
مرگ باید هر لحظه جلوی چشم ما و رفتن به قبرستان برنامه منظممان باشد/ ماجرای دختری که یک شبه در گورستان پیر شد/ هیچ مانعی برای یاد همیشگی خدا وجود ندارد/ یک عکس قبر زیر شیشه میزتان بگذارید
گروه معارف - رجانیوز: جلسه هفدهم از سلسله جلسات ماهانه شرح کلمات اخلاقی آیت الله بهجت(ره) به همت هیات کریم آل طاها(ع) (کانون دانش پژوهان نخبه) و مسجد لولاگر برگزار شد. این مراسم با بیان احکام و خوانش فرازهایی از صحیفه حضرت امام خمینی(ره) آغاز و با بیان نکاتی از مباحث اخلاقی ادامه یافت. متن مشروح این جلسه را از نظر میگذرانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاه و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا ونبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک الهی واجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سرا و عمل لک جهرا
کلام در شرح کلماتی بود که در کتاب “شط شراب” از مرحوم فقیه عارف آیت الله العظمی بهجت نقل شده است. رسیدیم به کلمه سی و چهار که در مورد این است: تنبه پیدا کردن نسبت به مرگ.
هر لحظه باید مرگ جلوی چشممان باشد
ما همیشه وقتی یک خبری به ما میدهند که فلانی از دنیا رفت، آنجا یک مقداری تنبهی برای ما ایجاد میشود. گاهی بهشت زهرایی میرویم یک تنبهی پیدا میکنیم. ذکر حالات یک بیماری برای ما میشود که در شرایط خاصی قرار گرفته است، در بیشتر این مواقع ذهن به سمت این میرود که حالا این بیمار چه وضعی دارد؟ کی از دنیا میرود؟ در حالی که مکرر دیده شده که افرادی بیمار بودند، سالها در بستر بیماری هستند یا بیماری آنها تبدیل به بهبودی شد و شفا گرفتند اما آنهایی که غصه میخوردند، سالهاست که زیر خاک هستند. این وقایع به ما نشان میدهد و هشداری است که هر لحظه باید مرگ را جلوی چشم خودمان قرار بدهیم.
برداشت غلط برخی دولت مردان و سیاست هایشان در مورد یاد مرگ
یکی از برداشتهای غلطی که نسبت به یاد مرگ و همین طور رفتن به قبرستان در بین آحاد جامعه تزریق میشود و حتی گاهی برای پیاده کردن این برداشت غلط، دولت مردان سیاست گذاریهایی تدبیر میکنند، این است که یاد مرگ افسردگی میآورد، یاد مرگ مخدر است، یاد مرگ، تحرک را از انسان میگیرد، لذا تمام برنامهها را میبرند سمت شادیهای زودگذر دنیوی و قبرستانها را از مردم دور کردن، حتی قبرستانی که جای عبرت گرفتن است بعضا دیدیم که بخشهایی از همین قبرستان را تبدیل میکنند به جاهای بازی و تفریحی و خلاصه چیزی که غم آور نباشد.
پس برای این برداشت غلط، سیاست گذاریهایی بعضی از دولتمردان ما کردند و امروز آثارش را ما داریم میبینیم. اختلافات خانوادگی، بیصبریها و تحمل از دست دادن، رفتار نامناسب داشتن، به بیت المال تجاوز کردن، اینها از چیست؟ از این است که از یاد مرگ که بسیار راهگشا است فاصله گرفتیم. در حالیکه در متون دینی ما هست که اجْعَلِ الْمَوْتَ نُصْبَ عَيْنَيْك مرگ را بگذارید جلوی چشمتان.
یک عکس قبر زیر شیشه میزتان بگذارید
ما گاهی به این دوستان و اینها این توصیه را داشتیم که یک عکس قبر را بگذارید زیر میزتان، این شیشهای که روی میزتان هست بگذارید زیرش. بعد هر چیزی را که میخواهید امضا کنید و هر تصمیمی که میخواهید بگیرید، حتی یک مکالمه تلفنی شخصی از بیت المال، یک نگاهی به اینجا بیندازید و ببینید این رفتاری که آنجا دادید، این قبر شما را، عالم آخرت شما را، روح و ریحان میکند یا مار و عقرب.
مرحوم علامه رضوان الله علیه این را نقل کرده بودند که شخصی بود در نجف که خیلی قبرستان میرفت و یک حالاتی داشت. از ایشان یک بار پرسیدند که الان در قبرستان بودی چه دیدی؟ چیزی دیدی؟ گفت بله رفتم سر این قبرهای خالی سوال کردم که این علما به ما میگویند شما مار دارید عقرب دارید اینها ما چیزی نمیبینیم؟ قبر به من گفت که ما مار و عقرب نداریم،بلکه مار وعقرب را خودشان میآورند داخل قبر، با خودشان میآورند داخل.
اگر انسان به یاد مرگ باشد، که هر لحظه، نه فردا، نه یک ساعت، نه به اندازه بهم خوردن پلک، ما نمیدانیم هستیم یا نیستیم، اگر این یاد آدم باشد دیگر قهر و کدورت پیش نمی آید و حالا اگر یک اختلافی هم با خانم خودش یا شوهر خودش داشته باشد تا دلجویی نکند تا ارتباط برقرار نکند تا حالالیت نطلبد و تا جبران نکند خوابش نمیبرد. اینکه بخوابد و صبح دیگر بیدار نشود چه خواهد شد؟ یاد مرگ میسازد آدم را، منتها دلهای ما قسی شده، سخت شده، حتی گاهی از سنگ هم سختتر شده، سنگ با آن صلابتی که دارد آب رویش میریزی شکاف برمیدارد و یک اثری رویش میماند. یا نه این سنگ از داخل کوه یک شکافی برمیدارد و یک نمی از آن خارج میشود. این دل آنقدر قساوت گرفته که آیات معاد خوانده میشود، آیات عذاب خوانده میشود هیچ تکانی نمیخورد.
مرحوم آقای بهجت این را توصیه نمودند و میفرمایند که "جمعیت، قافلهای هستند که همه به طرف مرگ میروند." یعنی همین جمعیتی که الان هست، چه تضمینی هست که کداممان فردا باشیم یا یک ساعت دیگر باشیم؟ معلوم نیست. همه این جمعیت هم به سمت مرگ دارد میرود. "قافلهای هستند که همه به طرف مرگ میروند ولی معلوم نیست آنکه در آخر یا وسط قافله واقع است قبل از آن کسی که در اول قافله هست میمیرد یا خیر." یک عده شما الان جلو نشستید و یک عده هم انتهای مسجد، کدام زودتر میروید؟ معلوم نیست. "چه بسا آنکه در اول است میماند و آنکه در آخر است میرود."
بنده خودم دیدم مادری که سال ها بیمار بود و همه میگفتند این از دنیا میرود اما همین مادر دو داغ فرزند خودش را دید و از دنیا نرفت. حالا این روایت را دقت کنید. مرحوم آقای بهجت این را توجه میدهند و میفرمایند "روزی حضرت رضا صلوات الله و سلامه علیه به عیادت کسی رفتند عدهای که کنار بالین آن مریض محتضر نشسته بودند ناراحت بودند." زنش بود، بچه اش بود، اینها ناراحت بودند که این دارد از دنیا میرود. "اما حضرت علیه السلام میخندید." آنها ناراحت بودند اما امام رضا میخندید. "عرض کردند که آقا شما چرا چنین هستید؟ چرا شما چنین هستید؟ فرمود خنده من برای آن است که شما که ناراحت هستید قبل از وی از دنیا میروید." امام با آن علم غیبی که دارد، میبیند که این بیمار میماند، اما اینها که ناراحتند که چرا این بیمار است، اینها زودتر از دنیا میروند.
رفتن به قبرستان باید برنامه منظم مان باشد
امشب برنامه ما این باشد، از همین امشب که میخواهیم برویم منزل و بعد هم استراحت کنیم، حساب کنیم که خب صافیم؟ آمادهایم؟ این خوابی که داریم برگشتی در آن هست؟ نیست؟ فکری بکنیم. یک وقت مرگ میآید گریبان ما را میگیرد و وقتی گرفت، پردهها کنار میرود و حقایق را انسان میبیند متوجه میشود که "شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد." بعد صدایش بلند میشود که "رب ارجعون لعلی اعمل صالحا" خطاب میآید که "کلا" دیگر راه برگشتی نیست.
پس یاد مرگ انسان را میسازد. "اجعل الموت نصب عینیک" و یاد مرگ محرک است نه مخدر. یعنی وقتی من نمیدانم فردا هستم یا نه، میگویم الان که فرصت دارم این کار خیر را انجام میدهم. الان که فرصت دارم و حالا که هستم این دلجویی را انجام بدهم. الان که هستم، این نماز قضای خودم را بخوانم. یاد مرگ محرک است نه مخدر. لذا کسانی که بیشترین خدمت را در عالم کردند و بیشترین آثار را داشتند، کسانی هستند که بیشتر از همه به یاد مرگ بودند. از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) گرفته بگیرید تا تابعین حقیقی اینها.
مرحوم علامه در همین ماه رمضان که میشد هر روز میرفت قبرستان. در غیر ماه رمضان در هفته یک روز را قبرستان میرفت. میرفتند و فکر میکردند. با آن کهولت سن، رعشهای که در دست داشتند قبرستانشان ترک نمیشد. خیلی چیزها در قبرستان گیر انسان میآید، منتها باید بلد باشیم برویم قبرستان. اینکه حالا مد شده بعضی ها شبها میروند، درست نیست، شب رفتن در قبرستان کراهت دارد و مطلوب نیست. اگر هم در یک جایی دیدید که یک عارفی به شاگرد خودش توصیه کرده که در قبرستان برود، این قضیه فی واقعه است، قضیه شخصیه است و تعدی نسبت به دیگران ندارد، یک مسئله خاصی بوده و قابل الگوبرداری نیست. الگو برداری این است که انسان در هفته یک روز قبرستان برود و نیم ساعت بنشیند در یک جایی که ذهنش هم مشغول نشود. نه اینکه مثلا قبرستان رفته این سنگ را نگاه کند و آن سنگ را نگاه کند، قیمت این چقدر است و قیمت آن چقدر است، این قشنگتر است، این خطش قشنگتر است، نه اینگونه نباید باشد. مثلا این قسمت جدید بهشت زهرا(س) ، آنجاها برود و قبرهای خالی را ببیند در فکر فرو رود. این فرازهای دعای ابوحمزه ثمالی را یادداشت کند و آنجا بخواند. "أبکی لظلمه قبری أبکی لسوال منکر و نکیر ایای" این تلقینی که میخوانند برای خودش بخواند. "من ربک؟" بعد ببیند که جواب آماده کرده است؟ "من کتابک؟" جواب آماده کرده؟
در جریان مرحوم آقای قاضی که نقل کرده بودند و ایشان فرمودند دختری مادرش از دنیا رفته بود و نسبت و رابطهای با امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه نداشت، جریانش مفصل است. بعد در همان شب این دختر در قبرستان میماند، حجاب از جلوی دیدگانش برداشته میشود و میبیند که ملائکه آمدند و سوالاتی میکنند. من ربک؟ جواب داد. من نبیک؟ جواب داد. من امامک؟ نتوانست جواب بدهد. تا گفت من امامک، دیدم یک شخصیت نورانی آمد و گفت من امام این نبودم. در اثر عذابی که به این مادر دادند، این فرزند، این دختر خانوم که این قضایا را دیده بود، به صورت یک زن کهن سالی در آمده بود. که وقتی بعضی از بستگانش آمدند، او را نمیشناختند که این خانم، همان دختر خانم است یا نه؟
باید مرگ را جدی بگیریم. شوخی بردار نیست. معصومین برای آن گریه میکردند. این کتاب "منازل الاخره" مرحوم محدث قمی را که یک کتاب خیلی مختصر است ببینید. هفتهای یکی از داستانهای آن را یکی از اعضای خانواده بلند بخواند و بقیه گوش کنند، همه گوش کنند. در این گوش کردن خیلی فایده است. خیلی از چیزها را ما میدانیم اما وقتی میشنویم یک اثر دیگری دارد. این یک کلام.
یکی نماز شب و یکی نماز اول وقت
مرحوم آقای بهجت فرمودند که برخی از بزرگان آینده فرزندان خود را با دو دستور تضمین میکردند، یکی نماز شب و یکی نماز اول وقت. کلام سی و پنجم مرحوم آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه دعوت به نماز اول وقت است. در رابطه با نماز اول وقت مفصل قبلا توضیح دادیم، که مراد وقت فضلیت هست و وقت فضیلت چه هست، فقط همین عبارت ایشان را میخوانیم و ان شاء الله یک نورانیتی در جلسه ما با این کلمات ایشان ایجاد شود.
میفرمایند که "شخصی از سلطانی برای حل مشکل خود وقت می خواهد تا به حضورش برسد و به او وقت میدهند و وی اذن حضور مییابد. در عین حال، چه تشریفات و موانعی برای رسیدن او به حضور سلطان پیش میآید تا به خدمتش برسد." سلطانهای ظاهری این طور هستند دیگر. سلاطین ظاهری این طور هستند. شما بخواهید بروید یک ملاقاتی با اینها بکنید یک تشریفاتی دارد، حالا بگذارند نگذارند، فلان ساعت باید بیایید، این مقدار باید بنشینید، این طور باید حرف بزنید. اما آنجایی که هیچ زمانی دیگر ندارد و همیشه میشود ارتباط برقرار کرد سلطان حقیقی عالم هستی است. "و بسلطانک الذی" آن کیست؟ حضرت حق. ایشان اشاره به همین مسئله میکند. میفرمایند "خداوند ما را در اول وقت دعوت فرموده" . ما باید برویم وقت بگیریم برای سلاطین ظاهری عالم. اما سلطان حقیقی عالم، صبح و ظهر و شب یا به تعبیری دقیقتر در پنج وقت دعوت میکند که بیایید، بیایید گفتگو کنید. "خداوند ما را در اول وقت دعوت فرموده بدون هیچ مانعی." در صحرا باشید، در مسجد باشید، در مغازه باشید، در اداره باشید، در دانشگاه باشید، هیچ مانعی ندارد. مانعی برای ارتباط و گفتگو نیست. "اما اگر ما دعوت حضور او را نپذیریم ما چه هستیم؟" ما چه هستیم؟ اول وقت میگوید بیا. اما ما این دعوت را میگذاریم آخر وقت، آن هم با یک عجله و شتابی. نمیفهمیم که اصلا چه نمازی شد. قبلا این را عرض کردیم که مرحوم آقای بهجت فرمودند که برخی از بزرگان آینده فرزندان خود را با دو دستور تضمین میکردند، یکی نماز شب و یکی نماز اول وقت. برادران خواهران عزیزان، بروید این را تجربه کنید اگر باور ندارید. نماز شب و نماز اول وقت. ببنیید مشکلات چگونه حل میشود.
عشق به نماز راهی برای برکت یافتن عمر انسان
در کلام سی و ششم مرحوم آقای بهجت جریانی را از مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه نقل میکند که حکایت از عشق به نماز دارد. ببینید ما میآییم در مسجد، مینشینیم اذان اول را بگویند و اذان دوم را بگویند، امام جماعت مشغول نماز شود و اقتدا کنیم و بعد نماز تمام میشو ، بعد بین دو نماز همین طور مینشینیم تا نماز دوم شکل بگیرد. اینطور هستیم دیگر. این نشان میدهد که ما عشق به نماز نداریم. نمیدانیم در نماز چه چیزهایی نهفته است. گاهی هم متاسفانه گوشی را میگذاریم جلویمان همین طوری نگاه می کنیم و بلند میشویم و چشم ما به این صفحه گوشی هست تا نماز هم تمام میشود یک زنگی یک پیامکی میدهیم و اول میرویم سراغ آن که چه نوشتند برای ما؟ چه کسی زنگ زده است برای ما؟ اینها همه زنگهای خطر است برای ما که ما عشق به نماز در وجود ما کمرنگ است.
آمدید مسجد دو رکعت نماز بخوان. ایستاده نمیتوانی نشسته بخوان. بین دو نماز خود نافلهای بخوان. خودت را جدا کردی از خلق و آمدی در خانه محبوب، که یک فرصت است این. شیخ انصاری بیخودی شیخ انصاری نمیشود. چون خیلی از چیزها را فکر میکنیم با مطالعه زیاد و تلاش علمی و جدی فراوان با سختکوشی به دست میآید. نه اینطور نیست. عمر باید برکت داشته باشد. نماز شب که باشد، نماز اول وقت که باشد، عشق به نماز که باشد، بعد خروجیهای علمی انسان میبینید که چقدر چشمگیر خواهد بود. خب این یک نمونه است.
ایشان میفرماید که "شیخ انصاری آب خواست. تا رفتند از سرداب آب خنک بیاورند" خب زمانی باید طی میشد. میرفتند سرداب برای شیخ انصاری آب میآوردند. "با خود گفت خوب است دو رکعت نماز بخوانم. مشغول شد. آب آوردند. دیدند نماز میخواند آب را گذاشتند آنقدر نمازش طول کشید که وقتی نماز را تمام کرد آب گرم شده بود." دیگر اصلا یادش رفته که تشنه بود و عطشی داشت و آبی میخواست. اینها نشان میدهد که با توجه به اینکه شیخ انصاری که معصوم نبوده است، معلوم میشود که این راه طی شدنی است و مقدور همه است. باید راه بیفتیم، باید راه بیفتیم. یک ماه تمرین کنیم در یک مسجد همین که رسیدید دو رکعت نماز بخوانید، نماز تحیت مسجد. ماه بعد تمرین کنید نافله مغرب بخوانید. ماه بعد تمرین کنید نافله عشاء بخوانید. همین تمرین این طعم شیرینی آن میآید به حدی که وقتی وقت نافله مغرب هست، وقت نافله عشاء هست اگر یک شخصی یک رفیقی میخواهد با شما انس بگیرد در رنج قرار میگیرید که چرا میخواهد شما را از محبوبتان جدا کند. این را بگذار برای یک زمان دیگر. چرا الان آمدی؟ عشق به نماز، انس به نماز.
هیچ مانعی برای یاد خدا در هر لحظه وجود ندارد
در کلام سی و هفتم ایشان در رابطه با ذکر، مطالبی را مطرح میکنند و بعد مصادیقی را برای ذکر مطرح میکنند. ببینید هر چیزی حدی دارد، اندازهای دارد و زمانی دارد. اما یاد خدا نه زمان دارد و نه حد. انسان همیشه میتواند به یاد خدا باشد. حتی در روایتی ظاهرا امام باقر صلوات الله و سلامه علیه آمده است که وقتی که ایشان به ذکر لا اله الا الله مشغول میشدند اگر با کسی هم میآمدند، سوالی میکرد ایشان را به حرف میخواستند بگیرند، حضرت زبانشان را به سر میچسباندند و مشغول ذکر لا اله الا الله میشدند. یاد خدا. یاد خدا، "ذکر الله حسن فی کل حال، در هر حالی شما حتی برای نامناسبترین شرایطی که انسان به حسب ظاهر دارد برای قضای حاجت انسان به دستشویی میرود، آنجا هم به یاد خدا باشد. این دعاها را ببینید. در رسالههای عملیه نوشتند. وقتی این فضولات از انسان دفع میشود، بخواهد از خدا که این فضلههایی که در روح او افتاده و روحش را آلوده کرده اینها هم دفع شود. پاک شود. اینها فضولات دنیوی است. دفع هم نشود یک آسیب بدنی انسان در این دنیا میبیند. اما آن فضولاتی که در روح داریم اینها ابد انسان را تخریب میکند.
ایشان میفرمایند که "هر عمل خیری حدی از آن مطلوب است که اگر از آن حد گذشت ضدش حاصل میشود. یعنی اگر انسان پایینتر از حد مطلوب انجام داد قاصر و یا مقصر است. و اگر بالاتر از حد مطلوب بود به صعوبت مبتلا میشود به سختی میافتد. تا اینکه به حدی میرسد که غیر ممکن و غیر مقدور بشر میگردد. مانند نماز. " خب شما نماز چه مقدار میتوانید بخوانید؟ پنجاه رکعت میتوانید بخوانید؟ این بدن نمیکشد. بدن امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه باشد میکشد. بدن من و شما نمیکشد. حتی شبهای قدر این بدن همراهی نمیکند که انسان صد رکعت نماز بخواند. خسته میشود. "مانند نماز که بدن انسان طاقت زیاد نماز خواندن را ندارد. و یا همین نماز مزاحم خیراتی است که به سبب نماز از انسان فوت میشود." مثلا شما میخواهید شروع کنید بیست رکعت نماز بخوانید در حالیکه همین الان پدر شما احتیاج دارد یا مادر شما احتیاج دارد. این نماز باعث میشود که مزاحمت کند با آن خیرات. با آن وظیفهای که دارد چگونه انجام می دهد، "به گونهای که دیگر انسان نمیتواند آنها را مثل گذشته انجام دهد." سایر خیرات و طاعات نیز اینگونه است. روزه هم اینطور است، فقط یک چیز استثنا است. به جز ذکر الله. میروی کنار بستر پدرت یاد خدا باش. هیچ مزاحمتی ندارد. صبح تا شب به یاد خدا باش، این بدن همراهی میکند. نماز همراهی نمیکرد. اما یاد خدا انسان در دل به یاد خدا باشد. حتی در ذکر زبانی هم زبان انسان خسته میشود. مثلا به شما بگویند هر روز ده هزار مرتبه بگو لا اله الا الله. هزار بار میگویی بعد خسته میشوی. اما یاد قلبی، ذکر قلبی ،که ذکر حقیقی همین ذکر قلبی است. اصلا ذکر زبانی برای دو جهت هست. یک جهت آن این است که مثل طفلی که زبان باز نکرده، کلمات را در دهانش میگذارند که بگو تا این زبان باز کند. ذکر زبانی برای این است که زبان دل باز شود. این یک جهت که عرض کردیم. یک جهت هم توصیه ذکر زبانی برای این است که یکی از اعضای وجود انسان زبان است. انسان همه وجودش باید آثار یاد خدا در آن جلوه و ظهور پیدا میکند. یکی از آنها زبان است. وقتی که مشغول ذکر خدا میشود آثار ذکر خدا بر این زبان هم ظهور پیدا میکند و جلوه پیدا میکند.
به نفست فشار نیاور، پس می زند
بعد مرحوم آقای بهجت میفرمایند "البته مقصود ذکر لسانی نیست زیرا در آن نیز اعضا و جوارح انسان به ملامت و ضعف و عجز و سستی دچار میشوند." این را خوب دقت کنید. بعضی از این کتابها را شما میخوانید که فلان ذکر این مقدار گفته شود این فوائد را دارد. شما میروی دنبال فایده آن در حالیکه تنزل معنوی پیدا میکنید. یعنی وقتی انسان به نفسش فشار آورده شود نفس پس میزند. وقتی پس زد، دعای ابوحمزه میخواهد بخواند، یک صفحه دو صفحه سه صفحه میخواند و بعد شروع به ورق زدن میکند که چقدر دیگر مانده که زود تمام شود. از روی رغبت انجام نمیدهد. من یکبار از استاد بزرگوارمان عارف بزرگوار مرحوم آیت الله جعفری پرسیدم که این خواب بین الطلوعین روایات داریم که اگر کسی بین الطلوعین بخوابد، این رزقی که برای او مقدر شده محروم میشود. خب از یک طرف سحر باید داشته باشد، با بین الطلوعین. بین هر دو هم نمیتواند جمع کند. فرمودند که همان سحر را شخص انجام دهد بعد از نماز صبحش اگر خوابش میآید بگیرد بخوابد. چون اگر این بیدار بماند نمیتواند آن فشار خوابی که روی او آمده را تحمل نمی کند و نمیتواند بهرهبرداری کند از بین الطلوعین. یا یک کم مقدار باشد.
نفس را به تدریج باید عادت داد. فشار اگر به نفس بیاید پس میزند عزیزان. پس میزند. یعنی آن چیزهایی که قبلا انسان داشت آنها را هم میگیرد. لذا ایشان میفرمایند که "زیرا در اثر آن نیز اعضا و جوارح انسان به ملامت و ضعف و عجز و سستی دچار میشود. بلکه ذکر الله که حدی ندارد اعم از ذکر قلبی و لسانی و بلکه اعم از ذکر بدنی است. چون تمام طاعات و همه آنچه مرضی خداست ذکر الله است." نماز یکی از مصادیق ذکر است. قرآن یکی از مصادیق ذکر است. "و این گونه ذکر با همه طاعات جمع و با هر نوع طاعت پیاده میشود." در خیابان دارید میروید زن نامحرمی هست، سرتان را بیندازید پایین. یاد خدا کنید. پس ببینید اینجا که چشم پوشی میکنید از نگاه به نامحرم این طاعت و وظیفه الهی خودت را انجام میدهید ذکر الله با این وظیفه جمع شده. با همه طاعات جمع میشود. "نظیر قضای حوائج، ادای واجبات بلکه به جا آوردن مستحبات که نزد اهلش ذکر الله است. بلکه ترک مکروهات و محرمات هم ذکر الله است." آنجایی که از گناه فاصله میگیری، گناه چشم بود، گناه زبان بود مشغول یاد خدا هستی. "در آن روایت از امام صادق آمده است "من اشد ما فرض الله علی خلقه ذکر الله کثیرا."" از سختترین چیزهایی که خداوند بر خلق خودش واجب کرده ذکر بسیار خداوند است. ثم قال بعد حضرت معنا کردند این ذکر الله کثیر. لا اعنی سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اکبر و ان کان منه. حضرت فرمودند منظور من سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر نیست. درست است که اینها هم ذکر هستند. اما مقصود من اینها نیست. "و لکن ذکر الله عندما أحلّ و حرّم" اینکه در جایی که مواجه با حلال میشوید مواجه با حرام میشوید به یاد خدا بیفتید. مراد من این است. این دیگر حد و اندازه و مرز و اینها ندارد. این "حسن فی کل حال." در هر حالی که انسان هست نیکوست.
امیدوارم که خداوند به همه ما توفیق عنایت کند که همه آنات و لحظات ما در صحیفه اعمال ما به عنوان ذکر الله ثبت شود. خب این پنجشنبه که فردا هست سالگرد ارتحال استاد بزرگوارمان مرحوم حاج آقای پهلوانی رضوان الله تعالی علیه است که فردا شب در مسجد اعظم قم مراسم سالگرد برقرار است. یک سه چهار روز قبل از فوتشان ایشان این کتاب را روی میز خود گذاشته بودند. جلسهای که داشتیم بعد بنده که رسیدم این کتاب را دادند و علامت زده بود فرمودند که نمیخواهی امشب ما را کمک کنی؟ بنده هیچ غزلی را خدمت ایشان نخواندم. بیشتر دوست داشتم بشنونم. اما آن جلسه آخری که پنجشنبه آن فوت کردند فرمودند که نمیخواهی کمک کنی؟ گفتم اگر شما امر کنید چشم. فرمودند این را من علامت زدم. این غزل را ما آن شب خواندیم و خیلی ایشان گریه کرد و بعد هم یک مطالبی را هم فرمودند که حالا امشب به یاد ایشان آن غزل را میخوانیم.
جهت آشنایی با کتاب «شط شراب» و مطالعه متن جلسات شرح کتاب، اینجا کلیک نمایید.

