روستای چوکانلو در25 کیلومتری فاروج ودر ددهستان شاه جهان بخش مرکزی واقع شده است.
در نگاه نخسنت هنگام ورود به روستا این تصور ایجاد می شود که چوکانلو روستایی کوچک با جمعیت کمی است چرا که در دو سوی جاده خانه های محدودی دیده می شود و همین تعداد هم خانه های نوساز یا در حال ساخت است که نوید ماندگاری اهالی را در روستا می دهد.
از جاده که فاصله می گیرید و جلوتر می روید تصاویر تازه تری چشم ها را می نوازد.
هسته اصلی روستا کمی دورتر از جاده است و بافت قدیمی و مصالح ساختمانی آن نشان از عمر طولانی خانه هاست.
خانه ها به صورت پلکانی و بر روی تپه ها ساخته شده و چشم انداز دور آن این سوال را ایجاد می کند که رفت و آمد به چه نحوی انجام می شود؟
ناهمواری های تپه هایی که خانه ها بر روی آن ساخته شده، شاید مانع ایجاد کوچه و خیابان می شود اما نزدیک تر که می رویم کوچه و خیابان هایی دیده می شود که خود را پشت خانه ها پنهان کرده اند تا مسافران تازه وارد به روستا را کنجکاوتر کند و مسافران کنکاش بیشتری کنند.
اما روستای چوکانلو این روزها شاهد معجزه ای وصف نشدنی است. معجزه ای که تمام روستا را خوشحال کرد و ایمان به خدا را در منطقه بیشتر نمود.
کودکی که از ابتدای عمر خود معلول بود لطف و کرامت رضوی در شب شهادت اما رضا (ع) شامل حالش شد و شفا گرفت.
حجی محمد آسوده پدر این دختر در گفتگویی با خبرنگار راه فاروج گفت: بسیار خوشحالم. همین که دخترم را میبینم که روی پاهای خودش میایستد و راه می رود انگار دنیا را دارم.
وی در توضیح ماجرا گفت: در هشت ماهگی دخترم طب ولرز گرفت و تا به دکتر و بیمارستان در شیروان رساندیم تشنج سیر زندگی دخترم را عوض نمود.
دخترم دم مرگ بود ولی در بیمارستان خوشبختانه از مرگ نجات یافت. اما دیگر مانند همسن وسالان خود نبود.او دچار معلولیت حرکتی درپاهای خود شده بود و دیگر نمیتواست روی پاهای خود بایستد یا حرکت کند.
آقای آسوده ادامه داد : شغلم چوپانی است و بیشتر اوقات خانه نیستم. و جز آن هیچ کار و منبع درآمد دیگری ندارم. از اول بهار تا اوایل پاییز کاری دارم ومنبع درآمد ولی بقیه سال بیکارم. در حال حاضر چهار دختر دارم و دوبرادر کوچکتر از خودم که سرپرستی آنها به عهده من بوده وخودم نیز در خانه ای قدیمی مستاجرم. من از اول زندگی هرچه کارکردم خرج دوا دکتر دخترم کردم. هر دکتر و بیمارستانی که رفتیم هیچ فایده نداشت تا یک سال نیم پیش که دیگر از دکتر ها ناامید شدیم. آخرین دکتر به ما گفته بود که دخترمان از لحاظ بدنی کاملا سالم است و دیگر کاری از دستشان برای دخترم برنمی آید.
حجی محمد در ادامه اضافه کرد: 9 سال است که مادربزرگ سمانه هرسال با پای پیاده به حرم امام رضا (ع) مشرف می شود، در سال های اول همسرم همراه با سمانه و مادرش پیاده میرفتند ولی بعد از بیماری همسرم من خود سمانه را کول کرده و پیاده به حرم میرفتیم.
امسال اما پیاده روی مان جور دیگری بود. بعد از دخیل بستن سمانه و توسل به امام رضا (ع،) به محل اسکان هیئت پیاده روی خود برگشتیم که پرچم حضرت ابوالفضل میهمان هیئت ما بود. دخترم زیر پرچم حرم آن بزرگوار بود که ناگهان بلند شد و ایستاد.
مادر بزرگ سمانه میگوید: خدا را شکر که نوه ام سرحال است و روی پاهایش می ایستد. هر سال نوه ام را پشت خود میذاشتم و گریه میکردم و به سمت حرم میرفتم.امسال بعد از بازگشت از حرم دخترم رو زیر پرچم حضرت ابوالفضل گذاشتم و با دلی شکسته متوسل آن حضرت شده بودم. ناگهان دیدم دخترم بلند شد و شفا گرفت.
پدر سمانه با اشاره به سرکشی های مرتب اداره بهزیستی از این خانواده گفت: از طرف بهزیستی همین 1 ماه پیش برای مسئله مدرسه سمانه امدند. اما حمل و نقل سمانه تا مدرسه برای ما مشکل بود، پیشنهاد کردند تا سمانه را به خوابگاه بهزیستی ببریم تا در آنچه تحصیل کند اما من قبول نکردم چون طاقت دوری فرزندم را نداشتم. بعد از شفا گرفتن سمانه زمانی که مسئولین بهزیستی برای بازدید آمدند اصلا باورشان نمیشد که این سمانه است که دارد راه میرود.
حال سمانه نمادی شده است برای متوسل شدن ، برای خواستن ناشدنی ها و هر چیزی که انسان ها ناتوانند برای انجامش از آنکه تمام امور عالم به دست اوست.
