دوشنبه 27 مرداد 1399 14:28 ساعت
شناسه خبر : 338539
پاندورا داستان راجع به دکتر روانشناسی است به نام رامین صبوری. جوانی سی و هشت ساله که تاکنون به تمام آرزوهای دنیوی خود رسیده، مدرک دکترا، رتبه و مقام بالای شغلی، وضع مادی خوب و خانه و ماشینی درخور یک دکتر ساکن شمال شهر. ظاهراً باید رسیدن به او و یا بودن در جایگاهش آرزوی بسیاری باشد، اما خود رامین از درون ویرانه است.
گروه فرهنگ-رجانیوز: کمتر رمان عاشقانه ایرانی را میبینید که برپایه دانش روانشناسی نوشته شده باشد. رمانی که بازگوکننده داستانی عاشقانه باشد اما در دل ماجرا عشق واقعی یا توهم تجزیه و تحلیل شده باشد. پاندورا یکی از آنهاست.
به گزارش رجانیوز، پاندورا داستان راجع به دکتر روانشناسی است به نام رامین صبوری. جوانی سی و هشت ساله که تاکنون به تمام آرزوهای دنیوی خود رسیده، مدرک دکترا، رتبه و مقام بالای شغلی، وضع مادی خوب و خانه و ماشینی درخور یک دکتر ساکن شمال شهر. ظاهراً باید رسیدن به او و یا بودن در جایگاهش آرزوی بسیاری باشد، اما خود رامین از درون ویرانه است. چرا؟
رامین جزء آن دسته روانشناسان است که به تنهایی نمیتواند از عهده حل مشکل درونی خود برآید. عقدههای درونی خیلی سال قبل از اینکه او در رشته روانشناسی در دانشگاه شروع به تحصیل کند در درون او ریشه دوانده و بهراحتی حلشدنی نیست. او در دل خانوادهای فقیر، اما در محلهای پولدارنشین بزرگشد. پدرش کارگری ضعیف در کارگاهی واقع در شمال شهر بود و به همین دلیل زیرزمینی در آن منطقه را برای سکونت به همراه خانواده انتخاب کرد، و همین شد بلای جان رامین که از همان ابتدای دوران کودکی به شدت جاهطلب بود و آرمانگرا. رامین عذاب فقر را با تمام سلولهای وجود حس میکرد.
"درسم از همه بهتر بود. بااینحال هیچ خوشحال نمیشدم وقتی دبیر مرا برای حل مسئله ریاضی پای تخته میخواند. مسئله را از هرکسی بهتر بلد بودم، اما وقتی پای تخته میرفتم، همه میدیدند که اینور و آنور کفشهایم پاره است. کفشی که پسر ردیف جلویی من میپوشید قیمتی داشت برابر چندماه حقوق کارگری پدرم." (صفحه 27 کتاب)
کینه از اغنیاء در وجود رامین ریشه دواند و او از همان ابتدا برای رسیدن به بالاترین جایگاه مادی و تحصیلی برای خود نقشهها کشید. رامین تلاشگر و پرشور به یکی یکی آرزوهای خود میرسید. در عنفوان جوانی تبدیل شد به استاد دانشگاه و روانشناسی نامآور و حاذق، دارای درآمد مکفی. اما روح او از قبل به انبار باروتی تبدیلشدهبود، لبالب خشم نسبت به ثروتمندان، منتظر یک جرقه برای انفجار. یک اتفاق کافی بود که او را منفجرکند، آن اتفاق افتاد و رامین با موجهترین دلیل برای خود شروع کرد به انتقام گرفتن از دختران ثروتمند. او اکنون دونژوانی هوشمند بود مجهز به هرآنچه لازم داشت.
سراسر داستان برپایه عشقی میگذرد که برای رامین چیزی از آن باقی نمانده جز حسرت و پشیمانی. رامینی که زمانی دیوانهوار اصرار به ایفای نقش دونژوان داشت و داس به دست، دختران پولدار را درومیکرد، پس از تخلیه کامل خشم خود ناگاه متوجه مشکلی شد که به دست خود بنا کردهبود.
شروع داستان در بیمارستان روانی است. رامین درمقام دکتر در یک گروه درمانی ناگهان با بیماری روبرو میشود که تمامی گذشته را برایش زنده میکند و تمام وجود او را به لرزه میاندازد:
"درحال حاضر روبهروی من چیزی نبود جز چهرهای درهمشکسته، پوستی کدر، چشمانی گودافتاده و موهایی خاکستری، پخش و پلا برروی پیشانی. اگر اسمش را نمیگفتند، نمیشناختمش. هرچند نگاهش مانند خنجر تا مغز استخوانم را شکافت."
بخشی از پاندورا در شمال شهر پایتخت میگذرد، محل کار و زندگی رامین، و بخشی از آن در پرورشگاهی واقع در جنوبیترین منطقه همان شهر. بارها رامین سوار بر ماشین ظرف یک ساعت از بالا به پایین میرود و تفاوت بین ساختمانها، خودروها و پوشش مردم اعیان با هماوردشان در منطقه فقیرنشین بیان میشود. راوی که زمانی آرزویش ثروتمندشدن بوده و به این آرزو رسیده، اکنون تنها آرام دل خود را در همان محلههای پایین، ساختمان آجری قدیمی، زنان فقیر و بچههای کله تراشیده مییابد. این وجه از داستان به پاندورا جنبه اجتماعی بخشیده.
رمان پاندورا بعد از آذرخش دومین رمان از لیلا رعیت است. در هر دو رمان به هیپنوتیزم پرداخته شده است. رامین ازطریق هیپنوتیزم فرد روبرو به یک سری اسرار دست مییابد، اما نیمه دیگر اسرار جای دیگر رو میشود.
باوجود اینکه خود راوی داستان از روحیهای تلخ و افسرده برخوردار است، محیط پرورشگاه که صدوهشتاد درجه عکس جایی است که او بزرگ شده، پراست از ماجراهای شاد و خندهآور. خواننده میان حس کردن غم و رنج رامین و حسرت عاشقانه او، بارها لبخند میزند بابت اتفاقاتی که در پرورشگاه میافتد:
«گفت: آقا آبدوغه، همین الان براتون درست کردم. خنک خنک. بخورین حال بیاین. نگاهی متعجب انداختم به کاسه. آبدوغ خیار با تکه های پیاز و کشمش، کنارش هم نان. اما آخر این دیگر چه کار عجیب و غریبی بود؟ به سرش زده بود که وسط درس برایم آبدوغ خیار آورده بود؟
یک نگاه به سینی و کاسه انداختم و یک نگاه به ننه بتول. فکرمیکرد خیلی خوشحالم. لبخندی زد و دندانهای یکی درمیان افتادهاش پیدا شد. دخترها یکدست با صدای بلند زدند زیر خنده.»
در این رمان هم مانند رمان قبلی نویسنده، رگههایی انگیزشی به چشم میخورد. رامین گذشته از مشکلات روحی، فردی است کاملاً خودساخته. دکتری ثروتمند که از دل خانوادهای فقیر و کمسواد درآمده و حال اصراردارد همه را به سوی پیشرفت هدایت کند.
پاندورا در آخرین روز تیرماه سال 99 توسط انتشارات نسل نواندیش در 352 صفحه به قیمت 59900 تومان به انتشار رسید.

لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/338539
لینک کوتاه کپی شد
هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید













