هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
دوشنبه، 24 ارديبهشت 1403
ساعت 10:32
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

يكشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت 15:32
يكشنبه 9 ارديبهشت 1403 13:47 ساعت
2024-4-28 15:32:35
شناسه خبر : 380197
 خیلی به تهجد و نماز شب تقيد داشت. حتی وقتی دیر به خانه می آمد و خسته بود، باز نماز شب را می خواند.
خیلی به تهجد و نماز شب تقيد داشت. حتی وقتی دیر به خانه می آمد و خسته بود، باز نماز شب را می خواند.
گروه فرهنگی - رجانیوز: خیلی به تهجد و نماز شب تقيد داشت. حتی وقتی دیر به خانه می آمد و خسته بود، باز نماز شب را می خواند.
 
 عصری بود و محمد هم برای کارهایش در تهران حضور داشت، من خریدی داشتم که منتظر بودم محمد بیاید و آن را انجام دهد.
 
وقتی آمد، گفت: «من هنوز نماز عصر مو نخواندم.» گفتم: «برو این خرید رو بکن!» گفت: «نمیتونم!» یکی دو دقیقه با هم بحث کردیم، اما قانع نشد و گفت نمی روم.
 
خیلی ناراحت شدم و توقع نداشتم نرود. نماز را که قامت بست. لباس حمزه را پوشاندم و با ناراحتی از خانه زدم بیرون و به طرف خانه ی مادرم راه افتادم.
 
پیاده تا آن جا نیم ساعت راه بود. ما نواب بودیم و منزل مادرم ستارخان. نزدیک خانه مادرم که رسیدم، دیدم با ماشین آمد و برایم بوق زد.
 
رفتم سوار شدم. شروع کرد به صحبت و عذرخواهی و از دلم درآورد. البته این را بگویم، هر بار که محمد تهران بود، در نگهداری بچه خیلی به من کمک می کرد.
 
 
وقتی شب ها حمزه بی قراری می کرد و می دید که من خسته شده ام، او را می گرفت، به من می گفت تو برو بخواب، بعد حمزه را روی پاهایش می گذاشت و تکان می داد و جالب این که خودش زودتر از حمزه خوابش می برد.
 
در تمام دوران زندگی ام با محمد، هر وقت با هم بودیم، ندیدم نماز شبش ترک شود. خیلی به تهجد و نماز شب تقيد داشت. حتی وقتی دیر به خانه می آمد و خسته بود، باز نماز شب را می خواند.
 
 
برگرفته از كتاب «محمد نبودی» مجموعه خاطراتی از شهید سید محمد علی جهان آرا
راوی: صغری اکبر نژاد

انتهای پیام/