
گفتمان حقوق زن و مرد؛ عدالت یا تساوی؟/ جریان دفاع از حقوق زنان در بطن تفکر الهی وجود داشته است/ قرار نیست ما غرب را به صورت کلی نفی و طرد کنیم/ زن باید در عین حفظ شئون اسلامی، به سمت فعالیت و درخشش خود هدایت شود
گروه زنان و خانواده-رجانیوز: موضوع حقوق زنان همواره در ادوار مختلف تاریخ مورد بحث و چالش بودهاست. امروزه این موضوع در دو پارادایم فکری بررسی میشود؛ یکی در جهان غرب و به نمایندگی آن ایالت متحدۀ آمریکا، و دیگری در کشورهای اسلامی به ویژه در ایران.
در همین خصوص رجانیوز با سرکار خانم دکتر مقدمی، دانشآموختۀ مقطع کارشناسی ارشد در رشتۀ حقوق خانواده و مقطع دکترا در رشتۀ حقوق بینالملل گفت و گو کرده است. دکتر مقدمی در این خصوص معتقد است عواملی در کنار هم باعث شد غرب، خاستگاه بحث دفاع از حقوق زن شناخته شود. در حالی که جریان دفاع از حقوق زنان در بطن تفکر الهی وجود داشته است که چندان مورد اقبال قرار نگرفت. در ادامه متن گفت و گوی کامل رجانیوز با دکتر مقدمی استاد دانشکدۀ حضرت زینب (س) را از نظر میگذرانید:
لطفأ مختصری از نگاه اسلام و غرب را به مسألۀ دفاع از حقوق زنان توضیح دهید.
بنده غرب را اینگونه تعریف میکنم: هر آنچه که خارج از تفکر اسلام است؛ اسلامی که تنها محدود به دین و مذهب نیست و در واقع کاملترین مدل سبک زندگی و حیات طیبۀ انسانی است که ذیل احکام پروردگار قرار میگیرد.
گفتمان اسلام، گفتمان برابری و عدالت است و میگوید هر کسی در جای خود باید قرار گیرد. اگر مشخصۀ منحصر به فرد زیستی وجود دارد که نیازها و تکالیف منحصر به فردی ایجاد میکند، دقیقأ آن حقوق و تکالیف باید متناسب با شرایط تکوینی فرد شکل بگیرد. در نگرش بینالمللی و سازمان مللی که منطبق بر فمینیسم است، دقیقا برعکس این آمده است؛ میگوید زمانی عدالت بین دو جنس برقرار میشود که دو جنس عین هم باشند و تشابه صددرصدی برقرار شود. آیا نیازهای زنان و مردان یکسان است که حقوق و تکالیفشان یکسان باشد؟ ما میگوییم نه؛ طبیعت دو جنس متفاوت است؛ اگرچه از لحاظ شأن انسانی کاملأ برابرند. ما در قرآن داریم همانا گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست. باتقواترین هم نه مرد میشناسد و نه زن. آنچه که در نگاه اسلامی آمده است، در جای خود قرار گرفتن هر جنس است و زن و مرد در کنار هم مکملاند. برعکس نگاه غربی که زن و مرد را رقیب میداند و این رقابت از ابتدای شکلگیری فمینیسم بین این دو وجود داشته و حتی فمینیسمهای رادیکال میگویند سالها نظام مردسالاری فعالیت کرده و حقوق زنان را پایمال کرده و خانمها برای رسیدن به حق خود، نباید به تساوی اکتفا کنند و باید به دنبال حقوق بیشتر باشند؛ یعنی تبعیض معکوس اتفاق بیفتد تا حقوقشان احقاق شود. این تا اینجای تفکر اسلامی و غربی.
آیا گفتمان دفاع از حقوق زنان در غرب تولید شدهاست؟
بعضیها معتقدند که بله، این جریان از غرب برآمده است. این موضوع را باید در بستر تاریخی، اجتماعی و فرهنگی مورد بحث قرار دهیم. شواهد دوران باستان نشان میدهد که در مورد انسان بودن یا نبودن زن نیز سؤال وجود داشته است. این سؤال هم در یونان باستان، هم در ایران باستان و هم در چین باستان وجود داشته است که در میان آرای فلاسفه به چشم میخورد. شما آثار افلاطون، سقراط و ارسطو را در باب زن نگاه کنید؛ اکثر نظراتی که در مورد زن وجود دارد با این جمله آغاز میشود که زن حیوانی است که فلان ویژگی را دارد. مثلا افلاطون میگوید زن همان حیوانی است که باید در طول روز شلاق به او بزنی تا مطیع تو گردد. نگرش به این شکل است که زن را اساسأ انسان نمیبینند از نظر ذات و ماهیت. و دوم اینکه زن را جنسی میدانند که مدام در حال اذیت مرد است. وقتی بدین شکل در مورد زن قضاوت میشود، قاعدتأ بعدها که به دورهای میرسند که نظام غربی تحولات سیاسی عمیقی را جستجو میکند و زنان تازه میتوانند ابراز وجود کنند، سعی میکنند به هرآنچه که نتوانستهاند از جامعۀ خود دریافت کنند، برسند.
اینجا لازم است توضیحی در مورد فمینیسم دهم. جنبش فمینیسم که ابتدا واقعا برای احقاق حقوق زن بود، پس از مدتی منحرف شد. سردمداران آن به جای آنکه زن را به سمت حقوقش ببرند، تلاش کردند او را به درون دایرۀ تفکر امانیستی ببرند؛ تفکری که در آن انسان محور است؛ هر آنچه که انسان به صلاح خود میبیند، باید به همان عمل کند. همین امانیسم، سبب شکلگیری یک سری "ایسم"ها در غرب شد: سوسیالیسم، کمونیسم و غیره. اینها جریانات مختلفی است که در نهایت ادارۀ زندگی اجتماعی را به دست دارند. این سلسله در نهایت به فمینیسم رسید که به دنبال احقاق حقوق زن بود. فمینیسم یک کلیدواژۀ فرانسوی دارد؛ چون اساس این تفکر از فرانسه شکل گرفته است. آن کلیدواژه این است: Laissez faire یا "بگذار هرچه میخواهد انجام دهد". یعنی به عبارتی آزادی ارادۀ زن. اینجا دوگانۀ تمدن اسلامی و غربی مطرح میشود. ما در تفکر اسلامی، احکام پنجگانۀ تکلیفی داریم: وجوب، حرمت، کراهت، استحباب و اباحه. امر مباح چه امری است؟ امری است که انجام یا عدم انجام آن، هیچ ثواب و عقابی ندارد. هیچ ارزش افزودهای ندارد. در تمدن غربی اساسأ همۀ امور مباح است، مگر آنکه در چارچوب قانون نباشد. بنابراین فعل فرد هیچ بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد. دوست دارد انجام دهد یا ندهد. اینکه میگوییم کلیدواژۀ فمینیسم آن است که هرچه میخواهد انجام دهد، در واقع همان اباحهگری عمل انسان است. بنابراین در تفکر فمینیستی، ما با اباحهگری عمل زنان روبرو هستیم، نه با احقاق حقوق زنان. شما کجا اثر این را میبینید؟ جایی که در کنوانسیون میگوید زنان حق بدن خود را دارند. به عنوان مثال، چه سقط جنین کنند و چه فرزندآوری، برای آنان مباح است. برعکس تفکر دینی که خداوند در محور قرار میگیرد و احکام را تعیین میکند و برای تک تک اعمال انسان، احکام پنجگانه مشخص میکند.
جایگاه گفتمان دفاع از حقوق زنان در دین اسلام چگونه است؟
در همان دوران که غرب زن را اساسأ انسان نمیبیند، دورۀ پیدایش تفکر اسلامی و ظهور پیامبر (ص) است که میبینید در اوج جاهلیت عرب که دختر را زنده به گور میکردند و شأنی هم برای زن قائل نبودند، ایشان برای همسر و دختر خودشان و در واقع برای جنس زن احترام قائل میشدند و پیامی میرساندند.
شاید بگویید آیا دین یهود و دین مسیحیت همان حرفهایی که اسلام میزند را نمیزدند؟ جواب آن است که چرا، همۀ ادیان الهی قبل از تحریف، قاعدتأ یکسانند؛ چرا که دین از حضرت آدم تا حضرت خاتم یکسان است و تغییری نمیکند؛ تکمیل شده است، اما اساس و بنیاد آن تغییری نکرده است. پس این نگرشی که نسبت به زن در آیین یهود و مسیحیت وجود دارد از کجا میآید؟ شما در عهد عتیق میبینید که آن کسی که باعث وسوسۀ حضرت آدم بوده، حضرت حوا بوده و در واقع حضرت حوا واسطۀ میان شیطان و حضرت آدم تلقی میشده و به واسطۀ این کاری که کرده و باب گناه نخستین را باز کرده، خداوند او را نفرین کرده که در نهایت به دردهایی در زندگی دچار میشود به ویژه درد زایمان. خب، این اندیشه از کجا میآید؟ شما ببینید الهیات یونان چه تاثیری داشتند بر کسانی که شروع کردند به بازنویسی کتب مقدس ادیان. بنابراین نگاه به زن در آنچه خارج از اسلام هست، نگاه جنس درجه دو و محروم از حق بوده؛ نگاه مالکیتی به زن بوده. قبل از دوران رنسانس، خانمها مایملک پدران و همسران و حتی گاه برادران و پسرانشان بودند؛ وقتی پدر فوت میکرد، به برادران خودشان به ارث میرسیدند و وقتی همسر فوت میکرد، اگر پسری داشتند، به پسرانشان به ارث میرسیدند. یعنی شأن شیء داشتند. در همان زمان که این نگاه نسبت به زن وجود داشته، در نقطۀ مقابل پیامبری وجود داشته که بالاترین شئون را برای جنس زن قائل بوده و نه تنها جلوی تضییع حق را میگرفته، بلکه حقوق سیاسی و نظامی برای زن قائل بوده که اساسأ تا آن زمان موضوعیتی نداشته. ما اسلام را معمولأ به دفاع از حقوق مظلومان میشناسیم. آن زمان دو قشر به شدت مظلوم بودند؛ یکی بردگان و دیگری زنان. و پیامبر ما اتفاقأ بهترین شکل احقاق حقوق را در آن سالها رقم میزند. ما ماجرای بیعت رسول اکرم با زنان را در تاریخ داریم، بحث گارد حفاظتی عدهای از خانمها برای امیرالمؤمنین را در تاریخ داریم که نشان میدهد محدودیتی برای زن وجود نداشته است.
چرا همزمان با سیر تحولات غرب، گفتمان اسلامی در مورد زن مورد اقبال قرار نگرفت؟
چند عامل در اینجا مطرح است: اول آنکه در سطح تمدنی، بعد از آنکه جنگهای صلیبی اتفاق میافتد و مسلمانان شکست میخوردند، عملأ پای اسلام از مناطق اروپایی بریده میشود و به محاق میرود؛ علیرغم اینکه از لحاظ فرهنگی در اوج شکوفایی قرار داشت. از قبیل آثار معماری و تولیدات فکری و فلسفی مسلمانان در آن دوره. اما شکست مسلمانان در جنگهای صلیبی از سال 1095 تا 1291 یعنی چیزی حدود 200 سال، مسلمانان را به حاشیه راند. دوم آنکه دو سه قرن بعد، زمزمههایی از تحولات سیاسی و فکری و فلسفی در غرب به گوش رسید که ما آن دوران را با نام رنسانس یا عصر روشنگری میشناسیم. در این دوران چه اتفاقی افتاد؟ انسان از تسلط مذهب خفهکننده و سرکوبگر رها شد؛ مذهبی که بعد سیاسی آن در واقع شامل تعالی جمعی نبود و به صورت حاکمیت مطلق اربابان کلیسا تعریف میشد. حالا انسان با صد سال تفکر و تفلسف راجع به ماهیت انسان، به نقطهای رسید که جایگاهش را در عالم و خلقت تغییر دهد. اگر تا دیروز خدایی در محور قرار داشت و حول خداوند، انسان، طبیعت و سایر موجودات و نسبت بینشان تعریف میشد، از رنسانس به بعد انسان محور قرار گرفت که همان تفکر امانیسم است که انسان محور است و حول محور انسان، طبعیت و خدا و سایر موجودات بازتعریف شدند.
کم کم بعد از دوران رنسانس در قرن 14 و 15، در اواخر قرن 16 جنبشهای سیاسی و اجتماعی از فرانسه و متعاقبأ در آمریکا شکل گرفت. زنانی که در تغییر ساختار سیاسی مشارکت داشتند، بعد از تحولات سیاسی و انقلابها، دیدند در قانون اساسی و اساسنامههای کشورهایشان، هیچ اسمی از زن برده نشده و همه چیز با ادبیات مردانه نوشته شده است. خیلیها در آمریکا پای صندوقهای رأی شرکت کردند؛ زنانی که میخواستند نقش اجتماعی و سیاسی داشته باشند؛ اما به رسمیت شناخته نشدند! آنجا بود که اولین جرقههای فمینیسم شکل گرفت. یعنی زنان برای احقاق حقوق اولیه و انسانی تلاش کردند. حالا تصور کنید چقدر قبل، یعنی حدود هزار سال قبل، پیامبر ما همان حق رأی را برای زن به رسمیت شناخته بود؛ اما زن اروپایی تازه بعد از هزار سال میخواست به این حقوق اولیه دست پیدا کند. بنابراین خیلیها بهواسطۀ این اتفاقی که در غرب افتاد، به این نقطه رسیدند که جریان دفاع از حقوق زنان در غرب شکل گرفته است.
از طرف دیگر، رنسانس باعث ایجاد یک تفوق فکری در سراسر اروپا شد، از نظر فلسفی یکپارچه شد و کشورهای غربی به یک گفتمان مشترک رسیدند. اما به یک انسان مسلمان بگویید کلیشۀ جنسیتی؛ میگوید دختران صورتی و پسران آبی میپوشند؛ دختران خالهبازی و پسران ماشینبازی میکنند! نه! کلیشۀ جنسیتی در سازمانهای بینالمللی تعریف شدهاست؛ یعنی هر نوع محدودیتی که زن و مرد را از رسیدن به خواستگاهها و تمایلاتش بازمیدارد. زمانی مادری کردن کلیشۀ جنسیتی تعریف میشود؛ چرا که برای زن محدودیتهایی ایجاد میکند. تا زمانیکه ما درست غرب را نشناخته باشیم و کلیدواژههای آن را ریشهیابی نکرده باشیم، قطعا نمیتوانیم نقاط ضعف و قوت آن تمدن را بشناسیم و هم نمیتوانیم گفتمان خود را به درستی عرضه کنیم. حالا ایجاد تفوق فکری در اروپا در حالیست که همزمان در کشورهای عربی و اسلامی، هیچ وفاق و اندیشۀ مشترکی وجود ندارد و آنقدر نقش عرف در کشورهای اسلامی پررنگ است که نمیتوانند به یک ادبیات و گفتمان مشترک برسند. همین عوامل در کنار هم باعث شد غرب، خاستگاه بحث دفاع از حقوق زن شناخته شود. در حالیکه جریان دفاع از حقوق زنان در بطن تفکر الهی وجود داشته است؛ اما به دلایل گفته شده مورد اقبال قرار نگرفت.
چرا با وجود تسلط مسلمانان بر بخشی از اروپا، باز هم گفتمان دفاع از حقوق زن در اسلام ترویج نشد؟
خلفای اسلامی از جنگ و شمشیر برای فتح سرزمینهای دیگر استفاده میکردند. هرچند گفتمان اسلام آنقدر جذابیت داشت که بعد از فتح، در دل ساکنان آن سرزمین نفوذ کند، اما یکی از موانع گفتگمانسازی آن است که ورود اسلام به مناطق مختلف ابتدا با زور بوده است. ضمن اینکه اساسأ خلفا دغدغۀ کار فرهنگی نداشتند؛ بلکه دغدغۀ کشورگشایی داشتند و در پی گسترش جغرافیای اسلامی بودند. وقتی دغدغه و اولویت، کار فرهنگی نباشد، گفتمان و ادبیاتی ظهور نمیکند. بنابراین شما ظهور و بروز تمدن اسلامی در منطقه را بیشتر در قالب هنر، صنعت و معماری میبینید؛ نه گفتمانسازی و به عنوان مثال دفاع از حقوق زن.
نقش سازمان ملل در ترویج گفتمان دفاع از حقوق زنان چه بود؟
پس از موج اول فمینیسم، موج دوم آن شکل گرفت؛ به خصوص در سالهایی که سازمان ملل وارد موضوع دفاع از حقوق زنان شد و این موضوع از حوزۀ کشورهای منفرد خارج شد و وارد سطح جهانی شد. کنفرانسهایی با عنوان سال جهانی زنان یا روز جهانی زنان برگزار شد. کنفرانس بیجینگ کرۀ جنوبی در سال 1975 منجر به نوشتن پیشنویس کنوانسیون رفع همۀ اشکال تبعیض علیه زنان (سیدا) شد و چهار سال بعد در سال 1979 باعث تصویب این کنوانسیون شد.
جامعۀ ملل تحت تأثیر موج دوم فمینیسم، در قالب سازمانها و نهادهای بینالمللی و در عین حال اسناد بینالمللی الزامآور و غیر الزامآور به دفاع از حقوق زنان اقدام کرد. در سالهای مختلف، صندوق جمعیت ملل متحد، کنوانسیون مقام زن و کمیتۀ سیدا که عضو ناظر و تفسیری کنوانسیون سیدا است، مدام حقوقهای مختلف در حوزۀ زنان را احصاء میکند. کنوانسیون به سندی گفته میشود که توسط بیش از دو کشور پذیرفته شده و مفاد آن برای همان کشورها الزامآور است. در سالهای اولیه، کنوانسیونهای تک موضوعی در حوزۀ زنان مطرح بود. نخستین کنوانسیون مربوط به رضایت و سن ازدواج زن بود. بعد از آن عدم تغییر تابعیت پس از ازدواج و غیره. این کنوانسیونها تک موضوعی بود که تک حقوق را بررسی میکرد. کمی بعدتر، جامعۀ بینالملل پرسید چرا تک تک به ازاء هر حقی، یک کنوانسیون مطرح شود؟ ببینیم خانمها از چه حقوقی برخوردارند و کل آن را در یک سند جامع تصویب کنیم. مانند کنوانسیون سیدا که به واسطۀ کنفرانس بیجینگ کرۀ جنوبی در سال 1979 تصویب شد که در آن، حقوق مختلفی برای زن احصاء شد. از قبیل آنکه زنان باید خود تصمیم بگیرند که فرزندآوری داشته باشند یا نه، تعداد فرزندان و فاصلۀ سنی آنان که چون به بدن زن مربوط است، جزء حقوقی است که خود زن باید برای آن تصمیم بگیرد. سند سیدا نگاهی تساوی طلبانه داشت و میگفت تا آن روز هر حقی مردان داشتند، از امروز زنان هم مثل آنها، عین آنها. کمیتهای به نام سیدا شکل گرفت که عضو ناظر و تفسیری بود و بر کشورهایی نظارت میکرد که عضو سیدا بودند. تفسیری از چه جهت؟ قطعأ میدانید که نیازهای زنان در طول تاریخ تغییر خواهد کرد. بنابراین به تبع آن، حقوقشان هم تغییر میکند و این تغییر حقوق، این نیاز را ایجاد کرد که کمیتهای وجود داشته باشد که نیازهای جدید را احصاء کند و مطابق با آن قانونسازی کند.
بعد از آن رفته رفته جامعۀ ملل به این سمت رفت که چرا خود را محدود به سند کند که خیلی از کشورها مانند ایران از عضویت در آن سر باز میزنند؟ بنابراین رویکرد خود را تغییر داد و به سمت اسنادی رفت که نیاز به امضای کشورها ندارد؛ اسنادی که اصطلاحأ به آن دستورالعمل میگویند. کدام سند تصویب شد؟ سند توسعۀ پایدار 2030! مادۀ 4 این سند که سال 96 در کشور ما خیلی صدا کرد، معروف است به آموزش یونسکو. سند 2030 قرار است از سال 2015 تا 2030، اهداف 15 سالهای را دنبال کند. هفده هدف دارد؛ از تأمین آب آشامیدنی سالم و دسترسی به غذا گرفته تا ایجاد ساختارهای مستحکم عدالت. تساوی جنسیتی یا Gender equality هدف پنجم آن است. تساوی جنسیتی با برابری جنسیتی فرق دارد و این نکتهای است که باید بدان توجه شود.
اکنون شما وضعیت نسخۀ غربی دفاع از حقوق زن را چگونه ارزیابی میکنید؟
نسخۀ غربی پیش روی ما هست؛ حداقل هم به اندازۀ 150 سال نسبت ما بیشتر تجربه دارند. بخشی از بدنۀ نخبگانی آن جامعه هم میگوید زن و دختر غربی هم از تجربۀ جریان احقاق حقوق خسته است. شما جنبشهایی را میبینید که ضد جریاناتی هستند که زن و دختر غربی را به جای هدایت به سمت احقاق حقوق، به ابزاری برای تلذذ تبدیل کرده است.
بازمیگردم به مفهوم جنبش فمینیسم. فمینیسم قائل به اباحهگری است. یعنی زن هرچه میخواهد انجام دهد. این درمورد انسان غربی یعنی روابط آزاد که فرد خود را محدود به چارچوب دینی و اخلاقی نکند و هر آنچه که خواست، انجام دهد. سالها پس از انقلاب جنسی، اصطلاحات و گفتمانهایی در فرهنگ غربی وارد شد. از جمله هوکآپ. یکی از شاخههای فرهنگ هوکآپ، یک شب با یکی بودن و مناسبات جنسی است؛ دو نفر همدیگر را میبینند و از نظر جسمی مورد پسند هم قرار میگیرند، بدون آنکه هیچ شناختی از هم داشته باشند و قصدی برای تشکیل زندگی مشترک در آینده داشته باشند، وارد یک رابطۀ جنسی میشوند. خب، پیامد آن تعدد شرکای جنسی برای زن و مرد است و رابطۀ دائمی آرامشبخشی نیز بین آنان شکل نمیگیرد. برخی تحقیقات انجامشده نشان میدهد عدهای از دختران که تعدد روابط جنسی دارند، بعد از گذشت چند سال، دچار افسردگی میشوند؛ چون هیچ مردی آنها را برای زندگی دائمی نمیخواهد و زیباییهای روح و شخصیت آنان دیده نمیشود. بنابراین جنبشی ضد هوکآپ شکل گرفت. زنان و دخترانی احساس کردند که بعد از انقلاب جنسی، کلاه سرشان رفته است! زنانی که فرسوده شدند و به تنهایی بار زندگی را به دوش کشیدند و هیچ مرد وفاداری کنار آنان قرار نگرفته که دوشادوش یکدیگر زندگی را پیش ببرند. همان جامعه دردها را میبیند و برای برطرف کردن آن، جنبشهایی ضد آن تشکیل میدهد. از سال 1990 ازدواج همجنسگرایان در غرب رسمی شد. در سال 2015 نیز این امر در ایالت متحدۀ آمریکا بهعنوان قانون پذیرفته شد. بعضی کشورهای دنیا مانند ایران مخالف این نوع ازدواج است؛ چرا که آن را مخالف فطرت انسانی میدانند. احتمالا این قانون هم باید یک عمر 300-200 ساله را طی کند تا تبعاتش برای این جوامع روشن شود؛ اما انسان باید آن را تجربه کند! چرا؟ چون اساس، مکتب امانیسم است و انسان باید تصمیم بگیرد و برنامهریزی کند.
همین جریانات و مخالفتها برای ما ثابت میکند که این نسخهها حداقل نسخههای کاملی نیست و معیوب است. به صلاح ما هست که از این نسخه پیروی کنیم؟عقل سلیم میگوید نه! به ویژه آنکه ما عقبۀ گفتمانی خوب هم داریم؛ اما به خاطر موانع گوناگون از جمله عرف مردسالار، تفاسیر مردانه از دین، بازیها و اختلاف نظرات سیاسی، درست از آن استفاده نمیکنیم.
چگونه انقلاب اسلامی در مورد حقوق و جایگاه زن گفتمان جدید تولید کرد؟
در دوران مدرن، دوباره بعد از انقلاب 57، گفتمان اسلامی برای ما احیاء شد. معتقدیم که انقلاب اسلامی ظرفیت آن را ایجاد کرد که نگاه جدیدی به مسألۀ زن در دنیا شکل گیرد. در ادبیاتسازی و گفتمانسازی، انقلاب اسلامی این دریچه را باز کرده است. چرا؟ چون هر حرکت اجتماعی را میتوان با رهبران آن شناخت. نگاه رهبران انقلاب اسلامی به یک زن، نگاهی از جنس فعال و اثرگذار، هنرمند، متدین و انقلابی است. شاخصهای مختلفی از بیانات رهبران میتوان استخراج کرد. زنی که فقط منحصر به چارچوب خانه نیست و در بعد اجتماعی و تربیتی اثرگذار است. بارها حضرت امام فرمودند این انقلاب پیروز نمیشد اگر خانمها در میدان نبودند و واقعا پیروزی انقلاب اسلامی محصول تلاش گستردۀ زنان و مردان این سرزمین بود و نه تنها مردان. به عنوان مثال یکی از فرماندهانی که به عنوان بازوی نظام فعالیت میکرد، سرکار خانم حدیدچی دباغ هستند. پس انقلاب اسلامی میتوانست مدلسازی و الگوسازی کند. این اتفاق افتاد؟ به نظر من نه.
اگر قرار است تحولی رخ دهد، اول باید در سطح مدیران و مسئولان رخ دهد. امام جامعه خط سیر درست جامعه را ترسیم میکند؛ اما تا مدیر دغدغهمند و آشنا به گفتمان اسلامی سرکار نیاید، قطعأ بحث زنان و خانواده در حاشیه میماند. در عین اینکه این وظیفه از گردن دولتها ساقط نمیشود، اما نهادهای غیردولتی و چهرههای شاخص باید کنار هم جمع شوند و از موازیکاری اجتناب کنند.
با توجه به آنچه شما گفتید، انقلاب اسلامی در ایران همراه با تحولاتی در عرصۀ عملی نسبت به حقوق زنان بوده. اکنون رویکرد ما در این حوزه فعالانه است یا منفعلانه؟
همان طور که گفتم، اگرچه ما از باب گفتمانی قوی هستیم، اما اجرا دست امام جامعه نیست و دست دولت به معنای کل آن است. دولتها در گفتمانسازی در حوزۀ زنان میتوانند دو رویکرد داشته باشند؛ یا فعالانه یا منفعلانه. قطعا دولت فعال به جای آنکه بنشیند تا برایش تصمیمسازی شود، خودش شروع میکند به جمع کردن متحدان. الان فضای بینالمللی به این صورت است که در حوزههای مختلف از جمله حوزۀ زنان، نمایندگان کشورهای مختلف جمع میشوند و موضوعی مشترک را به بحث و تبادل نظر میگذارند. حالا اگر نمایندۀ جمهوری اسلامی از سواد کافی برخوردار باشد، راجع به تک تک واژههایی که به کار میرود، صحبت میکند؛ نه اینکه لزومأ ان قلت وارد کند یا مقابله کند، ولی حداقل باید بداند ریشۀ شکلگیری آن واژه چیست. افراد واژگانی را که میشنوند، تعمیم میدهند به نزدیکترین تفسیری که از آن در ذهن خود دارند. مثلا یک فرد غربی میگوید "عدالت و برابری" بهترین راه برای کسب حقوق زنان است. آیا انسان ایرانی تا زمانی که آن واژه را ریشهیابی نکند، به ترجمۀ دقیقی میرسد؟ به نظر من خیر. بسیاری از مشکلات در کشور ما در همۀ حوزهها ناشی از ترجمۀ اشتباه است. وقتی شما تفکر را نشناسید، خواستگاه تفکر را ندانید، قطعا در ترجمه دچار مشکل خواهید بود. ترجمۀ صحیح به شما کمک میکند بدانید که انسان غربی چه میگوید. کسی که Gender equality را مترادف عدالت جنسیتی میداند، در مجامع بینالمللی هم میگوید بله، جمهوری اسلامی قائل به همین است. اما اگر بداند مبنای این واژه و بستر تاریخی و اجتماعی آن چیست، به راحتی آن را به عدالت جنسیتی تفسیر نمیکند؛ بلکه با آنهایی که نقطه نظر مشابهی با او دارند، صحبت میکند و جبههای تشکیل میدهد و حداقل به عنوان یک لابی در عرصۀ بینالملل نقشآفرینی میکند. اما مسألۀ زنان اولویت خیلی از دولتها نیست و موضعی منفعلانه انتخاب میکنند؛ به این صورت که هر سال در مجامع بینالمللی شرکت میکنند و سندی را که به عنوان پیشنویس طراحی شده به راحتی امضا میکنند! و اتفاقاتی مثل سند 2030 در کشور ما میافتد. بنابراین علتی که موجب شد انقلاب اسلامی نتواند گفتمان خود را در سطح بینالمللی مطرح کند، این انفعال دولتها بوده. البته در دولت نهم و دهم اقداماتی صورت گرفت؛ اما مقطعی بود و تغییر دولت سبب شد که این اقدامات به ثمر نرسد.
تأکید میکنم این دولتها هستند که موضع فعال یا منفعل را انتخاب میکنند. جمهوری اسلامی در این چهل سال تلاش کردهاست که حقوق زنان را تا حدی به نقطۀ ایدهآل برساند و در بعضی موارد موفق هم بوده است؛ مثلا کمیت دانشجویان زن. اما در خیلی از عرصهها هم موفق نبودهاست. ما بهعنوان فعالان حوزۀ زن و خانواده از جمله دغدغههایی که همواره پیگیری میکنیم، ایجاد سازوکار و بسترهای شغلی و اجتماعی برای زنان است؛ بهگونهای که زنان در عین حال که بتوانند به مسئولیتهای خانوادگی خود برسند و محدودیتی برای آنان ایجاد نشود، بتوانند به حقوق شغلی و اجتماعی خود نیز برسند. حرکتهای مثبتی صورت گرفته است؛ مانند اعطای حق مرخصی زایمان به مدت 9 ماه و با حقوق که امنیت شغلی آنان را نیز تأمین میکند؛ اما باز هم جای کار دارد و این افق ایدهآل نیست؛ بلکه باید هم مادر و هم پدر از مرخصی و تسهیلات برخوردار شوند تا پدر هم در کنار مادر حضور یابد و بتواند در امر تربیت فرزند کمک کند. یا شناور بودن ساعت کاری یا نوع کاری که برای زنان تعریف میشود. بین افقهای روشن تمدنی تا عمل، هنوز فاصلۀ زیادی داریم. و اتفاقأ یکی از دلایلی که نتوانستیم گفتمان خود را در عرصۀ جهانی گسترش دهیم، این است که خود ما تا حد زیادی در عمل نتوانستیم به این گفتمان دست پیدا کنیم.
آیا حقوقی مانند حق دستمزد برابر، حق اشتغال، حق تحصیل برای زنان و... که در غرب مطالبه میشود، برای جامعۀ ما نیز لازم است؟
خیلیها ممکن است بگویند که در غرب برای دستمزد برابر، حق اشتغال، حق تحصیل و ... برای زن تلاش میشود. پس چرا شما انقدر غرب را تقبیح میکنید؟ اول آنکه شما عقبۀ فلسفی را یک بار نگاه کنید که بر پایۀ امانیسم شکل گرفته. امانیسم بر پایۀ انسان، بر پایۀ بشر شکل گرفته است و انسان چون نمیتواند در دورههای زمانی مختلف، به صورت جامع به تاریخ حیات بشر نگاه کند، هر زمانی مختص به زمان خودش، سعی میکند حقوق و وظایفی را برای خود احصاء کند؛ بنابراین نگاه جامعنگر ندارد. دوم آنکه زنانی که در غرب مدافع حقوق زن بودند، از یک عقبۀ تاریخی محرومیت آمدند و سعی کردند حقوق اولیه را به دست آورند. در حالیکه در این سمت حقوق اولیه وجود داشته و اختلاف بر سر این حقوق نبوده. سوم آنکه اساس اعطای حقوق به زن در غرب اباحهگری است. آیا اباحهگری انسان را به سرمنزل مقصود میرساند یا خیر؟ تبعاتش را در غرب نگاه کنید. رنگ زیبایی دارد وقتی از حقی مانند برابری در حق اشتغال صحبت میشود؛ اما خیلیها نمیدانند که این برابری برای زنان، امروز جنبشهایی را ایجاد کرده که از روز جهانی کارگران جنسی پرده برمیدارد؛ چون از سویی حق بر بدن به زن و مرد میدهد که به فرد اختیار میدهد از بدن خود به هر نحوی که میخواهد استفاده کند و از سوی دیگر میگوید زن هم کارگری است مانند بقیه که باید حق اشتغال او را به رسمیت شناخت؛ پس روسپیان زن و مرد و به ویژه زن، حق اشتغال دارند. آیا این را مستقیم به یک زن ایرانی مسلمان میگویند؟ قطعا نه! چون میدانند نمیپذیرد. چه میگویند؟ میگویند فرصتهای شغلی برابر. یعنی روکشی خوشرنگ روی آن میکشند؛ در حالیکه اساسأ این اتفاق نمیافتد.
ما تا جایی با غرب مخالف نیستیم که با اندیشۀ اسلامی متناقض نباشد. آیا ما معتقدیم پرداخت دستمزد تابعی از جنسیت است؟ خیر! اصل اسلام بر عدالت است. اسلام میگوید اگر دو نفر فارغ از جنسیتشان، کار مشابه با بازدهی مشابه در یک پست مشابه انجام دادند، باید درآمد برابر داشته باشند. با این که ما مشکلی نداریم. یا در مورد فرصتهای شغلی برابر؛ ما با شغلهایی که برای زنان خطرساز و با ویژگیهای جسمانیشان ناهماهنگ نباشد، مشکلی نداریم. اتفاقأ وظیفۀ نظام اسلامی است که فرصت اشتغال و تحصیل را برای زن فراهم کند و در زندگی اجتماعی نیز حضور فعال داشته باشد؛ چرا که زن در نظام اسلامی تمدنساز است و برای زنی که میتواند علاوه بر نقش همسری، مادری و تربیت نسل، نقش اجتماعی داشته باشد، ضرورت دارد که این نقش را نیز ایفا کند.
باز هم تاکید میکنم که قرار نیست ما غرب را به صورت کلی نفی و طرد کنیم. بنده پژوهشی انجام دادم با عنوان عفاف در غرب. طیفهای مختلفی از اندیشمندان، اساتید، نویسندگان و ... با تفکرات متفاوت، به گفتمان مشترکی در این حوزه رسیده بودند. مثلأ نظر یک مسیحی معمولی را خواندم و دیدم چقدر مشابه اسلام سخن گفته است که اگر منابع اسلامی را در دست داشت، چقدر کاملتر میتوانست راجع به عفت در نظام زندگی انسان بنویسد. پس لازم است ما با کسانی که در دنیا ادبیات مشترک داریم، یک جبهه را تشکیل دهیم. متاسفانه ما متفرقیم و صدای ما ضعیف است و حرف ما به گوش دنیا نمیرسد.
نقش رسانه را در این حوزه چه میدانید؟
رسانه در غرب، دست حکومت است و حکومت جهتگیری دلخواه خود را منعکس میکند. البته در سالهای اخیر، شبکههای اجتماعی کمک کردهاند تا گفتمانهای ضعیفتر هم به گوش مردم برسند. پژوهشهایی در رابطه با آسیبهای ارتباط همجنسگرایان انجام شدهاست؛ آسیبهایی از قبیل سرطانهای خاص این گروه؛ ولی در رسانه مطلقأ منتشر نمیشود! همچنین من پژوهشی را در مورد سن فرزندآوری مطالعه میکردم؛ یکی از اعضای مجلس انگلستان، مقالهای نوشته بود که چرا رسانههای انگلیس تلاش میکنند بگویند زنان بعد از 35 سالگی نیز، همان توان باروری سابق را دارند. در حالیکه علم پزشکی این را رد میکند. و این رسانه است که باعث میشود دختران و زنان تصور کنند تا سالهای طولانی امکان فرزندآوری دارند.
رسانههای غربگرا در کشور ما قاعدتأ تلاش میکنند نگاه غربی را به دختران و زنان ما منتقل کنند و این حس را ایجاد میکند که زن غربی در عرصۀ احقاق حقوق خود، موفقتر از زن ایرانی است. از طرفی رویکرد دولتهای منفعل به این موضوع دامن میزند. این دولتها درصدد پیادهسازی نسخههای غربی هستند.
لطفأ اندکی راجع به وضعیت حقوق زنان پیش از انقلاب اسلامی توضیح دهید.
قضاوت از گذشته تنها از طریق آثار بهجامانده از آن دوران ممکن است. در مورد وضعیت زنان پیش از انقلاب، بر اساس آثار سینمایی بهجامانده از آن دوران قضاوت میکنم. زن در آن آثار، جایگاه اجتماعی ندارد و زنی صرفأ جسمانی، عشوهگر و در حد عروسکی است که مصرفش دلبری سطحی از مردان است، کارکرد جسمی و جنسی دارد، اثرگذاری خاصی ندارد و آخرین سطح از حضور اجتماعیش، خوانندگی است! اما پس از انقلاب اسلامی، خانمها دیدند که کارکردشان بیشتر از تلذذ مادی و جسمانی است و سهم مهمی در دانشگاه، ایجاد فکر و انقلاب دارند. این دریچه اگرچه باز شد، اما تداوم پیدا نکرد. اگر ما در دوران انقلاب، خانمی مانند خانم دباغ داشتیم، اکنون پس از گذشت چهل و چند سال از انقلاب، باید حداقل صدها خانم در همان سطح داشتیم؛ اما نداریم! و حرکت در حال معکوس شدن است. شما به آثار سینمایی چند سال اخیر نگاه کنید؛ زن دوباره از کارکرد اصلی خود فاصله میگیرد و با یک روکش اسلامی، به همان نقشهای قبل از انقلاب برمیگردد و مستقیم اعمال ناشایست انجام نمیدهد؛ اما نشانههایی از آن رفتارها در فیلم وجود دارد. در بهترین حالت زن در سینمای امروز ما، یک کپی است از نمونۀ یک زن موفق غربی؛ زن کماندو، زنی که مدیر یک اداره است. بهترین راه انتقال گفتمان، انتقال از طریق هنر است و الان بهترین ابزار هنری، تلفیق تصویر و موسیقی بهخصوص اثر سینمایی است.
و کلام آخر.
تا زمانی که بحث هویت برای دختر و زن ایرانی روشن نشود، یا باید نسخۀ خود را به نسخۀ غربی تقلیل دهد، یا باید منتظر شود کسانی از جامعۀ اسلامی، اندیشۀ صحیح اسلامی را به او عرضه کنند؛ اندیشهای که در پی معرفی الگوی سوم برای زن است؛ یعنی نه الگوی مردسالار، نه الگوی مدرنی که زن را از اصالت خود دور میکند؛ بلکه الگویی که زن را در عین حفظ شئون اسلامی، به سمت فعالیت و درخشش خود هدایت میکند. تا زمانی که این الگوی سوم معرفی نشود، خیلیها همان الگوی دوم یعنی الگوی غربی را به عنوان مدل ممتاز برای سبک زندگی خود میپذیرند.
در نهایت میگویم؛ اگر مشکل هویتی زن در جمهوری اسلامی حل شود، همۀ مسائل مربوط به زنان حل میشود.
*با تشکر از شما
