هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
پنجشنبه، 11 ارديبهشت 1404
ساعت 13:44
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت 13:21
سه شنبه 27 مهر 1395 12:56 ساعت
2016-10-18 13:21:22
شناسه خبر : 257981
گفتند من به ایرانی‌ها اطلاع داده‌ام که آمریکا توانسته رمز تماس‌هایشان را کشف کند. بعد یک افسر اطلاعاتی ایران همین موضوع را با همان رمز به تهران فرستاده است! هر کس کمترین اطلاعی از کارهای اطلاعاتی داشته باشد می‌داند که چنین مسئله‌ای محال است.
گروه بین‌الملل رجانیوز: گروه بین‌الملل رجانیوز: در قسمت قبلی این سلسله مطالب (که ترجمه‌ایست از مصاحبه‌ی تفصیلی احمد چلبی درباره پشت پرده‌ی سیاست عراق و آمریکا و ایران در سال‌های اخیر) بخشی از تلاش‌های اطلاعاتی جهانی برای کشف زرادخانه‌ی کشتار جمعی صدام و گزارش‌های مربوط به گاز VX و انتشار آن توسط چلبی را خواندیم. همچنین دیدیم که کلینتون بعد از تصویب قانون آزادسازی عراق، هواپیماهایی را برای بمباران عراق فرستاده ولی آنها را از نیمه‌ی راه بازگرداند. در آخر هم مطالبی درباره‌ی فعالیت‌های هماهنگ‌کننده‌ی مخالفین عراقی رژیم بعث (که از طرف آمریکا تعیین شده بود) خواندیم. قسمت چهاردهم در پی می‌آید‌: 
 
*ماجرای آزمایشگاه‌های متحرک سلاح‌های بیولوژیک چه بود؟
-در سال 2002 یک نفر آمد و ادعا کرد اطلاعاتی درباره‌ی آزمایشگاه‌های متحرک سلاح‌های بیولوژیک دارد. آراس حبیب یک مصاحبه برای آنها [مامورین اطلاعاتی آمریکا] با آن شخص در عمان ترتیب داد. در آنجا او را به دستگاه دروغ سنج متصل کرده بودند و مشخص شده بود دروغ می‌گوید. با این وجود اطلاعاتی که داشت را گرفته و بعدا ادعا کرده بودند که به آنها گفته نشده بود که این شخص در آزمون دروغ‌سنجی رد شده است.
 
[آراس حبیب]
 
نفر بعدی جوانی بود که گفت درباره‌ی غنی‌سازی مربوط به بحث اتمی عراق خبر دارد. دستگاه اطلاعاتی آمریکا در فوریه 2003 در کردستان یک بار با او مصاحبه داشت. بعد گفتند او را نمی‌خواهیم و رفت. این کل چیزی بود که ما می‌دانیم. سر این موضوع مسئله‌ی خیلی بزرگی درست شد. بعدها آمریکا یک گزارش رسمی منتشر کرد ( گزارش روب سیلورمن) که در آن گفته بود ارتباط کنگره‌ی ملی عراق [به ریاست احمد چلبی] با تصمیم آمریکا برای ورود به جنگ، «ضعیف و غیر موجود» بوده است. بعد گزارش کمیته‌ی اطلاعاتی مجلس سنای آمریکا (که مامور تحقیق در این باره شده بود) منتشر شد. 
در تحقیق اولشان اعلام کردند که ما [یعنی کنگره‌ی ملی] ارتباطی [با ورود آمریکا به جنگ] نداریم. بعد پرسیده بودند: آیا اطلاعاتی به صورت مستقیم و بدون گذشتن از کانال دستگاه‌های اطلاعاتی به دولت رسیده است؟ و نقش کنگره‌ی ملی چه بوده است؟
کمیته‌ی اطلاعاتی کنگره اواخر سال 2005 دو تن از کارمندان جمهوری‌خواه اش (که در آن زمان در اکثریت بودند) را پیش من فرستاد. یک مرد بودند و یک زن. با آنها در زوریخ به مدت 6 ساعت دیدار داشتم. از من اطلاعات کاملی در این موضوع خواستند. بعد گزارشی نوشتند که رئیس کمیته‌ی اطلاعاتی، سناتور بات روبرتس آن را تقدیم کرد. اعضای دموکرات کمیته (که با بوش دشمنی داشتند) به همراه سناتور جمهوری‌خواه چاک هیگل (که خیلی از کنگره‌ی ملی بدش می‌آمد) با خانم سناتور اولیمپیا سنو (که یک لیبرالِ عضو حزب جمهوری‌خواه است) مشغول تحرک شدند. چاک هیگل گفت: محال است کنگره‌ی ملی و احمد چلبی را [از اتهامِ دادنِ اطلاعات غلط به آمریکا که موجب ورود این کشور به جنگ با عراق شد] تبرئه کنیم. لذا در گزارش، مسائلی علیه ما نوشتند. روبرتس بعدها گزارش ویژه‌ای منتشر کرد و در آن عبارت‌های بسیار قوی‌ای به کار برد و نوشت: هیچ وقت ندیده بودم که برای تغییر حقیقت، تصمیم سیاسی‌ای مثل آنچه در این قضیه دیده می‌شود، وجود داشته باشد.
تصمیم آمریکا برای ورود به جنگ ربطی به ما نداشت. مسئله‌ی مهم این است که دستگاه اطلاعاتی آمریکا شکست خورد. تنت به بوش گفت اطلاعات درباره‌ی سلاح‌های کشتار جمعی قطعی است. چطور ممکن است یک گروه از مخالفین عراق که در خارج از کشور فعالیت می‌کنند و هدف اصلی‌شان سرنگون کردن صدام است دولت آمریکا را قانع کنند که به این روش با صدام وارد جنگ شود؟ این خیال است.
 
*داستان آزمایشگاه‌های متحرک چه؟
-یک نفر پیدا شد که آمریکایی‌ها اسمش را گذاشتند Curveball. اسم حقیقی‌اش رافد احمد علوان بود. او به آلمان آمد و دستگاه اطلاعاتی آلمان به دستگاه اطلاعاتی آمریکا خبر داد که این شخص اطلاعاتی دارد. او اطلاعاتی درباره‌ی آزمایشگاه‌های بیولوژیک در اختیارشان گذاشت. کسی که در عمان با آنها دیدار کرده بود و در آزمایش دروغ‌سنجی مردود شده بود هم دقیقا همین اطلاعات را داده بود. لذا به این نتیجه رسیدند که این، تأیید آن اطلاعات محسوب می‌شود.
روبرتس گفت که 97 درصد از اطلاعات آمریکا درباره‌‌ی سلاح‌های بیولوژیک [صدام] از همین شخص (علوان) گرفته شده بود. دستگاه اطلاعاتی آمریکا اعلام کرد که برادر علوان در کنگره‌ی ملی کار می‌کند و به رغم اینکه ما تکذیب کردیم، مسئله در رسانه‌ها منتشر شد. نامه‌ای به نیویورک تایمز نوشتیم و نیویورک تایمز هم اعلام کرد که منابع اطلاعاتی‌ای که رابطه‌ی علوان با کنگره‌ی ملی را تایید می‌کردند، الان آن را نفی می‌کنند. ما این شخص را نمی‌شناختیم.
 
*ممکن است ایران آمریکایی‌ها را گمراه کرده باشد؟
-نه. روابط ما با آمریکایی‌ها و با ایرانی‌ها برای هر دو طرف روشن بود. در ارتباط کنگره‌ی ملی و وزارت خارجه‌ی آمریکا در سال 2000 توافقی هم صورت گرفت که یک دفتر در تهران و یک دفتر در دمشق افتتاح کنیم. یک وکیل از وزارت خارجه به اسم تام ووریک آمد پیش ما و گفت: چطور می‌خواهید در تهران دفتر باز کنید؟ چون یک مصوبه‌ی ریاست‌جمهوری وجود دارد که خرج کردن پول از طرف حکومت آمریکا در ایران را ممنوع کرده است. و برای این کار لازم است دایره‌ی مسئول کشورهای خارجی در وزارت خزانه‌داری استثنایی در نظر بگیرد. عملا هم با موافقتی که کسب کردیم  این استثنا برای ما در نظر گرفته شد و به تهران رفتیم.
 
*فکر می‌کنی آمریکایی‌ها بد عمل کردند؟
-بله.
 
*کدامشان؟
-مسئول اول این موضوع، رئیس جمهور بوش است که آخر سر به حرف کسانی گوش کرد که به او گفتند عراقی‌ها نمی‌توانند حکمران خودشان باشند. و به نصیحت‌های برخی همپیمانانش مثل انگلیس گوش کرد و به نصیحت‌های برخی کشورهای عربی که از نوع تغییری که در عراق رخ می‌داد، می‌ترسیدند. به همین جهت «اشغال» را اعلام کرد، به جای آنکه در مسیری حرکت کند که سر آن توافق کرده بودیم، یعنی تشکیل یک حکومت عراقی [انتقالی] موقت که به موعد برگزاری انتخابات، با مصوبه‌ی شورای امنیت، پایبند باشد و به عنوان یک حکومت دارای سیادت در عراق عمل کند. اگر این اتفاق رخ داده بود، از خیلی خیلی خطاها جلوگیری می‌شد.
 
*خاطرات جورج تنت را خوانده‌ای؟
-بخشی از آن را خوانده‌ام.
 
[تنت و بوش]
*نظرت درباره‌اش چیست؟
-اولین صفحه‌ی این کتاب دروغ است. در اولین بخش کتاب می‌گوید ریچارد پرل با او دیدار داشت. درحالیکه در 12 سپتامبر 2001 ریچارد پرل در کاخ سفید نبود. در آن روز ریچارد پرل در جنوب فرانسه بود. قضایا و وقایعی که ذکر کرده اشتباه بود.
 
*منظورت این است که تنت دروغ می‌گوید؟
-بله.
 
*در خاطراتش از تو حرف زده؟
-بله، مسائل منفی زیادی ذکر کرده. تک تک چیزهایی که گفته جواب دارد. ولی به صورت کلی قضایایی نیست که مهم باشد. جورج تنت ارتباطی با کار اطلاعاتی نداشت. زندگی سیاسی‌اش را به عنوان دستیار در کمیته‌ی اطلاعاتی کنگره شروع کرد بعد در دوره‌ی کلینتون شد رئیس دستگاه اطلاعاتی، چون کلینتون خیلی به دستگاه اطلاعاتی اهمیت نمی‌داد. و نامزد مورد نظر کلینتون آنتونی لیک بود که نتوانست تایید کنگره را به دست آورد. و [لذا] نامزد کردن تنت آسان‌ترین گزینه بود.
 
[کلینتون و معاونش ال گور]
 
*معتقدی تنت شایستگی [این مسئولیت] را نداشت؟
-بله نداشت. تنت آدم نالایقی بود. او مسئول تنظیم کودتایی بود که در سال 1996 در عراق لو رفت. [در آن جریان] به هشدارهایی که مستقیما از طرف خود من (از طریق برخی سیاستمداران آمریکایی که می‌شناختمشان) به او می‌رساندم توجهی نمی‌کرد. و آن مصیبت به وجود آمد، طوری که بیشترین خسارت‌ها برای سی آی ای به بار آمد. و شکست بزرگ [او] در اطلاعات اشتباه مختلفی بود که تنت به بوش تحویل داد تا جنگ را از طریق سلاح‌های کشتار جمعی توجیه کند.
 
*پس تو می‌گویی تنت بود که اطلاعات خطر را آورد. او می‌دانست که این اطلاعات درست نیست؟
-اگر نمی‌دانست که مصیبت بزرگتری است! دلایل بسیار زیادی بر اشتباه بودن این اطلاعات وجود داشت. آمریکایی‌ها با Curveball (رافد علوان) فقط یک بار دیدار کردند و به آلمانی‌ها اعتماد کردند، در حالیکه آنکه سناتور روبرتس گفت رافد علوان مسئول 97 درصد از اطلاعات درباره‌ی سلاح‌های کشتار جمعی بوده است.
 
*چیزهایی که پل برمر درباره‌ات نوشته را خوانده‌ای؟
-بله.
 
[پل برمر]
 
*نظرت درباره‌ی آنها چیست؟
-برایت فقط یک چیز از برمر می‌گویم. برمر می‌گوید در بین تمام کسانی که در عراق دیده است، من [یعنی چلبی] تنها کسی هستم که اقتصاد را می‌فهمم.
 
*ولی چیزهای دیگری هم گفته است.
-بله. با او سر چهار قضیه اختلاف داشتم. اول خرج کردن پول‌های عراق توسط او، دوم تلاش برای ترور مقتدی صدر و کشته شدن برخی افراد [در آن قضیه] و به او گفتم: کشتن بچه‌هایمان بس است. مسئله‌ی سوم موضوع ریشه‌کنی حزب بعث و انحلال ارتش بود و موضوع چهارم، موضوع سیادت ملی بود. و این موضوع از همه مهم‌تر بود.
 
*نقشی در گمراه کردن رسانه‌های آمریکایی نداشتی؟
-ابدا. هدف ما سرنگون کردن صدام بود و رسانه‌های جهانی را ضدش بسیج می‌کردیم. ما هیچ اطلاعات غلطی راجع به اوضاع در عراق [به رسانه‌ها] ندادیم. ما چیزی راجع به آزمایشگاه‌های سیار یا غیره نگفتیم. اگر گمراه کردن آمریکا این قدر آسان است، پس چرا بقیه گمراهش نکرده‌اند [و فریبش نداده‌اند؟] آیا کارکشتگی ما در گمراه کردن و فریب دادن به این درجه از دقت رسیده که بتوانیم آنها را صرفا بر اساس اطلاعاتمان قانع کنیم به صدام حمله کنند؟
 
*پس چرا دولت بوش نظام صدام را سرنگون کرد؟
-ترسید بعد از 11 سپتامبر کاری کند. روشن شد که انجام چنین کاری آسان است. نامه‌های آلوده به میکروب سیاه زخم که سنا را هدف قرار داد (و تا الان معلوم نیست از کجا آمده بود) را یادت نرود. [اشاره به چند نامه‌ی آلوده به میکرب سیاه‌زخم که مدت کوتاهی پس از حوادث 11 سپتامبر ارسال شد و موجب مرگ و بیماری چند تن گردید.] ساختمانی بزرگ، هفت ماه بسته بود. کاری که ما کردیم این بود که مشروعیت فعالیت آمریکا ضد صدام را در قانون آزادسازی عراق پایه گذاشتیم. و این مسئله‌ی مهمی است.
 
*با رئیس جمهور بوش دیدار داشتی؟
-سه بار. یک بار در مراسم استقبال از او به مناسبت برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل. همراه با دخترم بودم و به او سلام کردم. در سال 2003، پس از سرنگون کردن صدام، من از طرف عراق در مجمع عمومی سخنرانی کردم. آن موقع رئیس شورای حکومتی بودم.
در همان مرحله او را در واشنگتن حین سخنرانی اتحادیه دیدم. من پشت سر همسرش ایستاده بودم. وقتی سخنرانی‌اش تمام شد با او دست دادم و سه دقیقه صحبت کردیم.
دفعه‌ی سوم در دفتر بیضی شکل کاخ سفید بود، ضمن یک هیئت عراقی که در آن دکتر عدنان پاچه‌چی (رئیس وقت شورای حکومتی و رئیس هیئت) و سید عبدالعزیز حکیم و من حضور داشتیم. این ماجرا در ژانویه‌ی 2004 بود.
 
*بعد از آن از دست تو عصبانی شد؟
-بله. از آن جلسه عصبانی شد. چون من خواستار برپایی انتخابات بودم لذا سراغ مسئولین کوپن‌ها رفتم از آنها اطلاعاتی خواستم تا یک فهرست رأی دهندگان تشکیل شود. و این چیزی بود که بعدا رخ داد و تا امروز هم عملی می‌شود. در آن زمان معتقد بودم که من می‌توانم انتخابات را ظرف سه ماه برگزار کنم. رفتم به واشنگتن و این را اعلام کردم. آمریکایی‌ها خواستار تاخیر انداختن انتخابات بودند. روزی که من این را در واشنگتن اعلام کردم تظاهرات بسیار گسترده‌ای در بغداد راه افتاد که خواستار برپایی انتخابات بود. رئیس جمهور بوش این را تلاش ما برای مجبور کردن او [به برگزاری انتخابات] تلقی کرد.
مسئله‌ی دوم تحریکاتی بود که برمر ضد من پیش بوش انجام می‌داد. او این مسئله را در خاطراتش هم ذکر کرده است. به بوش گفته بود که من [چلبی] خاری در گلوی آمریکایی‌ها شده‌ام. در آپریل 2004 بوش به عنوان رئیس شورای امنیت ملی دستورالعملی صادر کرد که من از آن اطلاع نداشتم و در آن خواستار به حاشیه راندن من شده بود. و این همان اساس و بنیانی بود که برمر سه ماه بعد و پس از سفر بلاکویل، برای حمله به من در بغداد به آن تکیه کرد.
 
*داستان حمله‌ی آمریکایی‌ها به منزلت در بغداد چه بود؟
-این حمله به خاطر سه قضیه بود. قضیه اول عملیاتی بود که ضد جریان صدر در بغداد و نجف انجام دادند و من در آپریل 2004 [ضد آن] در شورای حکومتی موضع گرفتم.
قضیه‌ی دوم قضیه‌ی اخضر الابراهیمی بود که سازمان ملل او را به عنوان فرستاده، مامور کرد به بغداد برود. الابراهیمی در اولین دیدارش [از عراق] گزارشی برای دبیرکل وقت سازمان ملل (کوفی عنان) نوشت و عنان هم آن را برای شورای حکومتی عراق فرستاد. در گزارش شدیدا به کردها و شیعیان حمله شده بود. این گزارش در شورا خوانده شد و سر و صدا به پا کرد. پیشنهاد کردیم کمیته‌ای برای پاسخ به عنان تشکیل شود. کمیته [تشکیل شد و] متشکل بود از دکتر محمود عثمان و حمید مجید موسی و دکتر ابراهیم الجعفری و من. تشکیل جلسه دادیم و پاسخی به عنان تهیه کردیم. در آن پاسخ اشاره‌ای به اخضر الابراهیمی نکردیم ولی از جوابمان معلوم بود که آمدن مجدد او به عراق خوشایندمان نیست. رئیس [وقت] شورای حکومتی سید محمد بحرالعلوم نامه [پاسخ] به عنان را امضا کرد.
 
[اخضر ابراهیمی]
 
برمر وقتی نامه را دید از فرستادن آن جلوگیری کرد. 48 ساعت بعد، مشاور ویژه‌ی بوش در امور عراق رابرت بلاکویل به بغداد آمد. برمر با من تماس گرفت و درخواست تشکیل جلسه کرد. وقتی رفتم به کاخ دیدم بلاکویل هم پیش اوست. بلاکویل پرسید: چرا جلوی الابراهیمی ایستاده‌ای؟
جواب دادم: «معتقدم الابراهیمی می‌خواهد چیزی شبیه وضع عراق در دوران صدام را (از حیث روابطش با کشورهای عربی و اینکه چه کسی در بغداد حکومت کند) بازگرداند.» توضیح دادم هرکاری که ما تا الان کرده‌ایم برای آن بوده که همین را تغییر دهد و فکر می‌کنم الابراهیمی برایمان مشکلاتی درست خواهد کرد.
بلاکویل جواب داد: الابراهیمی مورد اعتماد عنان و مورد تایید رئیس جمهور بوش است و دوبار با او دیدار کرده.
گفتم: با وجود احترام فراوان برای این شخص و پیشینه‌اش، می‌خواهم یادآوری کنم همین فرد بود که سفر عنان به عراق برای دیدار با صدام در فوریه‌ی 1998 را برای نجات دادن او از قضیه‌ی بازرسان ترتیب داد.
بعد از نیم ساعت صحبت، بلاکویل از برمر خواست از اتاق بیرون برود [تا با من تنها صحبت کند]. ناگهان و غافلگیرکننده گفت: «می‌دانی من کی ام؟ من فرستاده‌ی شخصی رئیس جمهور بوش هستم. اوضاع تو در کاخ سفید متشنج است»
گفتم: خب الان که چه؟
گفت: اگر بخواهی در مقابل سیاست رئیس جمهور بوش بایستی، همه‌ی وزن ایالات متحده را برای فشار آوردن رویت می‌اندازیم.
گفتم: این دلیل برایم قانع کننده نیست. و از جلسه بیرون آمدم.
مسئله‌ی سوم هم که خیلی برمر را ناراحت کرد این بود که من دائما در شورای حکومتی به او می‌گفتم تو تنها کسی هستی که می‌توانی برای خرج شدن پولهای عراق امضا بزنی، پس حواست جمع باشد چطور آنها را خرج می‌کنی. 
مشکلاتی در حسابرسی وجود داشت. و این او را در تنگنا می‌گذاشت. یکی از دوستانم در شورای حکومتی به من هشدار داد که اگر همچنان مسائل مالی را مطرح کنم برمر اذیتم خواهد کرد. بعد از آن بود که سیا قضیه‌ی ارسال اطلاعات [از طرف من] به ایران را درآورد!
 
*واقعا به ایران اطلاعات فرستاده بودی؟
-معلوم است که نه. این اتهام خیلی سخیفی است. گفتند من به ایرانی‌ها اطلاع داده‌ام که آمریکا توانسته رمز تماس‌هایشان را کشف کند. بعد یک افسر اطلاعاتی ایران همین موضوع را با همان رمز به تهران فرستاده است! هر کس کمترین اطلاعی از کارهای اطلاعاتی داشته باشد می‌داند که چنین مسئله‌ای محال است.
تحقیقات گسترده‌ای صورت گرفت. و آمریکایی‌ها نفهمیدند من چطور از این قضیه[ی ادعایی] اطلاع حاصل کرده‌ام. خیلی‌ها را متهم کردند، ولی نتوانستند به چیزی برسند. بعد از آن در نوامبر 2005 به آمریکا دعوت شدم تا با برخی از مسئولین از جمله معاون رئیس جمهور و وزیر خارجه و وزیر دفاع و وزیر بازرگانی و وزیر خزانه‌داری و مشاور امنیت ملی دیدار کنم.
 
 
ادامه دارد ...
 
[مطالب مندرج در این سلسله مطالب لزوما مورد تأیید رجانیوز و مترجم نیست و تنها به جهت حفظ امانت به صورت کامل نقل شده است. خصوصا مطالب مرتبط با نیروهای ایرانی، نیازمند تأیید از سوی مراجع ذی صلاح است.]

 



-