نقد "جریانشناسی فکری ایران معاصر" دکتر خسروپناه و دعوت به مناظره
چندي پيش، پژوهشی در معرفی و دستهبندی جریانهاي فکری معاصر منتشر شد. حجتالاسلام دکتر عبدالحسین
خسروپناه در کتابی با عنوان "جریانشناسی فکری ایران معاصر" این جریانشناسی را منتشر كرده و بهتازگي تلخیص ناقصي از آن به متن آموزشی دانشگاهی تبدیل شده که در طرح ضیافت اندیشه در دانشگاه های سراسر کشور نيز ارائه شد.
در واكنش به انتشار اين متن، دفتر فرهنگستان علوم اسلامي قم كه تحت مديريت حجتالاسلام والمسلمين سيد مهدي ميرباقري اداره ميشود، نقدي با نظارت وي آماده كرده و بهطور اختصاصي در اختيار رجانيوز قرار داده است.
در بخشي از اين نقد آمده است: نویسنده محترم در سالهای اخیر به این موضوع که صبغه فرهنگی- اجتماعی و تاریخی دارد، ورود پیدا کرده و به جای توجه به ظرفیت ها و پتانسیل علمی جریانهای فکری و تلاش برای ایجاد همدلی بین جریانها در جهت افزایش همگرایی برای بازتولید تمدن عظیم اسلامی، همه جریانها را با سلیقه شخصی در نسبت با گفتمان فکری امام و رهبری مورد ارزیابی و داوری، و در نهایت در تقابل با آن قرار داده است.
در ادامه نقد روابط عمومی دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم به جریانشناسی صورت گرفته در این کتاب و نوع ارزیابی نویسنده از جریان فکری دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم آمده است. رجانيوز آمادگي دارد در راستاي تنقيح اين بحث علمي نظرات علمي و پاسخ جناب حجتالاسلام والمسلمين خسروپناه را نيز منتشر كند.
جريان شناسي فکري يا...
ايجاد تغيير و تحوّل در حوزه فرهنگ، مستلزم شناخت صحيح و رصد دقيق فضاي حاکم بر فرهنگ جامعه است. دستيابي به اين شناخت دو شکل دارد: شناخت فرهنگ تخصصي حاکم و شناخت فرهنگ عمومي حاکم. بديهي است که فرهنگ عمومي تابع فرهنگ تخصصي است. به همين روي ايجاد هر گونه تغيير وتحوّل در فرهنگ عمومي از بستر تغيير و تحول در فرهنگ تخصصي ميگذرد. فرهنگ تخصصي نيز از سوي جريانها و نهادهاي فکري و شخصيتهاي تاثير گذارشکل ميگيرد. لذا روشن است که محققين و انديشمنداني که دغدغه شناخت فرهنگ از يک سو و آسيب شناسي آن، از سوي ديگر را دارند، نيازمند جريان شناسي علمي و مستند از فضاي فکري حاکم بر جامعه هستند. به همين روي در سالهاي اخير شاهد انتشار تحقيقات و پژوهشهايي متفاوت در جريان شناسي فكري هستيم؛ پژوهشگران هر يک، با الگو و مدلي ويژه به اين امر مبادرت کردهاند. البته کساني که مدعي جريانشناسي هستند، بايد معيارها و شاخصههاي علمي لازم را در اين شرايط حساس اجتماعي و در امر دقيق و مهم دستهبندي و اشکوببندي فرهنگ تخصصي رعايت كنند، تا بتوانند جريانها را بر اساس واقعيتها و ادله وشواهد مستند تحليل كنند. در غير اين صورت، چنين جريانشناسي، فاقد اعتماد و وجاهت علمي لازم خواهد بود. به نظر ميرسد شاخصههايي که بايد در يک جريان شناسي فکري وجود داشته باشد، عبارتند از:
1ـ استناد به منابع درجه اول يک جريان فکري
2ـ مشخص كردن مدل و الگوي طبقه بندي جريانهاي فکري و تبعيت از معيارها و ملاکهاي علمي در اين امر.
3ـ پرهيز از معيارها، انگها و شاخصههاي سياسي در طبقه بندي جريانها و روشن شدن تفاوت ميان جريان شناسي فکري با سياسي.
4ـ برخورد علمي شايسته و مبتني بر ادله و براهين منطقي در توصيف محتوا و نقادي جريانها و پرهيز از مواجهه احساسي و خطابي نسبت به آنها.
5ـ درک و شناخت حساسيت فرهنگي جريانها ومنزلت و جايگاه آنها در ارتقا و تکامل فرهنگ تخصصي.
6ـ پرهيز از يک کاسهکردن جريانها در قالبهاي تنگ غيرعلمي و شفاف سازي مرزها و جغرافياي معرفتي جريانها وعدم تداخل غير منطقي آنها.
7ـ پرهيز از ايجاد تقابلهاي غيرمنطقي ميان جريانها از يك سو و ميان نظام اسلامي و جريانهاي انقلابي از سوي ديگر.
8ـ نگاه تاريخي به روند، فرآيند و برآيند جريانهاي فکري و علمي.
با نهايت تاسف در ماههاي اخير شاهد تحقيقاتي هستيم که در اين زمينه به چاپ رسيده و فاقد شاخصها و معيارهاي فوق هستند. به ويژه اينکه بعضي از اين تحقيقاتِ فاقد استانداردهاي علمي، که بيشتر به صورت خطابي و در سخنراني به صورت مجموعههاي دانشگاهي عرضه شده بود در قالب کتاب هم عرضه شده و با چاپ انبوه به متن آموزشي دانشگاهي هم تبديل شده است. در يكي از اين كتابها نسبت به بعضي از جريانها از جمله فرهنگستان علوم اسلامي که حدود سه دهه در مسير انقلاب علمي و فرهنگي تلاش كرده و به دستاوردهاي علمي در خور توجه نيز نائل شده است، به آساني و بدون دقت علمي لازم در قالب چند صفحه محدود با توصيفات ناقص و ايجاد تقابل اين جريان با گفتمان رهبري و امام و در پايان با تمسخر و استهزاء، پرونده قطور علمي 30 ساله آن را نزد دانشگاهيان مخدوش کرده است. چنين برخوردي خواسته يا ناخواسته، همان غرضورزيهاي سياسي، سلبي و حذفي در قالب علمي است، كتاب مذکور تحت عنوان «جريان شناسي فکري ايران معاصر» توسط دکترعبدالحسين خسروپناه نوشته شده است و نويسنده و پژوهشگر محترم که تخصصاش در حوزه فلسفه و کلام است در سالهاي اخير به اين موضوع، که صبغه اجتماعي، فرهنگي و تاريخي دارد، ورود پيدا کرده و در اين كتاب نويسنده محترم به جاي توجه به ظرفيتها و پتانسيل علمي جريانهاي فکري و تلاش براي ايجاد همدلي بين جريانها در جهت افزايش همگرايي براي باز توليد تمدن عظيم اسلامي، همه جريانها را با سليقه شخصي در نسبت با گفتمان فکري امام و رهبري مورد ارزيابي و داوري و در نهايت در تقابل با آن قرار داده است. اين روش به جريان شناسي سياسي شبيهتر است تا جريان شناسي فکري و علمي. زيانبارتر اينكه هم اينك تلخيصي ناقص از آن متن درسي قرار داده شده است، در اين جا به اجمال مواضع اين كتاب را نسبت به فرهنگستان علوم اسلامي بررسي ميكنيم.
1ـ اين تحقيق فاقد استنادات به منابع درجه اول فرهنگستان است و تنها به دو منبع درجه دو اکتفا کرده است. در بعضي از موارد نيز به گفتهها و شنيدهها، بدون استناد علمي توجه کرده است. اين نقص در جريان شناسي فکري، يک نقص اساسي است و متن تحقيق مذکور را بيشتر خطابي و احساسي نشان ميدهد.
2ـ نويسنده محترم جريانهاي فکري- فرهنگي را با توجه به عرصههاي هنري، فلسفي، دينپژوهشي، ادبي و سياسي تقسيم کردهاند و براي اين که اين تقسيمبندي از شمول بيشتري برخوردار باشد، جريانهاي فكري به گونهاي تيپشناسي و دستهبندي شدهاند كه دغدغهشان در برقراري نوع نسبت و موضعشان با دين و مدرنيته و همچنين توصيف و تحليلي كه از علل عقبماندگي جهان اسلام ارائه كردهاند، در نظر گرفته شده است. در حالي که به طور منطقي جريانشناسي فکري را نميتوان با روش «سلب و ايجابي» و به عبارتي «سياه و سفيد» كردن و نگاه «صفر و يک» انجام داد؛ زيرا جريانهاي فکري و فرهنگي هرچند متناسب با آرمان بلند و مهم تشکيل تمدن اسلامي، قابليت تفکيک و طبقهبندي کلان دارند، اما در عين حال در ذيل اين طبقهبندي هم نميتوان آنها را با روشي سلب و ايجابي دستهبندي كرد. در بين گروهها طيفي ازجريانها را ميتوان مشاهده كرد که به لحاظ فكري در موضوعاتي مواضع مشترك دارند اما در هر موضوعات ديگر مختلف ميانديشند. جالب اينكه در اين اختلاف يا آن اشتراك نيز «صفر و يك» نيستند بلكه چون از پايگاه فكري- فرهنگي گوناگوني به موضوعات مينگرند، آنها را به نسبتي ميپذيرند يا به عبارت بهتر در موضعي يا نسبتي قبول دارند و در نسبت ديگر آن را نميپذيرند.
3ـ نکته ديگر اينکه ايشان برخلاف توصيه خودشان به ضرورت برخورد علمي و فرهنگي با جريانهاي فکري، کوشيدهاند تا با انگزنيهاي سياسي، برخي از جريانهاي فکري انقلابي و فعال همچون فرهنگستان علوم اسلامي قم را کماهميت جلوه دهند؛ ايشان در يک اتهامزني حيرتآور، و بدون يک تحقيق جامع و مستند تاريخي، برخي از آن جريانها را در مقابل پارهاي از آموزههاي فلسفي و سياسي امام(ره) و رهبري قرار دهند. به عبارت ديگر ايشان گفتمان امام و رهبري را درحوزه دين و تجدد، معيار و ملاک طبقه بندي ساير جريانها قرار داده است.
يعني بدون نگاه جامع به منظومه فکري امام و رهبري، با نگاه برشي وانتزاعي از بيانات اين بزرگواران، رويکرد فرهنگستان در بحث دين وتجدد را در مقابل با گفتمان امام و رهبري قرار داده است. درحالي که چنين تصوري از تقابل، مبتني بر مصادره به مطلوب گفتمان امام و رهبري به برداشت شخصي نويسنده محترم است. بديهي است با همين شيوه غلط براساس برداشتي ديگر ميتوان برداشت ايشان را مقابل نظر رهبري و امام به حساب آورد. به نظر ميرسد اين برخورد سياسي در حقيقت پنهان شدن پشت شخصيتهاي محبوب فرهنگي و سياسي، نوعي فرار از مواجهه منطقي با مسائل است و به عبارت بهتر برداشت و رويکرد خود رادر ذيل شخصيتهاي فرهنگي و سياسي پنهان کردن است.
4ـ نويسنده محترم تتبع و تحقيق كاملي در متون علمي فرهنگستان نداشتهاند، بنابراين توصيف و گزارش جامعي ارائه نكردهاند و محورها و اجزاي مهم اين منظومه فكري را جا انداختهاند، به همين دليل تصوير مخدوشي از مباحث نمايش دادهاند. مثلاً ايشان رويکرد فرهنگستان در مواجهه با تجدد را سلبي و نفياي مطلق بيان ميکند در حالی که در انديشه فرهنگستان چنين چيزي ممکن نيست. بلکه در شرايط گذار استفاده و بهرهگيري مشروط و مدلمند براي رسيدن به شرايط مطلوب اصل است. در حوزه مباحث معرفت شناختي نيز فرهنگستان را به انکار مطلق صدق و کذب و اصل تناقض متهم ميکنند، در حالي در نظام فکري فرهنگستان علوم اسلامي، اين دو موضوع از جايگاه منطقي خاصي برخوردار هستند. در نحوه تقرير و توصيف ساير مباحث فرهنگستان همچون تفسير و تحليل فلسفه چگونگي، حد فلسفي آن، نسبت عليت و فاعليت، خلط کردن بين ايمان گرايي افراطي غربي با ايمان گرايي معطوف به عقلانيت يا عقلانيت معطوف به ايمان در نگاه دفتر فرهنگستان نيز اين كم دقتي و بي حوصلگي مشاهده ميشود.
اساساً تجميع مسائل پيچيده فلسفي و معرفتشناختي و دينشناختي در چند عبارت ناقص بسيار غير منطقي است.
5ـ با توجه به آنچه گفته شد، اين نحوه جريانشناسي براساس الگو و مدل پيشنهادي نويسنده عملاً بعضي از جريانهاي درون نظام را به ايجاد تقابل و شکاف با جريانهاي فکري هم جبهه سوق ميدهد. و بلکه اين جريانها را در تقابل فکري و سياسي با حاکميت و رهبران سياسي محبوب، قرار ميدهد. بهجاي ايجاد همدلي جريانهاي علمي با دستگاه حاکميت و رهبران با تفسير غلط از جريان ها، درون نظام شکاف فرهنگي به وجود ميآورد كه بيانگر اين است که نويسنده به جايگاه و منزلت وحساسيت جريانهاي فرهنگي كمتوجه بودهاند. ايجاد ترديد و افشاندن بذر شک، در دل دانشآموختگاني که به يک جريان فکري در امرتحول و انقلاب فرهنگي اميد بستهاند، ممكن است موجب دل سردي از نظام و آينده آن شود.
6ـ در اين جريان شناسي اساساً، توصيف دقيق و کاملي از شخصيت محوري اين جريان يعني سيد منير الدين حسيني شيرازي نشده است، بايد در مدل شخصيت شناسي ايشان، اصلاح لازم به عمل آيد به ويژه اينکه بايد گفتمان فکري ايشان، در يک روند و فرايند منطقي تحليل شود. تا بتوان برايند، تلاش فکري ايشان و شاگرادنشان را، در اين سه دهه ارزيابي دقيق علمي كرد.
ارزيابي علمي راهكارهايي دارد كه شايد بتوان مناظرههاي علمي را يكي از كارآمدترين آنها دانست. گسترش مناظرههاي علمي در فضاي آزاد انديشي و در جهت رشد و تعالي گفتمان فكري انقلاب اسلامي، راهبردي است كه ميتواند ضمن ايجاد فضاي نشاط و پويا در ميان نخبگان و فعالان علمی و فكری انقلاب اسلامي، رويههاي تفرقه افكنانه را تضعيف و خاموش نمايد و بهترين بوته نقد و ارزيابي دستاوردهاي جريانهاي فكري ايران معاصر باشد.

هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید













