هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
پنجشنبه، 9 فروردين 1403
ساعت 08:34
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

پنجشنبه 3 فروردين 1402 ساعت 19:37
پنجشنبه 3 فروردين 1402 19:29 ساعت
2023-3-23 19:37:10
شناسه خبر : 365835
رضا باقری پور، دانشجوی دکتری سیاستگذاری عمومی در یادداشتی تحت عنوان «ایران لبنان نیست، دست از سرش بردارید!» نوشت: 
 
موضوع حجاب مسأله امروز ما نیست. حاد بودگی این موضوع حتی محدود به تاریخ جمهوری اسلامی هم نیست. به حیثت تاریخی در سرحدات کشف حجاب رضاخانی هم متوقف نمی‌شد. در محدودترین بازه تحلیلی، تا عهد قاجار و سالها پیش‌ از انعقاد نطفه جنبش مشروطه باید به عمق رفت. بهاییت، همانقدر از برهنگی طاهر قرة‌العین برای تمایز بخشی به خود بهره‌ برد که از ادعای پیامبری، بلکه بیشتر. طفل نامشروع استعمار با رد شدن از هیچ‌چیزی مثل کشف حجاب نمی‌توانست تمایز و گسست خود را از اسلام‌باوری ایرانیان در حوزه عمومی نشان دهد.
 
می‌گذرد و حلق این فتنه تاریخی با سرب داغ امیرکبیر پر می‌شود. نوبت به عصر مشروطه می‌رسد. اگر حجاب چنان که گفتیم همین‌قدر به حیث هویتی حائز اهمیت است، پس علی‌القاعده این لحظه‌ تاریخی هم نمی‌تواند بدون اعتنا به آن بگذرد. در این لحظه که به نظر کشاکش‌ها باید بر سر تعدیل اختیارات شاه شکل بگیرد، شیخ فضل‌الله دوباره انگشت اشاره را به سمت همین آوردگاه یعنی حجاب نشانه می‌رود. او در مکتوبی که پیرامون عقبه مشروطه‌خواهان و پیامدهای کنش آنها به علمای ایران و عراق می‌نویسد، نسبت به «بی‌بندوبار ساختن جامعه و کشف حجاب» هشدار می‌دهد.
 
در جامعه آن روز که هیچ حتی در بین علما هم نادر بودند افرادی که سوی چشم شیخ‌فضل الله را داشتند. آنچه او می‌گفت را ندیدند تا روشنفکران آن کاری که با تیغ مشروطه نتوانستند را با تفنگ رضاخانی به سرانجام رساندند. دین در عرصه عمومی به محاق رفت و چادر به مثابه پرچم آن در کوی و برزن به خاک کشیده می‌شد.
 
کلیشه‌های چدنی روشنفکری در دستکش مخملی علوم انسانی
حالا نوبت به جمهوری اسلامی رسیده است. قاطبه‌ی ایرانیان در انقلاب 57 تفنگ (صلاحیت رسمی برای اعمال حاکمیت بر عرصه عمومی) رضاخانی را از مشت تخم و ترکه ملکم‌خان و تلقی‌زاده و فروغی بیرون کشیدند. جریان هویتی معارض جمهوری اسلامی که دیگر سلاحی در دست ندارد، تلاش می‌کند تا گفتمان خلع سلاح برای رقیب خود یعنی جمهوری اسلامی بسازد. او در هر عرصه‌ای اعم از سیاست، اقتصاد، فرهنگ و ... می‌سراید که :«تفنگت را زمین بگذار».  
 
«تفنگت را زمین بگذار» به مثابه حیلت تاریخی روشنفکری غربگرای مهجور از قدرت در موضوع سامان دادن به عرصه عمومی به شکل کلیشه‌هایی جاافتاده پدیدار می‌شود.
 
جامعه خودش آداب و هجارها را تنظیم، متعادل و کنترل می‌کند! این کلیشه اول است. روشنفکری در محافل دانشگاهی در حالیکه هنوز جامعه را هم نشناخته و سالی چندبار با راهپیمایی‌های میلیونی و پدیده‌هایی مثل راه‌پیمایی اربعین، گسترش چشم‌گیر اعتکاف و هیئت، پدیده‌هایی مثل «سلام فرمانده» و ... سورپرایز می‌شود، مدام تکرار می‌کند که جامعه در فقدان اعمال صلاحیت‌های حاکمیت دینی، هنجارهای اخلاقی متناسب با بومیت و فرهنگ خود را تنظیم می‌کند و اجازه ناهنجاری نمی‌دهد. پشتیبانان این کلیشه از تصریح اینکه چه چیزی را ناهنجاری می‌دانند هم طفره می‌روند. 
 
انتظار یک دقت نظری از این کلیشه بی‌جاست. چراکه اساسا برای هدفی علمی ایجاد نشده، بلکه ابزار یا به عبارت بهتر سلاحی برای تجهیز به منظور کسب قدرت است. این عبارت قرار است بنیانی برای اقتدارزدایی از دین در خیابان (عرصه عمومی) ایجاد کند و برخی از طرفداران این اقتدار را که در اصطلاح به آن انقلابیون و مذهبی‌ها می‌گویند را به تشکیک بکشاند.
 
پرسش این است که در عصر حادواقعیت (hyperreality) چگونه می‌توان از خودسامان‌بخشی جامعه سخن گفت؟ در عصر مدیا که واقعیت‌ها بر اساس توانایی اجاره فرکانس ماهواره و پشتیبان دلاری قدرتمند تولید و برساخت می‌شود، کدام سامان بخشی بر سر کدام هنجار به جامعه آرامش می‌بخشد؟ در این بلبشو کدام انباشت اطلاعات و کدام وقوف و تامل حاصل می‌شود که بر مبنای آن قاعده اخلاقی پایداری شکل بگیرد؟ روشنفکری این کلیشه را تکرار می‌کند چون می‌داند گردش ایام تحت لوای رسانه و جریان محتوای قدرتمندی که اکنون در ماورای مرزهای این کشور ایجاد شده، به کام آن‌ها خواهد بود. 
 
این قوت جبهه مقابل در مدیا و روایت‌سازی درحالیست که عمده جامعه ایران برخورداری پایینی از رسانه(از حیث تولید روایت) دارد. بعد از سه ماه شورش شهری، شهیدی تفحص می‌شود و پیکر آن به روستایی فرستاده می‌شود. مردم روستا پشت تابوت شهید به چنان عظمتی راه‌پیمایی می‌کنند که تصویر آن حتی بدنه انقلابی و مذهبی را به شگفتی وامی‌دارد. از چه چیزی به شگفت آمدند؟ نمی‌دانند ایران چیزی جز این نیست؟ که همه ایران همین است؟ چه شده در کلانشهرها، حتی لایه متدین جامعه هم گاهی گمان دیگری بر هویت ایرانیان می‌برد؟ واقعا فکر می‌کنیم ایران وقعی به خلجان هورمونی زن زندگی آزادی می‌گذارد؟ این ذهنیت دستکاری شده، همان چیزیست که روشنفکری و آکادمیسین بی‌وطن می‌خواهد مبتنی بر آن نظم مطلوب خود را در خیابان‌های ایران مسلط کند. حاکمیت دینی‌ای که شل شده و اینستاگرامی که «ایران» را بلاک می‌کند! دیگر چه چیزی از این بهتر!؟ همه آنچیزی که برای سلطه بر عرصه عمومی نیاز است.
 
بی‌حجابی و تشدید چندپاره‌گی اجتماع
کلیشه دوم همین بود که سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی و در نوک آن، حجاب، عامل شکاف اجتماعی است. باید بپذیریم که پیرامون نهادینه کردن این کلیشه در محافل دانشگاهی و بعضا مدیریتی، هشیار نبودیم. ارتش سری روشنفکران چراغ خاموش مشغول فعالیت خود بود.
 
برخلاف گفتارهای سلبی علیه سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی، که سکه رایج است؛ اتفاقا کارنامه فرهنگی جمهوری اسلامی در کلان خود برایند مثبتی داشته است. در دنیا به کودکان آموزش می‌دهند که مرد هم می‌تواند باردار شود. به قول ترامپ در مدارس ایالات متحده خواندن انجیل ممنوع است اما آموزش همجنسبازی آزاد! متدینین هم باید به تزئینات رنگین کمانی کلیساها عادت کنند. در دم‌دستی ترین محصول فرهنگی غرب که همین فیلم و سریال‌ها باشد نیز به یاد نمی‌آوریم آخرین باری که یک فیلم بدون نشانگان هویت جنسی دیدیم چه زمانی بوده است!
 
اما مدیای ایران چه تصویری مخابره می‌کند؟ این مدیا با همه نابلدی‌هایش می‌تواند تصویر جشن تکلیف دختران 9 ساله را که پشت سر بالاترین مقام مذهبی و سیاسی کشور روی خط ببرد. یک تصویر فطری و شالوده شکن. تصویری که اغلب همسایه‌های مسلمان ایران هم از ساختن آن عاجزند. این سیاست، ناموفق نیست.
 
چنان که سیاست کلان در موردحجاب هم درست بود. این چند روزی که حاکم در اعمال صلاحیتش به تردید افتاده و قاعده‌ی حجاب شل شده، شهر و جامعه منسجم تر به نظر می‌رسد؟ در همین تهران چندپارگی احساس نمی‌شود؟ پاساژهای شمال و غرب این شهر ایالت خودمختار نیستند؟ در پاساژ خرید و فروش صورت می‌گیرد و طبعا مولفه‌ای که موجب یکدست سازی خریداران شود وجود ندارد اما کدام پژوهشگر علوم انسانی و بلکه کدام شهروند می‌تواند تایید نکند که بخشی از جامعه ایران در بین خریداران و حتی عابران خیابان‌های آن مناطق عملا حذف شده است. مناطق مختلف در همین تهران شروع به برساخت هویت و غیریت سازی می‌کنند. اکباتان قبل از حجاب ممزوجیت بیشتری با کل تهران داشت یا بعد آن؟ اصلا یک پرسش؟ امر به معروف یک شهروند بیشتر شکاف اجتماعی ایجاد می‌کند یا رقص آن دخترها؟
 
حتی مقاصد سفر در ایران به شدت طبقه بندی شده است. جزیره هرمز جای قشر متدین نیست. کیش و هرمز بواسطه فقدان اقتدار هنجارهای دینی تفرجگاه گروه‌های خاصی شده است. پیامدهای این وضع به کنار، این ریخت از جامعه خنده‌دار نیست؟ حتما تصور می‌کنیم به مرور بهتر هم می‌شود!
 
به هوای خیابان‌های بیروت و ساحل جونیه
شرحه شرحه شدن جامعه از نتایج ناگزیر انصراف از هنجار حجاب به مثابه «پرچم حاکمیت هنجارهای فراگیر دینی در خیابان» است. توامان با این پیامدهای دیگری نیز به دنبال خواهد داشت. اجزایی از بدنه مذهبی کشور پس از گذشت زمان و ناامیدی از حاکمیت در اجرای شریعت، همانگونه که قشر دین‌ستیز حرف خود را با پایمال کردن قانون به کرسی نشاند، نسبت به قانون و نظم عمومی بی‌توجهی کرده و رفتارهای خودجوش و حتی پرخطر را پیشه خواهد کرد. حتی تحریک سرویس‌های خارجی برای وقوع چنین اقداماتی به منظور گسترش خشونت اجتماعی کاملا محتمل است. باید زمینه بروز این دست اقدامات را برچید که راه آن پشتیبانی رسمی و قدرتمند حاکمیت از هنجارهای بومی و دینی جامعه است.
 
رفتارهای خودجوش و بیرون از دایره نظم عمومی تنها یک انشعاب از واقعیت بزرگتر یعنی ناامیدی بدنه متدین کشور از حاکمیت است. حاکمیت با این ناامیدی کیفیت درونی بدنه خویش را کاهش می‌دهد و تکیه‌گاه اصلی خود برای شروع و پیشبرد اقدامات بزرگ نظیر ورود به جنگ سوریه، ورود به جنگ اوکراین، پروژه انرژی اتمی یا حتی مسائلی مانند اصلاح قیمت حامل‌های انرژی و اصلاحات سنگین اقتصادی را از دست می‌دهد. حکومتی که هیچ پناهی برای اطمینان از شروع یک پروژه بزرگ ندارد. چه معنایی از این بهتر برای آغاز فروپاشی؟
 
حجاب، خیلی بیشتر از چیزی که تصور می‌کنیم مهم است. مدیران این کشور هوای لبنانی شدن جامعه ایران را از سر به در کنند. لبنان آینده‌ی غرورانگیزی نیست که آن را هدف بگیریم. بماند که به همان آشفته بازار جامعه لبنانی نیز نخواهید رسید. ایران، ایران است؛ کشوری که سالی چندبار هویت خود را در خیابان‌ها فریاد می‌زند. کشوری که ماهیت خود را زیر تابوت سردار شهید در چشم کور روشنفکر، دانشگاهی و مدیر و مسئول این کشور فرو کرد. واقعیت این کشور را می‌توانید بفهمید؟
 
انتهای پیام/