هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
يكشنبه، 7 دى 1404
ساعت 15:36
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

چهارشنبه 19 فروردين 1394 ساعت 17:28
چهارشنبه 19 فروردين 1394 17:20 ساعت
2015-4-8 17:28:00
شناسه خبر : 207419
حتی (سخنگوی یاسر عرافت) هم با وجود لباس ایتالیایی درجه‌ی یکی که به تن دارد و با وجود عطر فرانسوی‌ای که زده و با وجود ماشین آلمانی‌ای که بیرون ساختمان منتظر اوست، شکستگی روحی‌ای که از چشمش پیداست و خمودگی‌ای که در صدایش به گوش می‌رسد و ناامیدی که در حرکتش به سمت فردا می‌بیند و رعشه‌ی دستش وقتی روی میز می‌کوبد و می‌گوید: «اسرائیل صلح نمی‌خواهد» را پنهان کند.

گروه بین‌الملل رجانیوز: آنچه می‌خوانیم، ترجمه کتاب «اسرائیلی که من دیدم» نوشته عاطف حزّین است. این نویسنده مصری در اواخر دهه ۹۰ میلادی سفری به سرزمین ها اشغالی داشته و خاطراتش را از این سفر به شکل کتاب منتشر کرده است.

به گزارش رجانيوز،‌ در هفت قسمت قبلی این خاطرات، چگونگی مأموریت یافتن حزّین برای این سفر و همچنین برخی خاطرات او از کودکی اش و آوارگی در جنگ ۱۹۶۷ مصر و اسرائیل و بازجویی طولانی و عجیب از وی توسط اسرائیلی ها در فرودگاه قاهره و نحوه رسیدنش از فرودگاه تا هتل همراه با راننده ی یهودی و جریاناتی که همزمان با رسیدن او به تل آویو در اسرائیل رخ داده بود را خواندیم. همچنین جریان برخوردش با مأمورین سفارت مصر در تل آویو و تحلیل های خبری رسانه های اسرائیل از جریانات وقت را هم دیدیم. همچنین دیدیم که نویسنده در مصاحبه با محمد بسیونی (سفیر مصر در تل آویو) با حمایت حیرت‌انگیز او از صهیونیست‌ها و مواجه شده و از زبان او شنید که راه رسیدن به صلح، نابودی حماس به دست حکومت خودگردان است! در قسمت پیش هم ماجرای رفتن نویسنده به گذراه ایرز در مرز غزه و مواجه شدنش با قوانین سخت‌گیرانه را خواندیم که موجب بازگشت اجباری او به قدس و تهیه جواز عبور خبرنگاری و موفقیت نهایی‌اش در ورد به غزه را خواندیم. نویسنده پس از ورود به غزه به هتل امید نقل مکان کرده و در آنجا با صاحب هتل و یک جوان مبارز فلسطینی هم‌صحبت شد و همچنین به دیدار رئیس پلیس حکومت خودگردان رفته و درباره‌ی وضعیت کلی فلسطین و اتهامات سنگین وی به حماس گفتگو کرد. همچنین خواندیم که نویسنده به دیدار دکتر حیدرعبدالشافی (رئیس هیئت مذاکره‌کننده‌ی فلسطینی در مذاکرات واشنگتن با اسرائیلی‌ها) که از منتقدان جدی توافق اسلو به حساب می‌آمد رفته و نظرات او را جویا شد و دلایل طرفداران صلح با اسرائیل (خصوصا آن دسته‌ای که کاملا نیز «واداده» محسوب نمی‌شدند) را خواندیم. قسمت دوازدهم را پی می‌گیریم:

 

آیا بین شهر غزه که دارم در خیابان‌هایش قدم می‌زنم با شهر دمیاط که همراه با خانواده‌ام در آغاز «جنگ فرسایشی» [بعد از جنگ 66 روزه] به آن هجرت کردیم، ارتباطی وجود دارد؟ بله، یک نقطه‌ی ارتباط هست: اسرائیل!

اسرائیل بود که نوعی محاصره ضد دمیاط به راه انداخته بود و الان هم من همراه با اهالی غزه داخل حصار امنیتی‌ای هستم که اسرائیل تحمیل کرده است.

 در دمیاط، مادرم پول توجیبی‌ام و خوردن گوشت (مگر خیلی نادر) را برایمان حرام کرده بود چون پولی که پدر مقاومم در پورت سعید برایمان می‌فرستاد تنها برای سیر شدن با چیزهایی به کار می‌آمد که گوشت در بینشان نبود. موقعی که در دمیاط بودم، اسرائیل مرا از سینما رفتن (که در آن وضعیت، ولخرجی به حساب می‌آمد) محروم کرد، همینطور از خریدن رمان‌های نجیب محفوظ، و از پوشیدن کتانی ورزشی که با آن همراه با رفقایم در خیابان بازی کنم.

در غزه یک استکان چای را فقط با نصف قاشق شکر ‌نوشیدیم. نه به خاطر رژیم، بلکه به خاطر کمبود شکر. در غزه روزانه فقط یک قرص نان توانستم بخورم چون آرد تقریبا در آستانه‌ی اتمام بود. در غزه رفتم کنار ساحل اندوهگین و همان ترانه‌ای را زمزمه کردم که در ساحل دمیاط زمزمه می‌کردم. ترانه‌‌‌ی غمگینانه‌ای که عبدالحلیم حافظ، آنرا در جو اندوه و افسردگی و شکست [1967] خوانده بود. اما در همان ترانه‌ هم یک طناب نجات برایمان پرتاب می‌کرد و می‌خواند: «کشورمان برای روز آماده می‌شود ... کشورمان روز را دوست دارد.»

[ساحل غزه]

ولی ... به دلیلی که خارج از اراده‌ام بود نمی‌توانستم این جمله‌ی آخر را در موقع قدم زدن در ساحل غزه تکرار کنم. چون در شب آنجا بودم؟ یا آنکه خورشید روز، خیلی دور از این تکه‌ی تاریک زمین به نظر می‌رسید؟ تکه‌ای که با هر فلسطینی جدید حرف می‌زدم در نظرم تاریک‌تر می‌شد.

حتی مروان کنفانی (سخنگوی یاسر عرافت) هم با وجود لباس ایتالیایی درجه‌ی یکی که به تن دارد و با وجود عطر فرانسوی‌ای که زده و با وجود ماشین آلمانی‌ای که بیرون ساختمان منتظر اوست، نتوانسته (با وجود همه‌ی این «کمالات»!) شکستگی روحی‌ای که از چشمش پیداست و خمودگی‌ای که در صدایش به گوش می‌رسد و ناامیدی که در حرکتش به سمت فردا می‌بیند و رعشه‌ی دستش وقتی روی میز می‌کوبد و می‌گوید: «اسرائیل صلح نمی‌خواهد ... اسرائیل صلح نمی‌خواهد» را پنهان کند.

[مروان کنفانی]

باید اینجا کسی را پیدا کنم که این صفحه‌ی یکدست سیاه را به یک نقطه‌ی سفید «آغشته کند»، شاید دستکم بخشی از این صفحه نوری پیدا کرد.

به این دلیل بود که تصمیم گرفتم بروم سراغ محمود کریم، سفیر مصر در حکومت خودگردان فلسطین. برعکس سفیرمان در تل آویو، مردم اینجا خیلی از سفیرمان خوششان نمی‌آید، آن هم به دلیلی که به او ربطی ندارد: بیش از 80 درصد جوان‌های مصری درخواست ویزای ورود به مصر را دارند ولی سفیر مجبور است دستور‌العمل‌ها را اجرا کرده و فقط به مریض‌هایی که در مصر درمان می‌شوند ویزا بدهد.

محمود کریم پیش از آنکه سفیر مصر در غزه شود، مسئول «اداره‌ی فلسطین» وزارت خارجه‌ی مصر بود. به همین دلیل خوب گوشه و کنار قضیه‌ی فلسطین را می‌شناسد و ممکن است در این «بیابان» گم شود. [1]

وقتی از هتل امید تلفنی با او صحبت کردم تا وقتی برای ملاقات بگیریم، در صدایش محبت یک پدر، و حال و هوای بچه‌های اهالی مصر (که دیگر فقط در رمان‌های قدیمی نجیب محفوظ پیدا می‌شود) را حس کردم. گفت: «همین الان بیا پیشم. ماشینم را بفرستم دنبالت؟»

تشکر کردم و نشانی را پرسیدم. گفت: «همان پیاده‌روی روبروی هتل را بگیر و بیا. پنج دقیقه که در جهت عکس دریا پیاده بیایی، پرچم کشورت را خواهی دید.»

موقعی که می‌گفت «پرچم کشورت» گریه‌ام گرفت، انگار داشت می‌پرسید: «دلت برای مصر تنگ نشده؟ روحت برایش پر نمی‌کشد؟»

پنج روز است که از کشورم دورم. هر ساعتی که از مصر دورم انگار یک عمر طول می‌کشد. تنها تسلی‌ام این است که الان در غزه‌ام نه تل آویو.

***

این هم پرچم مصر، همانطور که سفیر محمود کریم گفته بود، بالای ساختمانی کوچک و دو طبقه در اهتزاز بود. جلوی درب هم نگهبانی وجود نداشت. هیچ مأمور امنیتی‌ای هم نبود که با لحن زشت بپرسد: «کجا می‌خوای بری؟»

در سالن بیرونی هفت فلسطینی پیر نشسته بودند که از صحبتشان با یکی از کارمندان سفارت متوجه شدم می‌خواهند برای درمان به قاهره بروند.

 

[ورودی سفارت مصر در غزه]

موقعی که همان کارمند ما را به دفتر سفیر برد، از ما عذرخواهی کرد که باید کمی منتظر بمانیم تا محمود کریم نماز ظهرش را بخواند. پنج دقیقه بعد درب باز شد و مردی با سلام و خوش‌آمدگویی وارد شد و ما را در آغوش کشید و دیده‌بوسی کرد طوری که انگار کلی وقت است ما را می‌شناسد. وقتی فهمید من دو روز است به غزه آمده‌ام خیلی هم از من ناراحت شد و گله کرد و گفت: «باید [قبل از رفتن به هتل] می‌آمدی منزل من.» گفتم: «بعد از جریاناتی که در سفارتمان در تل آویو برایم رخ داد تصمیم گرفتم کارهایم را خودم بکنم و و با انداختن کارم به گردن کسی باعث اذیتش نشوم.» کریم از جزئیات آنچه در آنجا رخ داده بود نپرسید، فقط گفت: «پس معلوم می‌شود چیزی از محمود کریم نشنیده‌ای. در هر حال آرزو می‌کنم سفرت از نظر خبرنگاری موفقیت‌آمیز باشد. می‌دانم که آن ماجرا اذیتت کرده است، از چهره‌ات پیداست، ولی فکر می‌کنم از جهت خبرنگاری برایت مفید باشد، مگر اینکه آمده باشی برای گردش.» و بعد زد زیر خنده و با این شوخی و خنده، یخی که معمولا در دیدار اول وجود دارد را آب کرد. حالا حس می‌کردم انگار این صدمین دیدارم با این آدم خوش‌برخورد باشد که ما را از خانواده‌ی خودش حساب کرد و گفت: «گوش کنید. من اینجا تنها هستم، دور هم نان و پنیری هست می‌خوریم.» طوری حرف می‌زد که اصلا داشت فراموشم می‌شد برای چه سراغش رفته‌ایم تا اینکه تلفنی که کنارش بود زنگ خورد. گوشی را که گذاشت گفت: «دو ساعت دیگر جلسه‌ای برقرار است با حضور یاسر عرفات. مسائل همینطور دارد پیچیده‌تر می‌شود.» حواسم جمع مأموریتم شد و پرسیدم: «شما (که کارشناس مسائل فلسطین به حساب می‌آیی) انتظار داشتی که ماه عسل [فلسطینی‌ها و صهیونیست‌ها بعد از پیمان اسلو] طول بکشد؟»

[محمود کریم، سفیر وقت مصر در غزه]

جواب داد: «طبیعتا خیر. چیزی که انتظارش را نداشتم تدابیر سخت و شدیدی بود که اسرائیل پس از عملیات‌های حماس به اجرا گذاشته. متأسفانه رسانه‌های مصری هم به جای تمرکز بر این تدابیر سخت، ترجیح داده‌اند متمرکز شوند بر عکس‌العمل‌های بین‌المللی در مقابل کار حماس. ولی تو خودت طبیعتا کارهایی که اسرائیلی‌ها دارند می‌کنند را دیده‌ای. تدابیر بی‌سابقه‌ای که حتی در دوره‌‌ی جنگ خیج فارس [2] و در شدیدترین حالت‌های اشغالگری اسرائیل هم اجرا نشده بود. حتی برایت بگویم که در روزهای انتفاضه هم اجرا نشده بود. خودت حساب کن که 560 روستای فلسطینی ارتباطشان با یکدیگر قطع شده. سفر و ارتبط بین شهرهای هم ممنوع است. در نتیجه نه می‌توانی تولیداتت را به خارج ببری و نه می‌توانی ما یحتاجت را به غزه وارد کنی . در اینجا روزانه یک میلیون غنچه اعدام می‌شود. این گل‌ها که قابلیت رقابت با تولیدات گل هلند را دارند و به همانجا صادر می‌شد. البته از طریق اسرائیل که بر همه چیز حکومت می‌کند، چون در اینجا صادر کننده‌‌ی فلسطینی یا واردکننده‌‌ی فلسطینی نداریم. همه‌ی تولیدات غزه را اسرائیل می‌گیرد و رویش دست می‌گذارد و بر رویش می‌نویسد «ساخت اسرائیل» و حق‌العمل و کمیسیونش را هم می‌گیرد. و متأسفانه مصر این نقش را ایفا نمی‌کند. مصری که فقط هفت میلیون دلار صارات به استرالیا دارد، در آنجا دو دفتر دائر کرده ولی در باریکه‌ی غزه که 600 میلیون دلار از مصر واردات دارد (یعنی به اندازه‌ی نصف درآمد کانال سوئز) هیچ دفتر تجاری مصری احداث نشده است!»

محمود کریم باز رفت سراغ بحث تدابیر اسرائیلی‌ها رفت و گفت: «باریکه‌ی غزه دو چیز صادر می‌کند: کارگرانی که در اسرائیل [یعنی مناطق فلسطین اشغالی جز غزه و کرانه باختری] و کرانه‌ی باختری کار می‌کنند، و سبزیجات و میوه. چیز سومی هم وجود ندارد، نه گردشگری‌ای، نه صنعتی، نه حمل و نقلی. دیگر خودت حساب کار مردم را بکن. زیر فشار گرسنگی‌اند، به سختی یک تکه نان گیر می‌آورند. 30 هزار کارگر فلسطینی بودند که هر روز صبح به اسرائیل می‌رفتند و هر کدامشان روزانه دستکم 150 شیکل [واحد پول صهیونیست‌ها] دستمزد می‌گرفتند. من هم حرفت را قبول دارم که اینها سابقا نیز در چنین شرایطی زندگی کرده‌اند ولی چیزی که این بار رخ داده و بی‌سابقه است آن است که اسرائیل جلوی انتقال بیماران به بیمارستان‌های کرانه‌ی باختری و قدس را هم گرفته است. تنها بیمارستان غزه هم مناسب نیست. این یک جنایت بین‌المللی است که اسرائیل مرتکب می‌شود چون این بیماران داروهایی می‌گیرند که باید منظم باشد و اینکه جلویشان را بگیری معنی‌اش آن است که آنها را به اعدام محکوم کرده‌ای. اسرائیل ورود روزنامه‌ها و مجلات را هم ممنوع کرده و دیپلمات‌های خارجی هم حق ندارند به غزه بیایند. باورت می‌شود که وزیر خارجه‌ی آلمان دچار مشکل شد تا بتواند به اینجا بیاید و با عرفات دیدار کند؟ من نمی‌دانم دقیقا در گذرگاه ایرز چه بر سرت آمد ولی مطمئنم که او بیش از تو به مشکل خورد و من معتقدم این تدابیری که اسرائیل در پیش گرفته نتیجه‌ای عکس آنچه انتظار دارد به بار خواهد آورد.»

سفیر مصر در غزه ادامه داد: «چه بر سر عملیات سیاسی [صلح] آمد؟ بر روی پرز فشاری هست که تحویل دادن الخلیل [به حکومت خودگردان] را متوقف کند. اگر هم پرز به این فشار گردن بگذارد نتیجه چه خواهد شد؟ آن وقت شورای ملی فلسطین تشکیل جلسه نخواهد داد و آن بندهایی که اسرائیل خواستار حدف آن است را حذف نخواهد کرد.[3] در این صورت وارد تونل‌های پیچاپیچی خواهیم شد که نه سر دارد نه ته.

شاید تو هم -مثل خیلی‌ها- این سؤال را داری که چه اصراری هست کنفرانس "سازندگان صلح"، چهارشنبه‌ی آینده [در شرم‌الشیخ مصر] برگزار شود. من فکر می‌کنم (و البته این نقطه نظر شخصی من به عنوان کسی است که حوادث را دنبال می‌کند) که اسرائیل داشت افکار عمومی را آماده می‌کرد که اقدام به عملیاتی [نظامی] در مناطق حکومت خودگردان فلسطین بکند. یعنی در مناطق موسوم به «مناطق الف» که شش شهر از کرانه‌ی باختری و بخش‌هایی از غزه که زیر نظر حکومت خودگردان است را در بر می‌گیرد.[4] می‌دانی که هنوز در غزه 18 شهرک [صهیونیست‌نشین] داریم که مجموعا 2002 شهرک‌نشین در آن زندگی می‌کنند. به علاوه‌ی برخی شهرک‌های خالی که یهودی‌ها هر روز ساعت 4 عصر از آن می‌روند و صبح‌ها به آن برمی‌گردند. این شهرک‌ها شبیه سرطان‌اند، شب‌ها منبع صدور مزدوران و نیروهای «عرب‌نما»[5]یی می‌شوند که مثل بلبل عربی حرف می‌زنند و می‌آیند قاطی فلسطینی‌ها می‌شوند و نیروهای جنبش «جهاد [اسلامی]» را ترور می‌کنند. منبع همه‌ی این داستان‌ها همان هجده شهرک [صهیونیست‌نشین] است. ولی عملیات‌هایی که اشاره کردم اسرائیل قصد داشت [در مناطق حکومت خودگردان] اجرا کند قرار بود توسط ارتش اسرائیل اجرا شود نه مزدورها. خصوصا که ملت اسرائیل [این عبارت جعلی، قلابی، متناقض و ساختگی عینا در متن به کار رفته است] نیازمند چیزی است که روحیه‌اش را بالا ببرد و پرز هم نیازمند چیزی است که شانسش را در انتخابات پیش‌رو افزایش دهد.»

 

ادامه دارد ... [ادامه‌ی صحبت‌های سفیر مصر در غزه را در قسمت آینده خواهیم خواند]

 

مترجم: وحید خضاب

 

پی‌نوشت‌ها:

1-پیروان حضرت موسی علیه السلام وقتی از فرمان ایشان سرپیچی کردند، خداوند متعال آنها را چهل سال در «بیابان» سرگردان کرد. نویسنده تلمیحی داشته به آن جریان.

2-پس از حمله‌ی صدام به کویت، یکی از شروطی که صدام برای عقب‌نشینی از کویت مطرح می‌کرد این بود که اسرائیل هم از برخی مناطق اشغالی فلسطین عقب‌نشینی کند، امری که یک «شرط نشدنی» بود تا اشغالگری جنایتکارانه‌ی وی را جنبه‌ای مقدس ببخشد. در همین زمان صدام چند موشک هم به سمت اسرائیل شلیک کرد و با حمایت ضمنی یاسر عرفات از صدام، اوضاع پیچیده‌ای در سرزمین‌های اشغالی فلسطین حاکم شده بود. اشاره‌‌ی محمود کریم به همان دوران است.

3-شورای ملی فلسطین که متشکل بود از نمایندگان گروه‌های مختلف فلسطینی «میثاق»ی داشت که به عنوان قانون اساسی فلسطین به حساب می‌آمد و در آن بر ضرور آزادسازی فلسطین از بحر تا نهر و در نتیجه، نابودی اسرائیل از عرصه‌‌ی وجود تأکید شده بود. اسرائیل خواهان حذف این قبیل بندها بود.

4-در این زمان هنوز رژیم صهیونیستی به صورت کامل از غزه عقب‌نشینی نکرده بود و چند شهرک صهیونیست‌نشین در داخل غزه وجود داشت.

5-نیروهای عرب‌نما [مستعرب] بخشی ویژه در نیروهای نظامی اسرائیل‌اند که به صورت کامل و بسیار دقیق بر زبان عربی و عادات و رسوم فلسطینی‌ها مسلط‌اند و با نفوذ داخل مناطق فلسطینی و یا تظاهرات‌های فلسطینی‌ها (خصوصا در دوره‌ی انتفاضه و تظاهرات‌های بزرگ) به شکار فلسطینی‌ها یا ترور نیروهای مبارز می‌پرداختند و می‌پردازند.

 

قسمت‌های قبل:

 



کلیدواژه ها »

-