علت شکست امام حسن علیه السلام نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود/ دوران دشوار هر انقلابى، زمانی است که حق و باطل ممزوج شود
گروه سیاسی- رجانیوز: بازخوانی بیانات مقام معظم رهبری درباره شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام حاوی نکات قابل توجهی است که تامل در آن برای تحلیل مسایل روز و آینده بسیار راهگشاست.
علت شکست امام حسن علیه السلام، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود
«خدا را شکر میکنیم که شما دانشجویان بیدارید. اما دانشجویان! بیدار بمانید. این وضعِ دانشگاهی که امروز هست، من به شما صریح بگویم من این وضعیت را نمیپسندم. دانشجویی که اصلاً نفهمد در دنیا چه میگذرد، این دانشجو، دانشجوی زمان خودش نیست؛ مرد زمان خودش نیست. دانشجو باید احساس سیاسی داشته باشد، درک سیاسی داشته باشد، تحلیل سیاسی داشته باشد. بنده در قضایای تاریخ اسلام این مطلب را مکرّراً گفته ام که، چیزی که امام حسن مجتبی علیه السّلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسی نداشتند. چیزی که فتنه خوارج را به وجود آورد و امیرالمؤمنین علیه السّلام را آن طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن گونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود واِلّا همه مردم که بی دین نبودند. تحلیل سیاسی نداشتند.
یک شایعه دشمن میانداخت؛ فوراً این شایعه همه جا پخش میشد و همه آن را قبول میکردند!...ما احتیاجی به کسی نداریم. از کسی هم نمیترسیم. ما را نخواهند بیخود مجبور کنند و در رودربایستی و فشار و مانند اینها قرار دهند که «نمیشود! بالاخره امریکاست. چه کار میشود کرد؟» این حرفها یعنی چه!؟ بگذار آنها با خودشان فکر کنند و بگویند: «این ایران است. کاریش نمیشود کرد. باید طوری، با او کنار آمد.»
گاهى شهید شدن آسانتر از زنده ماندن است
ایشان طی سخنانی دیگر در 20 خرداد 1375 در جمع فرماندهان لشگر 27 محمد رسول الله می فرمایند:
«امام حسن مجتبى علیه السلام مىدانست که اگر با همان عده معدود اصحاب و یاران خود با معاویه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقى زیادى که بر خواص جامعه اسلامى حاکم بود، نخواهد گذاشت که دنبال خون او را بگیرند! تبلیغات، پول و زرنگیهاى معاویه، همه را تصرف خواهد کرد و بعد از گذشت یکى دو سال، مردم خواهند گفت: "امام حسن علیه السلام بیهوده در مقابل معاویه قد علم کرد." لذا، با همه سختیها ساخت و خود را به میدان شهادت نینداخت؛ زیرا مىدانست خونش هدر خواهد شد.
گاهى شهید شدن آسانتر از زنده ماندن است! حقاً که چنین است! این نکته را اهل معنا و حکمت و دقت، خوب درک مىکنند. گاهى زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن در یک محیط، بهمراتب مشکلتر از کشته شدن و شهید شدن و به لقاى خدا پیوستن است، امام حسن علیه السلام این مشکل را انتخاب کرد.
وضع آن زمان چنین بوده است. خواص تسلیم بودند و حاضر نمىشدند حرکتى کنند. یزید که بر سر کار آمد، جنگیدن با او امکانپذیر شد، بهتعبیرى دیگر: کسى که در جنگ با یزید کشته مىشد، خونش، بهدلیل وضعیت خرابى که یزید داشت، پامال نمىشد. امام حسین علیه السلام به همین دلیل قیام کرد.
وضع دوران یزید بهگونهاى بود که قیام، تنها انتخاب ممکن به نظر مىرسید. این، بهخلاف دوران امام حسن علیه السلام بود که دو انتخاب "شهید شدن" و "زنده ماندن" وجود داشت و زنده ماندن، ثواب و اثر و زحمتش بیش از کشته شدن بود. لذا، انتخاب سختتر را امام حسن علیه السلام کرد. اما در زمان امام حسین علیه السلام، وضع بدانگونه نبود، یک انتخاب بیشتر وجود نداشت، زنده ماندن معنى نداشت؛ قیام نکردن معنى نداشت و لذا بایستى قیام مىکرد. حال اگر در اثر آن قیام به حکومت مىرسید، رسیده بود. کشته هم مىشد، شده بود. بایستى راه را نشان مىداد و پرچم را بر سر راه مىکوبید تا معلوم باشد وقتى که وضعیت چنان است، حرکت باید چنین باشد.»
دوران دشوار هر انقلابى، زمانی است که حق و باطل ممزوج شود
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنانی دیگر در 27 شهریور 1370 نیز پیرامون امام حسن علیه السلام می فرمایند:
«دوران دشوار هر انقلابى، آن دورانى است که حق و باطل در آن ممزوج بشود. ببینید امیرالمؤمنین از این مىنالد: "ولکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنا لک یستولى الشّیطان على اولیائه". در دوران پیامبر اینطورى نبود. در دوران پیامبر، صفوف، صفوف صریح و روشنى بود. آن طرف، کفار و مشرکان و اهل مکه بودند؛ کسانى بودند که یکىیکى مهاجرین از اینها خاطره داشتند: او من را در فلان تاریخ زد، او من را زندانى کرد، او اموال من را غارت کرد؛ بنابراین شبههاى نبود. یهود بودند؛ توطئهگرانى که همه اهل مدینه ــ از مهاجر و انصار ــ با توطئههاى آنها آشنا بودند. جنگ بنىقریظه اتفاق افتاد، پیامبر دستور داد عده کثیرى آدم را سر بریدند؛ خم به ابروى کسى نیامد و هیچکس نگفت چرا؛ چون صحنه، صحنه روشنى بود؛ غبارى در صحنه نبود. اینطور جایى، جنگ آسان است؛ حفظ ایمان هم آسان است. اما در دوران امیرالمؤمنین، چهکسانى در مقابل على(ع) قرار گرفتند؟ خیال مىکنید شوخى است؟ خیال مىکنید آسان بود که "عبداللّهبن مسعود "، صحابى به این بزرگى ــ بنا به نقل عدهاى ــ جزو پایبندهاى به ولایت امیرالمؤمنین نماند و جزو منحرفان به حساب آمد؟ همین "ربیعبن خثیم" و آنهایى که در جنگ صفین آمدند گفتند: ما از این قتال ناراحتیم، اجازه بده به مرزها برویم و در جنگ وارد نشویم، در روایت دارد که "من اصحاب عبداللّهبن مسعود "! اینجاست که قضیه سخت است.
وقتى غبار غلیظتر مىگردد، مىشود دوران امام حسن؛ و شما مىبینید که چه اتفاقى افتاد. باز در دوران امیرالمؤمنین، قدرى غبار رقیقتر بود؛ کسانى مثل عمار یاسر ــ آن افشاگر بزرگ دستگاه امیرالمؤمنین ــ بودند. هرجا حادثهاى اتفاق مىافتاد، عمار یاسر و بزرگانى از صحابه پیامبر بودند که مىرفتند حرف مىزدند، توجیه مىکردند و لااقل براى عدهاى غبارها زدوده مىشد؛ اما در دوران امام حسن، همان هم نبود. در دوران شبهه و در دوران جنگ با کافر غیرصریح، جنگ با کسانى که مىتوانند شعارها را بر هدفهاى خودشان منطبق کنند، بسیار بسیار دشوار است؛ باید هوشیار بود.»

هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید













