هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
هومن يوسفي
خاستگاه روساي جمهور آمريكا و اهدافي كه تحت عنوان منافع ملي اين كشور از آن ياد مي كنند، به قدري متناقض است كه بسياري را به تعمق درباره خاستگاه آنها و نقشي كه به عهده گرفته اند، وا داشته است. شواهدي زيادي وجود دارد كه ثابت مي كند عملكرد روساي جمهور آمريكا از محافلي هدايت مي شود كه به منافع ملي اين كشور توجه نداشته و سعي در خدمت به لايه هاي ديگري دارند كه از نظرها پنهان بوده و در سايه حركت مي كنند. اين محافل پنهان، حلقه هاي فراماسونري هستند كه بر مقدرات اين كشور حاكم شده اند.
از ميان روساي جمهور آمريكا از زمان جورج واشنگتن تاكنون تنها سه نفر از آنها در گروه هاي فراماسونري عضويت نداشته اند. اين سه نفر عبارتند از آبراهام لينكلن (Abraham Lincoln)، جرالد كندي (John F. Kennedy) و اوليسس گرانت(Ulysses S .Grant). از ميان اين سه دو نفر از آنان ترور شده اند در حالي كه هيچ يك از روساي جمهور غيرماسون ترور نشده اند. جورج بوش رئيس جمهور سابق آمريكا عضو گروه ماسوني اسكلت و جمجمه(Skull and Boes) بود. جان كري نيز در همين گروه عضويت داشت و در واقع رقابت دو دوست بود.
بنيان آمريكا از ابتدا به وسيله ماسون ها گذاشته شد. هر چهار نفر از امضا كنندگان استقلال آمريكا ماسون بودند. جورج واشنگتن(Georg Washington)، جان آدامز(John Adams)، بنجامين فرانكلين(Benjamin Franklin) و توماس جفرسون(Thomas Jefferson). در واقع آنها اين كشور را ساختند تا در آينده در اختيار اهداف اين شبكه جهاني قرار گيرد. لابي آنها در انگليس اين كشور را مجبور كرد به هيچ وجه متعرض آمريكا نشود تا بتواند خود را قوي كرده و براي نقشي كه بدان سپرده خواهد شد، آماده كند. انگلستان به دليل فشار همين لابي به راحتي از آمريكا عقب نشسته و هرگز متعرض آن نشد و در نهايت به شكل يك دنباله رو درآمد.
اما نكته مهم به رئيس جمهور كنوني آمريكا يعني باراك اوباما باز مي گردد. وي و هيلاري كلينتون در سال 2008 كه رقابت هاي انتخاباتي ايالات متحده بسيار گرم بود در اجلاس گروه ماسوني بيلدربرگ شركت كردند كه نشان از برنامه هاي اين شبكه جهاني براي به قدرت رساندن يكي ديگر از اعضايش با غافلگيري جامعه جهاني داشت زيرا آنها براي اولين بار شرايطي را پيش آوردند كه انتخاب به يك سياهپوست و يك زن محدود شد. هر يك از اين دو پيروز مي شد سروصداي زيادي را ايجاد مي كرد كه شاهد آن بوديم.
دليل روي آوردن شبكه جهاني فراماسونري به اين تاكتيك، آگاهي هاي روزافزون جهاني نسبت به نقش آنها بود زيرا در شرايطي كه هر روز عده بيشتري از مردم به فعاليت آنها و نقشي كه در هدايت جريان هاي سياسي دارند افزايش مي يافت به يك باره با روي آوردن به يك سياهپوست كه از طرف حلقه هاي پنهان آنها آماده شده است توجهات را به ناكجا آبادها منحرف كردند.
جرالد كندي كه به وسيله عوامل سازمان اطلاعات مركزي آمريكا ترور شد، با دولتي در افتاد كه درون دولت رسمي ايجاد شده بود و جريان ها را هدايت مي كرد. اين لايه پنهان مي توانست تصميمات رسمي را بي اثر ساخته و يا آنها را به گونه اي هدايت كند كه ارتباطي با منافع ملي آمريكا نداشته باشد. در حالي كه در اوج پريشاني و آشفتگي رژيم اسرائيل لايه پنهان آمريكا اين رژيم را اتمي مي كرد، رئيس جمهور كندي از شنيدن خبر اتمي شدن آن برآشفته شد. اين نشان مي داد كه بالاترين تصميم سياسي ممكن مي تواند بدون اطلاع شخص اول كشور به اجرا گذاشته شود. كساني كه از موضوع قدرت لابي اسرائيل در آمريكا بي‌اطلاع‌اند، همين موضوع يعني تعجب كندي از اتمي شدن اين رژيم را مثال مي زنند تا ثابت كنند لابي اسرائيل در آمريكا قدرتي ندارد در غير اين صورت رئيس جمهور بايد از چنين اتفاقي مطلع مي بود؛ غافل از اينكه كندي غريبه اي در ميان روساي جمهور آمريكا بود و در نهايت حذف گرديد.
لايه پنهان ماسون هاي يهود ساخته در همه جا آماده دفاع از منافع اين رژيم است. هنگامي كه صدام حسين به ضرب سكه اي با طرح بخت النصر (پادشاه آشور كه بني اسرائيل را به بندگي گرفته به بابل برد) اقدام كرد، رژيم اسرائيل تبليغات زيادي براي حمله به عراق به راه انداخت و در نهايت جورج بوش بدون مجوز شوراي امنيت به اين كشور حمله برد. اين اقدام به حدي شگفت آور بود كه دو متخصص برجسته روابط بين‌الملل يعني جان ميرشايمر و استفن والت، عليرغم تهديدهاي آتي كه آنها را پس از طرح چنين موضوعي بيمناك مي كرد، در كتابي لابي قدرتمند اسرائيل و نقش آن در هدايت سياست خارجي آمريكا بر پايه منافع اسرائيل را اثبات كردند.
تردستي ماسون ها در روي كار آوردن باراك اوباماي سياهپوست اوج اقتدار آنها در نظامي سياسي ايالات متحده را نشان مي دهد. وي كه پشتوانه بسيار ضعيفي داشته و تنها مجري سياست هاي ديكته شده مي باشد تاكنون به طور كامل در خدمت اسرائيل بوده و وزير خارجه وي يكي از متعهدين به پيگيري آرمان هاي صهيونيسم است. هر اندازه منافع رژيم صهيونيستي به دليل خيزش ملت هاي منطقه بيشتر به خطر مي افتد، آمريكا نقش روشن تري در حمايت از اين رژيم ايفا مي كند.
