کسی که حاکمیت ولی خدا را قبول ندارد، اصلاً حاکمیتِ خدا را قبول ندارد/ هیچ چیزی در زندگی بشر مهمتر از پیوند خوردن اراده به ولایت الهی نیست/ دستگاههای حاکمیتی قانونی را تصویب نکنند که منجر به از بین رفتن سنت رسولالله شود
گروه معارف - رجانیوز: فقه نظام یک سطح کاملا متفاوت با فقه شخصی است و البته بر آن تأثیر بسیار زیادی دارد. وقتی ما تکلیف نهادهای اجتماعی را مشخص کردیم، تحولی در نگاه ما نسبت به شخص مومن به وجود می آید. درفقه شخصگرا شما یک نقش را برای شخص در نظر می گیرید و آن نقشی است که او در ارتباط با خدا دارد و آن نقش بندگی است. در فقه نظام اما نقش فرد در نهادهای اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد و حالا باید او را در نظام اجتماعی در نظر بگیریم. این موضوع روی تکالیف فردی بسیار مؤثر است. ممکن است چیزی برای شخص به خودی خود حلال باشد ولی بنابر شخصیت اجتماعی او حرام شود.
در یک نظام که نمیتواند وظایف خود را درست انجام دهد ممکن است افراد خوبی به صورت فردی وجود داشته باشند و همۀ وظایف شخصی خودشان را هم عمل کنند، ولی باز هم عدالت اجرا نمی شود، پیشرفت صورت نمی گیرد، معنویت در جامعه رشد نمی کند. این جاست که نقش فقه حکومتی برجسته شده و ضرورت آن آشکار می شود. بنابراین فقه کلان، نظام ساز است و باید این مجموعه را طوری طراحی کند که به سوی تحقق اهداف و انجام درست وظایف پیش برود.
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
در جلسه پیش ادعا کردیم که مخاطب اوامر الهی در احکام کلان فقط حاکمِ تنها نیست، بلکه جامعهی متشکل از محکوم و حاکم است. حال به ادله روایی این مدعا میپردازیم:
مخاطب اوامر الهی در احکام کلان
در اینجا یک روایت آمده است که هم در منابع اهل سنت و هم در کتاب اصول کافی وجود دارد. در اینجا مضمونِ متن اصول کافی را ذکر میکنیم که البته این مضمون تقریباً متواتر است و در روایات، یک تواتر معنوی نسبت به این مضمون داریم.
(حدیث قُدسی) «قَالَ اَللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی لَأُعَذِّبَنَّ کلَّ رَعِیةٍ فِی اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَیةِ کلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیسَ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ کانَتِ اَلرَّعِیةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کلِّ رَعِیةٍ فِی اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَیةِ کلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ کانَتِ اَلرَّعِیةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً. لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کلِّ رَعِیةٍ؛ اینجا بحث رعیت است. یک رعیت داریم و یک راعی، یک حاکم داریم و یک کسی که حکومت آن حاکم را پذیرفته است. لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کلِّ رَعِیةٍ فِی اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَیةِ کلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ کانَتِ اَلرَّعِیةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً». نزدیک به همین مضمون در منابع اهل سنت زیاد وجود دارد، البته با الفاظ دیگر.
این حدیث به چه معنا است؟ یک جمعی از مردم رفتارهایشان زننده است، اما «دَانَتْ بِوَلاَیةِ إِمَامٍ عَادِلٍ»؛ ولی در رفتار جمعی و پذیرش اراده جمعی، اراده جمعی حاکم بر آنها چه ارادهای است؟ ارادۀ حاکم عادل است. «دَانَتْ بِوَلاَیةِ إِمَامٍ عَادِلٍ»؛ آنجا که اراده جمعی پیش میآید، بر وفق ارادۀ حاکم عادل عمل میکنند، رفتارهای بَد شخصیِ این افراد جای خود دارد و به خودشان مربوط میشود، ازجملۀ این رفتارهای خلاف بطور مثال قضای نماز است.
از آنسو «لَأُعَذِّبَنَّ کلَّ رَعِیةٍ فِی اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَیةِ کلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیسَ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ کانَتِ اَلرَّعِیةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیة»؛ کسانی هستند که رفتارهای شخصی خوبی دارند: دروغ نمیگویند، زنا نمیکنند، شبها و روزها نمازهای کذایی میخوانند؛ ولی در ارادۀ جمعی از ارادۀ حاکم جائر پیروی میکنند، «دَانَتْ بِوَلاَیةِ إِمَامٍ جَائِر»، دَانَتْ یعنی پایبند به امامت امام جائر هستند. این مربوط میشود به اینکه ما دو نوع رفتار داریم؛ یک رفتار مربوط به رفتارِ دَانَتْ بِوَلاَیةِ إِمَامٍ است که اگر کسی در این رفتار، عادل و در این رفتار، مطیعِ خدا بود، در رفتارهای قسم دیگر خدا گناهانش را میبخشد. این معنای همان شفاعتی است که در عبادات داریم. از این بحث مباحث زیادی متفرع میشود. روایات زیادی که مرحوم شیخ (رضوان الله تعالی علیه) در رسائل اشاره میکنند که «و لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ وَلِیِّ اللَّهِ ثَوَابِه» هیچ تأثیری ندارد.
در مضمون همین روایت از امام صادق صلوت الله تعالی علیه داریم که در موسم حج حضرت طوافش را انجام داد و برای استراحت نشستند روی یک بلندی. حضرت نگاهی به جمع عارفین کردند و گفتند «هَکذَا کانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ إِنَّمَا أُمِرُوا لِکَی یَأتُوا إلَینا و یَعْرِضُوا عَلَیْنَا ولایَتَهُم». چرا «هَکذَا کانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ»؟ اگر این رفتارِ فردی در رفتار اجتماعی جای نگیرد، به چه درد میخورد. اگر این رفتار فردی تبدیل به اطاعت خدا نشود، اگر این نمازی که فرد میخواند، این حَجّی که میرود این صومی که میکند و ... اگر عنوان اطاعة الله پیدا نکند، به درد نمیخورد. عنوان اطاعة الله چگونه بار میشود؟ هنگامی که از امر و دستور خدا تبعیت کند. امر و دستور خدا هم همان حاکمیت خداست و حاکمیت خدا از طریق ولی خدا اعمال میشود؛ کسی که حاکمیت ولی خدا را قبول ندارد، اصلاً حاکمیتِ خدا را قبول ندارد. خب برای چه کسی نماز میخواند، برای چه کسی حج میرود؟ روزه برای چه کسی میگیرد؟ حاکمیت خدا را قبول ندارد. حاکمیت خدا را قبول داشتن، جز از طریق تبعیت از امامِ منسوب قابل تحقق نیست؛ چون باید حکم امام به خدا انتساب پیدا کند. لذا حُکمُهُ حکم الله و امره امر الله است. چه موقع این امر محقق میشود؟ باید تعیین نفس صورت گیرد؛ یعنی وقتی خدا گفت این را من نصب کردهام. در بین منابع اهل سنت این روایت متواتر است که البته یک مشکل در کُتب حدیث اهل سنت وجود دارد و آن تحریف است، تحریفِ خود روایات اهل سنت. این روایت به دو شکل آمده است. شکل صحیح روایت که مؤیدات زیادی از خود منابع اهل سنت دارد: «مَن اَطاعَ اَمِیرِی فَقَد اَطاعَنِی وَ مَن اَطاعَنِی فَقَد اَطاعَ اللهَ». امیری یعنی چه؟ یعنی امیری که من آن را تعیین کنم. این نسبتِ اضافه چگونه تحقق پیدا میکند؟
«مَن اَطاعَ اَمِیرِی فَقَد اَطاعَنِی وَ مَن اَطاعَنِی فَقَد اَطاعَ اللهَ». آیه کریمه میفرماید «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»، «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ». اگر این طاعت به طاعت خدا تبدیل شود آنگاه یک اراده واحد بر جامعه حاکم میشود، آنوقت رفتارهای اجتماعی همگی به رفتارهای اجتماعی الهی تبدیل میشوند و نظام شکل میگیرد. یعنی ما میخواهیم با هم زندگی کنند، میخواهیم در رفتارهای اجتماعی با هم زندگی کنیم. چه زمانی رفتار اجتماعیِ واحد شکل میگیرد؟ وقتی که همۀ رفتارهای اجتماعی ما تابع ارادۀ واحد باشد. در اینجا تکلیف حاکم، عمل به نظام است. لذا عمل به نظام از یکسو تکلیف حاکم است که بر وفق امر الهی امر و نهی کند. منظور از امر، امر به رفتار طبیعی است، وقتی میگوید این قانون، قانون بازار ماست بازار باید اینگونه عمل کند. بحث رفتار فرد نیست، بلکه منظور رفتار جمعی است.
منظور از نظام چیست؟
بنابراین منظور از نظام، یعنی افعالی ارادی، که این افعال به وسیله پیوستن به هم تبدیل به فعل واحد شوند. این افعال چگونه به هم میپیوندند؟ این پیوست با تبعیت از اراده حاکم ایجاد میشود؛ تعبیر دقیقی که در فرهنگ شیعه بهکار برده میشود «ولایت» است. چرا در فقه و کلام شیعه اصرار است که واژه خلافت به کار برده نشود؟ به کار بردن این واژه مانعی ندارد، اما واژۀ خلافت، مضمون بنیادین رابطۀ بین حاکم و محکوم را تبیین نمیکند. ولایت یعنی پیوستگی، وَلِیَ یعنی پیوست و اتصال. ولایت یعنی پیوستن ارادهها به یکدیگر و همۀ این ارادهها به ارادۀ امام گره خورده و پیوسته شوند. شفاعت هم همین است. وقتی میگویند شفاعت یعنی پرونده شیعیان علیبنابیطلب را در روز قیامت به علی علیهالسلام عرضه میکنند یعنی پیوست، پس شفاعت یعنی پیوست. ولایت یعنی پیوستن به امر خدای متعال. اول، امرِ خداست، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا». چون الله، ولی است «يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ».
این مسئلۀ مهمی است. هیچ چیزی در زندگی بشر مهمتر از پیوست خوردن ارادۀ او به ارادۀ برتر نیست. آن ارادۀ برتری که میخواهید ارادۀ خود را به او گره بزنید کدام اراده است؟ قرآن میگوید آن اراده فقط میتواند ارادۀ خدا باشد، اگر ارادۀ رسول هم است، به این دلیل است که ارادۀ رسول، عین ارادۀ خداست، اگر ارادۀ معصوم است هم همینطور. اگر ارادۀ ولی فقیه است، معصومان گفتهاند در زمانۀ غیبت ارادۀ ولی فقیه ارادۀ من است، «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ». برای توضیح این مطلب نیاز به ضربالمثل و مثالهایی است. گاهی یک حکم یا یک فعلی، فعلِ قلبی است که یک حکم پیدا میکند و وقتی همین فعل تبدیل به فعل جمعی شود حکم دیگری پیدا میکند. خیلی از مستحباب شرعیه در بُعد فردی و در حوزه رفتار فردی و در حوزۀ رفتار فقه فردی مستحب هستند، اما اگر در حوزه فقه اجتماعی قرار بگیرد و وارد فقه نظام شوند تبدیل به واجب میشوند. بهعنوان مثال، ما در فقه عمران گفتهایم اگر ساختمانهای شهر را طوری بسازند که اصلاً امکان عمل به خیلی از مستحبات شرعی وجود نداشته باشد و شهر را طوری بسازند که بعضی از مستحبات شرعی کلاً نسخ شود، طبق روایاتی که موجود است ترک السنة و تعطیل سنتة رسول الله حرام است. خودِ سنت، مستحب است، مثلاً نماز شب مستحب است و اگر کسی نخواند مشکلی ندارد، اما اگر فرد تصمیم بگیرد که عملاً هیچوقت نماز شب نخواند، تصمیم به ترک و اعراض از سنت رسول الله مُحَرَّم است. وقتی ترک سنت محرم است، اگر بازار را طوری تنظیم کنند که فرصت برای عمل به قرض الحسنه کلاً نسخ شود و دیگر کسی قرض الحسنه ندهد، اگر شما نظام اقتصادیای طراحی کنید که این نظام منجر به نسخ رابطۀ قرض دادن در جامعه شود یا منجر به نسخ انفاق شود -انفاق یک عمل مستحب است، یک عمل مستحبی که در بُعد فردی مستحب است و ترک آن مجازات ندارد- نسخ همین عمل مستحب اگر در فقه نظام و فقه اجتماعی قرار بگیرد، در فقهی که همۀ جامعه باید به آن عمل کنند، حرام است. البته نه در همه جا بلکه آنجایی که شما طوری فقه اجتماعی را تنظیم کنید یا برای یک رفتار اجتماعی چنان حکمی مقرر کنید که حکمی که برای این رفتار اجتماعی مقرر کردهاید منجر به از بین رفتن یک سنت مستحب در جامعه شود، همین سنتِ مستحب در فقه اجتماعی و فقه نظام تبدیل به عمل واجب میشود. تکلیف دولت این است (تکلیف دولت با تکلیف فرد فرق میکند) قانونی را تصویب نکند که این قانون منجر به از بین رفتن سنت رسول الله شود. این بحثی که مطرح میکنیم بحث مفصلی است.
خلاصه مطلب اولی که عرض کردیم این است که مراد از فقه نظام، فقهی است که عبارت از احکامی است که موضوع این احکام، ارادۀ جمعی است، ارادهای است که این اراده تشکیل شده از ارادۀ حاکمی است که مردم از او تبعیت میکنند. این موضوع فقه نظام است. هرجا ما ارادهای داشته باشیم و جمعی از مکلفینِ فردی که از آن ارادۀ واحد اطاعت میکنند، اینجا ما یک مکلفِ کلان پیدا میکنیم؛ حکم این مکلف کلان همان حکمی است که ما از آن به فقه نظام تعبیر میکنیم. اگر در بُعد اقتصاد باشد فقه نظام اقتصادی نام دارد، اگر در بعد سیاست باشد فقه نظام سیاسی نام دارد، اگر در بعد تربیتی باشد فقه نظام تربیتی نام میگیرد، این فقه نظام است؛ فقه نظام، فقهی است که برای چنین مکلفی مقرر شده است و ما این فقه را در منابع داریم، البته باید استخراج شود، مانند سایر احکام فقهی که استخراج شدند. همۀ فقه رایج و موجود ما استخراج شدند، فقه نهایه شیخ طوسی را با فقهِی که امروز در اختیار ماست را مقایسه کنید و ببینید این فقه چقدر گسترده شده است. این فقه با استنباط، گسترده شده است.
استنباط آن هم با همان رویه اصول فقهِ متعارف است، ما اصول فقه جدیدی نیاز نداریم؛ اما یک مسائلِ اصولیِ خاص را باید اضافه کنیم. اینطور نیست که نباید هیچ چیزی را به اصول قبلی اضافه کنیم، یک افزایشهایی نیاز است و به این افزایشها اشاره میکنیم انشاءالله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.
-----------------------------------------
مطالب مرتبط:
جلسه دوم/ مبنای "سلطه" در نظام اقتصادی غرب، توجیهگر غصب و غارت و جنایت است/ فقه خُرد، فرع فقه نظام است

هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید













