هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
سه شنبه، 9 خرداد 1402
ساعت 01:35
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 14:44
شنبه 16 اسفند 1399 14:33 ساعت
2021-3-6 14:44:25
شناسه خبر : 345184
رضاخان از نوجوانی، در ارتش عادت به فرمان گرفتن از فرمانده خارجی داشت. ابتدا افسران روسی قزاقخانه و بعد افسران انگلیسی، و در دوره های پیاپی نگهبانی برای سفارتخانه های اروپایی را تجربه کرده بود ‌و این اطاعت پذیری برای او عادی بود.
رضاخان از نوجوانی، در ارتش عادت به فرمان گرفتن از فرمانده خارجی داشت. ابتدا افسران روسی قزاقخانه و بعد افسران انگلیسی، و در دوره های پیاپی نگهبانی برای سفارتخانه های اروپایی را تجربه کرده بود ‌و این اطاعت پذیری برای او عادی بود.
گروه تاریخ-رجانیوز: به‌مناسبت سوم اسفند، سالگرد کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و گماشتن دیکتاتور رضا پهلوی بر ایران، سلسله پرسش و پاسخ‌هایی در این باب منتشر می‌شود.
 
همه مفاد این گفتگو عینا مستند به اسناد وکتب منتشره داخلی و خارجی ناظر به عصر تاسیس رژیم پهلوی است.
 
به گزارش رجانیوز، آنچه که پیش روی مخاطبین قرار دارد، بخش سوم از گفتگوی استاد رحیم‌پور در ارتباط با موسس سلسله پهلوی می‌باشد. بخش اول را اینجا و بخش دوم را اینجا می‌توانید بخوانید.
 
ماجرای ارتش مدرن که می‌گویند انگلیسها پس از کودتا برای ایران و رضاخان درست کردند و جزء خدمات رضا پهلوی می شمردند چیست؟
جنوب ایران، تحت اشغال انگلیسی ها و شمال کشور در اشغال روسیه تزاری است. ارتش رسمی ایران زیردست افسران روس بود اما با سقوط رژیم روسیه در انقلاب بلشویکی، انگلستان توسط عواملش چون رضا پالانی، فرماندهی سپاه ایران را در دست می‌گیرد و با همان ارتش، درایران کودتا می‌کند و بر کشور ما به طورکامل مسلط می‌شود.
 
سپس ارتش ایران را منحل و متلاشی می‌کند و ارتش جدیدی را تحت فرماندهی افسران انگلیسی سازمان می‌دهد و با آن بر کل کشور مسلط می‌شود، رژیم جدیدی برسرکار می آورد و همه پاره قدرتها و مقاومتها را سرکوب می‌کند.
 
رضاپالانی در همه این خیانت ها عامل اجرایی لندن است و عناصر خائن دیگری چون ضیاء طباطبایی و محمدعلی فروغی و تقی زاده و داور و تیمورتاش و اردشیر ریپورتر و شبکه فراماسونی در پروژه ایران فروشی ایفای نقش می‌کنند.
 
نهایتاً انقلاب مشروطه، در کوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران، بطور کامل شکست می خورد و استعمار و استبداد، بیشتر و گستاخ تر از قبل بر ایران مسلط می شوند.
 
بنام ارتش مدرن و نظم و امنیت، بیش از ۲۰ هزار انسان درکمترین آمار، زیر چکمه های انگلیسی رضاخان، له شدند.
 
عشایر لرستان و بختیاری و کردستان و خوزستان و آذربایجان و گیلان و مازندران و... به بهانه های گوناگون سرکوب و قتل عام شدند. ارتش مدرن رضاخان فقط کشتارداخلی می کرد، اما هرگز دربرابر دشمنان خارجی و اشغالگران نایستاد.
 
اولین و تنها تجربه اش برای دفاع ازخاک ایران، فرار ذلیلانه و فروپاشی کل آن ارتش باصطلاح مدرن ظرف یک روز در برابر اشغال ایران در ۱۳۲۰ بود. این بود ارتش مدرن ایران پهلوی! که عملاً شاخه ایرانی ارتش اشغالگر انگلیس بود.
 
چگونه است که دردوره ای انگلیسی ها با بعضی عشائر جنوب و غرب علیه دولت مرکزی کارمی کردند اما بعد حامی دولت مرکزی  علیه عشائر شدند؟
آن همکاری با بعضی عشائرمسلح مربوط به قبل از کودتا و درجنگ قدرت با روسها در اواخر دوره قاجار برای حفظ مناطق اشغالی جنوب و به ویژه تسلط بر منابع نفتی ایران بود.
 
سیاست بلکه خباثت دائمی انگلیس ، «زندگی درشکاف زخمها و اختلافات داخلی ملتها» است.
 
با استفاده ابزاری متقابل از دولت های مرکزی  و  نیروهای محلی علیه یکدیگر کارش را پیش می برد.
 
ماجرا این بود که بعضی خان های بعضی ایلات و عشایر جنوب و غرب که گاه با دولت مرکزی حتی پیش از مشروطه، دشمن و گاه دوست بودند، به ویژه پس از کشف نفت در جنوب و هنگام اشغال ایران ، مورد توجه  بیگانگان قرار گرفتند‌.
 
انگلیسی ها با تک تک قبائل و ایلات رابطه برقرار می کردند و بعضی سران عشائر را می خریدند و با اهرم آنان از دولت مرکزی امتیاز می گرفتند، اما پس از کودتای رضاخان که حکومت مرکزی بطور کامل به کنترل لندن درآمد، سپاه قزاق را منحل کردند و ارتشی سراپا تحت فرمان افسران انگلیسی  تشکیل دادند و این بار دولت مرکزی را به دست رضاخان بجان همان ایلات و عشائر مظلوم انداختند و همه را سرکوب کردند.
 
انگلیسی‌ها در رضاخان چه دیدند که یک آدم بی‌سواد را انتخاب کردند؟
نمونه هایی از تحلیل شخصیت رضا پالانی در اظهار نظر سفرای اروپا به خصوص انگلیس می توان دید. وقتی که مشغول تهیه لیستی از نظامیان ایرانی میان افسران قزاق برای پروژه های خود در ایران بودند و او را «شخصی مناسب برای بزن و بکوب، هیکلی و خشن، دارای روحیه درندگی، بی سواد و درعین حال، آماده به کار و به درد بخور» معرفی کرده اند.
 
در اسناد سفارت انگلیس،  او را شخصی «با خوی پادگانی و چشمانی که اثری از گذشت در آن نیست و روحیه دسیسه گری که به درد کار ما می خورد»، تعریف کردند.
 
جرج آپتون نویسنده «نگرشی بر تاریخ ایران نوین»  و ریچارت استوارت در کتاب «آخرین روزهای رضاشاه»، نقل های مستندی در این باب آورده اند.
 
مثل اینکه  او را «یک نظامی متکبر و بی رحم دربرابر سربازانش، پراگماتیست، بدون اصول اما خشن و صریح اللهجه در حد دریدگی و دارای قدرت پنهانکاری، بدون هیچ دلبستگی به آزادی و به کلی بی سواد و ناآشنا با مفاهیم علمی و اجتماعی و دارای نوعی‌ احساس حقارت شدید در برابر اروپایی ها» ارزیابی کرده اند که معتقد است باید با اروپایی ها هماهنگ شد تا مسخره نشویم !
 
او برای آلمان ها و چند سفارت دیگر اروپایی هم دربانی و خدمتگزاری کرده بود و در بله قربان گویی، موردتوجه آنها هم بود.
 
پالانی، وحشی اما به شدت فرصت طلب هم بود و از ضعف و انفعال احمد شاه قاجار و از نگرانی علما و مردم نسبت به عواقب مشروطیت و نارضایتی عمومی از هرج و مرج و ناامنی و از تمایل بیگانگان به نفوذ بیشتر در ایران، از همه این ها آگاهانه سوءاستفاده کرد تا مجموعاً قدرت های بیگانه به او متوجه شوند.
 
بعد از کودتا هم برای جلب رضایت کامل انگلیسی ها اطاعت محض می کرد تا یکی یکی همدستانش درخیانت به ایران  از فروغی و داور و تیمورتاش و.... همه را پس از انقضای تاریخ مصرفشان، کشت یا وادار به خودکشی و یا خانه نشین کرد.
 
پس از استقرار کامل هم مذهبی نمایی و دموکرات نمایی را یکجا کنار گذارد. همه مخالفان و منتقدان را و حتی رقبا و شرکا را حذف کرد و حتی نزدیک ترین عواملی را که در کودتا به حاکمیت او کمک رساندند به تدریج که تاریخ مصرفشان به پایان می‌رسید به روش های خشن و توهین آمیز، یک به یک دور انداخت.
 
کاری که ۱۲ سال بعد و پس از کودتای دوم غربی ها که پسر خائنش پهلوی دوم را بر سر کار آوردند، عیناً تکرار شد.
 
ماجرای نزدیکی رضاشاه با هیتلر  چه بود؟
رضاخان از نوجوانی، در ارتش عادت به فرمان گرفتن از فرمانده خارجی داشت. ابتدا افسران روسی قزاقخانه و بعد افسران انگلیسی، و در دوره های پیاپی نگهبانی برای سفارتخانه های اروپایی را تجربه کرده بود ‌و این اطاعت پذیری برای او عادی بود.
 
منتهی یک بار در انتخاب ارباب اشتباه کرد و نتیجه اش راهم دید.
 
در یکی دو سالی که هیتلر برق آسا پیشروی و کل اروپا را فتح کرد و به سوی شرق در قلب روسیه پیشروی کرد و تقریباً به مرزهای شمالی ایران و دریای خزر رسید، رضاشاه گمان کرد کار یکسره شده و حتی وسوسه شد اربابش راعوض کند و کمی به طرف آلمان و فاشیستها غش کرد.
 
البته در دوره قاجارهم یکی دو سال نگهبانی سفارت آلمان در تهران و پادویی آنها را کرده بود و رضایت نامه ای هم از آلمانها داشت که جزو افتخاراتش بارها ازآن یاد کرده و شاید مقداری سمپاتی هم یافته بود. چون آلمانها برخلاف برخوردهای تحقیرآمیز و اشغالگرانه روسها و انگلیسی ها، کمی مودبانه تر برخورد می کردند. یعنی به دنبال جذب آدمها در مراحل آغاز نفوذ بودند. 
 
بعدها رضاشاه گرچه دست نشانده انگلیس است اما به توهم پیروزی هیتلر کمی به آلمان ها نزدیک شد.
 
اوضاع اقتصاد ایران تحت فرمان لندن هم خیلی خراب و درخطرسقوط بود. یک هیئت عالی اقتصاددان های آلمانی و تئوریسین های اقتصادی هیتلر به تهران آمدند و پس از بازدید از مؤسسات اقتصادی و بررسی آمار و ارقام بانک ملی ایران، الگویی برای اصلاح ساختار ادارات به ایران پیشنهاد کردند.
 
انگلیس دید آلت فعل خودش و آدمک «آیرون‌ساید»  یعنی شاه ایران مستشاران آلمانی را هم می پذیرد. شرکت خطوط هوایی آلمانی یونکرس، اولین شرکت هواپیمایی در ایران بود. مهندسان آلمانی ، ساخت چند جاده و پل بزرگ راه آهن ایران و موجی ازساخت و سازهای قوی در ایران را حتی پیش از شروع جنگ جهانی دوم به راه انداختند. 
 
موجی هم میان گروهی ازجوانان  و دانشجویان علیه انگلیسی ها و به نفع هیتلر بوجودآمده بود
در سال ۱۳۱۱ در دوره استقرار کامل دیکتاتوری رضاشاه بود که هیتلر درآلمان به قدرت رسید و روابط تجاری و سیاسی دو کشور افزایش یافت.
 
مثلا نشریه‌ «ایران باستان» آن زمان، هیتلر را به ایرانی‌ها اینطور معرفی ‌می کرد: «یکی از بهترین مردان نامی دنیا، آدولف هیتلر،  مرد دانشمند آریایی‌نژاد... .»
 
از ۱۳۱۵ شرکت های آلمانی وارد ایران می‌شدند و تجارت بالا گرفت. به حدی که ایران از منابع اصلی پشم و پنبه آلمان شد.
 
در جنگ جهانی دوم، رضاشاه پیشروی های هیتلر را برنقشه روی دیوار در کاخش تعقیب می کرد و رادیو آلمان گوش می داد که انگلیسی ها ممنوع کردند و رسماً به او دستور دادند که فقط باید bbc و رسانه های انگلیسی را گوش کند و او هم اطاعت کرد.
 
آلمان به خاطر موقعیت استراتژیک ایران و نفت، روی ایران تمرکز داشت و هیتلر درآغاز سال ۱۳۱۷ برای رضاشاه و ملت ایران پیام تبریک نوروزی فرستاد.
 
رضاشاه هم یکی اززنانش یعنی مادر محمدرضاشاه، تاج‌الملوک را با دو دخترش اشرف و شمس به ملاقات هیتلر درآلمان فرستاد.
 
مادر شاه در خاطراتش می‌نویسد: «هیتلر با من و اشرف و شمس دست داد و احوال رضا را پرسید. از طرف سفارت ایران، محمدعلی جمالزاده که فرزند روحانی مشهور مشروطه بود و بعدها نویسنده معروفی شد، مترجم جلسه بود. ما برای هیتلر هدیه هایی برده بودیم مثلاً دو قطعه قالی نفیس  و پسته رفسنجان.
 
قالی‌ها را جلوی پای هیتلر باز کردند، خیلی از نقش و بافت و رنگ قالی ایرانی خوشش آمد. روی یک قالی عکس خود هیتلر و روی قالی دیگر هم علامت صلیب شکسته نازی ها نقش کرده بودیم. او باورش نمی‌شد این تصاویر ظریف را با دست بافته باشند.
 
هیتلر متقابلاً سه قطعه عکس خود را امضا کرد و به من و دخترانم داد و گفت متأسفانه پیشوای آلمان مثل شاه ایران ثروتمند نیست و نمی‌تواند هدیه گرانقیمت بدهد و از این بابت معذرت خواست!
 
من این ملاقات را هیچ‌وقت فراموش نکردم و به‌ درخواست رضا ده‌ها بار ریزمطالب آن را برایش تعریف کردم.
 
هیتلرموقع حرف زدن آرام نمی گرفت، یا دورخودش می‌پیچید و یا به این طرف و آن طرف اطاق می‌رفت و حرف می‌زد. مثل این بود که زیرپایش آتش روشن است و نمی تواند آرام بگیرد. با صدای بلند صحبت می‌کرد. از رضاشاه تعریف کرد و گفت از اینکه او قدرت را در ایران به دست دارد خوشحال است. رضا از این قسمت سخنان هیتلر خیلی خوشش می‌آمد و من هر وقت به این قسمت از خاطره ملاقات با هیتلرمی رسیدم باید آن را چند بارتکرارمی کردم.»
 
در ۱۳۱۶، رئیس سازمان جوانان نازی هم به ایران آمد و با شاه دیدار داشت. رضاشاه گمان کرد خوب است که ضمن اطاعت از انگلیسی ها و حفظ جانب ارباب قدیم، گزینه ارباب جدید و آلمان هیتلری را هم به عنوان ابرقدرت جدید جهان در نظر داشته باشد. چون همه اروپا را شکست داده بود و فرانسه و روسیه شوروی را اشغال کرد و لندن را هر روز بمباران می کرد.