آیت مشيمظفر بقايي را دنبال ميكرد/ جاسبي يكروز سابقهانقلابي نداشت
در چند سال اخیر که بحثها در مورد شخصیت و مواضع شهید حسن آیت دوباره داغ شده، عباس سلیمی نمین از جمله تاریخ دانانی است که هنوز منتقد رفتار سیاسی شهید آیت است.
سلیمی نمین معتقد است که آیت با همان سیاست مظفر بقایی در جریان ملی شدن صنعت نفت، در دوران انقلاب رفتار می کرده است و تلاش داشته تا با ایجاد دو قطبی روحانی-مکلا به وحدت نهضت ضربه بزند. او در گفتگو با ویزه نامه "جراحی بزرگ" که به مناسبت سی امین سالروز عزل بنی صدر منتشر شد، به این موضوع می پردازد و رجانيوز پس از انتشار دو گفتوگو كه به تجليل از شهيد آيت و مشي سياسي او اختصاص داشت، اين گفتوگوي انتقادي را با هدف تبيين تاريخ انقلاب منتشر ميكند.
هنگامي كه براي مصاحبه در خصوص سوژه تاريخي به خيلي از افراد مراجعه ميكنيم، اين سؤال را از ما ميپرسند كه اگر سوژه تاريخي است، چرا ميخواهيد دوباره موضوع يك نفر را كه تبديل به يك زباله سياسي شده است، باز كنيد. طرح اين مباحث كار مفيدي انجام نميدهد. اكنون به نظر شما بويژه در مورد بنيصدر پرداختن به اين موضوع تا چه حد اهميت دارد و كالبدشكافي تاريخي تا چه حد ميتواند كمك به امروز ما كند؟
من اين تعبير را درباره موضوعات تاريخي يك مقدار تند ميدانم. عليالقاعده موضوعات تاريخي ميتواند براي ما رشد دهنده باشد. درست است موضوعات تاريخي عيناً تكرار نميشود اما تجربهاي است كه ما را در مواجهه با پديدههاي نو مجربتر ميكند چون همان طور كه جبهه حق رشد فكري مييابد، جبهه باطل هم خودش را مدرنتر كرده و با سازمان نو عرضه ميدارد.
ما هر چه در ارتباط با مسائل جامعه از رخدادها و اتفاقات تجربهاندوزي كنيم، بهتر ميتوانيم با پديدههاي جديد مواجه شويم. موضوع آقاي بنيصدر هم همين است و تشابه زيادي با آنچه را كه ما در جريان ملي شدن صنعت نفت با آن مواجه بوديم، داشت.
عليالقاعده كساني كه مطالعات عميقي در مورد نهضت ملي شدن صنعت نفت داشتند، با پختگي بيشتري در دوران رياست جمهوري آقاي بنيصدر ظاهر شدند و كساني كه كمتر از تاريخ بهره گرفته بودند، ناپختگيهايي از خودشان نشان دادند.
امام در رأس نيروهايي بودند كه بيشترين بهره را از تاريخ گرفته بودند و مطالعه عميقي در مورد تاريخ داشتند، بنابراين پختگي عميقي داشتند. ايشان در رأس جرياني بودند كه بيشترين بهره را از نهضت صنعت ملي شدن نفت داشتند، بنابراين پختگي زيادي را در عملكرد امام نسبت به تكرار قطببندي جامعه به صورت مذهبي و ملي شاهد بوديم. ايشان توانستند اين مسئله را كاملاً مهار كنند و ضربه پذيري جامعه را در اين زمينه به حداقل ممكن برسانند اما در همين مسئله عملكردهاي بسيار متفاوتي را شاهديم كه بايد به برخي با ترديد بنگريم، برخي را هم نشاندهنده عدم پختگي در جبهه سياسي مقابل آقاي بنيصدر ارزيابي كنيم.
مسئله آقاي بنيصدر اين گونه بود كه ميخواستند آنچه سبب شكست نهضت صنعت ملي شدن نفت شده بود يا يكي از عوامل مؤثر در تضعيف در جبهه مردم شده بود را مجدداً تكرار كنند. عرض كردم؛ بحث قطببندي كاذب جامعه به مذهبي و ملي - روحاني و مكلا. خب در اين جبههبندي كاذب خيلي تعقل و تفكر و انديشه حاكم نميشود.
افرادي در اين جبهه قرار ميگيرند، افرادي هم در آن جبهه قرار ميگيرند و اين ميتواند انرژي جامعه و توانمندي جامعه را تقسيم كند. نه تنها تقسيم كند بلكه در مقابل هم قرار دهد يعني موجب استهلاك توان ملي در كشور شود. اين كار يك بار در ايران تجربه شده بود و بنا بود كه مجدداً توسط همان جرياناتي كه در آنجا حضور داشتند، تكرار شود كه خوشبختانه تيزهوشي امام مانع از اين قضيه شد. آيا همچنان دشمن امروز هم ميخواهد از اين مسئله استفاده كند يا خير؟ به نظر من طبعاً دشمن همچنان ميخواهد از اين مسئله كه كارايي مؤثري برايش دارد، استفاده كند.
شما به يك نكته در مورد بحث جنبش ملي شدن صنعت نفت اشاره كرديد؛ شهيد آيت يك معيار و مصداقي براي مخالفت يا موافقت با افراد داشت كه آن مصدقي بودن افراد بود. تقريباً هم تا به امروز اكثر پيشبينيهاي او و اين معيار و مصداق ايشان درست از آب درآمد. از بازرگان گرفته تا بنيصدر و امروز هم ميرحسين موسوي كه همه اينها به يك نوعي حاميان و مبلغان مصدق به حساب ميآمدند. به نظر شما اين تحليل چقدر بر مبناي واقعيت و قابل توجه است؟
من ميخواهم اين را تكرار كنم؛ اين دستهبندي بشدت زيانبار است كه ما افراد را به مصدقي و مذهبي تقسيم كنيم و از اين طريق مسائل را تشديد كنيم. آقاي آيت از جمله كساني است كه در تاريخ، به تدبير امام در كنترل اين بحث خيلي تن نداد، به رهنمود امام بيتوجهي كرد و به اين اختلافات دامن زد، روي اين خط پافشاري كرد كه بحث مصدق و مذهبي را به دعواي ملي و مذهبي دامن بزند.
قطعاً دعواي ملي و مذهبي در جامعه به اين دليل زيانبار است كه هر كدام از اينها يك بار مثبتي را با خود دارد. مليت يك ارزش است، مذهب هم يك ارزش است. منتها ما اعتقاد داريم در طول تاريخ، مذهب به بهترين وجه ممكن مليت را در درون خودش جاي داده است. يعني بيشترين دفاع را از مليت و تعلقات مرز و بومي ميكند. «حب الوطن من الايمان»؛ كسي كه از مرز و بوم دفاع كند و در اين راه كشته شود، شهيد است.
دفاعي كه مذهب از كيان و آب و خاك ميكند، در بالاترين حد است. بنابراين مذهب در درونش علاوه بر اينكه چيزهاي ديگري دارد، مليت هم دارد، يعني يك پديده بسيار فراگيرتري هست كه مليت را هم شامل ميشود و به بالاترين حد هم شامل ميشود.
اگر فرصت باشد، من اين مسئله را باز ميكنم كه در طول تاريخ چگونه شامل شده است. يعني آنجايي كه مذهب به ميدان آمده، هم از مليت دفاع جانانه و بالايي كرده است، هم از اعتقادات و هويت فرهنگي. ايجاد تعارض بين مذهب و مليت يك تعارض كاذب است. چرا؟ چون در عين حال مليت هم يك ارزشي است. مليت هم به ميزاني براي بعضيها داراي كشش است. البته من نميگويم نگاه ملي براي دفاع از كيان كشور داراي آن قابليتي است كه بتوان آن را پاس داشت، خير.
در طول تاريخ ملت نتوانسته آن دفاع جانانه را از مرز و بوم به جا بياورد. يك حد پرواز كمي دارد. نتوانسته در طول تاريخ در اين زمينه خوش بدرخشد اما در عين حال يك ارزش است وقتي كه كسي عرق ملي و تعلقات ملي دارد، خيانت به كشورش نكند. ما هميشه ديدهايم كساني كه اينگونه دم ميزنند، در آن بزنگاههاي تاريخ روبهروي ملتشان قرار گرفتند.
من اين تعريف شما را جامع نميدانم اما عرض كردم آن ظرفيت لازم را نداشته تا نشان دهد در دفاع از كيان كشور قابليت بالايي دارد اما در عين حال يك ارزش است. نميتوانيد بگوييد كسي كه اعتقادات مذهبي ندارد اما به اين مرز و بوم پايبندي دارد، اين پايبندي منفي است. شما ميتوانيد اين را بگوييد؟ نميتوانيد چون اين پايبندي مثبت است. كسي كه به اين مرز و بوم خيانت ميكند، منفي است. كسي كه براي اين مرز و بوم ارزش قائل است، مذهبي نيست اما به ايرانيت خودش مباهات ميكند و حاضر نيست به ايران خيانت كند اما اينكه اين اعتقاد و اين باور چقدر كشش دارد، چقدر ميتواند براي دفاع از مرز و بوم، بسيجي در جامعه ايجاد كند، قابل توجه است كه گفتم سقفش خيلي كوتاه است اما در عين حال خودش يك ارزش است. ارزشي است كه در درون دين اسلام ما به بهترين وجه ممكن اين ارزش را داريم.
در طول تاريخ كشور ما هرگاه ميخواستند فتنهانگيزي كنند، مذهب را در برابر مليت قرار دادند. اسلام را در برابر مليت قرار دادند و توانستند يك دودستگي در برابر ملت ايجاد كنند و اين دودستگي به نفع دشمن جامعه را تضعيف ميكند. ما به اين دليل امام را در اين زمينه پخته مييابيم كه اصلاً نميگذاردند در انقلاب اسلامي اين بحث مطرح شود. او خودش بيشتر از هر كسي ملي است. هيچ كسي نميتواند ادعا كند از امام بيشتر به مليت احترام ميگذارد. ايشان آنچنان قاطع از مرز و بوم ايران دفاع ميكنند، آنچنان در اين زمينه مصر است كه يك وجب از خاك ايران از آن جدا نشود.
بسياري بودند كه قبلاً ادعاي مليت داشتند، شما برويد ببينيد جريان پانايرانيسم وقتي بحرين از ايران جدا شد، چه كار كردند يا در دوران رضاخان پانايرانيسمها وقتي كه بخشهايي از ايران جدا شد، چه كار كردند. چه واكنشي از خودشان نشان دادند. هيچ چيزي در تاريخ ثبت نكردند كه ما امروز به آنها مباهات كنيم اما ببينيد امام چه كار ميكنند. چون امام واقعاً معتقد است كه در درون اسلام اين قضيه به بهترين وجه ممكن حاصل شود، بنابراين نميگذارند دعواي ملي و مذهبي شروع شود اما آيت آدمي است كه علي رغم تأكيدات امام ميخواهد اين دعوا را در جامعه تزريق كند.
با اين كه امام نهيب ميزنند و هشدار ميدهند كه اتفاقات اين گونه را دامن نزنيد. اين حرف معنا دارد. اين كه مردم بدانند و هشيار شوند كه بنيصدر آدم صادقي نيست، يك بحثي است و دعواي ملي و مذهبي، دعواي مصدق و غيرمصدق را مطرح كردن يك بحث كاذب است.
مصدق يك شخصيتي در معاصر است كه داراي ضعفها و قوتهايياست. بايد او را نقد كنيم. قوتهايش را بپذيريم و ضعفهايش را هم بيان كنيم اما رويكرد آيت به مصدق اصلاً اين نيست. به نظر شما اين است؟
اين دعوا سابقه ديرينه تاريخي دارد. اين كه شما بگوييد كاشاني يك خائن است، آنها بگويند مصدق خائن است، اين يعني چه؟ ميخواهند يك دعواي روحاني و غيرروحاني ايجاد كنند. حالا كاشاني هم يكسري ضعفهايي داشته، يكسري قوتهايي هم داشته است. ما اكنون وقتي تاريخ را ميخوانيم، منصفانه ميتوانيم بفهميم كه اينجاها آقاي كاشاني خطا كرده، اين هم قوتهاي آقاي كاشاني. مصدق هم يك جاهايي خطا كرده، اين هم قوتهاي مصدق است.
پس اصولاً معتقد نيستيد كساني كه خيلي از مصدق دم ميزنند، در آن بزنگاههاي تاريخ روبهروي جامعه ايستادند و در مقابل مذهب قد علم كردند؟
قطعاً همان چيزي بود كه دشمن ما ميخواست در جامعه تزريق كند، چرا كه من اين را اعتقاد دارم. يك موقع هست شما ميخواهيد يك نگاه تاريخي داشته باشيد، تجربه بياموزيد. يك موقع هست ميخواهيد يك دعواي كاذب را به جامعه تزريق كنيد. دعواي كاذب به جامعه تزريق كردن يك بحث است، بهرهمندي از تاريخ يك بحث ديگر است.
ما وقتي نهضت ملي شدن صنعت نفت را مورد تأمل قرار ميدهيم، ميبينيم كه انگليسيها و بعد هم امريكاييها عناصر نفوذي را هم به تشكيلات آقاي كاشاني نفوذ دادند، هم به تشكيلات مصدق. يعني هم در اطراف دكتر مصدق افرادي را كاشتند كه اختلاف ايجاد كنند تا اين دعواي مذهبي و غير مذهبي را دامن بزنند و هم آقاي كاشاني و اگر در هر دو طرف اين خطا رخ ندهد، اين مسئله منجر به تضعيف جامعه نميشود، يك غائله زماني به وجود ميآيد كه دو طرف دچار خطا باشند.
اگر يك طرف يك كسي يك خطايي كند، خودش خودش را تخريب ميكند و محو ميشود. خطا موقعي در جامعه موجب يك غائله و يك مشكل ميشود كه دو طرف در جامعه مرتكب خطا شوند. يعني در جريان ملي شدن صنعت نفت مثلاً اگر صرفاً مصدق دچار خطا ميشد، آقاي كاشاني همچنان در جايگاه خودش ميماند و جامعه را رهبري ميكرد و نهضت ملي شدن صنعت نفت را پيش ميبرد.
وقتي كه هر دو دچار خطا ميشوند، جامعه دچار مشكل، دچار سردرگمي و مشكل تشخيص ميشود، بخشي از جامعه ميگويد آقاي كاشاني هم دارد اينجا اشتباه ميكند، بنابراين نيازي ندارد ما وارد ميدان شويم. اين گونه است وگرنه اگر دست كم يك طرف در جامعه درخشندگي داشته باشند، ميتوانند رهبري جامعه را به عهده بگيرند.
برخی اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی؛ در تصویرشهید عباسپور، سیدرضا زواره ای، هاشمی رفسنجانی، شهید علی درخشان، حبیب الله عسگراولادی، شهید سید حسن آیت، عبدالله جاسبی و اسدالله بادامچیان دیده می شوند
بني صدر خودش اعتقاد داشت و يك بار هم در مجلس اعتراض كرده بود كه شما خيال كردهايد من ماشين امضا هستم كه فقط بيايم امضا كنم. به نظر شما اگر در قانون اساسي ما كه بسياري معتقدند؛ قانون اساسي اول ما فينفسه به نوعي طراحي شده بود كه رو به چالش و چالشزا بود، آيا قانون نخستوزير وجود نداشت، اين همه چالش ايجاد ميشد يا نه؟
چالش ايجاد ميشد. فرق نميكرد. البته آن بحث قانون اساسي زمينهاي براي اين چالشها فراهم كرد اما قطعاً بدون آن هم ما اين چالشها را داشتيم.
به نظر شما به همين قوت ميشد؟
بله به همين قوت ميشد. چون يك عدهاي براي ايجاد اختلاف سازمان يافته بودند. عرض كردم مثلاً تيپهايي مانند شهيد آيت در اين جبهه يعني در حزب جمهوري و تيپهايي مثل حزب جمهوري اسلامي و اينها در آن جبهه؛ اصلاً اينها به دنبال اين بودند كه اين اختلافات را خودآگاه و سازمانيافته دامن بزنند.
يعني شما شهيد آيت را يك چهره منفي ارزيابي ميكنيد؟
من قطعاً شهيد آيت را متأثر از «مظفر بقايي» و مشي او ميدانستم و ميدانم. گرچه آقاي آيت مدعي بود كه ارتباطش را با او قطع كرده و بعضيها معتقدند كه واقعاً هم قطع كرده بود. من در اين خصوص اظهار نظر نميكنم اما به لحاظ مشي، آيت كاملاً مشي مظفر بقايي را دنبال ميكرد.
حتي متأسفانه تيپهايي مثل آقاي هاشمي هم تا حدي مظفر بقايي را قبول داشتند. من خودم يك بحثي را با آقاي هاشمي رفسنجاني در سال 83 يا 82 در اين زمينه داشتم. من به ايشان گفتم چگونه شد در حزب جمهوري اسلامي يك اقليت مرتبط با مظفر بقايي شكل گرفت؟ كه گفت چه كساني؟ گفتم آيت، كاشاني، جاسبي و آقاي زوارهاي كه عضو حقوقدان شوراي نگهبان بود و فوت كرد. بعد كه اسم بردم، ايشان گفت چه اشكالي دارد، مظفر بقايي كه طرفدار امام بود، گفتم ايشان طرفدار امام نبود.
اگر طرفدار امام بود پس چرا او را در سالهاي كهن سال دستگير كردند؟
مظفر بقايي در آستانه انقلاب يك بيانيه هشت صفحهاي سراسر توصيف و به نفع امام داد. آقاي رفسنجاني هم به آن استناد كرد كه آن بيانيه در آن شرايط نشاندهنده اين است كه ايشان طرفدار امام بود. گفتم اين كه بازي مظفر بقايي بود. او اصلاً به امام اعتقاد نداشت. اصلاً به اسلام اعتقاد نداشت. آدمي بود كه هم در سياست و هم در زمينههاي مختلف فاسد بود. گفتم اگر او واقعاً طرفدار امام بود، چرا امام دستور دستگيري ايشان را داد؟ ديگر آقاي هاشمي هيچ چيز نگفت. ميخواهم بگويم آقاي هاشمي هم يك گرايشي را به سمت مظفر بقايي داشت.
لذا برخورد آقاي هاشمي با حضرت امام با بقيه ياران امام بر سر مسئله بنيصدر فرق ميكند. براي ديگران هم تبعيت از فرمان امام سخت بود و مايل بودند كه امام به آنها اجازه دهند كه سكوت را بشكنند اما نامه آقاي هاشمي به امام خيلي تند است. شما نامه آن چند نفر به امام را با نامه هاشمي مقايسه كنيد، ايشان با امام تقريباً مشابه تيپ آيت برخورد ميكند، منتها يكسري ملاحظاتي را به خاطر امام رعايت ميكند. البته نامهاش را خصوصي ميدهد، بعد آن را علني ميكند كه اين خودش جاي بحث دارد. اما آيت اصلاً به حرف امام گوش نداد.
يعني صحنهآرايي كرده بودند كه بنيصدر را به نوعي روبروي نظام بگذارند؟
بله، قطعاً. تنها راهي كه براي تيپهايي مثل مظفر بقايي مصور بود كه بتوانند...
من فكر ميكنم شما كمي در حق شهيد آيت اجحاف ميكنيد، چون ايشان در طرح دفاع از نظريه ولايت فقيه در مجلس خبرگان قانون اساسي به هر حال خيلي نقش داشتند.
به هر حال ببينيد شايد افراد در جاهايي نقش داشته باشند و در بعضي جاها هم ضعفهايشان هرگز با خدمات پاياپاي نميشوند. آنچه مسلم است؛ آقاي آيت در زمينه بنيصدر به حرف امام گوش نكرد. اين جزو مسلمات تاريخ است. چرا گوش نكرد؟ آيا خودش تئوريسين بود يا خط مظفر بقايي را دنبال كرد؟ من اعتقاد دارم؛ چون مظفر بقايي يك بار توانسته بود اين را پياده كند و از اين كار نتيجه گرفته بود. توجه بفرماييد در نهضت ملي شدن صنعت نفت، بقايي همين شيوه را دنبال كرد. به آقاي كاشاني دنبال كرد. مظفر بقايي يكذره به آقاي كاشاني اعتقاد نداشت. يك آدم عرقخور، اهل مشروب كه خودش در خاطراتش به صراحت به آن اشاره ميكند و ميگويد رفتيم عرق خورديم. ضمن اينكه وابسته بيگانه بود. در كودتاي 28 مرداد نقش اساسي دارد. هم به روحانيت اعتقاد ندارد. يك آدم بازيگر در اين زمينه است. كاري كه آيت كرد، آقاي زوارهاي هم دقيقاً انجام داد و هر دو همان خط را پيش گرفتند. جاسبي هم در خارج از كشور ضد روحانيت شعار ميداد. ما كه ميدانستيم او در خارج از كشور كاملاً طرفدار مظفر بقايي است. لذا اولاً به اتحاديه نميآمد، تشكيلات خودش را داشت و صريح عليه روحانيت شعار ميداد.
چه شد كه مجلس به شهيد رجايي رسيد و ميرسليم را كه عضو حزب جمهوري اسلامي بود، رد كرد؟
ميرسليم گرايش زيادي به بنيصدر داشت. به لحاظ فكري گرايش به انجمن حجتيه داشت و خيلي برايش مهم نبود با چه كسي كار كند. با بنيصدر هم حاضر بود كار كند.
قدرت برايش مهم بود؟
حالا، من راجع به ميرسليم بحثها و نظرات خودم را دارم منتها ميدانيد كه از جمله كساني بود كه بنيصدر به او خيلي نزديك بود.
عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي هم بود.
بله، بنابراين طبيعي بود كه مجلس به او رأي ندهد.
قطعاً با حزب جمهوري اسلامي هم مشورت نكرده بود كه او اين مسئوليت را قبول كرده بود؟
خود اين بحث مفصلي دارد. چون هيچ وقت راجع به آن بحث نميشود و خود آقاي ميرسليم هم هرگز حاضر نميشود اينها را شرح دهد و در اين زمينه خلأ تاريخي وجود دارد. آقاي ميرسليم هم توانسته بود نظر برخي از عزيزان نزديك به امام را جلب كند. چون يك خصوصياتي ايشان داشت كه اين خصوصيات ايشان را مرضيالطرفين قرار ميداد. اما كساني كه آقاي ميرسليم را از نزديك ميشناختند، ميدانستند كه ايشان يك آدم انقلابي كه آن دوران خيلي ملاك بود، نيست و كسي نيست كه موضع قاطعي نسبت به جريانات...
الان اين حرف شما قابل درك نيست. چون مردم اين فرد را عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي گذاشتند.
مگر آقاي محمود كاشاني كه عضو شوراي مركزي بود، خيلي آدم انقلابي بود؟
خب به هر حال او را قبول داشتند، مهم نيست انقلابي بود يا نه.
شما اگر اكنون شوراي حزب جمهوري آن زمان را كالبدشكافي كنيد، مثلاً آقاي جاسبي انقلابي بود؟ ايشان يك روز سابقه انقلابي نداشت. خارج از كشور براي ما كاملاً روشن بود. خارج از كشور يك حسني كه داشت، اين بود كه همه بچهها يكديگر را خيلي خوب ميشناختند. چون محيط ايرانيها محيط محدودي بود، كاملاً يكديگر را ميشناختيم. در طول چند سال دوران دانشجويي ميدانستيم كي چه كاره است.
آقاي جاسبي در يك تظاهرات شركت نكرده بود. ما بارها و بارها هر سال به مناسبتهاي مختلف مثلاً رخدادهاي مختلف تظاهرات داشتيم، اعتصاب غذا داشتيم. طيفهاي مختلف هم شركت ميكردند، گاهي حتي بچههاي جبهه ملي شركت ميكردند. مثلاً ميدانستيم اين سه نفر متعلق به جبهه ملي هستند، ميآيند و شركت ميكنند. چگونه به يكباره آقاي جاسبي سر از شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي درآورد؟ به دليل اينكه سابقه انقلابي داشت؟! همين طور آقاي ميرسليم.
يعني يك درجه از مقبوليت و اعتماد وجود نداشته كه به آنجا بيايند؟
خيلي اوايل انقلاب را مبنا قرار ندهيد. اوايل انقلاب خيلي از شخصيتها را نميشناختند. اگر يك نفر معرفي ميكرد، بقيه قبول ميكردند. سيد مهدي هاشمي را وقتي آقاي منتظري ميگفت من به اين اعتماد دارم، بقيه قبول ميكردند. مبنا را بر اعتماد ميگذاشتند.
لذا شما ميبينيد عضو شوراي مركزي سپاه پاسداران درآمد. چرا؟ چون چند بار به آقاي خامنهاي گفته بودند كه او.... چون آقاي خامنهاي نميشناختند و طبيعي بود كه نشناسند. يك بار آقاي خامنهاي به حرف آقاي منتظري بيتوجهي كرده بود، آقاي منتظري گفته بود براي چه مخالفت ميكنيد، او آدم بسيار خوب، بسيار مؤمن و فلان. و قطعاً آقاي خامنهاي آقاي جاسبي را نميشناختند.
قطعاً شهيد بهشتي هم نميشناخت. آقاي هاشمي چرا با ايشان ارتباط داشته، وقتي او ميگويد خوب است، طبيعتاً بقيه هم ميپذيرند. اوايل انقلاب به اين صورت نبود كه فرصتي دست دهد همه راجع به يك فرد اجماع كنند. اگر يك كسي از يك شخص ديگر حسني ميگفت، ديگران به او اعتماد ميكردند. ميگفتند فلاني را فلاني تأييد كرده است. بعدها گفتند كه ما خودمان هم بايد بشناسيم. مثلاً آيتالله خامنهاي مشهد بودند، خيليها در تهران بودند، اصفهان بودند، اصلاً نميشناختند. يا شهيد بهشتي فرض كنيد آلمان بوده است و نيروهاي فعال را نميشناخت.
در جريان طرفدار مظفر بقايي متأسفانه به حرف آقاي هاشمي در اين قضيه اعتماد كردند و اين گونه فكر نكنيد كه مثلاً چون اوايل انقلاب كسي در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بوده، حتماً از فيلترهاي مختلف عبور كرده است. اصلاً اين گونه نبود.
گفتوگوهاي مرتبط:
