هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
سه شنبه، 6 خرداد 1404
ساعت 16:33
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

شنبه 21 ارديبهشت 1392 ساعت 12:24
شنبه 21 ارديبهشت 1392 16:54 ساعت
2013-5-11 12:24:24
شناسه خبر : 139954

وطن امروز: یکی از مشکلات عدیده سینماگران نسل سوم و چهارم که در حوزه سینمای اجتماعی مشغول فیلمسازی هستند این است که به جای اینکه آثارشان بازتاب معضلات اجتماعی باشد، به دام معضل‌نمایی می‌افتند و عمدتا با پیش‌فرض‌های غلط و با نگره‌های نه‌چندان مکاشفه‌نگر سراغ موضوعات اجتماعی می‌روند که تنها حاصلش گول زدن مخاطب سینما خواهد بود، پس یکی از دلایلی که بخشی از مخاطبان سینما را پس می‌زنند عدم اعتماد به طرح موضوعات در سینمای اجتماعی ایران است که بازتابی از رئالیسم اجتماعی جاری معاصر نیست. سینمای اجتماعی ایران اغلب دچار کفش میخ‌دار و پای لنگ است. در گونه‌های متفاوت سینمای اجتماعی رویکرد نه‌چندان مکاشفه‌نگر اجتماعی فیلمسازان، گرفتار کفش میخ‌دار پیش‌فرض‌های دراماتیک غلط در نسبت با جامعه کنونی است،

از سوی دیگر پای لنگ عصیان‌زدگی دراماتیک برای فراتر از واقعیت رفتن گرفتاری دیگر سینمای اجتماعی به شمار می‌رود. «حوض نقاشی» از آن دسته فیلم‌هایی است که به لنگی لحن و کفش میخ‌دار اتکا کردن بر یک ایده مرکزی غلط گرفتار است. پیرنگ داستانی حوض نقاشی تا پایان درام هیچگاه گسترده نمی‌شود و قامت داستانی فیلم تا پایان خمیده می‌ماند. حوض نقاشی یکی دیگر از فیلم‌های منوچهر محمدی (تهیه‌کننده)، ایده مرکزی روایی فوق‌العاده‌ای دارد اما همه جذابیت اثر به همان ایده مرکزی بازمی‌گردد و با گسترش کمرنگ پیرنگ و نیمچه حرکت درام در مسیر روایت و با ظاهر شدن پیش‌فرض‌های دراماتیک، صورت مساله غلطی از ابتدا در پیشگاه مخاطب قرار می‌گیرد. با توجه به ساحت فیلم که صورتی رئالیستی– اجتماعی دارد، پیش‌فرض‌های دراماتیک فیلم بویژه درباره ویژگی‌های شخصیت‌های اصلی (رضا (شهاب حسینی) و مریم (نگار جواهریان)) برمبنای واقع‌گرایی رئال نیست یا به قول مسعود فراستی «مماس با جامعه». اما ایراد وارده به حوض نقاشی فراتر از مماس بودن با جامعه است. اصولا خروجی‌های اخیر منوچهر محمدی هیچگاه با جامعه کنونی نسبتی نداشته و نخواهد داشت. بیچاره حوزه هنری که بیهوده پولش را در اختیار تهیه‌کننده‌ای قرار داده که بر اساس ایده‌های نه‌چندان پژوهشگرایانه فیلم‌هایی با بنیان‌های مستاصل و مبتذل می‌سازد.

نخستین مشکل فیلم حوض نقاشی به شیوه شخصیت‌پردازی اثر باز‌می‌‌گردد که مبنای منطقی و درستی ندارد و این اشکال گریبان کل درام را می‌گیرد. ایراد مورد نظر به هیچ‌وجه بنی‌اسرائیلی نیست چرا که فیلمنامه کاملا اتکایش به کنش و واکنش‌های شخصیت‌های فیلم بستگی نزدیک دارد. اساسا آنچه موجبات همذات‌پنداری با شخصیت‌ها را فراهم می‌آورد پرداخت منطقی شخصیت‌ها متناسب با نمونه‌های واقعی است. در فیلم حوض نقاشی به هیچ‌وجه مشخص نیست که 2 شخصیت اصلی گرفتار چه بیماری خاصی هستند. اینجاست که ضعف‌های اساسی درام، هویدا می‌شود حتی برخی منتقدان سینما هستند که درباره بیماری مریم و رضا اظهار‌نظر مستقیم نکرده‌اند و عمدتا پرسش‌ها معطوف حواشی نقد می‌شود و مشکل مهم، بیماری رضا و مریم، بر مخاطبان همچنان پوشیده است. در یک نگاه تطبیقی- سینمایی به این مهم پی خواهیم برد که بیماری مریم و رضا از جنس سندرم داون مثل فیلم «من سام هستم» (جسی نیلسون) نیست اما وامداری از شرایط شخصیت اصلی فیلم من سام هستم، در پرسوناژ مریم متجلی است، یعنی با اینکه بیماری رضا و مریم سندرم داون نیست اما رفتار پرسوناژ سم داوسون (شون پن) در مرتب کردن لوازم و ادواتش گرته مستقیمی است که از فیلم من سام هستم برداشته شده است. (اشاره به صحنه‌هایی که مریم دائما لوازم آشپزخانه را در یک ردیف می‌گذارد) مریم و رضا به بیماری مبهمی دچارند که ویژگی‌های شخصیتی آنها هیچ شباهتی با انواع سندرم‌های شناخته شده و بیماری خاصی از جنس زیرشاخه بیماری اوتیسم ندارد. یک بیماری «من درآوری» است که درباره آن کمترین پژوهش ممکن صورت نگرفته است اما در سراسر فیلم کنش‌ها و واکنش‌های این دو شخصیت همان‌طور که اشاره شده گاهی به سندرم‌های مختلف و گاهی به معلولیت ذهنی شباهت دارد. برای تفکیک معلولیت ذهنی و سندرم‌های رایج باید به فیلم «فارست گامپ‌» اشاره کرد که شخصیت اصلی فیلم به معلولیت ذهنی

 
(Mental retardation) دچار است. اما بیماری رضا و مریم گاهی به سندرم آسپرگر، گاهی به سندورم داون، گاهی به سندرم ساوانت و گاهی به اوتیسم شباهت پیدا می‌کند اما وجه غالب بروز کنش‌ها و واکنش‌های مریم و رضا مبتنی بر سندرم آسپرگر است. اما مساله این است پیش‌فرض‌های دراماتیک (که مبتنی بر شخصیت‌پردازی است) برای گردش دراماتیک کافی نيست. با توجه به اینکه رضا و مریم می‌توانند فرزند داشته باشند و تا‌حدودی حرکت فیزیکی، ویژگی‌های سندرم آسپرگر را به صورت کامل ندارند اما اگر پیش‌فرض بیماری این زوج سندرم نام‌برده شده باشد بازهم رضا نمی‌تواند دارای ویژگی‌های حرکتی فیزیکی سریع از جمله دویدن باشد. طبیعی است نمی‌توان بیماری تخیلی برای دو شخصیت اصلی ‌تراشید و برای بررسی عمیق‌تر این دو شخصیت کافی است ویژگی افرادی که به سندرم آسپرگر مبتلا هستند را بیشتر بررسی کنیم. 
 
ویژگی مبتلایان به سندرم آسپرگر 
 
1- شیوه حرف زدنشان خشك، رسمي و تكراري است. (در صورتی‌که 2 شخصیت اصلی بسیار شاد و عاشقانه زندگی می‌کنند و به هیچ‌وجه تناسب رفتاری آنها با ویژگی مورد اشاره تناسبی ندارد). 
 
2- صداي آنها سرد و بي‌روح است. 
 
3- مكالمات آنها حول محور خودشان است. 
 
4- عادت ‌های وسواسي دارند و ممكن است با يك موضوع مورد علاقه‌شان مانند هوا، موزيك و تاريخ ذهنشان مشغول ‌شود. 
 
5- اكثرا اختلال خواندن و نوشتن و رياضي دارند (تنها موردی است که نسبت به سهیل فرزندشان لحاظ شده است). 
 
6- در دريافت پيام‌هاي غيركلامي مشكل دارند. (ری‌اکشن‌های صورت سهیل را به هیچ عنوان نباید درک کنند. این شخصیت باید اکشن‌ها و رفتارهای بروز یافته از صورت را درک کند که همراه صدا باشد). 
 
7- تفكر عيني در مقابل تفكر ذهني دارند (در درام لحاظ نشده). 
 
8- بهره هوشي آنها دامنه وسيعي دارد و هر كدام در زمينه خاصي مهارت و استعداد قابل توجهي از خود نشان مي‌دهند. 
 
9- از لحاظ حركتي غيرعادي و قدرت جهش و دویدن ندارند (در صورتی که در فیلم رضا مثل انسان با ویژگی‌های فیزیکی همراه موتورش می‌دود). 
 
10- هوشياري اجتماعي دارند ولي واكنش ثابت و نامناسبي به تغيير و تحولات اطراف خود نشان مي‌دهند (اما 2 شخصیت اصلی به هر رویدادی واکنش نشان می‌دهند). 
 
به هر حال عدم مشخص نبودن بیماری 2 شخصیت اصلی با همین استدلال‌ها کاملا روشن شده و حالا پرسش این است که بر اساس چند ری‌اکشن گرته‌برداری شده از فیلم «من سام هستم» که نمی‌توان فیلم اجتماعی ساخت؛ ساخت فیلم اجتماعی بسیار مقدس‌تر از آن است که تهیه‌کننده تنها با پیش‌فرض‌های ذهنی و بدون پژوهش اجتماعی فیلم بسازد. اگر این پیش‌فرض‌ها از فیلتر تحقیق و پژوهش عبور نکند در نهایت فیلمی مثل حوض نقاشی خواهد شد که با حقیر شمردن ساحت افرادی که به سندرم‌های مختلف و انواع اوتیسم دچارند، درام‌نمایی می‌کند، بی‌آنکه جوهره درام در اثر جاری باشد. این پیش‌‌فرض‌های دراماتیک در شخصیت‌پردازی صورت مساله را برای پیشبرد داستانی و روایت‌های مرتبط به مسیر غلط می‌برد. اگر در نقد این فیلم بسان اغلب همکاران رسانه‌ای پرده‌پوشی کنیم، با توجه به دستمایه اصلی اثر باید بنویسم و تکرار کنیم که حوض نقاشی فیلمی نیست که بر ستون‌های مستحکم دراماتیک بناشده باشد. در سراسر فیلم احساس می‌کردم منوچهر محمدی، مازیار میری و حامد محمدی (به لطف پدر نویسنده شده) پرسوناژهای مریم و رضا را کول کرده‌ و آورده‌اند وسط صحنه نمایش تا مخاطب دلش به حال این زوج عاشق بسوزد و زورکی اشک بریزد و از پشیمانی فرزند رضا و مریم، سهیل، بعد از یک دوره چالش‌برانگیز دلش خنک شود. در حوض نقاشی از همان ابتدا دچاریم به ژستی که در فیلم جاری است و مخاطب بیهوده تشویق می‌شود به همدلی و همراهی، در صورتی‌که منطق روایی فیلم جدا از در نظر نگرفتن بیماری خیالی رضا و مریم درست زمانی که سهیل 
 
11-10 ساله است مشکلات حادش با پدر و مادرش به‌وجود می‌آید. اصلا ناظم مدرسه (فرشته صدرعرفایی) که به بیماری مریم آگاه است چرا می‌خواهد او به مدرسه بیاید. آیا ناظم مدرسه به این موضوع اشراف ندارد که مریم با این ویژگی‌هایی که به تفصیل توضیح داده شد طبق گزاره شماره 4 در توصیف بیمارانی که به سندرم آسپرگر گرفتارند توانایی کمک به سهیل در حل مشکلات ریاضی خود را ندارد. مادری که صبح تا بعدازظهر سر کار است و بعد از آن زمان مشخص تنها اراده توانایی پختن یک نوع مخصوص شام را دارد، احضارش به مدرسه بی‌مورد نیست؛ در صورتی که سهیل سال چهارم دبستان است و اولیای مدرسه باید تا این سن حداقل یک‌بار والدین سهیل را دیده باشند و ناتواني‌های او را درک کنند. اتفاقا یکی از چالش‌های مهم درام زمانی اتفاق می‌افتد که مریم به مدرسه فراخوانده می‌شود و زمینه بروز یکی از چالش‌های اساسی فیلم ظاهرا پدید می‌آید، در صورتی که ناظم مدرسه با آگاهی به این مشکل می‌توانست مادر سهیل را به مدرسه احضار نکند و زمینه ذهنی برای چالش با پدر و مادر شکل نگیرد. با این حساب اولیای مدرسه در عین تیزهوشی مثل خود سهیل ساده‌دل و احمق هستند. زمانی که سهیل قهر می‌کند و به منزل ناظم می‌رود درام دیگر کشدار و خسته‌کننده می‌شود، مثل وجود خواهر رضا و آمدنش به خانه آنها و تلفن ناظم به خواهر رضا که هیچ تاثیری بر خط روایی اصلی نداشته و دیگر داستانک‌هایی مثل بیکار بودن همسر ناظم هیچ ارتباطی به چالش اصلی درام ندارد. 
 
سندرم هاي سينمايي 
 
در فیلم «حوض نقاشی» روشن نیست بیماری 2 شخصیت اصلی قصه فیلم چیست. نمونه‌های متعددی از این بیماری‌های ذهنی در قالب‌ فیلم‌های مختلف تجربه شده است. طبیعی است که بیماری رضا و مریم اوتیسم حاد نیست. دلیلش کاملا روشن است؛ پرسوناژهایی که گرفتار بیماری اوتیسم حاد هستند قابلیت و ویژگی درام شدن را ندارند و مشخص است که نمی‌توان روی این بیماری در قالبی دراماتیک تاکید کرد اما در ادامه سندرم‌ها و بیماری‌های ذهنی که در سینما دراماتیزه شده را معرفی خواهیم کرد . 


-