
راه ولی الله شدن انسان در دوران غیبت کبری باز است/ همه نقص بشر از پیروی از نفس ناشی میشود
گروه معارف-رجانیوز: جلسه بیست و نهم از سلسله جلسات ماهانه شرح کلمات اخلاقی آیت الله بهجت(ره) به همت هیات کریم آل طاها(ع) (کانون دانش پژوهان نخبه) و مسجد لولاگر برگزار شد. متن مشروح این جلسه را از نظر میگذرانید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ للهِ الَّذی هَدانا سُبُلَ السَّلام و نَهانا عَنِ الاتِّباعِ خُطُواتِ الشَّیطان، وَالصلاةُ وَ السَّلامُ عَلی اَفضَلِ مَن دَعا إِلی سَبیلِ ربِّه بِالحِکمةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة، سَیِّدَنا وَ نَبیَنا أَبِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِه، اَلطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین، وَاللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الآن إِلی قِیامِ یَومِ الدّین.
إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً
اللَّهُمَّ اجعَل جَمیعَ اُمَّتِنَا الاِسلامیَّه فی اَنحاءِ العالَم سِیَّما حُضّارَ هذَا المَجلِس فی دِرعِكَ الحَصِينَةِ الَّتِی تَجعَلُ فِيهَا مَن تُرِيدُ.
بحث ما در آخرین چهارشنبهی ماههای قمری شرح کلمات فقیه عارف مرحوم آیتالله العظمی بهجت بود. کلماتی را خدمت عزیزان عرض کردیم. رسیدیم به کلمهی شصت و سوم.
همه انسان ها به تعلیم اسماء و صفات الهی آراستگی دارند
ایشان در این کلمهی شصت و سوم ما را توجه میدهند به این آیهی مبارکه که «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»[1] که ذات اقدس ربوبی همهی اسماء الهی را به حضرت آدم آموخت.
ایشان از این آیهی مبارکه استفاده میکنند که وجه امتیاز انسان نسبت به حیوانات، همین تعلیم اسما است؛ «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا». لذا میفرمایند که علم به حقایق است که موجب امتیاز انسان از حیوانات، بلکه فرشتگان میگردد.
یعنی ملائکهی خدا و فرشتگان هم این امتیازی را که انسان دارد که تعلیم اسما به او شده است، این امتیاز را ندارند. حال اینکه این تعلیم اسما چه معنا و مفهومی دارد را عرض خواهیم کرد.
بعد ایشان میفرمایند که مقصود از اسماء، حقایق اسما است نه تنها اسم بدون مسمی. بعد میفرمایند که به جهت وحدت اسم و مسمی، اسم بر مسمی اطلاق شده است و حقیقت مطلب همان خداشناسی است. اینکه ایشان میفرمایند حقیقت مطلب همان خداشناسی است یعنی همان معرفت الله است. که این معرفت حصولی باید به آن معرفت شهودی تبدیل شود.
خب ایشان بحث اسم را مطرح کردند. برای اینکه بیان ایشان واضح شود، باید عرض کنیم که آن آیهی مبارکه که میفرماید «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ»؛ ما اسم الاسم الاسم داریم؛ اسم الاسم الاسم. یک اسم داریم که از آن تعبیر به لفظ میشود؛ مثلا وقتی که بخواهیم در رابطه با عالم پیاده کنیم، عالم و علم لفظ است. این میشود اسم. این عالم و علم که اسم است، اسم الاسم است. آن اسم دوم معنای عالم و علم است.
این لفظ عالم و لفظ علم یک معنایی دارد. لفظش میشود اسم، معنایش میشود اسم الاسم. یعنی وقتی شما میگویید عالم یا میگویید علم، این اسم است برای آن معنا. خب علم و عالم یک معنایی دارد. لفظش چیست؟ اسم است. معنایش چیست؟ آن هم اسم است. اسم الاسم الاسم. یک لفظ است، یک معنا، یک حقیقت. «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» یعنی آن حقیقت؛ آن حقیقت علم.
پس اسماء الهی تعلیم حضرت آدم و جمیع ابنا بشر شده است؛ حقیقت همهی اسماء. یعنی بالقوه همهی انسانها تعلیم اسماء شدهاند. این حقایق را دارند. منتها چیزی که هست باید این بالقوهها در پرتوی تعلیم انبیا و اولیای الهی فعلیت پیدا کند.
اینجا مرحوم علامهی طباطبایی رضوانالله تعالی علیه یک بیانی دارند؛ این بیان را در شرح گلشن راز عارف بزرگوار مرحومه شبستری دارند. گلشن راز یک اشعاری است که همهی آن معارف است و این را مرحومه علامه رضوانالله تعالی علیه برای استاد بزرگوار ما مرحوم آیتالله پهلوانی و مرحوم آیتالله جعفری شرح کردهاند که الآن هم تحت عنوان راز دل منتشر شده است. در آنجا مرحوم علامه رضوانالله تعالی علیه یک بیانی دارند که این بیان مطلب مرحوم آقای بهجت را روشن میکند.
ایشان میفرمایند که -خوب دقت کنید این یکجا حل شود- میفرمایند که خدای تبارک و تعالی بشر را به کمالات اسمائی و صفاتی خویش آراسته است. پس ببینید آدم در اینجا اختصاص به حضرت آدم ندارد، همهی انسانها. اینجا مرحوم علامه به بشر تعبیر میکند.
خب این تعلیم اسماء هم اختیاری نبوده است که ما آن را دریافت کنیم، ما این را اضطرارا دریافت کردهایم؛ یعنی تکوینا همهی ما به تعلیم اسماء الهی و صفات الهی آراستگی داریم. او چنین خواسته است و آدمی هم در پذیرش آن مضطر است؛ یعنی ما در دریافت این اسماء اختیار نداشتهایم. او سبحانه با این عنایت که به آنها نموده و فرموده است «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» -ذات اقدس ربوبی چه ارادهای داشته است؟ چرا تعلیم اسماء کرده است؟- میفرماید خواسته است همه را -خوب دقت کنید همه را؛ یعنی وقف یک عدهی خاصی نیست- ذات اقدس ربوبی خواسته است همه را به همهی کمالات -ببینید در اینجا دو «همه» است- همه را به همهی کمالات نفسانی برساند اما اینکه نمیرسند حرف دیگر است. موانعشان چیست، مشکلاتشان چیست که همه نمیرسند.
پس خدا همه را تعلیم اسماء کرده است. یک؛ بشر هم اختیارا اینها را دریافت نکرده است بلکه اضطرارا دریافت کرده است. دو؛ و از این طریق ذات اقدس ربوبی خواسته است که همه به همهی کمالات برسند. حالا [اگر] همه نمیرسند آن [بخاطر] موانعی است که خودشان دارند؛ هر کسی موانعی دارد. خلافت الهی که میگویند همینها است. لذا ما در رابطه با ذوات چهارده معصوم تعبیر میکنیم -به تعبیر خوب دقت کنید- میگوییم مظاهر اتم اسماء و صفات الهی.
بعد مرحوم علامه میفرمایند که این خلافت اختصاص به حضرت آدم ندارد. ابنا آدم هم میتوانند به این کمالات راه پیدا کنند و خلیفهی الهی شوند؛ این قابلیتی که خداوند در آنها ایجاد کرده است، فعلیت پیدا کند.
بعد مرحوم علامه میفرمایند که خداوند این علم را در انسانها به ودیعت سپرده است -این علم یعنی چه؟ [یعنی] همین تعلیم اسماء «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ»- میفرماید [خداوند] این علم را در انسانها به ودیعت سپرده است به طوری که آثار آن ودیعه -یعنی امانت- به تدریج و به طور دائم از این نوع موجود -یعنی انسان- سر بزند و آن ودیعه را از قوه به فعل دربیاورد.
پس وجه امتیاز انسان و فرشتگان و بعد حیوانات همین مسئلهی تعلیم اسماء است که خداوند همهی اسماء و صفات خودش را در وجود آدم به ودیعت گذاشته است و انبیا را فرستاده است، اولیای الهی را فرستاده است [تا] از اینها دستگیری کنند، هدایت کنند و این استعدادها شکوفا شود، قوهها فعلیت پیدا کند و اینها بشوند مظهر اسماء و صفات الهی.
این کلمهی شصت و سومی که ایشان دارند. خب اگر این بالقوهها فعلیت پیدا کند، آن وقت شخص عارف میشود این که میگویند فلانی عارف است، یعنی آن بالقوهها، آن استعدادها فعلیت پیدا کرده است؛ لذا این کلمهی عارف یک بار سنگینی دارد منتها ما خیلی [توجه نداریم]، در همهجا نوعا استفاده میکنیم؛ کسی که مثلا کرامتی دارد را میگوییم عارف است. نه اینطور نیست! آن کسی که کرامت دارد، اهل کرامت است؛ جایگاه مقام معرفت و مقام عرفان خیلی بلند است. پس این قوهها باید فعلیت پیدا کند.
تعلیم اسماء الهی، اختصاص به مرد و زن ندارد
خب این کلام ایشان به ما توجه میدهد که خلاصه ارزانفروشی نکنیم. خداوند یک چنین قیمتی برای ما قائل شده است و یک چنین قابلیتهایی را در ما به ودیعت گذاشته است، سرگرم شدن به اهوای نفسانی مهمترین مانع شکوفایی این استعدادها است. این یک نکته.
در اینجا هم تعبیر به انسان شده است؛ «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»؛ همهی انسانها. دیگر تعبیر به انسان است، فرقی بین زن و مرد نیست. لذا شما میبینید که بانوی امین اصفهانی به آن کمالات راه پیدا میکند. او در عصر خودش در اصفهان کمالاتی را پیدا میکند که خیلی از مردها و علما از آن کمالات محروم بودند. که یک بخشی از اینها را در همان کتابی که ایشان دارد، «النفحات الرحمانیه فی الواردات القلبیة»، از این نوری که به قلب ایشان وارد میشود، پردهبرداری کرده است. البته ایشان در زمان حیاتشان یکبار اجازهی چاپ این کتاب را دادند، بعد اجازه ندادند که چاپ شود. گفتند دست اهلش باید برسد که اخیرا این کتاب را ترجمه کردهاند.
پس ببینید مسئلهی تعلیم اسماء اختصاص به مردها ندارد. چه مرد، چه زن، چه جوان، چه میانسال، همه تعلیم اسماء شدهاند. چه جوری این استعدادها شکوفا میشود؟ راهش این است که انسان زانو بزند در محضر انبیا و اولیای الهی، در محضر قرآن و عترت، به اینها عمل کند، این استعدادها فعلیت پیدا میکند. این کلام شصت و سوم.
[در] کلام شصت و چهارم ایشان میفرمایند که برای رسیدن به کمال، انسان باید چند کار را انجام دهد. اول اینکه ریشهی نقص را بفهمد. یعنی مشکل کجاست. پس ریشهی نواقص را انسان پیدا کند و بفهمد.
دوم اینکه طریق برونرفت از این نواقص را برود یاد بگیرد. خب من این نقص را دارم، راه اینکه از این نقص برونرفت پیدا کنم، چیست؟ مثلا مبتلا به حسد هستم، راه اینکه من از حسد برونرفت پیدا کنم چیست؟ چه کار باید بکنم؟ یا مبتلا به غرور هستم یا مبتلا به خودبینی هستم یا مبتلا به خودشیفتگی هستم یا سوء ظن به دیگران دارم؛ راه این که من از این نواقص بیرون بیایم چیست.
پس اول ریشه نقصها را انسان پیدا کند و دوم اینکه راه برونرفت از این نقصها را بیاموزد. حالا این کافی است؟ نه! به دنبال آموختن راه و طریقهی برونرفت از این نواقص، مسئله دیگری مطرح است و آن اقدام عملی است. لذا خیلی از ما میآییم، سوال میکنیم، میپرسیم، میبینیم این مشکل را داریم، راه برونرفتش را هم میپرسیم اما نقض کجاست؟ این است که در آن اقدام عملی کوتاهی میکنیم و جدیت نداریم.
ایشان میفرمایند تمام نقص بشر در اثر پیروی نفس است. پس ریشهی نواقص کجاست؟ پیروی از نفس است. همین که میگویم دلم میخواهد یا همهی امور بر وفق خواستهی من باشد. هوای نفس! خدا میخواهد، نه؛ من چه میخواهم! ما در زیر همین کتاب سلوک با همسر و سلوک با فرزند نوشتهایم: «نه حرف من، نه حرف تو، حرف خدا». حرف من یعنی همین هوای نفس؛ حرف تو یعنی هوای نفس؛ حرف خدا. خدا باید حاکم باشد. اگر حرف خدا بر زندگی انسان حاکم باشد و اگر حرف خدا انسان را مدیریت کند، دیگر هیچ مشکلی پیش نمیآید. پس ریشه همین نفس است، این [یک] ریشه.
و دوری از تعالیم و متابعت انبیا -ما هم از هوای نفس تبعیت میکنیم، هم از تعالیم انبیا و اولیای الهی دوری میکنیم- و در اثر متابعت از آنها شبیه و مثل انبیا و ائمه میگردد که ما آرزوی خواب آنها را میکنیم. ببینید یک خوابی شما میبینید، مثلا خواب سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه، نه پایینتر بیاییم یک خواب کربلا، پایینتر بیاییم خواب یک امامزادهای را میببینید. وقتی شما از خواب بیدار میشوید، دوباره میخواهید بخوابید که این خواب ادامه پیدا کند و بقیهاش را ببینید. حتی اگر کسی شما را بیدار کند و این خواب شما تقطیع شود، ناراحت میشوید و می گویید من یک خوابی می دیدم که شما بیدارم کردی و این ادامه پیدا نکرد. این را در نظر بگیرید تا اینکه انسان شبیه سیدالشهدا شود، شبیه انبیا الهی شود، شبیه ذوات طاهره شود. این چقدر لذتبخش است! میفرماید مانع این است که هوای نفس را تبعیت میکنید، متابعت از انبیا و اولیا ندارید؛ لذا از این لذت محروم میشوید؛ چیزی که انسان آرزوی خوابش را میبیند! این هم نکتهی کلمهی شصت و چهارم.
در کلمهی شصت و پنجم، ایشان نکات مختلفی را مطرح میکنند این نکات خیلی مهم است. یکی از شبهاتی که بعضی از افراد [مطرح] میکنند [این است که] میگویند ای کاش ما زمان پیغمبر (ص) بودیم، ای کاش زمان امیرالمومنین (ع) بودیم، به هر حال آنها پیغمبر (ص) را دیدهاند، امیرالمومنین (ع) را دیدهاند به این کمالات رسیدهاند. نماز آنها کجا و نماز ما کجا؟ به این مرحوم آقای بهجت اینجا پاسخ دادهاند. در این کلمهی شصت و پنجم چندین مسئله را بیان کردهاند.
راه ولی الله شدن انسان در دوران غیبت کبری باز است!
[در] اولین کلمه، به این مسئله پاسخ دادهاند که «آیا در دوران غیبت کبری راه نیل به کمالات معنوی باز است یا نه؟» ایشان میفرمایند که امکان دارد که در دوران غیبت کبری انسان به مقام اولیای الهی برسد؛ یعنی ولیالله شود. پس این راه باز است.
نمونهاش هم این است که در طول این هزار و دویست سال افرادی بودهاند که به این کمالات راه پیدا کردهاند. مرحوم آقای قاضی فرد کمی نبودند. مرحوم آقا میرزا حسینقلی همدانی فرد کمی نبودند.
مرحوم آقا میرزا حسینقلی باواسطه و بیواسطه حدود سیصد ولی خدا تربیت کردهاند که یکی از اینها مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی است؛ یکی از اینها حاج محمد بهاری است؛ یکی از اینها آقا سید احمد کربلایی است.
[وقتی] بیواسطه را میبینید، میبینید آقای قاضی رضوان الله تعالی علیه است. خب اینها مال چه زمانیاند؟ یا مرحوم سید بحرالعلوم با آن کمالاتی که مرحوم سید داشته است. که من یک گوشهای از آن را از استاد بزرگوارمان در این کتاب جام صهبا آوردهام که ایشان از مرحوم علامه نقل فرمودهاند: ۱۸ سال بدون ترک هر شب ایشان به مسجد کوفه میآمدند؛ هر شب! که یک شب راه را گم میکند و به سمت مسجد سهله میرود، آنجا خدمت حضرت شرفیاب میشوند و آن جریانی که اتفاق میافتد که حضرت ایشان را در آغوش میگیرند و به سینهی خود میچسبانند که همهی اسرار را در سینهی ایشان میریزند.
خب اینها مال چه زمانی بوده است؟ اینها مال دوران حضور امام بوده است؟ نه! اینها همه برای دوران غیبت است. یا مرحوم ابن طاووس رضوان الله تعالی علیه اینها مال چه زمانی بودهاند؟ اینها مال دوران غیبتند. اینها امام را ندیدند اما ندیده عاشق امام شدند. جوری عاشق شدند که خیلیها امام را دیدند، به امام معصوم اقتدا کردند اما عشقشان مثل عشق اینها نبود. این اولین مسئلهای که در این نکتهی شصت و پنجم ایشان مطرح کرد؛ امکان نیل به مقامات اولیا در دوران غیبت.
برخی از افراد می توانند به مقامی بالاتر از مقام سلمان راه پیدا کنند!
نکتهی دومی که ایشان در این کلام مطرح میکنند میفرمایند که از بعضی از روایات استفاده میشود که حتی برای بعضی از افراد این مهیا است که در دوران غیبت کبری مقامی بالاتر از مقام سلمان پیدا کنند. ایشان این را از کدام روایت استفاده کردهاند؟ این را از این روایت که عبادت در غیبت افضل عبادت در حال حضور است [استفاده کردهاند]. عبادت، عابد میخواهد، وقتی عبادتش افضل شد، این عابد هم، عروجش بیشتر خواهد بود.
دنیا و هرچه که در دنیاست، ارزش نماز یک شب سلمان را ندارد!
نکتهی سوم این است که ایشان به زهد جناب سلمان پرداختهاند که این هم مسئلهی مهمی است. این تجملات دنیا و دلفریبیهایی که این عالم ماده دارد، برای ما مانع ایجاد کرده است. ایشان میفرمایند که تمام دنیا -خوب دقت کنید- میفرمایند تمام دنیا و ما فیها؛ دنیا و هر چه که در این دنیا است، -خیلی تعبیر بزرگی است- ارزش نماز یک شب سلمان را ندارد؛ همهی دنیا و آنچه که در دنیا است. خب این سلمان چگونه زندگی میکرد؟ استاندار بود.
میفرماید روی پوست گوسفندی مینشست، مصلی عجیب و غریبی داشت و در راویتی اثاثیه و لوازم منزلش را شمردهاند. یک پوست، یک کیسه آرد و ... که وقتی در همین استانداری آتشسوزی میشود، میبینند که سلمان بساطش را جمع میکند و بیرون میآید. دیگران که بارشان سنگین بوده است تا بیرون میآیند آتش به آنها اصابت میکند اما سلمان راحت بیرون میآید.
وقتی بیرون میآید میگوید: «هکَذا نَجْیِ الْمُخَفِّفون» [در] قیامت هم آنهایی که بارشان سبک است اینطوری نجات پیدا میکنند؛ بار سبک. بعد مرحوم آقای بهجت میفرمایند که این سلمان با این زهد و بیرغبتیش به دنیا، باز هم گریه میکرده که فردا باز هم بارش سنگین است. ما [وقتی] یک کمالی پیدا میکنیم، یک حال خوشی پیدا میکنیم، یک گوشهای برخلاف خواستههای نفسانیمان عمل میکنیم، یک خودشیفتگی پیدا میکنیم. نه! به این توجه کنیم: [با] آن زهد، [با] آن وضعیت، باز نگران است؛ گریه میکند که نکند بارش بار سنگینی باشد. بعد ایشان میفرمایند که نگاه کنید سلمان چه مقامیداشت و ضدش معاویه چه مقامی. او با آن کاخ و ... چه داشت؟!
ایشان که جناب سلمان را تصویر میکنند، بعد میفرمایند که: «البته چه بسا از اینکه فرمودهاند عبادت در غیبت افضل از عبادت در حال حضور است، بتوان استفاده کرد که مقامات بالاتری برای ما ممکن است.» مقامات بالاتری برای ما!
تمام این برنامههایی که دشمن در فضای مجازی، در فضای حقیقی دارد، همه برای این است که ما این طریق عبودیت را نتوانیم طی کنیم. و واقعا هم سخت است. این آسان نیست.
این جلوههای فریبندهای که امروز هست، دسترسیهای به فسادی که بدون مئونه خیلی آسان شده است، خب این در دوران ائمهی معصومین نبوده است؛ در دوران پیغمبر هدی صلوات الله علیهم نبوده است؛ خب الآن هست؛ خب سخت است. در واقع اگر انسان این سختی را تحمل کند، «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»[2]؛ خدا آسان میکند. «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[3] شما بیایید، ببینید خدا چگونه دستگیری میکند. جوری دستگیری میکند که تمام این موانع و خاکریزها را شما یکی پس از دیگری طی میکنید.
بعد ایشان یک بیانی دارند، میفرمایند مقصودم این است که اگر ما در زمان حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودیم و میدیدیم که در اطراف آن حضرت امثال سلمان هستند که دارای مقاماتی هستند -خب سلمان خیلی مقام دارد. عالم به ما کان و ما یکون و هو کائن بوده است. سلمان کسی است که اشرف مخلوقات در حق او فرمود «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت». سلمان این است.
سلمان وقتی به حضرت زهرا سلام الله علیها سر نمیزند، ایشان پیغام میدهند که سلمان نیامده است. سلمان وقتی میآید حضرت زهرا سلام الله علیها میفرمایند که همسرت سلمی از بهشت برای شما خرما آورده است و آن خرما را به جناب سلمان میدهد.
سلمان این بوده است که گفتوگو میکرده است با زهرای اطهر سلام الله علیها. خب اگر آدم اینها را ببیند، چه حالی پیدا میکند؟ یک شوقی پیدا میکند؛ ای کاش من هم مثل او بودم. من هم «مِنَّا» بودم- میفرمایند اگر انسان این را میدید چقدر به آن مقامات عالیه تشویق میشد ولی کسی که آنها را نمیبیند از تحصیل آن معذور است زیرا تردید بر او عارض است.
این تردید چیست؟ [این است] که آیا اینگونه مقامات برای او حاصل میشود یا نه. چون تردید دارد، قدم برنمیدارد. ایشان میخواهند بگویند تردید نداشته باشید، راه باز است. بعد خودشان میفرمایند که ما از کرامات علما عجایب و غرایبی دیدهایم که نمیشود بیان کرد.
حالا بعضیهایش یک درزی کرده است، یک چیزهایی گفتهاند، مثل همان جریانی که مرحوم آیتالله آقا سید علی آقای قاضی میفرمایند که وقتی حضرت بیایند، به آن اصحاب خاصشان یک اسمی را، یک کلمهای را تعلیم میدهند که اینها دیگر هر کجای عالم را اراده کنند، همانجا حاضر میشوند که مرحوم آقای قاضی فرمود من میدانم که آن کلمه چیست.
خب اینها مال دوران غیبتند دیگر، مال عصر ظهور و حضور امام که نیستند. و عجایب و غرایبی دیدهایم که نمیشود بیان کرد و تعجب میکردیم که چرا دیگران نمیبینند و اسمش را هم نمیآورند. ولی نمیدانم -این را مرحوم آقای بهجت میگویند. این تعبیرشان خیلی لطیف است- نمیدانم چرا باز نسبت به تحصیل آن مقامات، بیتفاوت هستیم. البته اینجا من یک نکتهای را عرض کنم. وظیفهی ما عبودیت است، وظیفهمان بندگی است. طاعت و بندگی نباید به این نیت باشد که به آن مقام برسیم. نه ما فقط باید عبودیت داشته باشیم، بندگی کنیم. «تو چون گدایان بندگی به شرط مزد مکن»؛ یعنی اگر بخواهی به آن مقامات برسی، نماز شب میخوانم که به این مقام برسم. این میشود عبودیت به شرط مزد. «تو چون گدایان بندگی به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بندهپروری داند». ما فقط باید بندگی را ظهور بدهیم. او خودش بندهپروی میکند. این هم یک نکته.
خدمت به خلق راهگشاست!
[در] نکتهی شصت و شش و شصت و نه -چون نزدیک به هم است- محور بحث ایشان دستگیری از خلق خداست؛ یعنی انسان به نیازمندان کمک کند؛ خدمت به خلق.
عزیزان خدمت به خلق خیلی راهگشا است. آنوقت تا میگویند خدمت به خلق، ما خیال میکنیم که یعنی بیرون از خانه، یعنی غیر از ارحام. نه! گاهی پدر انسان، مادر انسان، برادر، خواهر، اقوام، استاد، شاگرد -اینها همهشان خلقند- اینها مشکلاتی دارند، در مضیقه هستند، خصوصا با این وضعیتی که الآن بر جوامع بشری حاکم است، نیازمندیها خیلی زیاد شده است. یعنی یک بستری فراهم شده است انسان بتواند از این بستر بار خودش را ببندد. چه جوری ببندد؟ خدمت به خلق.
ایشان میفرمایند که انسانهای موجه، آنهایی که آبرویی دارند، وجههای دارند، موظفند که به مستحقین، به افراد با حیا و عزت نفس که نه تنها اظهار فقر و احتیاج نمیکنند بلکه چه بسا اظهار غنا و دارایی میکنند «ﯾُﻨْﻔِﻖُ ﻧَﻔَﻘَﺔِ ﺍﻟْﻔُﻘَﺮﺍ» مثل نیازمندها خرج میکنند «ﻭَ ﯾَﺘَﻈﺎﻫِﺮُ ﮐَالْأَﻏْﻨِﯿﺎ».
بعضیها زندگیشان مثل فقرا است اما ظاهرشان را یک جوری نشان میدهند که نه، ما مثل اغنیا هستند. قدیمیها میگفتند بعضیها ندار بودند اما در حیاط خانهشان دیگ را روشن میکردند که دیگران ببینند اینها دارند غذا میخورند. آب خالی بود! که از این بخاری که از این دیگ به آسمان میرود دیگران فکر نکنند که اینها نیازمند هستند.
بعضیها اینطور زندگی میکنند. میفرماید این افراد موجه موظفند کمک کنند و افرادی را جهت فحص و تجسس از حال آنها قرار دهند. یعنی بروند بگردند نیازمندان را پیدا کنند نه اینکه نیازمند به سراغ آنها برود.
لذا مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه وقتی شاگرد خودش را توبیخ میکند که همسایهات چند روز است غذا ندارد. میگوید من نمیدانستم. میگوید من اصلا میگویم که تو چرا نمیدانستی؟ چرا از حال او باخبر نبودی؟ توبیخ میکند! شما ببینید اگر این فضا در کشور حاکم شود، فضای همدلی، فضای مواسات، چه آثاری دارد!
بعد ایشان یک توصیهای در کلمهی شصت و نهم دارند. میفرمایند چه خوب است که در هر شهری هیئتی -هیئتی!- اعانهها و کمکهای مردم را جمعآوری کند و شبانه به فقرا و محرومین شهر برساند و نگویند که چه کسی داده است.
چیزی نمیگذرد که همهی اهل شهر غنی میشوند. بعد ایشان یک اشکالی میکند - حالا من بعضی از افراد را در جلسه میبینم که مسئولیتهایی در امور خیرات و خیریه دارند. به این توجه کنند!- ایشان میفرماید ولی متاسفانه کسانی که متصدی این کارها میشوند بیشتر صرف خود و تشکیلاتشان میکنند. برای نیازمندان پول جمع میکنند اما یک بخش زیادی از اینها بابت تشکیلات خودشان میرود؛ صرف خودشان میشود. خب بود دیگر، کمیتهی امداد، آن ساختمانی که در شمال شهر تهران بود و اینها مورد اعتراض بود که بعد هم الحمدلله تغییراتی پیدا شد. این خیلی مهم است که آدم به نیازمند فکر کند احتیاط کند در بعضی از این امور. خداوند به همهی ما توفیق عمل عنایت کند انشاءالله.
جهت آشنایی با کتاب «شط شراب» و مطالعه متن جلسات شرح کتاب، اینجا کلیک نمایید.
