صادق طباطبايي به سخنان حجتالاسلام والمسلمين سيد حميد روحاني واكنش نشان داد.
به گزارش رجانيوز، صادق طباطبايي در اين گفتوگو كه سايت روايت صدر آن را منتشر كرده، در مورد نكته مورد خدشه سيد حميد روحاني توضيح داده است.
با اين توضيح كه مطالب مندرج در اين گفتوگو مورد تأييد رجانيوز نيست و صرفاًبهدليل باز بودن باب اظهارنظر تاريخي براي تكميل تحقيقات پژوهشگران اين عرصه و رعايت انصاف رسانهاي كه حكم ميكند در كنار انتشار گفتوگوي آقاي روحاني، پاسخ آن نيز منتشر شود، اين متن در ادامه ميآيد. در عين حال، رجانيوز حاضر است پاسخ استاد روحاني را نيز منتشر كند.
در اين گفتوگو بهطور كامل آمده است:
«سید حمید روحانی» برای پژوهشگران تاریخ معاصر شیعه و خصوصاً دوستداران امام صدر نامی آشناست. وی مؤلف کتاب معروف و سهجلدی «نهضت امام خمینی» و از معدود مورخین رسمی انقلاب اسلامی ایران است که با ادبیاتی غیرمنصفانه و گاهاً حتی هتاکانه، امام صدر را در آثار خود مخالف امام راحل نامید و حرکت آن بزرگوار را در لبنان همدوش حرکت «سعد حداد» و حامی رژیم صهیونیستی اسرائیل! ...
سالها پیش با آقای دکتر صادق طباطبایی در بارهی امام صدر گفتگویی مفصل انجام دادم که بخشهایی از آن در مجلهی «نامهی مفید» و روزنامهی همشهری به چاپ رسید و متن کامل آن در دفتر دوم از کتاب «عزت شیعه». گفتگوی مزبور بعدها کاملتر شد و بخش مهمی از جلد دوم خاطرات سیاسی آقای دکتر طباطبایی را به خود اختصاص داد. آقای طباطبایی در آن گفتگو خاطرهای خواندنی را نقل کرده بود که بر اساس آن، وی در یکی از سفرهای خود به نجف اشرف، به حضرت امام گله نموده بود که برخی اطرافیان آن بزرگوار – از جمله آقای سید حمید روحانی – امام صدر و شهید آیتالله سید محمد باقر صدر را عوامل امپریالیزم میخواندهاند. آقای طباطبایی افزوده بود [نقل به مضمون] که حضرت امام از شنیدن این خبر چنان متأسف شدند، که غروب آن روز به گفتهی شاهدان برای اولین بار نماز جماعت مغرب را سهواً چهار رکعتی خواندند ...
سید حمید روحانی اخیراً در حاشیهی گفتگویی چالشی که روزنامهی وزین جامجم با وی انجام داد، ضمن تکذیب خاطرهی آقای دکتر طباطبایی نکات جدیدی را مطرح کرده است که قابل تأمل به نظر میرسد. مهمترین نکات این فراز از گفتگو به شرح زیر است:
1- نعوذبالله هرگز چنين نبوده است که من در مورد امام موسي صدر چنين ديدي [عامل، حامی یا در خط صهیونیسم و قاعدتاً امپریالیزم بودن (!!!)] داشته باشم ...
2- اگر چنين اتفاقي افتاده بود و آقاي طباطبايي چنين مطلبي را به ايشان [حضرت امام] اطلاع داده بود، بلافاصله من را ميخواست و در دهانم ميزد و ميگفت برو ديگر اين طرفها پيدايت نشود ...
به راستی آیا سید حمید روحانی پس از گذشت 33 سال از ربوده شدن امام صدر، بالأخره سخنان مراجع و بزرگان حوزههای علمیه، روحانیت و انقلابیون ایران، عراق و لبنان را به گوش جان شنیده و مواضع پیشین خود علیه آن بزرگوار را اصلاح کرده است؟ همچنین آیا این ادعای سید حمید روحانی صحیح است که برخورد حضرت امام با جوانان خاطی اطراف خود، بلافاصله در دهان کوفتن (!) بود و آنان را از دایرهی نهضیت بیرون راندن!
گفتههای اخیر آقای سید حمید روحانی را به انضمام سؤالهای فوق، با آقای دکتر صادق طباطبایی در میان گذاشتیم. ایشان اگرچه گفتههای جدید آقای روحانی را نیز چون مطالب پیشین او آلوده به کینههای گذشته و لذا فاقد ارزش تاریخی و پاسخگویی میدانست، اما نهایتاً اصرار پایگاه فرهنگی «روایت صدر» را با خوشرویی همیشگی خود پذیرفت و سؤالهای مطروحه را به صورت کتبی پاسخ گفت. آنچه در پی میآید، متن کامل گفتگوی مکتوبی است که با آقای دکتر صادق طباطبایی در باره سخنان اخیر آقای سید حمید روحانی صورت گرفت. از دوست فاضل اما نادیدهمان آقای «سید احمد کلانتر معتمدی» تشکر میکنیم که هوشمندانه اخبار امام صدر را در فضای مجازی رصد میکنند و لینک گفتگوی آقای سید حمید روحانی با روزنامهی جامجم را برای «روایت صدر» ارسال کردند ...
متن گفتگو
سؤال: در گفتگویی که چند سال پیش با حضرتعالی در بارهی امام صدر داشتیم، خاطرهای را نقل فرمودید که بر اساس آن، در یکی از سفرهای خود به نجف اشرف، به حضرت امام گله کرده بودید که برخی اطرافیان ایشان – از جمله آقای سید حمید روحانی – امام صدر و شهید آیتالله سید محمد باقر صدر را عوامل امپریالیزم میخواندهاند. آنجا فرموده بودید که حضرت امام از شنیدن این خبر به شدت متأسف شدند، چنان که برای اولین بار غروب آن روز نماز جماعت مغرب را سهواً چهار رکعتی خواندند. آقای سید حمید روحانی طی مصاحبهای که اخیراً با روزنامهی جامجم انجام داده است، این خاطره را با ناراحتی تکذیب کرده است. یادم هست که حضرتعالی به هنگام نقل این خاطره، از برخی آقایان، از جمله آقایان کروبی، محتشمی ، شریعتی ، ... و نفری، به عنوان برخی شاهدان واقعه نام برده بودید. با اینکه اکنون بیش از دوازده سال از انتشار گستردهی آن گفتگوی ما با شما میگذرد، اما هیچکدام از شاهدانی که نام بردید، هرگز واقعه را تکذیب نکردند. در بارهی سخنان اخیر آقای سید حمید روحانی چه نظری دارید؟
با سپاس از شما که به حق روی این مسئله و روی اظهارات آقای سید حمید روحانی حساسیت نشان میدهید. سعی میکنم به طور مختصر به سوالتان پاسخ دهم.
حقیقت این است که من از طرح این ادعا توسط آقای روحانی که ارتباط چندانی با دیگر موضوعات و مطالب ذکر شده در گفتگو با جام جم ندارد؛ شگفتزده شدم. خبرنگار در صدد است نظر انتقادی طیف وسیعی از مورخین و صاحبنظران را به شیوهی تاریخنگاری سید حمید روحانی مطرح کرده و نظر ایشان را جویا شود. آقای روحانی در مقام دفاع از خود منکر دخالت حب و بغضهای شخصی در پژوهشهای تاریخاش شده و ابتدا به یک موعظه و یک پند اخلاقی میپردازد: "... اما كساني كه مشغول نوشتن تاريخ هستند، اگر واقعا در زمينهی نگارش تاريخ دچار حب و بغض باشند، در اين دوره و زمانه فقط خودشان را رسوا ميكنند ..." و سپس به دو اشکال مهم در خاطرهنویسی و خاطرهنویسان این دوران اشاره کرده و میگوید: " ... در خاطراتي كه الان منتشر ميشود، چند اشكال وجود دارد؛ يكي اينكه افراد دچار اشتباه ميشوند. مثلا يك مسالهاي را كه به 15 خرداد مربوط بوده است به دوران انقلاب ربط ميدهند يا بالعكس. ... اين مساله قابل تحمل است؛ اما بعضيها وقتي خاطرات خود را منتشر ميكنند، دچار نوعي خودنمايي، خودبيني و منيت ميشوند ... و حتي سعي ميكنند خود را همتاي امام نشان دهند يا اينكه حتي طوري وانمود كنند كه هرچه او ميگفته، امام اجرا ميكرده است. اين چيز خطرناكي است ... اكثر خاطراتي كه الان منتشر ميشود، يا دچار همان اشتباهات تاريخي است كه عرض كردم، يا دچار همين موضوع دوم است كه جنبهی خيانت دارد ..."
ولی ناگهان میفرمایند:
"... الان بعضي از بزرگاني كه خاطرات خود را منتشر كردهاند، به هر حال در انقلاب نقش اساسي داشتهاند ... من مثالي براي شما ميزنم. آقاي صادق طباطبايي در خاطرات خود كه از سوي موسسهی تنظيم و نشر آثار حضرت امام منتشر شده است، ميگويد كه من در نجف رفتم و به امام گفتم كه آقاي روحاني، امام موسي صدر را صهيونيست ميداند. امام با شنيدن اين حرف بسيار ناراحت شد و چندين بار بر زانويش زد و شب هم هنگامي كه داشت نماز ميخواند، در نماز شك كرد. يعني چه؟ موقع نماز جماعت مغرب و عشا، در نماز شك كرد. اين سخن آقاي صادق طباطبايي اينطور وانمود ميكند كه امام اينقدر بياراده است كه نميتواند در برابر آدمي چون سيدحميد روحاني كه اينطور بيپروا در مورد امام موسي صدر صحبت كرده است، بايستد و در دهان او بزند. بعد هم ميبينيم كه حميد روحاني در كنار امام ميماند و در پاريس هم در كنار اوست و به ايران هم ميآيد و بعد هم امام به او حكم ميدهد...
در ادامه، آقای روحانی در صدد بر میآید اظهارات و گلهی مرا به امام، خلاف واقع برشمرد و میگوید، اگر چنين اتفاقي افتاده بود و آقاي طباطبايي چنين مطلبي را به ايشان اطلاع داده بود، بلافاصله من راميخواست و در دهانم ميزد و ميگفت برو ديگر اين طرفها پيدايت نشود!
همانگونه که گفتم، من ربطی بین این دو خطر عمده که از دید آقای روحانی به خاطرهنویسان این دوران مربوط است، با این قصه که به طور ناقص و کاملاً مخدوش از قول من به امام و عکسالعمل امام خمینی نقل میکنند، نمیبینم. در مطلبی که ایشان به من نسبت میدهد، نه خطر نوع اول – که به تاریخ و زمان حوادث راجع است - دیده میشود و نه نشانههائی از انگیزهی خود بزرگبینی و خود را همردیف امام دانستن، که به قول ایشان "همين موضوع دوم است كه جنبه خيانت دارد". حال چرا در چنین حال و هوائی ناگهان به یاد قصههای دوران جوانی و نظرات افراطی و به دور از انصاف و تقوای سیاسی خود میافتند، نمیدانم.
من برخلاف آقای روحانی چنین عادتی ندارم که با تکیه بر تخیلات خود به دنبال "نیتخوانی" در افراد باشم و در توضیح مطالب به خیالپردازی روی آورم. اما شاید قرائن تاریخی و سیاسی موجود در جهان اسلام به ما کمک کند که طرح مسئلهی امام موسی صدر را از سوی ایشان، آنهم در این زمان که به طور فزایندهای مورد عنایت همگان است، نوعی تلاش آقای روحانی بدانیم برای تبرئهی خویش از نظریات گذشتهشان، که هتاکانه، بسیار افراطی، غیر منصفانه و به دور از تقوی سیاسی بوده است.
اما متأسفانه نکتهای که در همین تلاش ایشان بسیار برجسته است، تکرار همان روحیهی بیانصافی و برخوردار از حب و بغض شخصی و عدم دقت در نقل قولها و نتیجهگیریهای غیر مرتبط و غیر اصولی است. ایشان صراحتاً مدعی است که من به امام گفتهام: "آقاي روحاني، امام موسي صدر را صهيونيست ميداند. امام با شنيدن اين حرف بسيار ناراحت شد و چندين بار بر زانويش زد و شب هم هنگامي كه داشت نماز ميخواند، در نماز شك كرد". آنچه من در جلد اول و سوم کتاب خاطرات خود در نقل این داستان آوردهام و قبلاً نیز در ده دوازده سال پیش در گفتگوی مفصل خود با شما بیان کردهام – که همان وقت در نشریهی دانشگاه مفید قم و نیز روزنامهی همشهری چاپ شد - ، با این خلاصهگوئی و نقل ایشان بسیار متفاوت است.
من در نقل این داستان، به جلسهای در نجف و در جمع تعدادی از یاران امام با ذکر نام میزبان و حاضران اشاره کرده و شمهای از گفتگو های آن محفل را بیان کرده بودم [1]. از جمله این که در دیدار روز بعد خود با امام به ایشان گفتم که چرا منسوبان و نزدیکان شما به خود اجازه میدهند نسبت به شخصیتهای محترم دینی و علمای تلاشگر اینگونه توهین و افترا روا دارند؟ از جمله این که "آقای زیارتی (سید حمید روحانی)، آیت الله سید محمد باقرصدر و نیز پسر عموی ایشان امام موسی صدر را از عوامل امپریالیسم و صهیونیسم و نیز در جاهای دیگر از عوامل موساد و ساواک و سیا و یا طرفدار شاه و ... معرفی میکند"...
البته اینگونه اظهارنظرهای آقای روحانی به آن محفل و این عبارات منحصر نمیشود. خود شما موارد زیادی را نام میبرید که نشان از این روحیه و تفکر – لااقل در آن زمان - آقای سید حمید روحانی دارد.
ملاحظه میکنید؛ عامل صهیونیسم و امپریالیسم و یا کارگزار موساد و سیا و ... بودن، غیر از "صهیونیست" بودن است. ایشان آن روزها امام صدر را عامل امپریالیسم و ... مینامید و دلیل این اتهام را آن میدانست که "آقای صدر آن قدر زیرکانه عمل کرده که رد پائی از خود برجای نگذاشته است"! میبینید؟ بر اساس منطق آقای حمید روحانی، اینکه از کسی به دلیل رفتار زیرکانهاش هیچگونه ردپائی و سندی در ارتباط با سازمانهای جاسوسی نداریم، نشانهای است بر عامل بیگانه بودن او! آقای روحانی که اینک تغییر عقیده داده و به صراحت میگوید: "البته نعوذ بالله هرگز چنين نبوده است"، یعنی این عقیده را نسبت به امام صدر نداشته است، خوب میداند که اظهارات او در ان زمان و تا همین امروز نه تنها فراموش نشده، بلکه نوشتهها و سخنها و گفتههای ایشان همه جا یافت میشود. لذا عبارت را تغییر داده و عامل امپریالیسم و صهیونیسم بودن را به "صهیونیست" بودن ( یعنی یهودی نژادپرست) تبدیل میکند که بتواند راحت ادعا کند "البته نعوذبالله هرگز چنين نبوده است".
در نقل اظهارات من نسبت به عکس العمل امام ازشنیدن ادعاهای سخیف ایشان، آقای روحانی یک بیانصافی دیگر و یک خلاف دیگر نیز مرتکب شده است. من در تمام مواردی که این قصه را شرح دادهام، نه تنها مشاهدات خود بلکه اظهارات دوستان آقای روحانی را در مورد ناراحتی شدید امام نقل کرده و حتی در کتاب خاطرات خود ذکر کردهام که امام چند روز بعد در درس خارج فقه خود، به سفر چند روزهی من به نجف و نیز به همین موضوع اشاره کرده و ضمن شماتت و اعتراض به این رفتار آقایان، آثار سوء اینگونه خلقیات را در اذهان جامعه و ... بیان کرده بودند. (در صحیفهی امام و نیز کوثر، شرح این قصه و اظهارات امام آمده است). اما میبینیم که آقای روحانی، عکسالعمل امام را از قول من فقط به "بر روی پای خود زدن" منحصر کرده است و در نهایت تعجب میگوید: "يعني چه؟ - که - موقع نماز جماعت مغرب و عشا، در نماز شك كرد؟ اين سخن آقاي صادق طباطبايي اينطور وانمود ميكند كه امام اينقدر بياراده است كه نميتواند در برابر آدمي چون سيدحميد روحاني كه اينطور بيپروا در مورد امام موسي صدر صحبت كرده است، بايستد و در دهان او بزند". آنگاه به کلی منکر موضوع شده و از این که امام خمینی پس از شنیدن توهینهای ایشان به امام صدر توی دهان ایشان نزده است، نتیجه میگیرد که مسئله این نبوده است: "... اگر چنين اتفاقي افتاده بود و آقاي طباطبايي چنين مطلبي را به ايشان اطلاع داده بود، بلافاصله من را ميخواست و در دهانم ميزد و ميگفت برو ديگر اين طرفها پيدايت نشود"...
حال نمیدانم آقای روحانی اظهارات شماتتگونهی امام را در جلسه درس خود، با اشاره به سفر من و گفتههای آقایان و ... چگونه ارزیابی میکند؟ نقل مطلب در صحیفهی امام و در مجلدات کوثر که دیگر نمیتواند خلاف باشد! آیا این بار این امام است که خلاف میگوید و در مقدمهی درس خود به گفتههای من اشاره میکند؟
همانطور که گفتهاید؛ با این که بیش از دوازده سال از انتشار این مطلب میگذرد و من نام شاهدان ماجرا را نیز بیان کردهام، تا کنون هیچ کدام از آنان که خوشبختانه همگی – جز یک نفر – در قید حیات هستند، اعتراضی یا اصلاحیهای یا تکذیبیهای اظهار نکردهاند. حتی به خاطر دارم که یکی دو تن از یاران آن موقع امام در گفتگوی با شما که در جلد دوم عزت شیعه آوردهاید، به اشتباهات آن موقع خود و دوستانشان در قضاوت نسبت به امام صدر معترف بوده و آن را دلیلی بر نا آگاهی و خامی و عدم احاطه خود بر مسائل و حوادث سیاسی آن روز و نیز شیطنتهای مرموزانه تنی چند از ایرانیان غشدار و کینهورز و حسود دانستهاند.
بد نیست در همین ارتباط به یک قصه دیگر نیز اشاره کنم. چند سال پیش همین مورخ و پژوهشگر محترم - آقای روحانی - در مجلهی 15 خرداد به مطلبی که من در گفتگو با "یاران شاهد" در مورد مرحوم حاج سید مصطفی خمینی اظهار کرده بودم، معترض بوده و در پاسخ به یک خواننده – البته با توجه به سیاق مطلب و عبارات آن، ظاهراً «خواننده» خود ایشان بود!! - ضمن نفی ادعای من، انواع دلائل تخیلی و غیر تخیلی و انگیزههای مختلفی را برای اظهار نظر من ذکر کرده بود. زمانی که من به آن نوشتهی ایشان پاسخ داده و موارد خلاف و دروغهایشان را بر شمرده و برایشان ارسال کردم؛ هیچگاه آن پاسخ را بر خلاف عرف و قانون و اخلاق مطبوعاتی منتشر نساختند.
سؤال: آقای سید حمید روحانی در گفتگوی فوقالذکر خود با روزنامهی جامجم از اتهام «صهیونیست خواندن امام صدر» به خدا پناه برده است. این در حالی است که ایشان در ص (512) از جلد سوم کتاب «نهضت امام خمینی» با صراحت تأکید کرده است: «سازمان امل نقش نخستین كمربند امنیتی اسرائیل در جنوب لبنان را بازی میكند و باند سعد حداد مأموریت دومین كمربند امنیتی را در آن منطقه بر دوش دارد. این دو كمربند امنیتی تا به امروز در جنوب لبنان استوار مانده است»! به نظر حضرتعالی این دو موضع متفاوت آقای سید حمید روحانی آیا با هم قابلجمع است؟ آیا میتوان سخنان اخیر آقای روحانی را یک تغییر موضع قلمداد کرد؟ آیا آقای روحانی پس از گذشت این سه چهار دهه، واقعا به اشتباهات خود در قبال امام صدر پی برده است؟ اگر چنین است، اسباب این تغییر موضع آقای روحانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
همانطور که گفتم، اینگونه اظهارنظرهای سخیف و بیباکانه و به دور از تقوای سیاسی و افراطی ایشان منحصر به آن جلسهی یاد شده در نجف نیست. در همین کتاب "نهضت امام خمینی"، غیر از اسناد و مدارک فراوانی که انصافاً ایشان در گردآوری آنها بسیار زحمت کشیده است، با هر تفسیر و تحلیلی که مواجه میشوید، نشانههایی از این حب و غرض را به کرات و به وضوح مشاهده میکنید. این گونه بیانصافیها و تهمت زدنها و برچسب زدنها در نوشتههای ایشان به حدی زیاد است که خبرنگار جامجم در همین گفتگوی خود با آقای روحانی، نظرات منتقدین به شیوهی ناصحیح تاریخنگاری ایشان را با ایشان در میان میگذارد و ایشان را حسابی به چالش میکشاند. حال فرض کنید ایشان بتواند آنچه را که من از نظرات ایشان به امام خمینی گفتهام تحریف بنامد و با گفتن یک "نعوذ بالله" از آن هتاکیها و بیتقوائیهای خود تبری بجوید؛ با نوشتههای خود در جلد سوم کتاب "نهضت امام خمینی" – که از آن یاد کردید – چه میتواند بکند؟
آقای روحانی ابائی از این نداشت که در جزوات و نوشتهها و یادداشتها و حتی در پارهای جلسات عمومی خود، دکتر چمران و امام صدر را هدف توهینها و ستمهای ناروای خود قرار دهد و به تأسی از آقای جلالالدین فارسی ردپای امپریالیسم و ساواک و... را در آرمانهای آنان و نیز در سازمانهایی که با اشراف و یا مدیریت آن بزرگان و در خدمت مردم مظلوم انجام وظیفه میکرد، جستجو کند. علاوه بر قاطبهی مورخین و پژوهشگران، اصولاً تمامی دوستان و یاران قدیم ایشان به شیوهی تاریخنگاری و تفسیرهای تاریخی ایشان معترض بوده و بارها این مطلب را به ایشان گوشزد کردهاند. بی جهت نیست که تقریباً همگان در مجموعهی سه جلدی "نهضت امام خمینی" جز اسناد فراوان و مهم تاریخی را که حقیقتاً با مرارت و قبول زحمات بسیار زیاد گرداوری کرده است، برای توضیحات، تحلیلها، تفسیرها وگزارشهای پزوهشی ایشان ارزش چندانی قائل نیستند. همانطور که گفته شد و در چالش خبرنگار جامجم نیز به وضوح مشاهده میشود، حب و بغضهای فردی و خصومتهای بیدلیل و نگرشهای مشحون از سوء ظنهای عجیب و غریب را همگان از شیوههای رایج و همیشگی آقای روحانی میدانند. جالب اینجاست که خود ایشان به صراحت به انزوا و تنهائی خویش اعتراف دارد؛ ولی آن را دلیل روحیهی آزادمنشی خویش میداند: "... متاسفانه يا خوشبختانه اين روحيه آزادمنشي كه در من وجود دارد باعث شده است كه هيچكس از ما راضي نباشد، نه چپ، نه راست، نه اصولگرا و نه اصلاحطلب، هيچكس نميتواند با ما كنار بيايد و اين باعث شده است كه ما تنها بمانيم" ...
حال که در این گفتگو بر خلاف حقیقت موجود و اسناد و مدارک فراوان و در تناقض با ادعاهای پیشین خود – که نمونهای از ان را شما در تألیفات ایشان نام بردید - از ادعاهای پیشین خود علیه امام موسی صدر فاصله میگیرد، من این تبری جستن و آن اظهارنظرات را با هم قابل جمع نمیبینم؛ مگر این که نشانههائی بیابیم که ایشان طی این چند دهه با مشاهده و مطالعه و تفکر بیشتر، به اشتباهات خود واقف شده و تغییر عقیده داده است. این امر گرچه فی نفسه امری مبارک است، اما به شرطی که در نقد بیان نظرات آن روزگار خود صداقت به خرج داده و عین حقیقت را بیان کند. در اینصورت نه تنها نشانههائی از شناخت حقیقت را در گفتار و نوشتههای ایشان باید ببینیم و البته از آن تقدیر کنیم، بلکه تغییر رویه را در ذکر وقایع و تغییر روحیه را در ارزیابی حوادث، در ایشان به وضوح مشاهده کنیم. آنچه از ایشان در این گفتگوی با جامجم دیده میشود، تداوم همان راه و رسم غیر اخلاقی و ادامهی همان شیوههای برچسبزنی و "نیتخوانیهای بدبینانه" است. این "نعوذ بالله" گفتن و از ادعاهای پیشین خود حسب ظاهر فاصله گرفتن را نمیتوانم نشانهای بر تغییر دیدگاه و منش اصولی ایشان بدانم. کما این که میبینید در همین گفتگو با جامجم، از همان شیوههای ناشیانه و تحریفآمیز همیشگی خود بهره برده و مطالب خلاف واقع و نادرستی را به من نسبت داده است ...
اما وجود یک احتمال را گرچه ضعیف ولی بعید و دور از ذهن نمیدانم وآن شرایط موجود در جهان اسلام و خصوصاً در کشور لیبی است. شاید آقای روحانی نگرانی دلهای مشتاق مسلمآنان جهان را نسبت به سرنوشت امام صدر در این روزگار مشاهده کرده و در درون خود به نوعی بازنگری در مبانی اندیشه و تحلیلهای سیاسی خویش روی آورده است. اگر چنین احتمالی صحیح باشد، باید در اینده شاهد "نعوذ بالله" گفتنهای دیگر و تبری جستن بیشتر ایشان از آراء گذشتهشان باشیم.
سؤال: تصور حقیر تاکنون این بوده است که انتقادات تند آقای روحانی در گذشته به امام صدر و شهید آیتالله سید محمد باقر صدر، به اقتضای سنین جوانی آن روزگار ایشان و از روی دلسوزی و بلکه علاقهی مفرط ایشان به شخص حضرت امام و ذوب شدن در آن بزرگوار بوده است. نوع واکنش حضرت امام را نیز آنطور که نقل فرمودید، در قامت یک رهبر روحانی و معلم اخلاق، قابل تفسیر میدانسته و میدانم. اما سخنان اخیر آقای روحانی به نظرم تشریح این موضوع مهم اخلاقی و تربیتی را برای جوانان امروز جامعهی ما ضروری ساخته است که واقعاً برخورد حضرت امام با افراد مخلص اطراف خود، که گاهی از روی جوانی و کمتجربگی دچار اشتباهات نیز بزرگ میشدند، چه بود؟ سخنان اخیر آقای روحانی ممکن است ناخواسته این شائبهی ناروا را در اذهان جوآنان امروز ما ایجاد کند که حضرت امام خطای افراد حتی دلسوز و فاقد سوءنیت را نمیبخشیدند و بلکه بالعکس، با روحیهای خشن و بلکه نوعی بداخلاقی سیاسی، به سرعت در دهان آنها میکوبیدند (!) و سپس آنها را از تشکیلات خود اخراج میکردند! در این خصوص چه نظری دارید؟ روش حضرت امام آیا مبتنی بر ظرائف تربیتی و اخلاقی بود، یا از نوع بداخلاقیهای سیاسی رایج در جامعهی امروز ما؟ آیا ترسیم چهرهی حضرت امام به عنوان یک رهبر خشن، گرفتار بد اخلاقی سیاسی و فاقد بزرگمنشی معمول رهبران دینی بزرگ تاریخ، جفای به ان بزرگوار و جوآنان امروز و فردای جامعهی ما نیست؟
احسنت؛ به نکتهی خوبی اشاره کردید. این اظهارات آقای روحانی نشان میدهد که ایشان اصولاً با روحیهی بزرگمنشی و بردباری و گذشت و مدارا، بیگانه است. طوری که اگر در کسی چنین روحیهی گذشت و اغماض را مشاهده کرد، آن را دلیل ضعف و یا کمظرفیتی آن شخص میداند! جالب است که اینجا بدون هرگونه رابطه و سنخیتی در علت و معلول، گفتههای مرا – که به غلط بازگو کرده است – نشانهای از ستم به امام میداند. در حالی که همین اشکال دقیقاً متوجه خود ایشان است. عکسالعمل امام نسبت به گلهای که من از رفتار آقای روحانی کردم، خود نشان از وجود روح چند بعدی در ایشان دارد. امام در پی نقل مطالب من، در حالی که به شدت و به حق از اظهارات سخیف و ناپختهی فردی منسوب به خود آنهم نسبت به دو تن از شخصیتهای ممتاز جهان اسلام ناراحت میشود، به حدی که شیاع این نوع تفکر را علاوه بر تخریب وجههی روحانیت و حوزهی نجف، عاملی در جهت دور شدن روشنفکران مذهبی غیر روحانی از روحانیون متعهد و زمانشناس و همه سو نگر میبیند، از فرط همین ناراحتی است که سهواً نماز مغرب را در جماعت - به گفتهی آقای حسن کروبی - چهار رکعت میخواند و به این اکتفا نکرده، دو سه روز بعد در درس خود به این موضوع به گونهای مشروح پرداخته و این گونه موضعگیریها را خلاف عقل و شرع دانسته و شیطان و هوی نفس را دخیل در این روحیه بر شمرده و به شدت نسبت به آن هشدار میدهد. مشروح بیانات امام را در این زمینه، به نقل از مجلدات کوثر و صحیفهی امام، به این نوشته پیوست کردهام. عجیب است که آقای روحانی، همهی این راههای تربیتی امام را نادیده انگاشته و فقط به "بر سر زانو زدن" امام اکتفا میکند.
سؤال: این روزها از یک طرف آقای سید ابوالحسن بنیصدر به تکذیب خاطرات سیاسی حضرتعالی پرداخته است و از طرف دیگر همین آقای سید حمید روحانی. از اینکه مورد خشم و حملهی نمادهای دو طیف به ظاهر متضاد (!) افراطگری، خودمحوری، نیتخوانی و بیانصافی واقع شدهاید، چه احساسی دارید؟ آیا هیچ نوع تشابهی در انگیزهها و روشها مشاهده نمیکنید؟
استاد: این هم نکتهی قابل توجهی است که بدان پرداختهاید. به هیچ روی قصد خودستائی ندارم اگر مبتنی بر اسناد و مدارک به این حقیقت اشاره میکنم، که در طی متجاوز از سی سال که به نقل تاریخ و بیان خاطرات و ذکر حوادث قبل و بعد از انقلاب پرداختهام، تا کنون به یک تکذیبیهی اصولی یا ادعای مستدل تحریف برخورد نکردهام. در دو موردی هم که به آن اشاره کردهاید، خوشبختانه با ایرادات و ادعاهای واهی مواجه هستم. در مورد ادعاهای واهی آقای بنی صدر پاسخی نوشتم و خطاهای ایشان را نمایان کردم. ولی ایشان دوباره در نقد جوابیهی من به ذکر نکاتی پرداخته است که در واقع جز تأیید واهی بودن ادعاهای اولیهی ایشان نمیباشد. اینجا هم که آقای روحانی، بی مناسبت با موضوع گفتگوی خود با جامجم، ناگهان ذهن خود و خواننده را متوجه به گلهای میکند که من از اظهارات خلاف حقیقت و به دور از منطق و اخلاق انسانی ایشان به امام خمینی کرده بودم. عجیب این است که اینجا هم آقای روحانی در نقل گفتههای من، نه تنها امانت در نقل قول را رعایت نمیکند، بلکه عامداً و بر اساس اغراضی خاص، به دروغ و خلافگوئی متوسل میشود و با یک سفسطهی پوچ میکوشد جهت اعتراض مرا از خود متوجه امام خمینی کند.
اینکه این اتهام دروغین و سخیف تحریف توسط ایشان با ادعاهای واهی آقای بنیصدر در یک تقارن زمانی صورت میگیرد، تصور نمیکنم به هم مربوط بوده و از یک همآهنگی قبلی نشأت گرفته باشد. لااقل تا الان نشانهای بر وجود نوعی ارتباط میان این دو نمیبینم؛ گرچه به قول شما، در انگیزه و روش و محتوای هر دو ادعا، شباهتهای فراوانی مشاهده میشود.
از احساس من نسبت به حرکت همزمان این دو طیفِ به ظاهر متضاد پرسیدهاید. در جواب باید عرض کنم: بیش از آن که دنبال انگیزههای مشترک این دو طیف بیگانه با هم باشم، از بیاساس بودن و بیپایه بودن ادعاهای اینها متعجبم. واقعاً نمیدانم کسی همچون آقای بنیصدر چه سودی از این گونه موضعگیریهای واهی نصیب خود میکند. شما گفتید که پاسخ مرا به ایرادات ایشان خواندهاید. خوانندگان این سطور نیز میتوانند به نشانیها و لینک هائی که دادهام [2] رجوع کنند و خود به وضوح به واهی بودن و بیاساس بودن آن ادعاها پی ببرند.
مایلم همین جا این مطلب را نیز ذکر کنم که آقای بنیصدر بعد از دریافت پاسخ من به ادعاهای خود، در بارهی هرکدام از جوابهای من مجدداً مطالبی نگاشته و از من خواسته بود اگردر جائی توضیحات خود را منتشر کردم، جوابیهی ایشان را نیز عیناً درج کنم. زمانی که من مطالب را برای شمارهی نوروزی مجلهی «نسیم بیداری» فرستادم، آنها تصمیم گرفتند جوابیهی ایشان را با توضیحاتی که من مجدداً به آن یادداشتها داده بودم، به دلیل حجم بالای مطالب در شمارهی بعد منتشر کنند. ولی آقای بنیصدر بی عنایت به این حقیقت، با ذکر مقدمهای که نشان از روحیهی "نیتخوانی" ایشان دارد نوشتهاند، دلیل این که من به سفارش ایشان عمل نکردهام، این است که ادعاهای ایشان را پذیرفتهام و در برابر استدلالهای ایشان پاسخی نداشتهام! قضاوت در مورد این نوع استدلال را به خوانندهی آگاه و با شعور وا میگذارم.
پیوست یک (سخنان امام خمینی در ابتدای جلسهی درس خارج فقه مورخ 12/12/49 در نجف):
در اين جلسه امام در مقدمهی درس مىگويند [3]:
«بنده مىخواستم امروز مباحثه بكنم، لكن ديروز دو نفر از آقايان آمدند و مطالبى گفتند كه موجب تأسف شد و لازم شد كه من يك تذكراتى به آقايان عرض كنم ... من نمىدانم كه اين اختلافات سر چيست؟ ...
من متأسفم كه يك نفر جوان از اروپا آمده بود اينجا، يكى دو دفعه با من ملاقات كرد، و شايد هفت هشت روز، پنج شش روز، هفت هشت روز، يك همچو چيزى، خيلى كه اينجا بود، به يكى از آقايان گفته بود ـ به من صحبتى نكرد ـ به يكى از آقايان گفته بود كه خوب شد كه من كه آخوندزادهام، آمدم نجف. اگر يك كس ديگرى مىآمد و اين وضع را مىديد، چه مىكرد؟ من نمىدانم كه در اين چند روز، در اين چهار پنج روز، يك نفر، يك آدم محصل خارجى كه از سنخ ما هم نيست [يعنى روحانى نيست] ولو پدرش از سنخ ماست، خودش از سنخ ماها نيست، اين در اين حوزهی مباركه چى ديده است؟ با چه اشخاصى تماس پيدا كرده؟ آنها چه مطلبى به اين جوان گفتهاند كه بايد اظهار تأسف كند؟ يك نفر آدم محصل جديد اظهار تأسف كند از اينكه چرا وضع نجف اينطور است! ... اگر يك دستهايى در كار باشد و شما را همين دستها وادار كند با هم جبههبندى كنيد ... و خداى نخواسته اگر راست باشد اين مطلب ... دستهاى ناپاكى هم اينها را دامن بزند و اين آتش را روشن كند ... علاوه بر اينكه ما در دنيا كاذب مىشويم و نجف ساقط مىشود؛ نه من و شما تنها، يك حوزهی هزار سالهی دينى ساقط مىشود؛ يك اشخاص عالم متدين ... اينها هم در جامعه ساقط مىشوند ... انسان خودش را بازى مىدهد كه من در فلان جبهه كه واقع شدم، تكليف شرعى اقتضا مىكند! تكليف شرعى اقتضا مىكند كه انسان اهانت كند به مسلمين؟ اهانت كند به ملاّ ... به همجنس خودش؟ اين تكليف شرعى است؟... اينها هواى نفس است ... اگر ما به جان هم بيفتيم و من آن را تكفير كنم، او من را تكفير كند، هر دومان ساقط بشويم ... ملت هم از دست ما مىرود، چنانچه رفته است حالا ... اگر نباشد كه حب دنيا و حب نفس در ما همچو غلبه كند كه نگذارد حقايق را ببينيم، نگذارد واقعيات را ملاحظه كنيم، سدّ راه هدايت ما بشود ... همه وسايل براى اين است كه ايمان را از انسان بگيرد ... براى چى شما نزاع با هم داريد؟ آخر چهتان است؟ چه دشمنى با هم داريد شما؟ ... دعواى شما پيش خداى، اعظم از همه معاصى است ... براى اينكه يك جامعه را شما به گند مىزنيد. يك نجف را شما ساقط مىكنيد در نظر مردم ... شما خيال نكنيد تا آخر عمر بتوانيد با رياكارى كارتان را درست كنيد ... بالاخره كشف مىشود فساد ... چند سال با ريا و تزوير و با خدعه و با فحش به مردم زندگى مىكنيد ... من خيلى خوف از اين مطلب دارم كه يك اشخاصى ... به وسايط، وسايط به واسطه. واسطه به واسطه برسد به اينكه تكليف شرعى درست كنند! تكليف شرعى من اينست كه بايد چه بكنيم ... با اين تكليف شرعى يك فسادى در حوزهی نجف ايجاد بكنند. آنها هم از آدم مىترسند، مىخواهند اين آدمها ساقط بشوند ... آنها بيايند حوزهها را اينطور كنند كه اگر يك جوانى كه براى آيندهی اسلام مفيد هست يا اشخاصى براى آيندهی اسلام مفيد هستند، اينها ساقط بشوند در جمعيت كه نتوانند ديگر فايده بدهند به اسلام و مسلمين ... اين دستهبندىها غلط است. اين دستهبندىها فسق است. حوزهها را ضايع مىكند اين كارها ... دست برداريد ... تهذيب كنيد خودتان را آقا ... اخلاقتان را تهذيب كنيد ... حب دنيا را از دلتان بيرون كنيد ... به ضرر آبروى يك جامعه تمام مىشود، به ضرر آبروى يك ملت تمام مىشود ... دست برداريد از اينطور اختلافات جزئى، كه خيلى مبتذل است ... خودمان اين را نمىفهميم چقدر مبتذليم ... اين حرفها چيست؟ آقا ... شما با نظر رحمت نگاه كنيد به بندگان خدا ...»
پیوستها
[1]. ر.ک. به: خاطرات سیاسی اجتماعی، جلد اول، صص 199 به بعد و جلد دوم، صص 183 به بعد؛ عزت شیعه، جلد دوم، صص 145 تا 147 و فصلنامهی مفید مورخ اسفند 1377 (شمارهی 16).
[2]. ر.ک. به گفتگوی من با روزنامهی شرق مورخ 15 و 17 آبان 1389:
http://sharghnewspaper.ir/Released/89-08-15/424.htm
http://sharghnewspaper.ir/Released/89-08-17/424.htm
ادعاهای آقای بنیصدر را میتوانید در روزنامهی انقلاب اسلامی مورخ 16 آبان ماه 1389بخوانید. همچنین نقل کامل ادعاهای آقای بنیصدر و پاسخ من به آن ادعاها را میتوانید در مجلهی نسیم بیداری، شماره ویژهی نوروز 1390 (اسفند 1389) بیابید.
[3]. ر.ک. به: کوثر؛ جلد اول صص 204 به بعد؛ انتشارات مؤسسهی حفظ و نشر اثار امام خمینی و همچنین جلد اول خاطرات سیاسی اجتماعی؛ صص 199 به بعد.

هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید













