تنها یک عمل هیچ حدی ندارد و آن یاد خداست/ دعوت انبیاء به کمالاتی بود که خودشان واجد آن بودند/ رسیدن به مقام مطلق پیامبران شدنی است
گروه معارف-رجانیوز: جلسه بیست و هشتم از سلسله جلسات ماهانه شرح کلمات اخلاقی آیت الله بهجت(ره) به همت هیات کریم آل طاها(ع) (کانون دانش پژوهان نخبه) و مسجد لولاگر برگزار شد. متن مشروح این جلسه را از نظر میگذرانید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ للهِ الَّذی هَدانا سُبُلَ السَّلام و نَهانا عَنِ الاتِّباعِ خُطُواتِ الشَّیطان، وَالصلاةُ وَ السَّلامُ عَلی اَفضَلِ مَن دَعا إِلی سَبیلِ ربِّه بِالحِکمةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة، سَیِّدَنا وَ نَبیَنا أَبِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِه، اَلطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین، وَاللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الآن إِلی قِیامِ یَومِ الدّین.
إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً
بحث ما درباره کلمات مرحوم آیت الله بهجت بود، بر طبق کتاب شط شراب، کلماتی از این کتاب را مورد بحث قرار دادیم و رسیدیم به کلمه پنجاه و هشتم. این کلام ما را توجه می دهد به حفظ و حراست از قران و عمل به آیات الهی.
تمام همّ کفار این است که قران را از ما بگیرند
ابتدا می پردازند به نقشه کفار و استعمارگران و می فرمایند اینها همه همشان این است که از هر راهی که می توانند ورود پیدا کرده و قران را از دست مسلمانان بگیرند. چه معنایی دارد که آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) می فرمایند می خواهند قران را از مسلمانان بگیرند؟
مراد آیاتی که بین دو جلد آمده نیست، بلکه قران را با یکی از این دو راه از مسلمانان می گیرند: یکی تحریف مفاهیم و معانی آیات است. در زمان طاغوت، پهلوی بهترین قران ها را چاپ و عرضه کرده بودند، یا کسانی که به حج مشرف می شوند به آنها قران های زیبایی هدیه می شود، اما چه خیانت هایی نسبت به یمنی ها دارند؟
شما میبینید که آتش را روی برادران مسلمان خودشان، عزیزان بااستقامت یمنی، میریزند و آلت دست اجانب و کفار و بیگانگان هستند. پس یکی از [راههای] گرفتن قرآن از دست مسلمانان، [ایجاد] تغییر در مفاهیم آیات است؛ آیه در رابطه با ولایت هست میآیند آنها را تحریف میکنند و همینطور چیزهای دیگر.
یکی دیگر این است که اینها به احترام ظاهری نسبت به این کتاب آسمانی میپردازند و آنقدر مقدار و درجه این احترام را بالا میبرند که دیگر ما قرآن را یا در مجالس عقد در سفرهی عقد به آن اکتفا میکنیم، آن جا میگذارند یا یک مسافری داریم میخواهد یک سفری برود او را از زیر قرآن رد میکنیم یا با زر و زیوری که آیات قرآن را نگارش میکنند، این قرآنها را تسلیم موزهها میکنند اما چقدر به این آیات عمل میشود، چقدر به آن توجه میشود، این دیگر امروز ما مبتلا هستیم؛ یعنی امروز من این را باید عرض کنم یک بیانی امام (رضوان الله تعالی علیه) دارند که فرموده بودند که از دست اهل سنت، عترت را گرفتهاند و از ما قرآن را. امروز در زندگی ما قرآن وارد نشده است، آیات قرآن در زندگی ما حضور ندارد، زندهی عینی نیست. حالا اگر خدا توفیق داد، ما یک برنامههایی برای وارد کردن این آیات در فضای زندگی داریم، که آن یک کار مفصلی است که شاید چند جلد بشود؛ که این آیات به صورت کاربردی در فضای زندگی ما بیاید. پس الآن ما به این مبتلا هستیم. قرآن را از ما گرفتهاند. آیات حجاب چه تغییری در سبک زندگی ما می دهد؟ در قرآن با ربا چگونه برخورد میشود و در زندگی ما چگونه است؛ حلال الهی، حرام الهی، تقوا، غیرت دینی، اخوت، برادری، رحم، دلسوزی، اینها همه آیات قرآن است، اما متاسفانه از زندگی ما رخت بربسته است.
پس این یک برنامه است که مرحوم آیتالله العظمی بهجت تنبه میدهند، توجه میدهند که استعمارگران و کفار خیال دارند از هر راهی و به هر وسیلهای که شده است قرآن را از دست انسانها بگیرند و ما هم با همهی بیداری -این نکتهی اساسی است- ایشان میفرمایند و ما هم با همهی بیداری و توطئههای دشمنان در خوابیم. پس کی بیدار میشویم تا ببینیم دشمن علیه ما چه میکند. این یک نکتهی راهگشا است. عزیزان! قرآن را در زندگی خودمان بیاوریم. روزی یک صفحه قرآن بخوانیم، یک آیهاش را با خودمان تطبیق بدهیم ببینیم این آیه کجاست ما کجاییم، مطالبهی حضرت حق چیست، ما چقدر در عمل لبیک گفتهایم. قرآن کارخانهی انسانسازی است؛ قرآن انسان کامل تحویل میدهد؛ قرآن میفرماید «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[1]؛ قرآن معراج قرب را نصیب انسان میکند اما ما به این آیات راهگشای الهی بیمهری میکنیم. این کلمهی پنجاه و هشتم.
روش کفار برای تسلط بر مسلمانان
[در] کلمهی پنجاه و نهم که کلمهی بسیار مهمی هم هست، ایشان در رابطه با اختلاط با کفار کلماتی دارند. کلمات ایشان مفصل است؛ یعنی حدود یک صفحه و خردهای در رابطه با اختلاط با کفار تذکراتی میدهند اما اجمالش این است که ما باید در معاشرت، گفتوگو، رفت و آمد با کفار یک مراقبت جدی داشته باشیم؛ یک مراقبت جدی!
ایشان میفرمایند که اینها کارشان اینطور است که ابتدا از مسلمانها پذیرایی میکنند. -ما همین هشت سالی که گرفتار این برجام شدیم هنوز هم گرفتار هستیم، مال بیتوجهی به همین حقایق دینی است- ایشان میفرمایند که اینها ابتدا از مسلمانها پذیرایی میکنند، به آنها احترام میگذارند -خب دیدیم دست یکدیگر را میگیرند، گفتوگو میکنند، میخندند- و بعد اینها را به بلاد خودشان دعوت میکنند. در تجارت و معاملات بازرگانی خودشان اینها را داخل میکنند. وقتی رؤسا و سیاستمداران مسلمان، مست پول و غیر پول شدند، حاضر میشوند امضا و امتیاز بدهند تا آنها بر بلاد اسلامی حکومت کنند. میبرند باب گفتوگو، باب تجارت، باب معامله را باز میکنند، به قول امروزیها یک حالی هم به این کشورهای اسلامی میدهند، اما در پشت این صحنه مسائل دیگری خوابیده است؛ یعنی یک سواری به اینها میدهند اما یک عمر خودشان سوار میشوند و از مسلمانها سواری میگیرند؛ مثل همین کاری که کسانی که میخواهند پرندهای را بگیرند [میکنند]. چه کار میکنند؟ یک مقدار دون میپاشند، این پرنده به هوای دون میآید، بعد آن را شکارش میکنند. کار کفار اینطور است. یا ایشان میفرماید که مثل همین قضیهی نفت میآیند ثروت مسلمانها را میبرند، بعد به چند برابر به خود همین مسلمانها میفروشند؛ نفت خام را میبرند، بعد رویش تغییراتی انجام میدهند، به اشکال مختلف در میآورند، به چندین برابر به خود مسلمانها میدهند. شما در احکام فقهی نگاه کنید «أَلْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ»[2]؛ این باید برنامهی ما باشد. در بحث ربا فقها میفرمایند که شما میتوانید پول بدهید و از کفار ربا بگیرید یعنی از مالش در مال مسلمانها بیاورید، [ربا] بگیرید. اما به عکسش -که او پول را پیش شما بگذارد بعد شما به او ربا بدهید- نه! یا در باب ارث، اگر کسی مسلمان باشد فرزند او کافر باشد آن فرزند ارث نمیبرد، این ارث در جیب آن بچههایی که مسلمان هستند میرود. اگر هیچ کدام هم مسلمان نباشند، این مال به بیتالمال برمیگردد و در نزد امام یا نایب امام قرار میگیرد. اینقدر به ما توجه دادهاند در معاشرتها و در اختلاطها با کفار این امور را مراقبت کنیم. ایشان میفرمایند همهی اینها بخاطر این بوده است که ما ذلیل نشویم، خوار نشویم. اما متاسفانه به اینها بیتوجهی میشود. این هم کلمهی پنجاه و نهم.
در کلمهی شصتم ایشان یک توجهی به مسئلهی افراط و تفریط میدهند. میفرمایند که هرچیزی یک حد وسطی دارد، نه افراطش خوب است نه تفریطش؛ «کُلُّ شَیْءٍ جاوَزَ حَدَّهُ، إِنْقَلَبَ إِلی ضِدِّهِ»؛ هر چیزی که از حد خودش تجاوز کند، نتیجهی ضد خودش را میدهد [و] نتیجهی عکس گرفته میشود.
عمل در وادی اخلاق و معنویات بدون استاد، به ضدش تبدیل می شود
حالا من یک مثالی عرض کنم در مسائل اخلاقی اگر انسان به نفس خودش فشار بیاورد مثلا نماز میخوانده است، روزه میگرفته است، همین چیزهایی که یک مسلمان عادی انجام میدهد اگر این به هوای معنویت، بدون راهنمایی از کسی که در این زمینهها تبحری دارد بیاید وارد شود حالا امشب دعای کمیل، فردا صبح دعای ندبه، زیارت عاشورا هر روز با صد لعن و صد سلام، فلان دعا، فلان نماز، امروز نماز موسی بن جعفر، فردا نماز... اساتید ما فرمودهاند اگر به این شکل عمل کند، نفس او پس میزند. نفس که پس زد، دیگر آن نمازی هم که قبلا میخوانده است، روزهای که قبلا میگرفته است، همان اعمال ظاهری که هر انسان عادی انجام میدهد، آنها را هم از دستش خواهد گرفت؛ «إِنْقَلَبَ إِلی ضِدِّهِ». چرا؟ چون «جاوَزَ حَدَّهُ».
یاد خدا، هیچ حدی ندارد!
تنها یک چیز است که آن حدی ندارد؛ آن لاحَد است؛ آنجا دیگر بحث افراط و تفریط نیست؛ آنجا هر چه باشد، مطلوب است چون حدی ندارد. آن چیست؟ آن یاد خداست؛ آن هم نه یاد زبانی؛ چون [در] یاد زبانی هم وقتی شما مثلا هزار مرتبه لا اله الا الله بگویید، خسته میشوید؛ [اگر] بیشترش کردید، نفس شما پس میزند. مراد از آن [یاد]، یاد قلبی است؛ یعنی انسان دائما توجه به حضرت حق داشته باشد؛ هر کاری که میخواهد انجام دهد، توجه به خدا داشته باشد بعد این کار را انجام دهد. توجه به خدا یعنی چه؟ یعنی [وقتی] زمینهی گناه برای او فراهم میشود، توجه به خدا داشته باشد [و] گناه نکند؛ این میشود یاد خدا. این یاد خدا لاحد است. پس یاد قلبی، توجه قلبی، لاحد است، حد ندارد. اما هر چیزی غیر از یاد خدا، حدی دارد.
حالا ایشان مثال میزنند، میفرمایند میانهروی در غضب. میانهروی در غضب یعنی چه؟ یعنی ما باید در بعضی از جاها غضب داشته باشیم. اینهایی که در آن دوران اصلاحات آمدند گفتند اسلام خشونت ندارد و خواستند اسلام را رحمانی جلوه بدهند، این غلط است؛ بخاطر اینکه ذات اقدس ربوبی، هم غضب دارد، هم رحمت دارد. در غضبش هم «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ»[3] است؛ تعبیر نسبت به حضرت حق این است. در یکجایی باید تبری باشد، جای تبری است؛ در یکجا جای تولی است باید تولی داشته باشیم؛ در یکجا جای غضب است ... شما در همین رسالههای عملیه نگاه کنید الآن متاسفانه بعضی از هم لباسهای خود ما -این درد و دلی است که من میکنم- خیلی با بعضی از زنان نامحرم راحت هستند و این خلاف مبانی دینی است. وقتی انسان میبیند که نامحرمی هست، حجاب درستی ندارد، چشمش را باید پایین بیاورد؛ یکجوری اظهار کند که الآن من معذبم، از این وضعیت ناراحتم؛ خب در رسالههای عملیه ببینید، احکام امر به معروف و نهی از منکر را مشاهده کنید، اول زباناً، نشد جور دیگر، نشد ارتباطت را کم کن، نشد اخمت را در هم کن. باید انسان این بیزاری از گناه و این وضعیتی که هست را ظهور دهد، این را آشکار کند. پس در غضب میفرماید حد اعتدال، حد اعتدال یعنی چه؟ یعنی آنجایی که شارع مقدس از ما غضب را میخواهد، غضب، آنجایی که رحمت را میخواهد، رحمت. در شهوت همینطور، در خواب همینطور، در خوراک همینطور، در همهی امور. فقط یک چیز است [که حد ندارد] آن یاد خداست، آن دیگر لاحد است، هرچه بیشتر باشد، برد انسان بیشتر است، عروج انسان بیشتر است، قرب انسان بیشتر خواهد بود. این هم کلمهی شصتم.
طواف عاشقانه گرد ثقلین
[در] کلمهی شصت و یکم مرحوم آقای بهجت میفرمایند که انسان باید گرد ثقلین -ثقیلن یعنی کتاب و سنت، قرآن و عترت. هم ثَقَلِین درست است هم ثِقلَین- طواف کند. آن هم چه طوافی؟ میفرمایند طواف عاشقانه.
ببینید شما دور خانهی خدا، دور کعبه طواف میکنید اما طواف شما دو جور است. یک طواف، طواف عاشقانه است که شما [از] تمام این سختی و گرمایی که تحمل میکنید، لذت میبرید؛ ناراضی که نیستید هیچ، شادید و لذت میبرید. یک وقت هست که نه، شما طواف میکنید اما در دلتان یک اکراهی دارید، وظیفهتان را انجام میدهید. اولی را میگویند عاشقانه. عاشقانه که باشد نه فقط اعتراض ندارید بلکه با رضایت و خوشی، با لذت، این کار را انجام میدهید. ایشان میفرمایند که خدا کند در ما عشقی پیدا شود و این چیز آسانی هم نیست که مثلا پیغمبر خدا و اولیای الهی صلوات الله علیهم اجمعین، حکمی بکنند و این حکم علیه ما باشد، بعد ما لذت ببریم. این را ما در جام صهبا، در ذیل یکی از کلمات مرحوم علامه مفصل توضیح دادهایم که پیغمبر حکمی علیه ما بکند اما ما لذت ببریم، کیف کنیم که پیغمبر چنین حکمی کرده است. این را میگویند عاشقانه.
میفرماید که خدا کند در ما عشقی به مجموع قرآن و عترت پیدا شود تا اینکه اولا بتوانیم یگانگی قرآن و عترت و معجون مرکب از آن دو را بیابیم. معجون مرکب از قرآن و عترت! یعنی اگر قرآن را بگیریم، عترت را کنار بگذاریم، ناقص است بالعکس هم باشد باز ناقص است. حکم عامی در آیهی قرآن آمده است، قیدش در کلام عترت آمده است؛ این میشود معجون را گرفتن؛ یعنی هم قرآن، هم عترت؛ «لَنْ يَفْتَرِقَا»؛ «لَنْ» نفی ابد است؛ «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[4]؛ این دوتا از هم جدا نمیشوند. این قرآن مکتوب است، عترت قرآن ناطق است، قرآن زنده است، قرآن عینی است، قرآن مجسم است.
و ثانیا در مقام پیروی و عمل با توجه به آن دو، یعنی قرآن و عترت و در محور آن دو، یعنی قرآن و عترت، طواف عاشقانه بنماییم. باید خدا این را نصیب آدم کند که ما طوافکننده آن هم طواف عاشقانه بر گرد قرآن و عترت داشته باشیم. اگر این بیاید، حوزهی دید ما، حوزهی سوالات ما دیگر فرق میکند. طواف وقتی طواف عاشقانه نباشد، این سوال پیش میآید که خب در قرآن آیات حجاب را میبینیم، بعد وقتی به ما میگویند شما حجاب داشته باش، میگوییم که فلسفه حجاب چیست، حجاب چه خاصیتی دارد؟ اما اگر طواف عاشقانه شد، دیگر عوض میشود. دیگر عاشق فانی در معشوق است. آنجا اگر بگویند «برای چه حجاب داری؟» میگوید «معشوق من دوست دارد اینگونه باشم؛ او دوست دارد اینطور ظاهر شوم» دیگر سوال نمیکند که چرا نماز صبح دو رکعت است، نماز مغرب سه رکعت است، نماز ظهر و عصر چهار، نماز عشا چهار، چرا نمی کند. دیگر آنجا سوال نمیکند. میگوید «معشوق من این را خواسته است؛ میخواهد من صبح دو رکعت بخوانم، مغرب سه رکعت را بخوانم، ظهر و عصر و عشا چهار رکعت.» همه چیز عوض میشود. پای عشق وقتی [در میان باشد] همه چیز عوض میشود. «چرا نگاه به نامحرم نکنم؟» او نمیخواهد، او نمیخواهد. «چرا ربا حرام است؟» محبوبم میگوید حرام نخورید. پای عشق که در کار نباشد، این سوالات پیش میآید.
بعد میفرمایند و بدانید که آنها، یعنی قرآن و عترت، از هر معشوقی بیشتر شایستهی عشقورزی هستند. چرا؟ اینکه ایشان میفرماید که قرآن و عترت از هر معشوقی [بیشتر] شایستهی عشقورزی هستند را باید بفهمیم، باید به آن برسیم، به این باید توجه کنیم که خود قرآن و عترت، مخلوق حضرت حق هستند؛ اینها جلوهی حضرت حق هستند؛ مظهر حضرت حق هستند. به قرآن، کلام الله میگوییم. پس سِرّ اینکه ایشان میفرماید قرآن و عترت از هر معشوقی بیشتر شایستهی عشقورزی هستند این است که این قرآن و عترت است که ما را به معشوق حقیقی و معشوق علی الاطلاق که حضرت احدیت است میرساند. بدون این قرآن و عترت کسی به جایی نمیرسد. هرکس بگوید من به جایی رسیدهام، خیالات است، توهم است. در دامن قرآن و عترت است که انسان باید تربیت شود؛ لذا ما چند سال قبل در بحثی که تحت عنوان مبانی تربیتی مکتب سلوکی مرحوم آیتالله پهلوانی داشتیم بحث ما همین بود که تمام این دستوراتی که این بزرگان اهل معنا دارند، ریشه در همین کتاب و سنت دارد، ریشه در آیات الهی دارد، [ریشه] در کلام اهل بیت دارد. خداوند انشاءلله نصیب همهی ما بکند.
انسان می تواند به مقامات مطلق انبیاء (ع) نائل گردد
و اما کلمهی شصت و دوم. این کلمه، کلمهی خیلی مهمی است و در رابطه با قابلیت انسان است. اجمال کلام ایشان این است که ما وقتی به انبیا و اولیای الهی نگاه میکنیم، خیال میکنیم که این مقامات معنوی آنها مختص به آنها است و ما راهی به این مقامات نداریم درحالیکه اینطور نیست. مقام انبیا و اولیای الهی را باید تقسیم کنیم. یک مقامی آنها دارند که مقامات اختصاصی است؛ مثلا خود امیرالمومنین (صلوات و سلامه علیه) امام است اما پیغمبر نیست؛ نبوت را ندارد اما امامت را دارد؛ نبوت از اختصاصات انبیاست. یک سری چیزها از اختصاصات است؛ مثلاً خوردن تربت سیدالشهدا برای شفا و برای [هنگام] بیماری توصیه شده است؛ [اگر] انسان این خاک را بخورد حلال است اما خوردن خاک قبر پیغمبر حرام است؛ خوردن خاک بقیع حرام است؛ این از اختصاصات سیدالشهدا (صلوات الله و سلامه علیه) است. پس بعضی از امور هست که از اختصاصات است.
بعضی دیگر از مقامات هست که از اختصاصات نیست و آن کمالات معنوی است. مرحوم علامه رضوان الله تعالی علیه میفرمایند که تمام انبیا امت خودشان را به همان کمالاتی که [خودشان] دارند دعوت کردهاند و اگر این دستیافتنی نبود، این دعوت لغو میشد. مرحوم آقای بهجت اینجا همین مسئله را بیان میکنند میفرمایند انسان به گونهای آفریده شده است که در تساقط -تساقط یعنی سقوط کردن- تا کجا میتواند تنزل پیدا کند؟ خب قرآن این را فرموده است. تا جایی انسان میتواند تنزل پیدا کند که «فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»[5]. «حِجَارَةِ» سنگ است، سنگ جماد است. رتبهی جماد از رتبهی نبات پایینتر است، همانطور که رتبهی نبات از حیوان پایینتر است. میفرماید انسان از نظر تنزل معنوی به جایی میرسد که «أَشَدُّ قَسْوَةً»؛ از سنگ هم پایینتر است، از سنگ هم سختتر است؛ «أَشَدُّ قَسْوَةً»! لذا شما صخره را میبینید که شکاف برداشته است یک آبی دارد بیرون میزند چکچک میکند، اطرافش خیس است اما بعضی از انسانها هستند که قلبشان آنقدر سخت است که هیچ چیزی در اینها نفوذ پیدا نمیکند و این دل ترک برنمیدارد. این از نظر رتبهی تنزل.
و در تعالی -حالا آن طرفش، در رشدش- میفرماید و در تعالی تا کجا میتواند نایل گردد، انسان میتواند -این حرف مرحوم آقای بهجت است. جوانها اینها راهگشا است! دشمن تمام برنامهاش این است که ما را پایین نگهدارد، آن افقهای عمیق که قرآن و عترت فراروی هر انسانی گشوده است را ما نبینیم- ایشان میفرماید که انسان میتواند به مقامات مطلق انبیا غیر از مقامات مختصهی انبیای خاص نایل گردد. در هر عصری هم افرادی بودهاند که چنین بودهاند. ما در دوران خودمان امام راحل رضوان الله تعالی علیه را دیدیم؛ در عصر پیغمبر، تاریخ سلمان فارسی را نقل میکند. پس این راه، راه اختصاصی نیست و آنها دعوت کردهاند. رَزَقَنَا اللّه وَ إِیّاکُم انشاءالله.
[1] سورهی حشر، آیهی 7
[2] من لایحضره الفقیه، جلد 4، صفحهی 334
[3] مفاتیح الجنان، دعای افتتاح
[4] کافی (چاپ دارالسلامیه)، جلد 2، صفحهی 415
[5] سورهی بقره، آیهی 74
جهت آشنایی با کتاب «شط شراب» و مطالعه متن جلسات شرح کتاب، اینجا کلیک نمایید.