يكشنبه 30 شهريور 1404 18:10 ساعت
شناسه خبر : 386737

فيلم «علت مرگ: نامعلوم» به رسم تمام فیلمهای اجتماعی، گلچینی از انواع آسیبهای اجتماعی جامعه، در یک ون مستهلک در فضایی غبارآلود از شنها در بیابانی خشک و بیآب و علف رو به سوی تقدیر محتومی میروند که همان افول اخلاق و انسانیت آنهاست...
گروه فرهنگ-رجانیوز: نود و هشتمین مراسم اسکار، اواخر زمستان سال جاری برگزار خواهد شد و به سنت هرساله، کشورهای مختلف جهان نمایندگانی را برای شرکت در بخش فیلمهای غیر انگلیسی زبان اسکار معرفی میکنند. ایران تاکنون با فیلم «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی، «فروشنده» باز هم از اصغر فرهادی و «سایه بلند باد» ساخته شیرین سوهانی و حسین مالیمی جایزه اسکار را دریافت کرده است.
انتخاب فیلم برای اسکار همواره امری چالشبرانگیز هم برای مدیران سینمایی و هم میان خود سینماگران بوده است، اما امسال این حواشی و چالشها پررنگتر بود، تا جایی که حتی بین خانه سینما و هیات انتخاب بیانیههایی رد و بدل شد و تنشها تا جلسه اخیر شورای عالی سینما هم رسید. در این جلسه رئیس سازمان صداوسیما ابزار امیدواری کرد که دقت نظر بیشتری صورت گیرد و فیلم انتخابی نماینده واقعی فرهنگ، تمدن و سبک زندگی ایرانیاسلامی باشند. اما اظهارنظر رئیس صداوسیما در مورد فیلمهایی که عناصر فرهنگی خانواده ایرانی را نادیده میگیرند، با واکنش تند رئیس خانه سینما، مواجه شد. همایون اسعدیان کلام ریاست صداوسیما را قطع کرد و خواستار عدم دخالت صداوسیما در این موضوع شد. البته اعضای شورای عالی سینما در حالی تحمل شنیدن اظهارنظر یک عضو دیگر شورای مربوط را ندارند و با رویکردی تحکمآمیز نصیحت یا صحبت را رد میکنند که در موارد متعدد و متنوع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خودشان را مجاز به اظهارنظر و دادن رأی میدانند. به عنوان مثال گروهی پس از حادثه ریزش ساختمان متروپل در آبادان، به بهانه همدردی با مردم آبادان، بیانیه «تفنگ را زمین بگذار» با امضای بیش از صد سینماگر منتشر شد که بیشتر التهابآفرین و برهمزننده امنیت بود تا تسکین دهنده آلام روحی جامعه. حال در مورد معرفی فیلمی که در عرصه بینالمللی قضاوت میشود و دیدگاه دیگران در مورد ملت و کشور را شکل میدهد، خانه سینما در مقابل هرگونه خطدهی و جهتدهی میایستد و انتخاب فیلم را امری هنری و در تخصص سینماگران میداند.
اما حقیقت این است که انتخاب فیلم برای معرفی به اسکار صرفاً یک مساله فنی سینمایی نیست. زیرا نه اسکار جشنوارهای صرفاً فنی و هنری است و نه اساساً سینما تاکنون از پیوستهای سیاسی دور بوده است. این تبعات سیاسی امسال پررنگتر و مهمتر جلوه کردهاند، زیرا ایران درگیر یک جنگ نظامی با کشور برگزارکننده اسکار است و این شرایط جنگی، تصمیمگیری در مورد فیلم انتخابی را دشوار میکند.
در موقعیتهای جنگی و خصومت، تعامل با جشنوارههای سینمایی از اقدامات هنری فراتر میرود و به عملی سیاسی تبدیل میشود که میتواند بیانگر موضع ملی و امنیتی یک کشور باشد. چرا که این جشنوارهها، برخلاف تصور صرفاً هنری، دقیقاً بخشی از سیاست فرهنگی کشور برگزارکننده به شمار میآیند و بنابراین شرکت در این جشنوارهها مشروعیتبخش سیاستهای دشمن و تضعیفکننده عزت ملی است. در شرایط جنگی مشابه، معمولاً به منظور حفظ اصول سیاسی، تحریم فرهنگی و هنری اتفاق میافتد، نظیر آنچه در جنگ جهانی دوم در مورد جشنواره ونیز رخ داد.
در آن زمان، جشنواره ونیز به شدت تحت نفوذ رژیمهای اقتدارگرا، از جمله نازیها و فاشیستهای ایتالیا بود و این مسئله باعث اعتراض هنرمندان و سینماگران دموکراتیک شد. سینماگران کشورهای مخالف مثل فرانسه، بریتانیا و آمریکا به نشانه اعتراض به سیاستزدگی و استفاده ابزاری رژیمهای فاشیست از هنر، از شرکت در جشنواره ونیز خودداری کردند و به منظور ایجاد فضای هنری مد نظر خود، «جشنواره کن» را در سال ۱۹۳۹ تأسیس کردند تا بستری آزاد برای مخالفت با دخالت مستقیم سیاستهای فاشیستی در فرهنگ و هنر فراهم آورد. این رویکرد بعدها به عنوان یک قاعده عرفی در دیپلماسی فرهنگی شناخته شد که در شرایط جنگ، تبادل فرهنگی برای حفظ منافع و امنیت ملی متوقف یا محدود شود. چنین نمونههای تاریخی گواه آن است که جشنوارهها و رویدادهای سینمایی فراتر از رویدادهای هنری، عرصهای سیاسی و گاه جنگ فرهنگی هستند که میتوانند پیامها و مواضع سیاسی کشورها را بازتاب دهند یا به نزاعهای قدرت فرهنگی-سیاسی دامن بزنند. بنابراین، ادامه مشارکت یا ارسال نماینده به جشنوارههای فرهنگی برگزار شده توسط کشوری که در وضعیت جنگ یا خصومت با آن قرار داریم، نه تنها از منظر هنری بلکه از نظر سیاسی و امنیتی مسئلهساز است و میتواند به منزله ضعف یا زیرپا گذاشتن اصول حاکمیت ملی تلقی شود.
اما به نظر میرسد مدیران و تصمیمگیران هنری کشور اصولاً توجهی به نقشه فرهنگی کشور و شرایط فعلی ایران در نسبت با سایر کشورها ندارند. بدنه سینمایی کشور همچنان اسکار را معتبرترین رویداد جهانی سینما میخوانند و معرفی نماینده را فرصت ارزشمند سینمای ایران برای حضور در عرصه جهانی میدانند و پیوستهای سیاسی و راهبردی این اقدام را نادیده میانگارند. حال که تحریم جشنواره سیاسی اسکار، اصولاً در میان گزینهها وجود ندارد، باید دید کدام فیلم به عنوان نماینده فرهنگ و سینمای ایران به اسکار ۲۰۲۶ معرفی شده و ماجرای آن چیست.

«علت مرگ: نامعلوم»
هفت مسافر، در جادهای فرعی، پیش از طلوع آفتاب سوار یک ون سبزرنگ میشوند و شهداد را به مقصد کرمان ترک میکنند. در اوایلِ راه متوجه مرگ یکی از مسافران میشوند که پوشش متفاوتی دارد. بعد از تماس با اورژانس و قطع امید از اعزام آمبولانس برای انتقال جسد، تصمیم میگیرند مرد مرده را به پلیس راه تحویل دهند. اما در این مسیر، پولهای جاسازی شده مرد را مییابند و برق صد دلاریهای مخفی شده، باعث بروز واکنشهای مختلفی در ۶ مسافر باقیمانده و راننده میشود. ادامه مسیر در جاده بیابانی با بحث و جدل این ۷ نفر درباره جنازه و دلارها همراه است. روز برمیآید و کمکم مشکلات هر کدام از این ۷ نفر عیان میشود. کسی که برای تامین مخارج درمان همسرش، کیف کهنه رمزدارش را صد دلار به همراهانش میفروشد، احمد که برای تامین دیه دوست اعدامیاش از زندان مرخصی گرفته، اسماعیل که پس از زلزله در شهر کوچک و بیامکاناتی زندگی میکند و فراریها را به قاچاقچیها میرساند، پیمان نویسنده سیاسی فراری و بهار، دانشجوی پرستاری که میخواهد به طور غیرقانونی از مرز خارج شود، زن لالی که برای تامین هزینه زندگی دو فرزند یتیمش، با مردی همسن پدرش رابطه مخفیانه دارد و با صورتی خونآلود از ضربه آن مرد سوار ون میشود و نهایتاً خود راننده که حتی ماشین هم متعلق به خودش نیست و تنها با مبلغ اندک مسافرکشی روزگار میگذراند.
تصمیمگیری در خصوص رها کردن جسد و پولها یا تحویل دادن به پلیس با موافقت یا مخالفت افراد مواجه میشود اما وسوسه پولها بسیار جدی است. در میانه راه یک بار پلیس به ماشین متوقف شده کنار جاده شک میکند اما مسافران موفق میشوند با دروغ از چنگ پلیس رهایی یابند. آنها نهایتاً برای خلاصی از دردسرهای همراه داشتن جنازه، مرد مرده را در نقطهای از بیابان رها کرده و پولها را در نقطهای دیگر پنهان میکنند. برای تماس با پلیس در قهوهخانهای توقف میکنند تا از تلفن عمومی به پلیس خبر بدهند اما شدت فقر و مشکلاتشان باعث میشود تردید کنند. پیمان و بهار که باید هرچه سریعتر خود را به مرز برسانند از جمع جدا میشوند. نفرات باقیمانده گمان میکنند این دو به سراغ پولهای مخفی شده رفتهاند اما درواقع این احمد است که با هماهنگی پسر دوست در شرف اعدامش، پولها را برداشته است. احمد دقیقاً به مقدار دیه موردنیازش از پولها برمیدارد و به پسر دوستش میدهد. سپس با کیف پر از پول قصد رفتن دارد اما منصرف میشود و منتظر بقیه میماند. با رسیدن ون، دوباره نزاع در میگیرد اما نهایتاً همه ۵ نفر راضی میشوند دلارها را تقسیم کنند و هر یک سهمی بردارند. با اشاره زن لال به وضعیت جسد، او را دفن میکنند و راه میافتند. در پلیس راه و بازرسی ماشین موبایل مرد مرده پیدا میشود اما مشکلی به وجود نمیآید و به ایستگاه پایان خط میرسند. زن لال سهم خود را برمیدارد و از ماشین پیاده میشود. اما ۴ مرد باقیمانده در ایستگاه زن بلوچی را میبینند که به همراه فرزندش ساعتها در انتظار شوهر خود ایستاده است. آنها به گمان افغانی بودن و قاچاقچی بودن مرد و بیصاحب بودن پولها دست به چنین کاری زده بودند اما وقتی زن تنها را میبینند، با دهان نیمه باز به او خیره میشوند.
این فیلم قبلاً برای شرکت در جشنواره چهل و یکم فجر توسط هیات انتخاب آن جشنواره دیده شده و حتی برای بخش مسابقه جشنواره فجر هم مناسب دانسته نشده بود. اما در دولت بعدی با توجه به تلاش وزارت ارشاد برای القای فضای باز فرهنگی، در زمستان ۱۴۰۲ اکران شد و اکنون به عنوان نماینده ایران به آکادمی اسکار معرفی شده است.
علی زرنگار، کارگردان و نویسنده فیلم، که پیش از این در نگارش فیلمنامههای «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» و «بدون تاریخ، بدون امضاء» مشارکت داشته، و اینجا هم به همان شکل، روایتی از فقر و مصائب و تبعات آن ارائه میدهد. مرگ یک مسافر و باقی ماندن پولهایش انسانها را وسوسه میکند و جاده کویری گویی برزخی است برای شکلگیری یک تراژدی از سوی شخصیتهایی که متعلق به طبقاتی با پیشینه فرهنگی و اخلاقی هستند اما در شرایطی قرار گرفتهاند که به علت فشار اقتصادی، اصول اخلاقی را زیر پا میگذارند. سقوط اخلاقی انسان ایرانی در این فیلم با چند دسته سکانس رقم میخورد، آن هم نه هر پولی بلکه مشخصاً دلار آمریکایی.
یکی از سکانسهای مهم فیلم، جایی است که در قهوهخانه بینراهی یکی از مسافران میگوید راه تشخیص دلار اصل از تقلبی این است که آن را کف دست بگذاری تا آفتاب دو طرف آن را لوله کند. حین امتحان این کار، باد اسکناس را به هوا میبرد و اینجاست که در نمایی معنادار، مسافران در باد به دنبال این صد دلاری میدوند.
همانطورکه در اوج مناقشات جهانی در مورد مساله هستهای ایران و هنگامی که آمریکا توقع جهانی برای راستیآزمایی ادعای ایران مبنی بر فناوری صلحآمیز هستهای را ایجاد کرده بود، فیلم «جدایی نادر از سیمین» ایرانیان را ذاتاً و به طور ژنتیکی دروغگو معرفی کرد و جایزه اسکار را هم به ارمغان آورد؛ اکنون و در زمانه بازگشت تحریمهای اقتصادی شدیدتر از سوی آمریکا علیه ایران، فیلم «علت مرگ: نامعلوم» ایرانیان را بنده و برده دلار آمریکایی نشان میدهد.
دیگر ویژگی آمریکایی این فیلم، ایجاد نوعی هویت وسترن به لحاظ بصری است. ژانر وسترن که نماد سینمای آمریکاست، معمولاً در محیط غرب وحشی روایت میشود و جنگجویانی تنها را نشان میدهند که به دنبال تحقق عدالت و حل تعارضات اخلاقی در موقعیتهای پیچیده و دشوارند. جدال پیچیده خیر و شر، اعمال خشونت شخصی به جای استفاده از روشهای قانونی، نمایش زمختی بیابان و چشماندازی از فقر و تنهایی و سرگردانی آدمها مانند یک فیلم وسترن در «علت مرگ: نامعلوم» به تصویر کشیده میشود.
این سنت چندین ساله سینمای ایران است که به اسم سینمای اجتماعی و واقعگرا و با ادعای دوری از ابتذال، به دام ابتذال سیاهنمایی میافتد. در این نوع سینما که ادعا میشود آیینه جامعه و نمایشدهنده «زیر پوست شهر» است، از نمایش هیچ نکبت و سیاهی و پلشتی فروگذار نمیشود. در فیلم «علت مرگ: نامعلوم» هم کلکسیونی از آسیبهای اجتماعی وجود دارد، از هنرمندی که به خاطر نگارش و گویندگی متون سیاسی تحت تعقیب است، تا جوانان علاقمند به مهاجرت ولو غیرقانونی، زندانیان در حال اعدام و اجرای حکم قصاص، کارمندهای معتاد و مضروب، زنان بیماری که تنها با مصرف مواد مخدر تسکین مییابند، زلزلهزدگانی که پس از زلزله استان کرمان هیچ رسیدگی به آنها نشده و حتی کشش مناسب ندارند و نمیدانند صرافی چیست، رانندگانی که حتی ماشینی برای مسافرکشی ندارند؛ و نهایتاً زنان مظلوم، زنانی که لال هستند، صدایشان توسط مردان شنیده نشده، بیوههایی که باید برای گذران زندگی با مردان مسن ارتباط برقرار کنند، از آنها کتک بخورند و آن را پنهان کنند. سیاهنمایی و قلبهای چرکین در این فیلم حدی است که تمام لباسها کثیف و مندرس است، در همه سکانسها گرد و خاک بیابان روی صورت و لباسها نشسته، ماشین ون قدیمی است و صندلیهایش شکسته، صدای حشرات مزاحم در پسزمینه به گوش میرسد و حتی آب برای شستن خون از صورت جنازه وجود ندارد و باید با خاک خون را تمیز کنند. در این سرزمین نفرینشده و موهوم، پر از گرد و خاک و صدای حشرات در پسزمینه، ذات واقعی آنها افشا میشود. در این بحران اخلاقی، شخصیتهایی که هر کدام به نوعی در بنبست به تصویر کشیده شدهاند، ناگزیر به دزدی و دروغ دست میزنند.
به رسم تمام فیلمهای اجتماعی، گلچینی از انواع آسیبهای اجتماعی جامعه، در یک ون مستهلک در فضایی غبارآلود از شنها در بیابانی خشک و بیآب و علف رو به سوی تقدیر محتومی میروند که همان افول اخلاق و انسانیت آنهاست. فیلم گسلهای قومیتی را نیز فعال میکند. مردی که در ابتدای مسیر به علتی نامعلوم میمیرد ظاهری شبیه اتباع افغانی دارد اما در انتها مشخص میشود بلوچ است. این بیرحمی مسافران در مورد یک هموطن بلوچ غیر از معنای اخلاقی، بار سیاسی نیز پیدا میکند.
بازنمایی نهادهای درمانی و انتظامی نیز در فیلم با نمایش ناکارآمدی همراه است. اورژانس کشور نمیتواند آمبولانس یا پزشک برای مواقع ضروری بفرستد، یعنی در این مملکت حتی نمیشود به راحتی و بدون دردسر مرد. پلیس و نیروی انتظامی نیز به عنوان عامل نظم و امنیت عمومی در این فیلم چهره و کارکرد مناسبی ندارد. افسر پلیسی که در میانه راه به مسافران شک میکند شفقت و احترام انسانی ندارد و جوانی را جلوی دیگران تحقیر میکند. در مورد تحویل پولها به پلیس، یکی از مسافران به دیگران اطمینان میدهد در صورت تحویل پول به پلیس هم باز این پول به دست خانواده متوفی نمیرسد. یعنی در امانتداری پلیس خدشه وارد میکند. به این ترتیب نشان داده میشود که به باور این افراد، پلیس حالل مشکلات نیست، بلکه زحمت اضافهای برای آنها درست میکند. نهایتاً هم به قول یکی از مسافران مگر پلیس با جسد چه خواهد کرد؟ آن را تکه تکه میکنند تا علت فوت را بفهمند و در نهایت زیر برگه مینویسند: علت مرگ: نامعلوم، و بعد او را دفن میکنند. زیر خاک هم که فرقی نخواهد داشت پس ما او را دفن میکنیم. مسافران با این دفن یا پنهان کردن زیر خاک به نوعی وجدان خود را التیام میبخشند. این چند فقیر خاکآلود که حتی دل خودشان از این حجم لئامت و پستی به درد آمده بر سر گور مردی که بینام و نشان در بیابانها دفن کردند، اشکی بر انسانیت مدفون شده خود میریزند.

«علت مرگ: نامعلوم» به علت محروم بودن از یک پخش کننده بینالمللی قدرتمند شانس چندانی برای برنده شدن ندارد. علاوه بر این، جشنوارههای خارجی از جمله اسکار در سالهای اخیر عمده توجه خود را معطوف به فیلمهای زیرزمینی سینمای ایران میکنند که خارج از چهارچوبهای قانونی تولید میشوند. «علت مرگ: نامعلوم» هرچند خود را نماینده سینمای مستقل مینامد اما درهرحال از سوی دولت ایران به اسکار معرفی شده و نمیتواند عنوان زیرزمینی را داشته باشد. شاید در وهله اول اینطور به نظر برسد که هیات انتخاب با علم به این مسائل، اما از روی مصلحت و برای پرهیز از تنش، در مقایسه با «پیرپسر» و «زن و بچه» فیلم ملایمتر و کمخطرتری را انتخاب کرده است. اما حقیقت این است که به رغم نکات مثبت و منفی این دو فیلم، دستکم چنین تخریب شخصیت و تحقیر ملی در برابر دلار آمریکایی مانند «علت مرگ: نامعلوم» در آنها به چشم نمیخورد.
در شرایطی که تمام آزادمردان جهان بر علیه رژیم غاصب صهیونیستی شوریدهاند، سینماگران مختلف در جشنوارهها و محافل سینمایی متعددی به ابراز نظر علیه جنایات و نسلکشی در غزه پرداختهاند، بسیاری از امریکاییها به مصرف شدن مالیاتها و دلارهایشان برای بقای رژیم صهیونیستی معترضند و جهان جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یگانه نیرویی شناخته که در برابر آمریکا و صهیونیستها قد علم کرده است، ابراز ارادت و خاکساری به دلار آمریکایی در سینمای ایران و معرفی این سند سرسپردگی به عنوان نماینده فرهنگ ایران اقدامی عجیب و به شدت نامناسب به نظر میرسد.
کمتر از سه ماه از تجاوز آشکار و بیشرمانه رژیم صهیونیستی و آمریکا به خاک ایران گذشته و صدها دانشمند و فرمانده و زن و مرد و کودک ایرانی بر اثر این حملات به شهادت رسیدهاند. البته ایران تحت امر رهبری شجاع و آگاه، ققنوسوار از دل این آتش برمیخیزد و با پاسخ سریع به حملات دشمن، هم قدرت داخلی خود را باز مییابد و هم نزد جهانیان به عنوان تنها کشوری شناخته میشود که جرات و توان پاسخ متقابل را دارد. اما همین ایران با عزت و تاریخ ساز در صحنه بینالملل، اکنون با فیلمی به اسکار معرفی میشود که در آن، مردمان درمانده و خاکآلود با لباسهای مندرس روی رملهای بیابان در پی اسکناس صد دلاری سرگردانند.
از منظر حقوق معنوی مخاطب، یک ایرانی داغدار از ضربات اخیر آمریکا و رژیم صهیونیستی؛ و البته سربلند از ایستادگی و مقاومت در برابر این ظلم، حق دارد بپرسد چرا هیچ محصول تصویری از سینمای ایران در روایت این مقاومت وجود ندارد؟ و مهمتر از آن، چرا در زمانه قدرت و اهمیت یافتن ایران اسلامی نزد جهانیان، باید روایت ضعیف و حقارت ایرانیان در برابر دلار آمریکایی به جشنوارهها فرستاده شود؟ چنین انتخابی مشخصاً نقض ارزشهای ملی و هویتی؛ و زیر پا گذاشتن حقوق تاریخی و فرهنگی همه ایرانیان است.
انتهای پیام/

لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/386737
لینک کوتاه کپی شد
کلیدواژه ها »