
شوذب و عابس، الگوی رفاقت/ اصحاب معرفت، حتی کار مباح هم نمیکنند!/ علامه طباطبایی، کتاب سال دوم طلبگی را نمیفهمید، امّا... !/ خدا به کدام بنده مباهات میکند؟/ مطالبه امیرالمومنین (ع) را بی پاسخ نگذاریم!
گروه معارف-رجانیوز: به همت «هیات رهپویان آل طاها(ع)» و «هیات کریم آل طاها(ع) کانون دانشپژوهان نخبه»، در دهه اوّل ماه محرم در مسجد لولاگر، مجلس ذکر مصیبتی برگزار میشود. موضوع سخنرانی این مجلس، "مقام اصحاب سیدالشهداء(ع)" است و متن پیش رو حاصل سخنرانی هفتمین و هشتمین شب این هیئت است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاة و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبة جدک الحسین صلوات الله و سلامه علیه.
محور بحث ما سیری در کلمات و کمالات و حالات و مقامات اصحاب سید الشهدا صلوات الله و سلامه علیه بود. نام یکی از اصحاب ایشان برده شد به نام شوذب. نکاتی را در جلسات قبل مورد بحث قرار دادیم. یکی دو نکته باقی مانده که این را هم عرض میکنیم.
شوذب و عابس، الگوی رفاقت
در مکالمهای که بین شوذب و عابس رخ داد یک عبارت این بود که "لو کان معی الساعه احد انا اولی به منی بک" اگر کسی نزدیکتر از تو به من بود، من او را میفرستادم. یعنی کسی نزدیکتر از تو به من نیست. این تعبیر نشان دیگری از جایگاه باعظمت شوذب است. چون عابس یک جلالت خاصی دارد. حالا بعد از اینکه این دو نکته تمام شد وارد موضوع عابس باید بشویم. این شخصیت جلالت و عظمت معنوی دارد و وقتی او این تعبیر را نسبت به شوذب میکند که "من کسی نزدیکتر از تو نسبت به خودم ندارم" این نشان از عظمت جناب شوذب است.
نکتهای که ما اینجا میخواهیم استفاده کنیم و خصوصا جوانان عزیز توجه کنند، بحث انتخاب رفیق است. ما چه دوستی را انتخاب کنیم؟ با چه کسی نشست و برخاست و معاشرت کنیم؟ با کسی که اگر فهم ما را بالا نمیبرد یا بر قدرت معنوی ما نمیافزاید حداقل باعث تنزل معنوی انسان نشود. این را باید در رفاقتها ملاحظه کنید. در انتخاب رفیق با کسانی که تجربه بیشتری دارند مشورت کنید. زود دست رفاقت به کسی ندهید! رفاقت مثل شیشه عطر میماند که شما این شیشه عطر را داخل کمد میگذارید یا داخل یک صندوقی قرار میدهید بدون اینکه به لباس بگذارید اما همین مجاورت لباس با این شیشه عطر باعث میشود که به مرور زمان وقتی لباس را درمیآورید میبینید که بو گرفته! رفاقت این طور است. یعنی به طور نامحسوس و تدریجی اثر خود را میگذارد. حالا یا انسان را بالا میبرد یا تنزل میدهد و خیلی از این آدمهایی که ثابت شدهاند به گونهای که دیگر هیچ راه برگشتی برایشان نیست و همه پلها را خراب کردهاند وقتی نگاه کنید میبینید که ریشهاش همین معاشرتها و رفاقتهای ناسالم و بدون تدبر و بدون همه جانبه نگری بوده است.
روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که حضرت فرمودند "المرء علی دین خلیله". آدمی تحت تاثیر رفیق است. یعنی عملا از سیره و روش او پیروی میکند. "فلینظر" این تعبیر فلینظر در قرآن هم هست که حالا آن آیه را هم در بخش بعدی عرض میکنیم. فلینظر یعنی خوب باید چشمش را باز کند. با یک تیزبینی نگاه کند. "فلینظر احدکم من یخالط" نگاه کنید دقت داشته باشید ببینید طرح رفاقت و دوستی را با چه کسی میریزید؟ این نکتهای است که از این شوذب و عابس و رفاقتی که دارند استفاده میشود. چقدر همفکر هستند. هر دو از کوفه میآیند به مکه ، هر دو سیدالشهدا را در راه مکه به کربلا همراهی میکنند. هر دو روز عاشورا به میدان میروند. و چه مکالماتی دارند. یکی از یکی زیباتر و بهتر.
این درسی است برای همه ما خصوصا نوجوانان عزیز. برادران، خواهران، پدر و مادرها بدانند دقت کنند نگویند حالا جمهوری اسلامی هست دیگر نیاز به مراقبت نیست. نه ما نیاز به مراقبت داریم. پدران و مادران باید فرزندانشان را مراقبت کنند. یک نوجوان است تجربه ندارد. امروز در جامعه گرگهای فراوانی سر راه انسان هستند که تلاش میکنند انسان را از معنویت ساقط کنند. آلوده کنند. پردههای حیا را بدرند. پس هم خود نوجوان و جوان باید مراقبت کنند هم والدین. این یک نکته.
اصحاب معرفت، حتی کار مباح هم نمیکنند!
نکته دیگر ان که وقتی که جناب عابس به جناب شوذب میگوید تو برو و من داغ تو را زودتر ببینم که از اجر داغ هم برخوردار شوم، علتش را ذکر میکند. این خیلی مهم است. میفرماید "فان هذا یوم ینبغی لنا ان نطلب الاجر فیه." امروز روزی است که ما باید مطالبه پاداش و اجر از خدا کنیم. "بکل ما قدرنا علیه." هر مقداری که قدرت و توان داریم اجر و پاداش از خدا طلب کنیم. چرا؟ "فانه لا عمل بعد الیوم. و انما هو الحساب." بعد از امروز دیگر روز عمل نیست. بعد از این روز حساب الهی است. در محکمه الهی باید حضور پیدا کنیم حساب پس دهیم. وقتی انسان منتقل از این عالم میشود دیگر جای عمل نیست. جای حساب است. عمل مال دار دنیاست.
این تعبیر که جناب شوذب دارد دو نکته از آن استفاده میشود. ببینید تعبیر این است "أن نطلب الاجر فیه بکل ما قدرنا علیه." این تعبیر ما را هدایت میکند به یک حقیقتی که اصحاب معرفت روی آن خیلی تاکید دارند و آن این است که تمام اعمالی که از ما سر میزند توجه کنیم ببینیم که این عمل صلاحیت اجر و پاداش الهی را دارد یا نه؟ این خیلی مهم است. یعنی در هر عملی که ما میخواهیم انجام دهیم حرفی بزنیم تصمیمی بگیریم نگاهی بکنیم قدمی برداریم ببینیم که این عمل صلاحیت اجر و پاداش الهی را دارد یا نه؟ میگوید "ان نطلب الاجر" طلب اجر کجاست؟ در جایی است که عمل صلاحیت داشته باشد برای پاداش الهی.
لذا شما وقتی نگاه میکنید میبینید که اصحاب معرفت کار مکروه نمیکنند. چون مکروه صلاحیت اجر و پاداش ندارد. کار حرام نمیکنند. چون کار حرام نه تنها صلاحیت پاداش ندارد بلکه کار حرام، عقاب الهی و تنزل را به دنبال دارد. بالاتر حتی کار مباح هم نمیکنند! آب خوردن یک کار مباح است. چای خوردن یک کار مباح است. مگر اینها چای نمیخوردند؟ چرا. اینها آب نمیخوردند؟ چرا. ما همه آب میخوریم. آنها هم آب میخورند. عطش و تشنگی مال همه است. این عمل هم مباح است. اما اصحاب معرفت همین را طوری پیاده میکنند که پاداش الهی بر همین عمل هم بار شود. چطوری؟ چای میخواهد بخورد مادرش چای میآورد نیت میکند که من دست مادرم را رد نکنم ثواب دارد. چای را میخورد. غذا میخواهد بخورد. یک وقت است همین طوری غذا میخورد. یک وقت نه قبل از غذا نیت میکند "قوّ علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمه جوانحی". من غذا میخورم که به این نیت که نیرو بگیرم و وظایف بندگی را انجام دهم. یا یک رشته تحصیلی میرود که این رشته تحصیلی ظاهرش را که نگاه میکنی یک رشته الهی نیست. نه احکام است نه اخلاق است نه عقاید است. مثلا رشته نجوم یا رشته جغرافیا میرود. خب اینجا نیت میکند که من میروم سراغ این رشته برای اینکه گرهی از گرههای خلق خدا را باز کنم. خدمت به خلق ثواب دارد. لذا پاداش الهی را میبرد. پس اولین نکتهای که استفاده میشود این است که کارهایی که انسان انجام میدهد قابلیت پاداش الهی را داشته باشد. این یک نکته.
حرّ از فرصت عاشورا استفاده کرد
نکته دوم این است که میگوید "بکل ما قدرنا علیه." یعنی هر چه انسان توان دارد به کار گیرد که پاداش الهی را در عالم دنیا برای خودش مضاعف کند. این یعنی چه؟ روح این مسئله این است که انسان فرصتها را از دست ندهد. که اهل معرفت میگویند "اغتنام فرصت". یعنی فرصت را مثل یک غنیمت جنگی دانستن. چطور انسان میرود میگیرد آن را. با فرصتها اینطور معامله کند. اغتنام فرصت. این در روایات خیلی تاکید شده است.
در یک روایت از امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه نقل شده که حضرت فرموده که "الفرصه غنم". فرصت غنیمت است. همین لحظهها گاهی اگر انسان خوب از آن بهره برداری کند سرنوشت انسان را صد و هشتاد درجه ممکن است عوض کند. روز عاشورا حر با آن عقبهای که دارد، یعنی راه را بسته بر امام حسین، گفتگوی تندی بین آنان رد و بدل شده، اینها را کشانده به صحرای کربلا، اما از فرصت باقیمانده استفاده میکند. روز اول نه، دوم نه، سوم نه، چهارم نه، پنجم نه، تا روز عاشورا. خب روز عاشورا یک فرصت است. یک لحظه به خودش آمده و از این فرصت استفاده میکند و صد و هشتاد درجه زندگی او عوض میشود. اگر از این لحظه استفاده نمیکرد ما الان مینشستیم میگفتیم که حر علیه اللعنه. اما الان نه. مینشینیم روضه حر میخوانیم و درس میگیریم. سر قبرش میرویم و او را زیارت میکنیم. مال همین فرصتهاست. "الفرصه غنم".
در یک روایت دیگر هست که حضرت میفرماید "اضاعه الفرصه غصه." ضایع کردن فرصتها غصه همیشگی را به دنبال دارد. حالا وقتی یک سکه بهار آزادی داشته باشید این را از دست بدهید ببینید چقدر ذهنتان مشغول است و غصه میخورید. فرصتها اگر از دست برود غصه حقیقی آنجاست. منتها در عالم دنیا انسان در حجاب است. وقتی میرود در عالم برزخ به محض اینکه روح از بدن جدا شد میگوید که "رب ارجعون لعلی اعمل صالحا." حجابها کنار رفته میبیند چه خبر است!
علامه طباطبایی، کتاب سال دوم طلبگی را نمیفهمید، امّا... !
من اینجا یک خاطرهای را عرض کنم نوجوانان عزیز جوانها به این توجه کنند. اوایل زندگی شما هست. ما الان داریم غصه گذشتهها را میخوریم که چه فرصتهایی از دست رفت. این خاطره را استاد بزرگوار ما مرحوم آیت الله پهلوانی رضوان الله تعالی علیه از مرحوم علامه طباطبائی رحمت الله علیه نقل کردند. فرمودند که مرحوم علامه میفرمودند : "این پیرزنها را دیدید که در روستاها یک ماه ، چیزی جمع میکنند که بیایند در شهر بفروشند. مثلا تخم مرغی را جمع میکنند. آلو هست زردآلو هست. اینها را میچینند روی پشت بام خشک میکنند. در یک ماه یک بار سنگینی را برمیدارند و میآورند در شهر. بارشان کم نیست. مثلا به اندازه چند تا قاطر بار میآورند داخل شهر که اینها را بفروشند. میآورند داخل شهر وقتی میفروشند تبدیل به پول میشود این پول را برمیدارند میروند یک مغازهای یا فروشگاهی میخواهند چیزی بخرند. باری که آورده بودند خیلی زیاد بود اما وقتی نگاه میکنند به این فروشگاه، اجناس مختلفی را میبینند. میبینند با این همه پول، این همه زحمت، دو تا سه تا چهار تا قلم جنس بیشتر نمیتوانند بخرند! چهار پنچ قلم جنس میخرند و برمیگردند به روستای خود. نعمتهای عالم آخرت اینطور است. آدم در این دنیا هر چه کار کند وقتی برود آنجا آنقدر نعمت فراوان است که میبیند باز دستش خالی است." لذا یکی از اسمای قیامت یوم الحسرة است. انسان حسرت میخورد که چرا این کار را نکرد؟ چرا آن کار را نکرد؟ میتوانست این بار را ببندد.
مرحوم آیت الله بهجت، مرحوم علامه طباطبائی و دیگر بزرگان چطور به این مقامات رسیدند؟ مثل خود شما بودند. در همین سن و سال شما بودند. اینها آدمهای عجیب و غریبی نبودند. بعضیهای شما مدال دارید.[1] بعضیها در دانشگاه رتبه دارید. عنوان نخبگی را یدک میکشید. مرحوم علامه اینطور نبود. ایشان کتاب سیوطی که کتاب سال دوم طلبگی است نمیفهمید! هر چه استاد میگفت متوجه نمیشد! یک روز استاد گفت "هم خودت را معطل کردی و هم ما را!" دلش شکست و رفت در کوه شاه آباد تبریز و عملی را آنجا انجام داد. وقتی برگشت با همان نوجوانی خودش بر حاشیه میرزا ابوطالب که حاشیه بر کتاب سیوطی است، مرحوم علامه حاشیه زد. و از آن تاریخ دیگر هر سوالی از ایشان میکردند مشکل لا ینحل علمی برای ایشان نبود. و فرموده بودند که "من هیچ اشکالی را پیش استاد نبردم. خودم حل میکردم."
من از مرحوم آیت الله پهلوانی پرسیدم که این عمل چه بود؟ فرمودند که " دو رکعت نماز خواند بعد به سجده افتاد و گفت خدایا یا مرگ یا فهم." این خواسته چون از دل پاک، صاف و خالص بیرون آمد خدا هم به او لطف کرد و شد علامه طباطبائی که این همه آثار وجودی دارد که سالها باید بگذرد که این شخصیت کشف شود. فرق ما و علامه همین است. ما که عقب ماندیم چون از فرصتها استفاده نکردیم. "ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها." نفحات الهی، نسیمهای رحمت الهی دارد میآید خودتان را در جلوی این رحمتها بیندازید. این نسیمها را بگیرید. اما ما میگذاریم اینها رد میشوند! استفاده نمیکنیم!
نفحهای آمد شما را دید و رفت
آن که را میخواست جان بخشید و رفت
نفحه دیگر رسید آگاه باش
تا از این هم وانمانی خواجه تاج
تا حالا نسیمهایی رفته. حالا باز هم هست و دارد میآید پس بهره ببرید. اینها قدر دانستند و از فرصت استفاده کردند و شدند اصحاب امام حسین. به کجا رسیدند؟ به جایی رسیدند که خدا برای اینها زیارت نامه فرستاد. این زیارت عاشورا حدیث قدسی است. این را خدا فرستاد برای اباعبدالله علیه السلام. و چند بار اصحاب در آن ذکر شده. "و علی اصحاب الحسین". در سجده پایانی آمده "الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام".
خب این کلمات در رابطه با جناب شوذب تمام شد. شخصیت دیگر عابس است که رفیق شوذب است. او هم شخصیت بزرگی است. متهجد و شب زنده دار بوده. رزمنده بصیر بوده. از یاران پر تلاش سیدالشهداء بوده که حالا اگر عمری بود ان شاء الله فردا شب عرض خواهیم کرد به شرط توفیق و حیات.
سلسله جلسات دهه اول محرم با موضوع مقام اصحاب سیدالشهداء(ع)، جلسه هشتم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاة و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبة جدک الحسین صلوات الله و سلامه علیه.
محور بحث ما سیری در کلمات و کمالات و حالات و مقامات اصحاب باوفای سیدالشهداء صلوات الله وسلامه علیه بود. در شبهای گذشته نام یکی از اصحاب به نام شوذب برده شد و نکاتی را در رابطه با شخصیت ایشان خدمت عزیزان طرح کردیم. یکی دیگر از اصحاب که از رفقای صمیمی جناب شوذب هست، جناب عابس شاکری است. در رابطه با جناب عابس، مورخین ویژگیهایی را مطرح کردند وگفتند "كان عابس من رجال الشّيعة" از بزرگان شیعه است و "رئيسا شجاعا خطيبا ناسكا متهجّدا"، از روسای قوم خودش بوده، دارای شجاعت ویژهای بوده است، خطیب بوده و پارسا بوده است و اهل تهجد بوده است. و نقل کردند که کلا بنوشاکر از مخلصین در دوستی نسبت به امیرالمومنین صلوات الله وسلامه علیه بودند که حالا اینجا ما باید دو مسئله را رسیدگی کنیم.
تهجّد رزمندگان، اقتدای به اصحاب بود
اولین مسئله این است که عابس، اهل تهجد بوده است و شب زنده داری میکرده است، اهل نماز شب بوده است، و این عمل او هم این طور نبوده است که حالا یک ماه، یک نماز شبی بخواند و ماه دیگری رها کند، بلکه برنامه او این طور بوده که "کان متهجدا" یعنی برنامه زندگی و سیره عملی او این بوده است که اهل نماز شب و تهجد بوده است. خب این یک کمال ویژهای است که جناب عابس دارد، و یک درسی است برای همه ما که ما هم این باب را در زندگی خودمان باز کنیم، در نیمههای شب دقایقی را در سحر با ذات اقدس ربوبی راز و نیاز داشته باشیم.
شهدای دوران دفاع مقدس ما، بعضی از اینها که حالا ما با آنها حشر و نشر داشتیم این حالات را داشتند. ما در دوران دفاع مقدس از سمت مهاباد رفته بودیم در یکی از مناطق به نام سویناس، که یک منطقه روستایی بود. روستایی کوچک، اما بسیار سرد، که زمانی هم که رفته بودیم، زمستان بود، در بعضی از گردنهها وقتی که بادی میآمد، در این گردنه حدود شش متر برف جمع میشد و راه بسته میشد، (این چیزی که عرض میکنم اینها روایت و حکایت و اینها نیست، بلکه اینها چیزهایی است که از نزدیک دیدیم.) بنده شبهایی مشاهده میکردم که در سحر، این جوانان بیست ساله، بیست و یک ساله، بیست و سه چهار ساله میآمدند و وقتی وضو میگرفتند برای نماز شب، بر روی نوک موی محاسن اینها قطرهها به خاطر شدت سرما مثل قندیلهای کوچکی یخ میزد و میایستادند در آن سرما و نماز شب میخواندند، اینها اقتدا کردند به شهدای کربلا.
من اینجا یک نکتهای را عرض کنم، ما در این گام دوم انقلاب که حضرت آقا فرمودند نیازمند به یک جهش معنوی هستیم. اگر این جهش معنوی نباشد آن نگاه تمدنی به اسلام، جامه عمل نخواهد پوشید، جهش معنوی باید باشد تا آن هدف تمدنی در جامعه محقق بشود.
خدا به کدام بنده مباهات میکند؟
مسئله تهجد و نماز شب خیلی مهم است. روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که حضرت به امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه سفارش به نماز شب کردند. اشرف مخلوقات، سفارش میکند به چه کسی؟ به امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه. مرحوم دیلمی در ارشاد این روایت را نقل میکند، تعبیر روایت را خوب دقت کنید. راوی میگوید که حضرت به امیرالمومنین فرمودند: " وَ عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْل"، برتو باد به اینکه نماز شب بخوانی، " وَ كَرَّرَ ذَلِكَ ثَلَاثا" سه بار به امیرالمومنین تاکید کردند، یعنی فرمودند "وَ عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْل وَ عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْل وَ عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْل". این خیلی مهم است، معلوم میشود نماز شب مثل این سکوهای پرشی میماند که در این ورزشهای ژیمناستیک، شما وقتی روی این فنر میآیی میروی بالا و اوج میگیری. بعد حضرت فرموند که "أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْمُصَلِّينَ بِاللَّيْلِ هُمْ أَحْسَنُ النَّاسِ وُجُوها"، یا علی مگر نمیبینی اینهایی که اهل تهجد هستند، چهره اینها زیباتر از همه مردم است. "لِأَنَّهُمْ خَلَوْا بِاللَّيْلِ لِلَّهِ خَلَوْا بِاللَّيْلِ سُبْحَانَه"، چون اینها در دل شب با خدای خودشان خلوت دارند، "فَكَسَاهُمْ مِنْ نُورِه" خدا با نور خودش اینها را پوشش میدهد و از نور خود اینها را میپوشاند. یعنی آن زیبایی، آن نورانیتی که در چهره انسانهای متهجد مشاهده میکنید، این جلوهای از همان نور الهی است. این یک روایت.
روایت دیگر را هم مرحوم دیلمی در ارشاد نقل کرده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که "إِذَا قَامَ الْعَبْدُ مِنْ مَضْجَعِه"، وقتی که انسان از بستر خود بلند میشود " وَ النُّعَاسُ فِي عَيْنَيْه" ، خواب و چرت و اینها هم در هر دو چشمش هست، "لِيُرْضِيَ رَبَّه" اما وقتی از این بستر بلند شد، هدفش این است که خدا را از خود راضی کند "لِيُرْضِيَ رَبَّهُ بِصَلَاةِ لَيْلِه" ، نماز شب بخواند که خدا از او راضی شود، اینجا یک اتفاقی در عالم میافتد. من و شما چون محجوب هستیم این را مشاهده نمیکنیم، اما پیغمبر خدا چون محجوب نیستند ایشان برای ما خبر میدهند که آن لحظه این اتفاق در عالم رخ میدهد، "بَاهَى اللَّهُ بِهِ مَلَائِكَتَه" خدا به واسطه این بندهای که برای نماز شب بلند شده، به ملائکه خود مباهات میکند. " فَيَقُول" به ملائکه میفرماید: "أَ مَا تَرَوْنَ عَبْدِي هَذَا قَائِمٌ مِنْ مَضْجَعِه" نمیبینید بنده من بستر خود را در دل شب رها کرده، "وَ تَرَكَ لَذِيذَ مَنَامِه" این لذت خواب یک امر طبیعی است، " وَ تَرَكَ لَذِيذَ مَنَامِه" لذت خوابش را رها کرده و بلند شده است، " إِلَى مَا لَمْ أَفْرِضْهُ عَلَيْه" رفته به سمت عملی که من این عمل را بر او واجب نکردم. در این ساعت برای نماز صبحش که واجب است بلند نشده، بلکه برای نماز شب که مستحب است بلند شده است، " اشْهَدُوا" ملائکه من! شاهد باشید " أَنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَه" من این بنده خودم را زیر چتر مغفرت و غفران خودم قرار دادم. حالا این مغفرت، خودش مراتب دارد و بحث مفصلی دارد، که ما در آن بحث شرح دعای شریف کمیل در جلسات چهارشنبهها آنجا بحث کردیم و دیگر آنها را بحث نمیکنیم. خب ببینید با نماز شب آن هم به این انگیزه که " لِيُرْضِيَ رَبَّهُ" که خدا را از خود راضی کند، انسان یک اوج و قابلیتی از نظر معنوی پیدا میکند، که خدا بر این بنده مباهات میکند بر ملائکه خود. خب این آثارش به طور قهری در زندگی او ساری و جاری میشود و توفیقات زیادی را پیدا میکند.
خاطرهای از تهجّد امام در دوران طلبگی
این قضیه را من مکرر عرض کردم، چون برای خودم خیلی درس آموز هست برای عزیزان هم عرض میکنم، بعضیها شنیدید اما تاکیدش لازم است. مرحوم آقا سید ابوالفضل خوانساری از فقهای زاهد متهجد است که قبر ایشان در فاصله بین قبر شهید مطهری و مرحوم آیت الله بهجت قرار دارد. در درس مرحوم آیت الله شاه آبادی که امام ره میرفتند و درس عرفان میگرفتند، ایشان هم حضور داشته و همان کسی است که امام ره میفرمایند "گاهی شخص دیگری هم بود و حضور پیدا میکرد". همین ایشان بودند.
مرحوم آقا سید ابوالفضل خوانساری میگوید: " دل شب بود و شب سردی بود، حوض مدرسه فیضیه یخ زده بود. من دیدم امام که یک جوان حجره نشین مدرسه است، آمد کنار این حوض یخ زده فیضیه، این آستین خود را بالا زد با این آرنجش دارد روی این یخها میکوبد تا این یخ را بشکند. این یخ را شکست و وضو گرفت در آن سرما و رفت یک گوشه مدرسه مشغول نماز شب شد."! حالا این مال دوران جوانی امام است که امام به عنوان یک طلبه در مدرسه دار الشفاء یا فیضیّه ساکن بوده. خب این ریاضت نماز شب، خواب شیرین را رها کردن، از بستر جدا شدن، آن امام امت را میسازد. آن پشتوانه معنوی است که میفرماید که "اگر همه این شعارها بر علیه من باشد در حال من تغییری حاصل نخواهد شد."
آن پشتوانه است که ما نیاز داریم، مسوول ما نیاز دارد. اگر ما از اینها جدا شویم، لغزش گاههای ما زیاد است. ببینید چقدر در این چهل سال آدمها لغزیدند؟ آدمهای خوش سابقهای هم بودند. آن وقت در این تهجد در نماز شب خود سیصد مرتبه در قنوت نماز وتر یعنی آن رکعت آخر میگویید "الهی العفو". به همین جا اکتفا میکنید؟ نه، بلکه استغفار هم دارد. هفتاد مرتبه هم استغفار می کنید، اما به این هم اکتفا نمی کنید بلکه میگوید چهل مومن را هم دعا کن. وقتی در دل شب، در خلوت شب، برای چهل مومن انسان دعا کند، ممکن است در دل شب انسان به فکر مومن باشد اما در روز به فکر مومنین نباشد؟ گره از کار اینها باز نکند؟ برایشان دلسوزی نکند؟ این میسازد آدم را. این هم یک روایت.
این یک درسی است برای همه ما از جناب عابس که آن سلحشوری و دلاوری و شجاعت همراه بوده با تهجد. عزیزان برادران خواهران تلاش کنید آن ساعت چراغ خانه شما روشن شود. خیلی از این گرفتاریهایی که پیوسته اسم برده میشود وگفته میشود، راه حل این مسئله همان دل شب است، انسان در دل شب اشکی بریزد. برخی از علما بودند سحر بلند میشدند در اتاق همین طور راه میرفتند و گریه میکردند و میگفتند "أیُخیّب مثلک مثلی؟" آیا مثل تویی مثل منی را رها میکند ؟ دور میکند؟ طرد میکند؟ خب این یک درسی است از جناب عابس.
اخلاص در ولایت پذیری، خیلی راهگشاست
درس دیگر این است که عابس از قبیله بنو شاکر است. "کان رئیسا" از روسای قبیله بوده است و جایگاه داشته است. در رابطه با اینها در تاریخ آمده "و كانت بنو شاكر من المخلصين بولاء اهل البيت (ع) خصوصا امير المؤمنين (ع)" از مخلصین در ولایت امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه بوده اند. ببینید اینجا اخلاص در ولایت پذیری، اخلاص در دوستی نسبت به ساحت مقدس مولا، این خیلی راهگشا است. در این شبها خدا را شاکر باشید که هسته وجودی شما از پدر و مادری شکل گرفته که امروز شما اینجا نشستید برای عرض ادب به ذریه پیامبر. این را آدم باید شاکر باشد. ما این سرمایه محبت به اهل بیت را که داریم بالاترین سرمایه است. الان اگر به شما بگویند " گرانترین خانه تهران در بهترین منطقه با همه امکانات را به شما میدهیم، و توفیق عرض ادب به ساحت مقدس امام حسین علیه السلام در روز عاشورا را از شما میگیریم"، چه کسی حاضر است قبول کند؟ این نشان میدهد که این سرمایهای است که قابل تعویض با این امور دنیوی نیست. حالا روایات را ببییند تا معلوم شود جایگاه کسی که ولایت امیرالمومنین علیه السلام را دارد، محبت به مولا دارد، اخلاص در این محبت دارد چیست؟
در یک روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که حضرت فرمودند که "حُبُّ عَلِيٍّ يُخْمِدُ النِّيرَان" محبت به علی آتش جهنم را خاموش میکند. این یک روایت. در روایتی دیگر باز حضرت فرمودند که "عُنْوَانُ صَحِيفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع" آغاز نامه و صحیفه مومن، محبت به مولاست. در یک روایت دیگر باز حضرت فرمودند " لَوِ اجْتَمَعَ عَلَى حُبِّ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَهْلُ الدُّنْيَا مَا خَلَقَ اللَّهُ النَّار" اگر همه مردم بر محبت امیرالمومنین علیه السلام اجتماع میکردند، خدا آتش جهنم را خلق نمیکرد.
در یک روایت دیگر که این روایت خیلی تکان دهنده است پیغمبر خدا فرمودند " يَا عَلِيُّ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ مِثْلَ مَا قَامَ نُوحٌ فِي قَوْمِه" نوح چقدر در بین قومش بود؟ یک نفر، این مقدار خدا را بندگی کند، " ِوَ كَانَ لَهُ مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَبا" به اندازه کوه احد، طلا داشته باشد، " فَأَنْفَقَهُ فِي سَبِيلِ اللَّه" این کوه طلای به اندازه احد را در راه خدا انفاق کند، "وَ مُدَّ فِي عُمُرِهِ حَتَّى حَجَّ أَلْفَ عَامٍ عَلَى قَدَمَيْه" آنقدر عمر کند که هزار سال حج برود و با این پاهای خود حج انجام دهد. بعد از این هزار حجی که انجام داد " ثُمَّ قُتِلَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ مَظْلُوما" بین صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد. (ببینید اینها را پیغمبر به امیرالمومنین میفرماید) "ثُمَّ لَمْ يُوَالِكَ يَا عَلِي" اما این محبت تو در دلش نباشد، " لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَ لَمْ يَدْخُلْهَا" بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و وارد بهشت نخواهد شد.
مطالبه امیرالمومنین (ع) را بی پاسخ نگذاریم!
این که عرض میکنم قدر بدانید، برای این است. هم قدر بدانید و هم به محبت اکتفا نکنید. محبت، باید ما را به تبعیت برساند، یعنی پیروی از مولا. نباید انسان در محبت توقف کند. محبت باید پایه تبعیت شود. این نعمت را باید شکر بکنیم.
در ینابیع المودة در یک روایتی این از امیرالمومنین نقل شده " إِنَّ لِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شُرُوطاً" برای لا اله الا الله شروطی است و " وَ إِنِّي وَ ذُرِّيَّتِي مِنْ شُرُوطِهَا"من و فرزندانم از شروط توحید هستیم، یعنی توحید و ولایت. توحید بدون ولایت ، نقص در توحید است، بلکه توحید نیست. خب تا اینجا بحث محبت بود. اینجا بحث ولایت بود: "إنَّ لِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شُرُوطاً وَ إِنِّي وَ ذُرِّيَّتِي مِنْ شُرُوطِهَا" یعنی برادران اهل سنت ما هم آنهایی که محبت به اهل بیت علیهم السلام و امیرالمومنین صلوات الله علیه دارند، این محبت برای آنها در عالم قیامت کار میکند. ما یک محبت داریم و یک شیعه بودن داریم.
در مورد شیعه بودن این روایت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند " شِيعَةُ عَلِيٍّ هُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَة" آنهایی که به مقام فوز میرسند و به سعادت حقیقت راه پیدا میکنند، شیعه علی هستند. یعنی آنهایی هستند که پیروی میکنند از امیرالمومنین علیه السلام.
در یک روایتی هست که این روایت از خود امیرالمومنین صلوات الله وسلامه علیه نقل شده که این امشب مطالبه امیرالمومنین علیه السلام از من و شماست. یعنی ما چطور می گوییم مطالبات رهبری؟ امشب این مطالبه امیرالمومنین علیه السلام از من و شماست. برادران خواهران تصمیم بگیرید این مطالبه امیرالمومنین علیه السلام را بی پاسخ نگذاریم و یک لبیک عملی به امیرالمومنین علیه السلام بگوییم. فرمودند "أَنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ" من با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم هستم، " وَ مَعِي عِتْرَتِي عَلَى الْحَوْض" و عترت من هم با من است در حوض کوثر. " فَمَنْ أَرَادَنا" هر کس ما را میخواهد، هر کس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را میخواهد، علی علیه السلام را میخواهد، فاطمه سلام الله علیها را میخواهد، امام حسن علیه السلام را میخواهد، امام حسین علیه السلام را میخواهد و میخواهد پیش اینها باشد و اینها را در عالم قیامت جستجو میکند " فَمَنْ أَرَادَنا" هر کس ما را میخواهد راهش این است: " فَلْيَأْخُذْ بِقَوْلِنَا" فرمایشات ما را بگیرد "وَ لْيَعْمَلْ بِعَمَلِنَا" از عمل ما هم پیروی کند. این راهش است. این راه را امیرالمومنین علیه السلام به ما نشان دادند.
خب وقتی ما میگوییم عابس از مخلصین در ولایت امیرالمومنین علیه السلام بوده، یعنی عابس کسی بوده که هم محبت به امیرالمومنین علیه السلام داشته و هم اخذ قول کرده از عترت طاهره و هم "یعمل بعمل العترة" به عمل معصومین اقتدا کرده است. این درسی است دیگر از جناب عابس.
جناب حافظ هم در اشعار خود این را در دو جا آورده است. میگوید:
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت و لطف اله باش
هر کسی که مقام و منزلت میخواهد باید غلامی امیرالمومنین علیه السلام را بکند. در یک جای دیگر میگوید:
حافظ طریق بندگی شاه پیشه کن
وانگاه در طریق، چو مردان راه باش
در اینجا شاه، یعنی امیرالمومنین. ببین او چه طوری راه میرود؟ چه طوری بندگی میکند؟ طریق بندگی شاه پیشه کن.
بعد یک کلاماتی را عابس در خانه مسلم بن عقیل دارد که وقتی نامه اباعبدالله صلوات الله و سلامه علیه را مسلم بن عقیل میخواند، اولین کسی که اظهار وفاداری میکند، عابس بود، حتی زودتر از حبیب بن مظاهر. که حالا این بحثهایی دارد که اگر عمری باشد ان شاء الله فردا شب عرض میکنیم.
