ کرده و با گذشتن از تپههای نزدیک کوکبا که شبهای تندی دارند خود را به کنار این جاده که برای گذاشتن کمین انتخاب شده بود رسانده بودند.
حتی دو هفته بعد از آن هم یک تیم دیگر حزب الله مجددا به داخل منطقهی اشغالی نفوذ کرده بودند تا باطری اصلی را تعویض کرده و به جای آن یک باطری پر بگذارند. اما باطری سه بمب دیگر تعویض نشد. این اشتباهی بود که اسرائیلی ها را از دادن تلفات بیشتر در دقایقِ بعد از انفجار ماشین گیرشتاین در امان نگه داشت.
در روزهای بعد [از این انفجار] نیروهای اسرائیلی و نیروهای ارتش لبنان جنوب برخورد سختگیرانهای نسبت به روستای های مجاور در پیش گرفتند چون مشکوک شده بودند که برخی اشخاص از داخل این روستاها به این ترور کمک کردهاند.
با وجود اینکه قاتلین گیرشتاین، هیچ وقت پیدا نشدند، ولی منابع مختلفی در دستگاه اطلاعاتی لبنان میگویند که اطلاعاتِ سفر تسلیتگویی گیرشتاین به شبعا، از طریق شبکهای از جاسوسها که زیر نظر رمزی نهرا قرار داشتند به دستگاه اطلاعات نظامی سوریه [و از آنجا به نیروهای حزب الله] رسیده بود.
رمزی نهرا در جولای 1998 و بعد از آزادی از زندانهای اسرائیل، از منطقهی اشغالی اخراج شده و فعالیتهای مخفیاش را در بیروت از سر گرفته بود و شبکهای [از جاسوسها] که در اختیار داشت قسمت عمدهی بخش شمالی منطقهی اشغالی و همچنین گذرگاهی که در حد فاصل روستای خودش ابل السقفی تا جزین در قسمت شمالی منطقهی اشغالی قرار داشت را پوشش میداد.
ترور گیرشتاین، یک موفقیت عظیم و خیرهکننده برای حزب الله بود. او عالیرتبهترین فرمانده نظامی اسرائیلی بود که از دههی هفتاد به بعد و از زمان آغاز دخالتهای نظامی اسرائیل در لبنان، در این کشور ترور میشد. تنها چند ماه پیش از ترور، خبرنگاری از گیرشتاین پرسیده بود فکر میکند که ماشین مرسدساش میتواند در مقابل بمبهای کنارجادهای مقاومت کند یا نه. گیرشتاین جواب داده بود: «بحث، بحث شانس است!»

[مرسدس بنز گیرشتاین پس از انهدام]
شیخ نبیل قاووق بعدها برای من گفت که ترور گیرشتاین را باید در کنار کمین انصاریه در سال 1997 و عملیات احمد قصیر که در سال 1982 مقر حاکم نظامی صور را ویران کرد قرار داد، عملیاتهایی که بزرگترین عملیاتهای حزب الله در سالهای اشغال لبنان محسوب میشوند.
کشته شدن عالیرتبهترین فرمانده ارتش اسرائیل در لبنان، اثر عمیقی روی افکار عمومی اسرائیل گذاشت. چرا که گیرشتاین تنها یک نظامی عالیرتبه که در نقاط خطرناک در خطوط مقدم یا در کمینی در وادی السلقی خدمت میکند نبود، او جزو آن فرماندهان میدانی سرسختی بود که به اهمیت «منطق امنیتی» اعتقاد داشته و حزب الله را یک «گروه تروریستی درجه سه» میدانست! (هآرتس، 6 مارس 1999)
اما مرگ او، این حقیقت روشن را به همه نشان داد که هیچ کدام از نظامیان اسرائیلی در جنوب لبنان از دست بمبها و موشکهای حزب الله در امان نیستند و ظاهرا این گروه شیعه میتواند هر کس [از اشغالگران] را بخواهد، هر وقت که بخواهد، بکشد.
«این واقعیت، سیلی محکمی [به صورت ما] بود. در بین همه [افسران عالیرتبه]، ایرز کسی بود که بدون هیچ تردید و شم و شبههای، باقی ماندن در لبنان و ضرورت اتخاذ موضعی شدید را تایید میکرد. او دائما حزب الله را دستکم میگرفت [و مسخره میکرد]». این جملات را یک افسر عالی رتبهی ارتش اسرائیل (که هویتش اعلام نشد) در گفتگویی ویژه و صادقانه با روزنامهی اسرائیلی هاآرتس مطرح کرد. در ادامهی این مصاحبه (که با تیتر «وقت رفتن رسیده است» منتشر شد) آمده بود: «وقتش رسیده که از دوپهلو حرف زدن دست برداریم: ماندن در لبنان به مصلحت و منفعت ما نیست. ... اخیرا به جنوب لبنان رفتهای؟ دیدهای در این یک سال اخیر، چه جور مراکز مقدمی در آنجا ساختهایم؟ ما در آن دژهای مستحکم عظیم (که طبیعتا برای موشکهای دشمن، جذابیت دارند) نشستهایم و کاروانهایی راه میاندازیم که هر روز بیش از روز قبل تبدیل به اهدافی آسان میشوند. رفته رفته وضعیتمان شبیه به صلیبیها [که صدها سال پیش همین منطقه را اشغال کرده بودند] میشود و بیش و پیش از هر چیز دیگر به دنبال محافظت از خودمان خواهیم بود.»
وعده ایهود باراک برای عقبنشینی از لبنان در صورت پیروزی در انتخابات
ایهود باراک، که در آن زمان رهبر حزب «کار» (حزب مخالف دولت وقت) بود متوجه کاهش تدریجی تایید عمومی [صهیونیستها] در زمینهی حضور در لبنان شد و روز بعد از کشته شدن گیرشتاین اعلام کرد که اگر در انتخاباتی که در ماه می انجام خواهد شد پیروز شود، «جوانها[ی ارتش] را از لبنان به کشورشان» بازخواهد گرداند.
پیشنهاد او با استقبال افکار عمومی اسرائیلیها مواجه شد. در ماه مارس، نظرسنجیای که از سوی موسسهی گالوپ برای روزنامهی معاریو صورت گرفت نشان داد که 61 درصد اسرائیلیها عقبنشینی یکجانبه از جنوب لبنان را تایید میکنند.
ادامه دارد ...
مترجم: وحید خضاب
[مطالب مندرج در این سلسله مطالب لزوما مورد تأیید رجانیوز و مترجم نیست و تنها به جهت حفظ امانت به صورت کامل نقل شده است. خصوصا مطالب مرتبط با نیروهای ایرانی و یا سران مقاومت، نیازمند تأیید از سوی مراجع ذی صلاح است.]
قسمتهای قبل:

لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/281627
لینک کوتاه کپی شد
کلیدواژه ها »