شنبه 23 خرداد 1394 17:00 ساعت
شناسه خبر : 214642
آیا ماراتن انرژی هستهای ایران به پایان خواهد رسید؛
نگاهی متفاوت به مخالفت غرب با برنامه هستهای ایران؛ آمریکا در تدارك جنگ هستهای «آرماگدون»/ دلیل حمایت ابدی آمریکا از اسرائیل چیست
هرچند ممکن است بین دولت فعلی ایران و کشورهای غربی درباره "پرونده هستهای ایران" توافقی متزلزل بر روی کاغذ حاصل شود. اما با توجه به مبانی نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و با نگاه و رسوخ اندیشه توراتی در سیاستمداران حاکم بر آمریکا و نفوذ قدرت یهود صهیونیسم که ریشه در الهیات جنگ هستهای آرماگدون، دارد، ماراتن انرژی هستهای ایران به پایان نخواهد رسید و شاید این راز "خوشبین نبودن" به حل همیشگی مسأله هستهای ایران باشد.
گروه معارف - مصطفی امیری*: شناخت اندیشه غرب در باب "مهدویت، آینده بشر و آخرالزمان"، به ما در تحليل سياست خارجى دولتهاى غربى بویژه آمریکا در جهان و مخصوصاً در خاورمیانه و جغرافیای ظهور، کمک بسزایی میکند.
درك درست این موضوع، میتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریكا، پرده بردارد و در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى خاورمیانهاى غرب را روشن كند و از حمایتهاى بیدریغ آنها از رژیم صهیونیستى و علت مخالف با انرژی هستهای ایران رمزگشایى نماید.
برخی از متفکران و اندیشمندان، در كتابهای خود از جمله کتاب مسیحیت صهیونیست و بنیادگرای آمریکا و کتاب مسیح یهودی و فرجام جهان به تفصیل زمینه شكلگیری و اهداف و برنامههای جنبش مسیحیت صهیونیست را به طور خاص در غرب، به ویژه در ایالات متحده آمریکا، بررسی كردهاند و ابعاد دینی و مذهبی این جنبش را برجسته نموده و مدعیاند كه تحلیل قدیمی «حمایت استراتژیك غرب بویژه آمریکا از اسرائیل» و «تأثیر لابی یهودی» در تصمیمگیریها و حمایت از یهود در دنیای غرب، قانع کننده نیست و معتقدند، این اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی میباشد و پیوند بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینكه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد كه در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که این اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هستهای در خاورمیانه، استوار است.
هال لیندسی در كتاب خود، "در پیشگوییهای انجیل، جای آمریکا كجاست" كه از پرفروشترین كتابهای سال 2001 میلادی آمریکا بود، نقش ایالات متحده آمریکا را در جنگ جهانی آرماگدون بررسی نموده است. نویسنده اثبات میكند كه دولت آمریکا جنگ نهایی مقدس را رهبری خواهد كرد و مخالفان مسیح در سراسر جهان را كه قبل از آغاز این جنگ، باعث ایجاد ترس و وحشت در جهان شدهاند، شكست خواهد داد و دولت انگلیس در این جنگ مقدس، همكار آمریکا خواهد بود. (صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام، فصلنامه كتاب نقد، ش 32)
اما طنز روزگار این است که چگونه امکان دارد داعیهداران یك حكومت سكولار، مدعی زمینهسازی برای ظهور مسیح شوند كه نه یك سكولار، بلكه پیامبری الهی به شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حكم الهی است. به واقع، هیچ وجه تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و رحمت است، چگونه میتواند اعمال خشن و سرشار از بیرحمی آمریکا و اسرائیل را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل الهی، امروز به دست شیادان آمریکایی در لباس مذهب، كه با قدرت، پیوندى گسست ناپذیر یافتهاند و مثلث زر و زور و تزویر را دیگربار شكل دادهاند، بهسوى هدفهاى خاص سیاسى جهت داده میشود و از درون آن "آپوكالیپس" و "آرماگدون هستهای" زاده میشود "پرستش اسرائیل" و حمله به مسلمانان و اشغال سرزمینها و غارت ثروت ملتها و تسخیر جهان درمیآید.
بنابراین رفتار خارجى دولت آمریكا، غالباً تحت تأثیر انگیزههاى ایدئولوژیك و اعتقادى و ریشه در "الهیات آرماگدون هستهای" دارد. با توجه به نفوذ اندیشههاى بنیادگرایى و صهیونیسم مسیحى بر هیأت حاكمه آمریكا، نمیتوان سیاست خارجى آمریكا بهویژه سیاست خاور میانهاى آن را، در چارچوبى غیر از دیدگاه اعتقادی، تحلیل نمود. این مقاله سعی دارد با نگاهی آخرالزمانی به چرایی حمایت آمریکا از اسرائیل و به دنبال آن بحث مخالفت غرب با روند هستهای شدن ایران بپردازد.
طرح سوال؛ چرایی حمایت ابدی آمریکا از اسرائیل
اسرائیل کیست و چیست كه همه دنیا، باید براى آن هزینه كند؟ آیا فقط دلیل سیاسی دارد و یا پشتوانه دینی؟ چرایی حمایت ابدی و همیشگی دنیای غرب و آمریکا از رژیم اسرائیل، چه می باشد؟ مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا کدام است؟
درك درست این موضوع، میتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریكا، پرده بردارد و در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى خاورمیانهاى غرب را روشن كند و از حمایتهاى بیدریغ آنها از رژیم صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هستهای ایران، رمزگشایى نماید.
دیدگاه اول: تحلیل سنتی
در برابر این سؤال، دو نوع پاسخ وجود دارد: یكى، پاسخ سنتى كه همواره گفته شده و تكرار میشود و خلاصهاش آن است كه غرب، پس از ظهور كمونیسم و توسعه طلبیهاى اتحاد جماهیر شوروى، براى تثبیت موقعیت و گسترش حوزه نفوذ خود در خاورمیانه و كنترل ملتها و دولتهاى مسلمان و دستاندازى بر ثروت و دارایى آنان، به بهانه دفاع از قوم یهود كه گفته میشود در جنگ جهانى دوم از سوى نازىها مورد ستم واقع شده بودند، با یك طرح استعمارى و با استفاده از غفلت مسلمانان و در اوج اختلاف و درگیرىهاى درون جامعه عرب، فلسطین را تصاحب نمود و آن را پایگاه ثابت خود در قلب جهان اسلام قرار داد و در طول این سالها نیز به رغم همه مخالفتها، غرب و بهویژه آمریكا نسبت به ادامه روند حمایت از اسرائیل و ایستادگى در برابر اعاده حقوق ملت فلسطین، تحت تأثیر لابى قدرتمند یهود، این پروژه را ادامه مىدهد. این پاسخ، سادهترین پاسخى است که به مساله حمایت ابدی آمریکا و غرب از اسرائیل داده شده است.
هرچند به وضوح میتوان دریافت كه غرب سرمایهدارى، كه تمامى اقدامات خود را بر محور محاسبه سود و زیان و هزینه و فایده تنظیم مىكند، اما در قبال هزینه حداكثرى مادى و معنوى كه براى حفظ موجودیت اسرائیل تاكنون پرداخته است، به منافع حداقلى خود نیز نرسیده است؛ بهویژه آنكه مقبولیت و اعتبار خود را نزد ملتهاى مسلمان و عرب به كلى از دست داده و موج نفرت عمومى و خشم و خشونت را علیه خود بسیج نموده است و هیچ چشمانداز روشنى نیز از پیروزى و موفقیت در افق آینده رژیم اسرائیل و حل مسائل عدیده آن وجود ندارد.
دیدگاه دوم: تحلیل واقعی
اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی، می باشد و پیوند بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینكه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد كه در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که این اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هستهای در خاورمیانه، استوار است.
در پرتو این تحلیل که به نظر می رسد واقعیتر نیز باشد؛ نه فقط چرایى ایستادگى دیوانهوار غرب و آمریكا بر حمایت از اسرائیل و ادامه تجربه شكستخورده تشكیل دولت اسرائیلى در خاورمیانه روشن مىشود بلكه رمز دشمنى غرب و بهویژه آمریكا با انقلاب اسلامى ایران، توسعه حضور نظامى آمریكا در خاورمیانه و خلیجفارس در آستانه سال 2000 میلادى، حادثه 11 سپتامبر و رخدادهاى پس از آن، جنگ علیه تروریسم، محور شرارت خواندن ایران و متعاقب آن حمله به عراق، طراحى براى تحریم و محاصره همه جانبه ایران و مخالفت با برنامه هستهای ایران و ... بهسان حلقههاى بههم پیوسته یك سناریوى كامل عملیاتى، روشن میشود.
مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا
پس از جنگ جهانى دوم، آمریكا، رهبرى بلامعارض غرب را در دست دارد؛ آن كشور به بركت موقعیت جغرافیایى خود و دورى از صحنه جنگ گستردهاى كه اروپا را به طور كامل و بخشهاى زیادى از شرق و غرب عالم را در آتش خود فروبرده بود، از آسیبهاى آن جنگ در امان ماند و با دخالت خود در حمله اتمى به ژاپن، راه پایان دادن به آن جنگ را هموار نمود و سپس با قبول مسئولیت بازسازى كشورهاى اروپایى آسیبدیده از جنگ، نقش برادر بزرگتر را ایفا كرد و در دوران جنگ سرد و تحتتأثیر سیاست "مهار شوروى و حمایت از اروپا در برابر تعرض اتحاد جماهیر شوروى"، با تشكیل "ناتو نظامی"، پایگاههاى نظامى خود را در سراسر اروپا توسعه داد و بدین ترتیب دنیای غرب، یكسره تحت سیطره سیاسى- نظامى آمریكا قرارگرفت.
دستكم از شصت سال قبل تاكنون، حکومتهای كشورهاى اروپایى، بهویژه در سیاست خارجى خود، مستقل نبوده سیاست نهایى در غرب، نه در پایتختهاى این كشورها، بلكه در واشنگتن آمریکا، رقمخورده است و این چیزى است كه در رفتار سیاسى غرب و در اظهارات برخی از مقامات كشورهاى غربى به وضوح نمایان است؛ عباراتى نظیر آنچه در جریان همراهى انگلستان با آمریكا در جنگ عراق بر زبان تونی بلر، نخستوزیر اسبق انگلیس، جارى شد و او خود را "سگ دستآموز رئیس جمهور آمریكا" خواند، شاید زبان حال غالب دولتمردان كشورهاى غربى است!
اکنون، باید دید، سیاست در آمریكا بر چه مدارى میگردد و چه جریان و اندیشه و با چه رویكردى بر فرایند سیاست خارجى آمریکا اثرگذار است؟ زیرا درك درست این موضوع میتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریكا پرده بردارد و در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى خاورمیانهاى غرب را روشن كند و از حمایتهاى بیدریغ آنها از رژیم صهیونیستى و علت مخالفت با انرژی هستهای ایران را رمزگشایى نماید.
طی دهههای گذشته جریان جدیدی در آمریکا، از اتحاد سه نیروى فعال و قدرت برتر در عرصه سیاست آمریكا، یعنی "صهیونیستهاى یهودى" به عنوان قدرت مالی، "نومحافظه كاران" به عنوان قدرت اجرایی و "صهیونیستهاى مسیحى" به عنوان قدرت دینی، تشكیل یافته است. این مثلث، تمام آمریکا را در اختیار دارد و آمریکا، نیز تمام دنیا را در اختیار دارد.
صهیونیست مسیحی، قدرت ایدئولوژیک آمریکا
جریان صهیونیسم مسیحى، را گروهى از كشیشان "بنیادگراى پروتستان" آمریكایى، رهبرى میكنند. این جریان "راست مسیحى"، با عناوین دیگرى همچون "مسیحیان دوباره تولد یافته" نیز شناخته مىشوند و از آنجا كه معتقد به ظهور دوباره مسیح بعد از هزار سال، میباشند، به مسیحیان "هزارهگرا" نیز معروفند و از آنرو كه معتقدند براى ظهور دوباره مسیح باید چند خواسته یا "مشیت الهی" را عملى كنند بهعنوان مكتب "خواستههاى مسیح" نیز شهرت یافتهاند. راستگرایان مسیحی به شدت "جبرگرا و تقدیری" هستند و معتقدند، شکستها و پیروزیهای آمریکا در نقاط مختلف جهان در تاریخ این کشور، تقدیر این کشور بوده و چارهای جز آن نیست. اولین مسیحی صهیونیست که وارد کاخ سفید شد «جیمی کارتر» بود. جیمی کارتر در نطقی که در کنیست اسرائیلی ایراد کرد میگوید که «رابطه ما با مردم اسرائیل فراتر از یک رابطه ویژه است. مسئله هم پیمانی و "نفوذ فرهنگ دینی یهودیت در مسیحیت" است و ما چیزی شبیه وحدت اخلاق، احکام و فرهنگ با شما یهودیان داریم.» به این ترتیب مسئله را فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی میداند و این اولین سیاستمدار بلندپایه کاخ سفید بشمار میرود که مسیحی صهیونیست است.
پس از او ریگان است که جمله معروفی بدین مضمون دارد: «من از خدا میخواهم به من این توفیق را بدهد که کلید شلیک موشک هستهای را من فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود» و در ادامه خط مسیحیت صهیونیستی «جورج بوش» پسر (وابسته به کلیسای Rebirth)، مسئله جنگ صلیبیها و اسلام را بعد از حوادث 11 سپتامبر مطرح میکند و مسأله یداللهی (دست خدا؛ جریان صهیونیسم مسیحی، معتقدند قدرتی که دارند تجلّی دست خدا است) و این که ما میخواهیم اراده خدا را محقق کنیم و نیروهای اهریمنی و کشورهای محور شرارت را ـ که به زعم او «ایران، عراق و کره شمالی» هستند ـ نابود کنیم. همه این واژهها در سخنان رئیس جمهور سابق آمریکا، ریشه در ادبیات و لاهوت عهد قدیم (تورات) دارد. وی مسئله آزادی ملتها را مطرح میکند - البته آزادی و دموکراسی از نوع آمریکایی به سبک و سیاق مسیحیت صهیونیست - که معتقدند که در رأس همه حکومتهای آزاده یک حکومت به نام حکومت آمریکا باید وجود داشته باشد که به لطف همراهی با اسرائیل به عنوان خط مقدم، جبهه رویارویی و پایگاه مقاومت فرزندان خدا در مقابل نیروهای اهریمنی باشد.
نئوکانها، قدرت اجرایی آمریکا
جریان دیگرى كه در متن ساختار قدرت در آمریكا حضور دارد، جریان موسوم به "نو محافظهكارى راست افراطى" است. نسل جدید نومحافظهكاران از دوران حكومت ریگان به صحنه آمد و با ریاست جمهوری جرج بوش پسر به اوج رسید. این جریان در پرونده خود، طراحى پروژه فروپاشى شوروى را در کارنامه خود دارد؛ اعلامیه "قرن جدید آمریكا" را نیز تهیه كرده و براساس آن، طرح حمله به عراق را طراحى و اجرا كرده است.
این گروه، آمریكا را قدرت برتر جهان میدانند و تنها فرهنگ آمریكایى را اصیل میشناسند، لیبرال دموكراسى موجود در آمریكا را الگوى نهایى و پایانى سعادت بشر میدانند. تلاش میكنند جهان را در قبضه قدرت آمریكا درآورند و هماینك قدرتمندترین و فراگیرترین جریان و تشكیلات سیاسى در آمریكا به حساب مىآیند. این جریان نیز همچون صهیونیستهاى یهودى، حمایت از رژیم اسرائیل را اصل دانسته و براى حفاظت از آن رژیم ایده خاورمیانه بزرگ را با مركزیت اسرائیل، طرح و تعقیب میكنند.
صهیونیستهاى یهودى، قدرت مالی و رسانهای آمریکا
سومین قدرت بزرگ آمریکا، صهیونیستهای یهودی هستند که در قالب جمعیت یهودیان ساکن آمریکا گردهم میآیند. لابیهاى قدرتمندى همچون "ایپك" كه منویات رژیم اسرائیل را در آمریكا تعقیب نموده و حافظ منافع رژیم صهیونیستى در لایههاى نظام تصمیمگیرى آمریكاست، نمونه بارز تبلور اراده و قدرت صهیونسیم یهودی در آمریکا میباشد. هدف راهبردى صهیونیسم یهودى با عنایت به نفوذ گسترده و امكانات فوقالعادهاش در آمریكا، حمایت همیشگی از اسرائیل و پىگیرى برنامهها و خواستههاى این رژیم در در جهان است. در طول سالهاى تشكیل اسرائیل، این جریان آمریكا را واداشته است كه از اسرائیل پشتیبانى مالى و تسلیحاتى كند، در مجامع بینالمللى از آن رژیم جانبدارى كند و هر قطعنامهاى علیه اسرائیل را در سازمان ملل بیاثر سازد و در شوراى امنیت وتو نماید و هم پیمانان آمریكا را وادار به حمایت از اسرائیل و عقب نشینى در قبال خواستههاى آن رژیم نماید.
هالیوود، در خدمت آخرالزمان آمریکایی
این جریان در آمریکا، برای تسریع این حوادث، از تمام ابزارها و امکانات کمال استفاده را داشتهاند. تنها یک نمونه از هزاران نمونه این ابزارها، صنعت "فیلمسازی هالیوود" میباشد که کاملاً در جهت خدمت به اهداف صهیونیستها و جنبش "مسیحیان انجیلی و از نو تولد یافته" حرکت میکند. فیلمهای سیاسی و براساس محورهای دینی، تولید و به نمایش در میآیند. محتوای بیشتر این فیلمها بر محور حمایت از اسرائیل قبل از ظهور حضرت مسیح دور میزند. فیلم «اسرائیل كلید نجات آمریكا» و یا «ماتریکس» (Matrix) و ...، نمونههایی از صدها فیلم در هالیوود است که بر این عقیده استوار است. به عنوان مثال فیلم ماتریکس، ساخت سال 2000 و در آستانه ورود به هزاره سوم میلادی آینده تیره و تارى را براى بشریت و جهان مجسم میكند كه تنها نقطه روشن شهرى است به نام zion یا (صهیون) كه امید بشر به آن است و انسان در آن نجات مییابد و به كمال میرسد.
الهیات آرماگدون، تبلور مثلث شوم "عقیده، ثروت و قدرت آمریکایی"
بعد از معرفی سه قدرت برتر "دینی، اجرایی و مالی" آمریکا و تحلیل اجمالی از ساختار قدرت در آمریكا، به روشنی، درمییابید که سیاست خارجى آمریكا از لحاظ ایدئولوژیك و نظرى، تحتتاثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى، توسط نومحافظهكاران و نئوکانها و از حیث مالى و رسانهاى، توسط صهیونیستهاى یهودى حمایت و پشتیبانی میشود و رفتار دولت فعلى آمریكا در جهان و بویژه در خاورمیانه تبلور اراده این جریان سه وجهى است.
بعد از این مقدمه کوتاه اکنون به معرفی "الهیات آرماگدون" و مبانی ایدئولوژیک و سیاست اعتقادی دولت آمریکا و نتیجه آن در خاورمیانه خواهیم پرداخت. دیدگاه و اعتقاد قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا چنین است که قبل از ظهور و بازگشت مجدد مسیح، جهان پس از ویرانی "مسجدالاقصی" در فلسطین و احداث و بنای مجدد "معبد سلیمان" مورد ادعای یهودیان به جای آن، جنگ جهانى آرماگدون آغاز و هفت سال به طول میانجامد و دنیا طى این جنگ هستهاى آرماگدون نابود خواهد شد!
آمریکا، در تدارك جنگ هستهای آرماگدون
قدرت دینی و اعتقادی در آمریکا معتقدند، مسیحیان باید براى رسیدن به صلح جهانى و حاکمیت جهانی مسیح، مقدمات جنگ هستهای آرماگدون را فراهم كنند. از اینرو، مبناى نظرى اعتقادی و بالطبع آن، سیاستهاى خاورمیانهاى دولت آمریکا، برگرفته از آموزههاى مكتب "مبلغان انجیل" میباشد كه آن نیز مبتنى است بر پیشگوییهایى درباره آخرالزمان كه " آپوكالیپس" و "الهیات آرماگدون"، خوانده میشود و از "سفر دانیال" در تورات (عهد قدیم) و رویاها و "مكاشفات یوحنا" در انجیل (عهد جدید)، برگرفته شده است. براساس این پیشگویىها، حوادثى چند باید به وقوع بپیوندد تا عیسى مسیح مورد ادعای جنبش مسیحیان راستگرا دوباره ظهور نماید و پیروان این مكتب میبایست بهعنوان وظیفه شرعى! براى تسریع در عملى شدن این حوادث تلاش نمایند. طبق مبانی "مبلغان انجیل"، این نماد قدرت برتر و ایدئولوژیک در آمریکا حوادثی را طراحی کردند که "مقدمات ظهور مسیح" باشد که سناریوى ساخته و پرداخته آنها در مورد این تحول و مقدمات آن به شرح زیر است:
1- یهودیان از سراسر جهان به فلسطین آورده میشوند و كشور اسرائیل در حد فاصل رود نیل تا فرات به وجود میآید.
2- باید یهودیان، مسجدالاقصى و مسجد صخره را در بیتالمقدس ویران كرده و به جاى آن معبد (هیكل) سلیمان را بنا كنند.
3- آنگاه كه دو مسجد یادشده در بیتالمقدس و در فلسطین منهدم و ویران شدند، جنگ نهایى مقدس! بین قواى "خیر" و نیروى "شر" آغاز خواهد شد؛ قواى خیر به رهبرى آمریكا و انگلیس و نیروى شر كه با میلیونها نفر از مشرق، روسیه، ایران و عراق به سوى مغرب هجوم مىآورند در منطقهاى بهنام "هار مجدو" یا "آرماگدون" واقع در درهاى در شمال فلسطین و در نزدیكى «حیفا» با یكدیگر برخورد میكنند. به اعتقاد قدرت ایدئولوژیک آمریکا، در این جنگ جهانى كه هفتسال به طول مىانجامد، دنیا و جهان، طى یك نبرد هستهاى نابود خواهد شد!
4- در این هنگام عیسى مسیح، به زمین باز خواهد گشت و مسیحیان دوباره تولد یافته را با یك سفینه عظیم با خود به آسمان خواهد برد.
5- در جنگ هستهای آرماگدون هنگامیكه قواى شر به فرماندهى ضد مسیح (دجال منجی اسلامی) در حال پیروزى است، عیسى مسیح، به همراه "مسیحیان دوباره تولد یافته"، ظهور خواهد كرد و ضد مسیح را شكست میدهد و حكومت جهانى خود را به مركزیت بیتالمقدس و در معبد سلیمان كه بهجاى مسجدالاقصى و مسجد صخره ساخته شده است، برپا میكند.
6- مسیحیان براى تعجیل در ظهور مسیح، باید كشور بابل، یعنى کشور عراق را نابود كنند و رودخانه فرات باید كاملا خشك شود و این از علائم ظهور و رجعت عیسى مسیح است!
7- با ظهور دوباره مسیح و شكست دجال، صلح همیشگی بر جهان حكمفرما میشود. از اینرو، مسیحیان باید براى رسیدن به صلح جهانى، مقدمات جنگ هستهای آرماگدون را فراهم كنند.
نكته مهم در این باب آنكه، الهیات آرماگدون هستهای، مطالبى صرفا بر روى كاغذ و مفاهیمى در ذهنها و اندیشهها نیستند، بلكه چنین تبلیغ میشود كه پیروان این مكتب موظفند همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آنجا كه شرط ظهور دوباره مسیح بروز یك "جنگ فراگیر هستهای" است دنیا براى رسیدن به صلح نهایى، باید هزینه این" جنگ مقدس" را بپردازد و از آنرو كه آمریكا جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد كرد میبایست و حق دارد مقدمات آن را فراهم كند، پایگاههاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس توسعه دهد و بدان دلیل كه نقطه كانونى این جنگ، هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم اسرائیل را از هر جهت تدارك و حمایت كند، عراق را اشغال نماید، سوریه و لبنان را در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره نظامى قرار دهد. وقتی صحنه و نقشه "سایت دینامیک آینده بشر و خاورمیانه" از منظر هیأت حاکمه آمریکاییها ترسیم و تصویر میشود، درمییابیم که غالب جنگها و اقدامات آمریکا، بیشتر با پشتوانه الهیات آرماگدون و با انگیزه عقیدتی و دینی، انجام میپذیرد و بقیه دلایل همچون استفاده از نفت و انگیزههای اقتصادی ایجاد جنگ، دلیل اصلی نمیباشد.
خاورمیانه، نمود عینی مبانی نظری سیاست خارجی آمریکا
صدام و رژیم بعث عراق در یك توافق پنهانى با دولت آمریكا، درحالیكه حمایت همه رژیمهاى وابسته به آمریكا در منطقه خلیج فارس را با خود دارد، جنگ تمام عیارى را با جمهورى اسلامى ایران با انگیزه توقف انقلاب اسلامى آغاز میكند، بعد از مدتی طرح آمریکایی "تجزیه و فروپاشی امپراتوری شوروی" که از مدتها قبل زمینههاى آن فراهم آمده است، بهبار مینشیند و امپراتورى بزرگ شوروى كه در ادبیات راستهاى افراطى حاكم بر آمریكا "امپراتورى شر" نامیده میشود، سقوط میكند و آمریكا داعیهدار "نظم نوین جهانى" میشود.
در همین حال، صدام دیكتاتور عراق، با فروپاشى شوروى بهسوى آمریكا چرخش مىكند. وی پس از ناكامى در جنگ با ایران، به كویت نیز حمله میكند و راه را براى حضور گسترده آمریكا در خلیجفارس فراهم كند؛ آمریكا به بهانه بازپسگیرى كویت، عملیات "طوفان صحرا" را طراحى مىكند و منطقه خلیجفارس را صحنه تاخت و تاز ارتش خود و متحدان اروپائىاش قرار مىدهد؛ پایگاههاى ثابت نظامى آمریكا در كویت، عربستان، قطر، بحرین، امارات و عمان برپا مىشوند و ناوگانهای آمریكا رسماً در خلیجفارس مستقر میشود.
در آستانه هزاره سوم میلادی، عملیاتهای جدید جنگی با پشتوانه دینی و عقیدتی با شدت ادامه مییابد. درست در آغاز هزاره سوم و در سال 2001 میلادی، "حادثه یازده سپتامبر" رخ میدهد. جهان به دو گروه خیر و شر، تقسیم میشود و رسماً "الهیات آرماگدون" در ادبیات سیاسی جهان، نقش اول را ایفا میکند و رئیس جمهور اسبق آمریکا، جرج بوش پسر، در یک نطق رسمی تلویزیونی جهان را به دو گروه خیر و شر، تقسیم میکند که برگرفته از الهیات توراتی و نظریه آرماگدونی دارد. حمله آمریکا به عراق به بهانه حمایت از آزادی و تروریسم قوای شر، آغاز میشود. رئیسجمهور اسبق آمریكا بر این اقدام خود نام "جنگ صلیبى" میگذارد و این نشانه دیگرى است از ردپاى اندیشههاى صهیونیسم مسیحى در سیاست خارجی آمریكا. جرج بوش پسر، طبق ادبیات "کلیسای انجیلی" جهان را به "دو گروه خیر و شر" تقسیم میکند، رئیسجمهور آمریكا در این "جنگ صلیبى"، خود را "نماینده عیسى مسیح" معرفى میكند که مأمور آزادی جهان از دست نیروهای اهریمن است.
طبق مبانی نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا بعد از عراق، نوبت کشور سوریه است تا بار دیگر صحنه تاخت و تاز نقشههای شوم قدرتهای استکباری و در جهت اهداف رژیم اسرائیل و صهیونیسم بینالملل قرار گیرد.
اما درباره کشور ایران طرح مستقل و متمایزى وجود دارد. از آنجا كه حمله نظامى با توجه به توانمندیهاى منحصر بهفرد ایران و سابقه مقاومت پیروزمندانه ملت ایران در مقابل تهاجم خارجى ناممكن مینماید، راهبرد دو پایه "فشار از خارج و فروپاشى از داخل" انتخاب میشود و اینبار تلاش ایران براى دستیابى به فنآورى صلحآمیز هستهاى، كانون اصلى فشار علیه این كشور قرار میگیرد. ایران را محكوم به تعلیق فعالیتهاى هستهاى خود میكنند اما رهبرى قدرتمند و ملت مقاوم ایران با پشتوانه ملت ایران ایستادگى میكنند.
جمع بندی
بیآن كه بخواهیم در خصوص میزان موفقیت آمریكا و غرب در تعبیرخواب آشفته "جنگ و نبرد هستهای آرماگدون" كه از سالها قبل، زمینهسازى شده، قضاوتى صورت بدهیم - هر چند اکثریت مسلمانان كه غرب در این موج جدید و تهاجم علیه اسلام و جهان شرق، جز ناكامى و شكست و تحمل خسارتهاى فراوان و هزینههاى سنگین هیچ دستآوردى نداشته و نخواهد داشت و هر كس وضع دیروز و امروز فلسطین را تصور كند، تصدیق خواهد كرد كه رژیم جعلى اسرائیل قابل دوام نیست و فكر تشكیل یك كشور مصنوعى یهودى با ملیتهاى گوناگون در قلب خاورمیانه و جهان اسلام از ابتدا اندیشهاى باطل و فكرى خام بوده است- اما تصور مىكنیم توانسته باشیم به سؤال اصلى این یادداشت، یعنى رمز حمایت دیوانهوار غرب و آمریكا از رژیم صهیونیستى و تحمیل این همه خسارت بر ملت فلسطین و كشورهاى خاورمیانه و جهان اسلام تا حدودى پاسخ گفته باشیم؛ مادام كه صهیونیسم و اندیشههاى بیمارگونه توراتى و گریبان هیئت حاكمه آمریكا را رها نكرده است، سیاستهاى آمریكا و در نتیجه غرب بر همین پاشنه میچرخد.
بعد از مطالعه این نوشتار، به این جمع بندی، نیز خواهید رسید:
1- چرایی حمایت همیشگی و دائمی آمریکا از رژیم اسرائیل غالباً، ریشه در اعتقادات و مبانی دینی هیئت حاکمه آمریکا دارد. سیاست خارجى آمریكا از لحاظ ایدئولوژیك و نظرى تحت تأثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى، توسط نومحافظه كاران و نئوکانها و از حیث مالى و رسانهاى توسط صهیونیستهاى یهودى، حمایت و پشتیبانی میشود و رفتار دولت فعلى آمریكا در جهان بویژه در خاورمیانه، تبلور اراده این جریان سه وجهى است.
2- نفوذ اندیشه یهود صهیونیسم در مسیحیت و به تبع آن پیوند بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینكه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد كه در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که این اعتقاد نیز بر مبنای الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هستهای در خاورمیانه استوار است.
3- دیدگاه و اعتقاد و دیدگاه قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا، چنین است که قبل از ظهور و بازگشت مجدد مسیح، دنیا و جهان بعد از ویرانی "مسجد الاقصی" در فلسطین و احداث و بنای مجدد "معبد سلیمان" مورد ادعای یهودیان، به جای آن، جنگ جهانى آرماگدون، آغاز و هفت سال به طول میانجامد. دنیا طى یك این جنگ هستهاى آرماگدون نابود خواهد شد!
4- "الهیات آرماگدون هستهای"، مطالبى صرفاً بر روى كاغذ و مفاهیمى در ذهنها و اندیشهها نیستند، بلكه در آمریکا چنین تبلیغ میشود كه پیروان این مكتب موظفند همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آنجا كه شرط ظهور دوباره مسیح، بروز یك "جنگ عالمگیر هستهای" است. دنیا براى رسیدن به صلح نهایى باید هزینه این "جنگ مقدس" را بپردازد و از آنرو كه آمریكا جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد كرد میبایست و حق دارد مقدمات آن را فراهم كند، پایگاههاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس توسعه دهد و بدان دلیل كه نقطه كانونى این جنگ هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم اسرائیل را از هر جهت تدارك و حمایت كند، عراق را اشغال نماید، سوریه و لبنان را در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره نظامى قرار دهد.
5- طنز روزگار این است که چگونه امکان دارد داعیهداران یك حكومت سكولار مدعی زمینهسازی برای ظهور مسیح شوند كه نه یك سكولار، بلكه پیامبری الهی به شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حكم الهی است. به واقع هیچ وجه تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و رحمت است، چگونه میتواند جنگها و اقدمات سرشار از بیرحمی آمریکا و اسرائیل در منطقه خاورمیانه را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل الهی، امروز به دست شیادان آمریکایی در لباس مذهب، كه با قدرت، پیوندى گسستناپذیر یافتهاند و مثلث زر و زور و تزویر را دیگربار شكل دادهاند بهسوى هدفهاى خاص سیاسى جهت داده میشود و از درون آن "آپوكالیپس" و "آرماگدون هستهای" زاده مىشود و "پرستش اسرائیل" و حمله به مسلمانان و اشغال سرزمینهای اسلامی و غارت ثروت ملتها درمیآید.
6- طبق آنچه گفته شد، دلیل اصلی مخالفت غرب و بویژه آمریکا و اسرائیل، با پیشرفت برنامه هستهای ایران، ریشه در مسائل حقوقی و فنی ندارد؛ بلکه مخالفت، صرفاً به دلیل ایدئولوژیک و اعتقادی میباشد. بنابراین، هرچند ممکن است بین دولت فعلی ایران و کشورهای غربی درباره "پرونده هستهای ایران"، توافقی متزلزل، بر روی کاغذ، حاصل شود. اما با توجه به مبانی نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه، و با نگاه و رسوخ اندیشه توراتی در سیاستمداران حاکم بر آمریکا و نفوذ قدرت یهود صهیونیسم که ریشه در الهیات جنگ هستهای آرماگدون، دارد، ماراتن انرژی هستهای ایران به پایان نخواهد رسید و شاید این راز "خوشبین نبودن" به حل همیشگی مسأله هستهای ایران باشد.
----------------------------------
*دانش آموخته حوزه علمیه قم
پس علت این همه جنگ و لشکر کشی به خاورمیانه، ریشه در چیزهای دیگری دارد.