چهارشنبه 9 مرداد 1398 15:59 ساعت
شناسه خبر : 324906
اتمام فیلمبرداری فیلم جدید محسن مخملباف در چین؛
از «توبهنصوح» و «سکسوفلسفه» تا «مثلزندگی»؛ کارنامهی حزب بادترین فیلمساز تاریخ ایران
مخملباف حالا بعد از گذشت بیش از سه دهه فیلمسازی، هنوز «حزب باد»ترین فیلمساز تاریخ ایران به حساب میآید؛ فیلمسازی که با دغدغهیِ حلالیتِ لطفعلی خان در «توبه نصوح» کار خود را شروع کرد و بعدها به «سکس و فلسفه» رسید. او مدتیست که به چین رفته تا با کمک کارگردانان جوان این کشور، فیلمی درباب مشکلات خانوادگی در چین مدرن بسازد!
گروه فرهنگی-رجانیوز: «وقتی به سینمای مخملباف میروی، باید قبول کنی یک ساعت و نیم از زندگیات را در یک فضای آکنده از بدخلقی، عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نهیلیزم مزمنِ بدخیم، سیاهاندیشی، سرگردانی و عوامفریبی سر کنی. اشکال کار اینجاست که وقتی کسی به اینجا میرسد، باز هم هیچچیز مانع از آن نیست که امکانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم امکان اکران عمومی پیدا کند و آدمهای بسیاری فیلم را تماشا کنند و بیماریهای فیلمساز به آن کسانی که آمادگی دارند سرایت کند.»
این حرفهای سیدمرتضی آوینی دربارهی محسن مخملباف است. کارگردانی که کارش را از اوایل دههی شصت شروع کرده و با کوله باری از جوایز بینالمللی حالا راهی چین شده تا به فیلمسازان جوانش درس کارگردانی بدهد.

ظاهرا ده فیلمساز چینى فیلمی را با راهنمایى و نظارت محسن مخملباف، مقابل دوربین بردهاند. «مثل زندگی» نام فیلمیست ده اپیزودی که که مخملباف کارگردانی هر یک از اپیزودها را به یک فیلمساز جوان چینی سپرده. فیلمسازانی که از بین 400 متقاضی انتخاب شدهاند.
محسن مخملباف که سال60 با «توجیه» نامش برای اولینبار بر روی تیتراژ فیلمی نقش میبست سال 93 با فیلم «پرزیدنت» بیستوششمین فیلمیش را راهی گیشه کرد. برخی از فیلمهای او با استقبال خوبی از طرف جشنوارههای خارجی مواجه شد و در مجموع توانست حدود 30 جایزه بینالمللی نیز ببرد. البته پرندهی اقبال، زمانی روی دوش مخمالباف نشست که از ساختن فیلمهایی چون «توبه نصوح» دست کشیده و رفت به سراغ سوژههایی مثل «دستفروش» و «نوبت عاشقی».

مخملباف در این فیلم وظیفه نوشتن سناریو را بر عهده داشته

مخملباف را یک فیلمساز سیاسی میدانند و سینمایش را هم طبیعتا باید در دستهی سینمای سیاسی گنجاند. سینمای سیاسی دو جلوهی مهم دارد: یکی نقد قدرت و حاکمیت که در مقابل سینمای پروپاگاندا قرار میگیرد و دیگری ترویج و طرفداری از یک ایدئولوژی خاص. محسن مخملباف شاید معدود فیلمسازی باشد که همهی جلوههای سینمای سیاسی را میتوان در آثارش دید.

او که تا سال 65 تمام فیلمهایش را با تم مذهبی میساخت، از سال 65 به بعد رو به سینمای جشنوارهای آورد. شروع سینمای جشنوارهای در ایران برمیگردد به همان اوایل دههی شصت. زمانی که «دونده» ساختهی امیر نادری در جشنوارههای خارجی مورد تشویق قرار میگیرد و خانهی دوست کجاست کیارستمی از جشنوارههای خارجی جایزه میبرد.
فصل مشترک تمامی فیلمهایی که آنور آب، به مذاق داوران جشنوارهها خوش میآمد یک چیز بود؛ «سیاهنمایی» از جامعهای که چندسالی بیشتر از انقلابشان نمیگذشت. گرفتن جایزههای بینالمللی، هم کلاس داشت و هم نام برندگانش را بیشتر به سر زبانها میانداخت. همینها کافی بود تا نسلی از فیلمسازان به اصطلاح جشنوارهای در ایران بوجود بیایند. فیلمسازانی که بدون در نظر گرفتن مخاطب و بدون داشتن دغدغهی گیشه، به ساخت فیلمهایی روشنفکرمآبانه میپرداختند. آنهم با این استدلال که اگر ساخت آنها پول ندارد، جایزهی خارجی حتما خواهد داشت.
محسن مخملباف نیز شاید در همین چارچوب قرار گیرد. او از ساخت «توجیه» و «توبهنصوح» رسیده بود به ساخت فیلمهایی مثل «بایسیکلران»، «دستفروش»، «نوبتعاشقی» و این اواخر «سکس و فلسفه»!

بایسکلران
سیدمرتضی آوینی شاید بیش از هرشخص دیگری مخملباف را شناخته بود. به نظر او مخملباف سینما را وسیلهای میدید برای کوبیدن «چپ و راست». البته او بیشتر در فیلمهای ابتداییاش «توجیه» و «بایکوت»، «چپ ها» را میکوبید. بایکوت (1364) داستان جوانیست که به تازگی عضو گروهی مارکسیستی شده و در نهایت توسط ساواک دستگیر میشود. آشنایی او با یک زن و شوهر مبارز سیاسی مسلمان و برخوردهای همحزبیهایش بیرون از زندان باعث میشود که او نسبت به ایدئولوژی خود دچار تردید شود.

فیلم به همان اندازه خلاصهی داستانش، گلدرشت است. البته همهی فیلمهای مخملباف رو بازی میکنند؛ شاید همین مهمترین عاملی باشد که باعث میشود فیلمهای او شعاری و سطحی از آب در بیایند. اما از «دستفروش»(1365) به بعد سینمای مخملباف یک تغییر جدی میکند. او دیگر سینما را نه وسیلهای برای کوبیدن چپ و راست، که ابزاری میبیند برای «شعاردادن». اتفاقی که «به به» و «چه چه» روشنفکران را به همراه داشت و باعث شد او به سراغ سوژههایی چون «نوبت عاشقی» (1369) برود. سیدمرتضی آوینی نیز بعد از تماشای دستفروش، نقد تند و تیزی را حوالهی مخملباف کرد. آوینی دربارهی دستفروش نوشته بود:
«فیلم «دستفروش»(آینه نابهخود مخملباف) نشان میداد دیگر میان او و تفکر دینی هیچ پیوندی نمانده است و هرچه هست، به تلنگری فروخواهد ریخت و مخملباف نیز در پرتگاهی خواهد افتاد که بسیاری دیگر فروغلتیده بودند و البته در عمق این پرتگاه، آغوشی شیطانی هم باز است که بازماندگان از قافله حق را میبلعد.»

نمایی از فیلم دستفروش
آوینی در جایی دیگر گفته بود که از ابتدا نگران مخملباف بودیم، اما فضای «ژورنالیسم» و «انتلكتوئلیسم» اجازه نمیداد كه او واقعیت را درك كند.

نوبت عاشقی مخملباف با اینکه در جشنواره فجر سال 69 حضور داشت، اما هیچگاه اجاره اکران پیدا نکرد. داستان نوبت عاشقی جنجالهای زیادی را هم به راه انداخته بود. فیلم، قصهی زنی خیانتکار را به سه صورت متفاوت روایت میکرد.

نمایی از فیلم نوبت عاشقی
دستفروش با تمام معایبش اما هنوز شمایلی سینمایی داشت. شمایلی نصف و نیمه که در نوبت عاشقی دیگر دیده نمیشد. بازیها به شدت تصنعی از آب درآمده بود و دیالوگها به تن کارکترها نمینشست. فیلمی گلدرشت و شعاری که گویا قرار بوده مدل معرفتشناسی آقای مخملباف باشد؛ آنهم به زبان سینما. نوبت عاشقی فیلمیست در ستایش نسبیت .
خواه یا ناخواه قائل بودن «نسبیت در معرفت» به «نسبیت در حقیقت» و بعد هم به « نسبیتدراخلاق» منتهی خواهد شد؛ و اگر نسبیت در اخلاق را بپذيریم، دیگر چه دلیلی وجود دارد كه انسان ها به تعهدات اخلاقی خویش در قبال یكدیگر وفادار باشند؟ چرا زن ها نباید بتوانند به شوهرانشان خیانت كنند و بالعكس؟ چه كسی می تواند اثبات كند كه وفادار بودن به تعهدات اخلاق اجتماعی درست است یا عدم آن؟
این نسبیت در اخلاق البته منحصر در اثر شبهسینمایی مخملباف نمیشود. اصغرفرهادی نیز که چندسالی میشود سوگولی جشنوارههای خارجیست، ته حرفش همین نسبیت اخلاقیست. نسبیتی که در «گذشته» و «همهمیدانند» جلوهای عیانتر دارد. البته با این حال مخملباف چندگامی جلوتر و روتر از فرهادی بازی میکند، چیزی که باعث میشود نسبیگرایی و نیهیلیزم موجود در آثارش وضوح بیشتری داشته باشد.

حالا محسن مخملباف که روزی در نامهای به بهشتی مدیرکل وقت معاونت سینمایی وزارت ارشاد نوشته بود: «بعد از دیدن اجاره نشینها حاضر بودم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم تا با هم به آن دنیا برویم» معتقد است که سینمای ایران به علت نشان ندادن سکس به توفیق چندانی دست پیدا نخواهد کرد.

البته هیچ کدام از فیلمهای مخملباف فیلم کالت نبودند؛ یعنی نه زورِ جریانسازی داشتند و نه هنر مبهوت کنندهای؛ با این حال او همیشه پرسونایِ یک کارگردان همیشه معترض را داشته. کارگردانی که خیلی تکلیفش با حرفهایش و فیلمهایش مشخص نیست.

مخملباف حالا بعد از گذشت بیش از سه دهه فیلمسازی، هنوز «حزب باد»ترین فیلمساز تاریخ ایران به حساب میآید؛ فیلمسازی که با دغدغهیِ حلالیتِ لطفعلی خان در «توبه نصوح» کار خود را شروع کرد و بعدها به «سکس و فلسفه» رسید. او مدتیست که به چین رفته تا با کمک کارگردانان جوان این کشور، فیلمی درباب مشکلات خانوادگی در چین مدرن بسازد! درحالی که خیلیها معتقدند اوتا به امروز نتوانسته کشور خودش را در طول این سه دهه، درست به تصویر بکشد.

لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/324906
لینک کوتاه کپی شد
هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید













