دوشنبه 8 مهر 1392 16:51 ساعت
شناسه خبر : 152196
نوستالژی با بوی باروت؛ یادنامه فیلمهای مهم دفاع مقدس-3 (خداحافظ رفیق)
خداحافظ رفیق؛ شاعرانهای عاشقانه
ده دقیقه نگذشته بود که به خود آمدم و دیدم فیلم تمام شده و مردم دارند سالن را ترک می کنند. من اما با ذهنی درگیر و غافلگیر شده نشسته بودم به تحلیل مشترکات بین اپیزودی فیلم. از طرف دیگر لطافت شاعرانهی فیلم که دخترک گل به دست در جمیع مضامین آن نمایندهی بیرونیاش به شمار میآمد، توی ذهنم رژه میرفت و این شد که تمام روز و پاسی از شب ذهنم درگیر فیلم بود.
گروه فرهنگی رجانیوز - عباس کریمی عباسی: اگر از آنهایی هستید که دلتان لک زده برای آن لحظهای که در سالن تاریک سینما با «حاج کاظم» گریه کردید بدون آنکه کسی اشک چشم شما را ببیند، اگر گاهگاهی همچنان حسرت روزهایی را میخورید که بعد از دیدن «سفر به چزابه» یا «از کرخه تا راین» مسیری طولانی را در سکوت پیاده گز کردید، اگر هنوز هم دخترک گل فروش اپیزود سوم «خداحافظ رفیق» را با بغض به یاد میآورید و حتی اگر دلتان غنج میرود برای قهقهههایی که حین دیدن سرنوشت صادق مشکینی در «لیلی با من است» سر دادید، سلسه مطالب «نوستالوژی با بوی باروت» را از دست ندهید. ما میخواهیم در همین روزهایی که کلیدواژهی سینمای ایران شده خیانت، با فیلمهای دفاع مقدس خاطرهبازی کنیم.
به گزارش رجانیوز، فیلمهایی که قرار است در این مجال به آنها بپردازیم، از بین فیلمهای دفاع مقدسی که در میان بیست فیلم اول انتخابی در نظرسنجی جبههی رسانهای سینمای انقلاب نامشان به چشم میخورد، برگزیده شدهاند؛ (برای دیدن این بیست فیلم اینجا را کلیک کنید) سومین یادداشت از این سلسله یادداشتها اختصاص دارد به فیلم به یادماندنی «خداحافظ رفیق» به کارگردانی «بهزاد بهزادپور» که در این نظرسنجی مقام هجدهم را به خود اختصاص داده است. یادداشت زیر به قلم «عباس کریمی عباسی» را از دست ندهید:
بعضی فیلمها آدم را غافلگیر میکنند؛ یعنی از انتظار تماشاگر بالاترند. نه این که ساختار محیرالعقول داشته باشند یا جلوههای ویژهی آنچنانی و تعلیق های غیر منتظره، نه! یک طور دیگرند! طوری که همین الان من برای شرح آن با واژهها دست به گریبانم؛ غیر قابل توصیف.

«خداحافظ رفیق» بهزاد بهزادپور که سال 82 به نمایش درآمد، از این دسته فیلمهاست. آن وقتها یکی از مشغولیات پیوند خورده به شغلم، همین سینمای دفاع مقدس بود و حتی اگر فرصت و گاه حوصلهی دیدن بعضی فیلم ها هم نبود، برای اشراف داشتن بر محتوا و ساختار فیلمها که آن هم به واسطهی معاون سردبیریام در یکی از مجلات تخصصی سینمای دفاع مقدس بود، موظف کرده بودم خودم را به دیدن همهی فیلمهای دفاع مقدس.
در شرایط نامساعدی که حاصل شلوغکاری و تشتت فکری آن روزهای پر مشغله بود، رفتم برای تماشای «خداحافظ رفیق». انتظارم این بود که یکی از فیلمهای شعاری دفاع مقدس را که حالا تکه تکه شده و در اصطلاح اپیزودیک شده، ببینم و از سر اجبار تحمل کنم تا یک ساعت و نیم بگذرد. اما ده دقیقه نگذشته بود که به خود آمدم و دیدم فیلم تمام شده و مردم دارند سالن را ترک می کنند. من اما با ذهنی درگیر و غافلگیر شده نشسته بودم به تحلیل مشترکات بین اپیزودی فیلم. از طرف دیگر لطافت شاعرانهی فیلم که دخترک گل به دست در جمیع مضامین آن نمایندهی بیرونیاش به شمار میآمد، توی ذهنم رژه میرفت و این شد که تمام روز و پاسی از شب ذهنم درگیر فیلم بود.
«خداحافظ رفیق»، یک فیلم متفاوت در سینمای دفاع مقدس است که پایان چنتهی ادبی و سینمایی «بهزادپور» را رقم میزند. «بهزادپور» کارگردان باهوشی است و چون جان کلام دغدغهی خود را از مدیوم سینما به قالب این فیلم ریخته است، میداند که فیلم بعدی را ساختن یک خودکشی حرفهای برای او در تاریخ سینمای ایران خواهد بود؛ موردی که برخی کارگردانان مثل «مهرجویی» درک نکردند و این شده است که فیلم های چند سال اخیرشان تماشاگران را از سالنهای تاریک ناراضی بیرون میآورد.
«بهزادپور» که متن را نیز خودش نوشته، انگشت اشارهاش را جای آن که در جراحات حاصل از جنگ فرو برده و زخمها را بفشارد؛ به نوازش نقاط حساس روح ما میگمارد و عواطف فراموششدهی فطری ما را باز بیداری میبخشد.

نام فیلم متشکل از دو واژه «خداحافظ» و«رفیق» است که هر دو مثبتند؛ اما وقتی کنار هم میآیند وداع و فراق را تداعی میکنند که حرف اصلی شخصیتهای فیلم در پیوستن به یاران رفته است.
بی هیچ حرفی اپیزود پایانی فیلم که «گل شیشهای» نام دارد، بهترین اپیزود فیلم است و کارگردان با هشیاری تمام با کمترین دیالوگ توانسته است بهترین بهره را از تصاویر برای بیان موضوع و پیام فیلم ببرد.

دختر بچهای که گلهایش را فقط به یک رزمنده میدهد و آن رزمنده، کسی است که فردا شهید خواهد شد و همین ایدهی داستانی، به قدر کافی بار درام نیرومندی برای داستان یک فیلم دارد و از این رو با وجود اشتراکات معنایی و ارجاعات بینامتنی اپیزودها، این اپیزود به تنهایی یک فیلم کامل است.
رسیدن دختر به پدر شهیدش در ایستگاه برفی یکی از زیباترین صحنههای فیلم است که بعید است تماشاگر سینمادوست آن را پس از دیدن فراموش کند و به قول «لارنس پرین» --نظریهپرداز ادبی- مثل قاب عکسی برای همیشه به دیوار ذهن وی آویخته میشود.
اخبار مرتبط:

لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/152196
لینک کوتاه کپی شد