هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
دوشنبه، 8 دى 1404
ساعت 06:57
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

سه شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 17:39
سه شنبه 27 مرداد 1394 17:38 ساعت
2015-8-18 17:39:16
شناسه خبر : 219965
شاخه‌هاي گل و اسکناس‌هاي رنگارنگ و تشويق‌هاي جورواجور بود که از مرحوم تختي به عمل مي‌آمد. اما من کسي را نداشتم، لذا پشت به آن جمعيت کرده، رو بسوي خراسان نمودم و پس از عرض سلامي که از ته قلبم برخاست گفتم يا امام رضا، اي ضامن آهو، تو راضي مشو که من مغلوب اين تهرانيها شوم، من به غير از تو کسي را ندارم.
شاخه‌هاي گل و اسکناس‌هاي رنگارنگ و تشويق‌هاي جورواجور بود که از مرحوم تختي به عمل مي‌آمد. اما من کسي را نداشتم، لذا پشت به آن جمعيت کرده، رو بسوي خراسان نمودم و پس از عرض سلامي که از ته قلبم برخاست گفتم يا امام رضا، اي ضامن آهو، تو راضي مشو که من مغلوب اين تهرانيها شوم، من به غير از تو کسي را ندارم.
گروه معارف – رجانیوز: دهه معروف به دهه کرامت، ده روز ابتدایی ماه ذی‌العقده است که با ولادت حضرت معصومه علیهاالسلام شروع می شود و با ولادت امام الرئوف حضرت اباالحسن علی بن موسی‌الرضا علیه السلام پایان می‌یابد. این دهه یادآور بسیاری از مطالب عالی و مفاهیم بلند و سازنده و ارزشمند است. دهه کرامت یادآور لطیف‌ترین علائق و مهر و وفاهای کم‌نظیر یک خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوی برادرش است.
 
مهر و وفایی که خواهر مهربان و دلداده را به هجرت وادار نموده و غربت و بیماری و مرگ در فصل جوانی را برای او آسان کرده است. تا جایی که وقتی مرد نصرانی از حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها میپرسد شما که هستید؟ می فرماید: «انا المعصومه اخت الرضا» من معصومه خواهر رضا هستم. تعبیری که از محبت ‏و مباهات سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش‏ امام رضا علیه السلام سرچشمه می گیرد.
 
از آنجا که حرم حضرت معصومه و امام رضا علیهما السلام کانون دعا، قرآن، نیایش و معرفت افزایی است، شاید به جرأت بتوان گفت این دهه تداعی کننده تمام مفاهیم سازنده‌ای است که در فرهنگ اسلامی وجود دارد. 
 
رجانیوز به مناسبت ورود به این ایام مبارک هر روز تا انتهای دهه کرامت مطالبی را به صورت روزانه ذیل یک بسته فرهنگی به نام «امام مهربانی‌ها» منتشر می‌کند که مجموعه‌ای از تولید، فرآوری، بازنشر و بسته‌بندی محتواهای مرتبط با امام رضا(ع) می باشد. 
 
بسته «امام مهربانی‌ها» به همت روابط عمومی سازمان فرهنگی و تفریحی شهرداری مشهد تهیه شده است و با هدف ایجاد فضای رضوی در رسانه‌ها  به صورت روزانه در اختیار آنها قرار می‌گیرد. 
 
بسته شماره دو «امام مهربانی‌ها» به روایت‌هایی از «پهلوان احمد وفادار» پهلوان اول کشور در دوران حکومت رژیم پهلوی و ساخت سقاخانه «اسماعیل طلا در صحن عتیق» اشاره دارد. همچنین گفت‌و‌گو با آقای «عربلین» یکی از بازماندگان عکاسی زیارتی و «محمد نیک» از شاعران پیشسکوت آیینی شهر مشهد را نیز از نظر می گذرانید.
 
 
***
 
مدفونین در حرم/ 1
 
ماجرای پهلوانی که بازوبند پهلوانی خود را به جای تقدیم به اعلیحضرت به امام رضا هدیه داد و مزد وفاداری خود را گرفت*
 
 
سال 1331 بود. جوان قبراق و ورزیده خراسانی دو سال پیاپی پهلوان کشور شده و آمده بود تا با رسیدن به این مقام در سومین سال متوالی بازوبند پهلوانی را برای همیشه از آن خود کند. شاه که دلخوشی از این مسئله نداشت تمام تلاش خود را به کار بست تا احمد بدین مهم نائل نشود. او از طریق رییس اداره ورزش خود به تمام پهلوانان ریز و درشت پایتخت دستور داد تا در مسابقات پهلوانی کشور آن سال شرکت کنند تا شاید یکی از آنان مانع وقوع این واقعه ناگوار شود. آخر رفتار خاص پهلوان خراسانی هنگام بسته شدن بازوبند بر دستان او توسط شاه و عدم تملق گویی، محمدرضا را ناراحت می‌کرد. او حتی شرایط را به گونه‌ای فراهم کرد که غلامرضا تختی دوست گرمابه و گلستان «وفادار» نیز وارد گود شد تا شاید مانع ثبت سه قهرمانی متوالی رفیق  خود شود. مسابقات یکی بعد از دیگری برگزار شد و از یک سو غلامرضا و از سوی دیگر احمد پشت حریفان را یک به یک به خاک مالیدند تا نوبت به مسابقه نهایی رسید. مسابقه‌ای که باید در حضور شاه برگزار می‌شد و در پایان، او بازوبند را بر بازوی برنده می‌بست.
 
 
قبل از مسابقه نزدیکان دربار به هر دو حریف پیام دادند که اگر آسایش و راحتی می‌خواهید باید پس از پیروزی، بازوبند را به اعلیحضرت تقدیم کنید. کسی از پاسخ دو پهلوان به نمایندگان شاه چیزی نمی‌داند، فقط روایت پهلوان وفادار از آن مسابقه اکنون در دسترس است. 
 
معامله سرنوشت ساز
 
او این دوره از رقابت‌ها را  جالب‌ترين مسابقات خود عنوان کرده ودرباره آن گفته است: "بيش از دو هزار نفر از مردم پايتخت، پهلوان تختي را در حالي که روي دست بلند کرده بودند با سلام و صلوات به محوطه دارالفنون که محل برگزاري مراسم پهلواني بود آوردند، که شايد با تشويق‌هاي آنچناني خود بتوانند روحيه‌اي به تختي دهند که مرا به زمين بزند و بازوبند پهلواني را نگذارند از تهران خارج شود. شاخه‌هاي گل و اسکناس‌هاي رنگارنگ و تشويق‌هاي جورواجور بود که از مرحوم تختي به عمل مي‌آمد. اما من کسي را نداشتم، لذا پشت به آن جمعيت کرده، رو بسوي خراسان نمودم و پس از عرض سلامي که از ته قلبم برخاست گفتم يا امام رضا، اي ضامن آهو، تو راضي مشو که من مغلوب اين تهرانيها شوم، من به غير از تو کسي را ندارم. لحظه‌اي بعد با سوت داور، مسابقه شروع شد و من و مرحوم تختي به هم آويختيم. شرط پيروزي در مسابقات کشتي پهلواني فقط ضربه کردن حريف بود و مدت زمان کشتي 80 دقیقه. در دقيقه بيست و يکم بود که تختي را روي سر بلند کرده و يا علي گويان بر زمينش زدم، که بانگ شور و غلغله و آفرين مردم برخاست و همان مردمي که مرحوم تختي را با چنان شور و عشقي به ميدان آورده بودند، ريختند وسط ميدان و مرا بوسيدند و روي دست بلند کردند و تشويقم نمودند."
 
مسابقه تمام شد و وفادار برای دریافت بازوبند نزد شاه رفت، بازوبند بسته شد و  پس از آن پهلوان به سخن آمد و گفت: "قبل از مسابقه با خود عهد کردم در صورت پیروزی و دریافت اولین بازوبند مادام العمر پهلوانی کشور آن را به یگانه یاورم در این مسابقه اهدا کنم." سپس از سکو پایین آمد و رهسپار خراسان شد تا  طبق پيماني که از خلوص نيت با امام رضا(ع) بسته بود، بازوبند پهلواني را که براي همیشه از آن خود ساخته بود، تقديم موزه آستان قدس رضوي کند، بازوبندی که هنوز هم آنجا نگهداری می شود.
 
ادامه مقاومت
 
پس از این ماجرا چرخ گردون بازی بسیاری با وفادار کرد. دولتی‌ها به دستور شاه او را راحت نگذاشتند و حتی حق سفره‌اش را که امتیاز ویژه پهلوانان کشور بود، قطع کردند. پهلوان مجبور شد با رانندگی تاکسی امرار معاش کند اما کوتاه نیامد. بارها از طرف حکومت برایش پیغام فرستاده شد که سر بر آستان بساید تا همچون بسیاری دیگر از پهلوانان و قهرمانان پست و مقام بگیرد و در مال و ثروت غوطه‌ور شود اما او در پاسخ می‌گفت من با کسی معامله کرده‌ام که ضامن و پناه بی‌کسان است و خود او در موقع نیاز دستگیرم خواهد شد. من را به دستگیری حاکمان نیازی نیست.
 
 
عاشق نماز
 
وفادار در این سال‌ها بارها و بارها در قالب کشتی‌گیر در مسابقات و اردوهای مختلف حاضر شد و پنجه در پنجه حریفان داخلب و خارجی انداخت. اما آنچه که او را بیش از مدال‌های رنگارنگ و عناوین کوچک و بزرگ در نزد اهل کشتی محبوب کرد،تقید ویژه او به نماز بود؛ تا حدی که دیگران را نیز به نماز سفارش ‌می‌کرد و تلاش داشت تا هیچ گاه حتی در مسابقات خارج از کشور نمازش را در ساعات نخست پس از اذان بخواند. تواضع و فروتنی، روی باز و سفره‌داری دیگر خصوصیات پهلوان وفادار بود. وی مانند اكثر قهرمانان سابق براي كشتي‌گرفتن كيسه ندوخته بود. 
 
 
پس از انقلاب 
 
روزگار گذشت، انقلاب شد و پهلوان ما که از چند سال قبل کارمند راه‌آهن شده بود به عنوان مربی و سرپرست در میادینی چند حاضر شد و شاگردانی چند را پرورش داد. اما گذشت زمان کم‌کم اثر خود را بر روی اندام پهلوان گذاشت و او را خانه‌نشین کرد. البته خانه‌نشینی که در منزلش بر روی همه باز بود. همین خصوصیت نیز باعث شد تا او مال و منالی برای خود نیاندوزد. پهلوان سال‌های آخر عمر را با بيماري دست و پنجه نرم کرد و بارها عنوان داشت تنها آروزیش این است که در حرم مطهر رضوی دفن شود. امری که پس از درگذشتش در چهارم اسفند  1383 با همت برخی مسئولان محقق شد تا او در فضایی  آرامش ابدی پیدا کند که پیش از این با صاحب آن بزرگترین معامله زندگی خود را کرده و وفاداریش را به صاحب آن ابراز داشته بود.
 
*رضا سلیمان نوری روزنامه نگار و خراسان پژوه
 
***
 
تاریخ شفاهی حرم/ 2
 
روایتی ویژه از ساخت سقاخانه اسماعیل طلا در صحن عتیق
 
اهالی قدیم مشهد روایت‌های ویژه‌ای درباره سازه طلایی رنگ قرار گرفته در وسط صحن عتیق یا انقلاب دارند. آنان این مکان را که محل نوشیدن آب است به نام سقاخانه اسمال طلا می شناسند اما از هر کدام اگر درباره اینکه چرا این نام را بر آن مکان گذاشته اند، بپرسی داستان خاصی را بیان می‌کنند.داستان‌هایی که گاهی تا زمان حیات خود ثامن الحجج(ع) نیز به عقب باز می‌گردد اما قابل قول ترین داستان ماجرایی است که در زمان نادرشاه رخ داده است. گفتیم قابل قبول‌ترین زیرا که صحن عتیق در دوران این شاه حالت کنونی را به خود گرفته است و بر این اساس ساخت مجموعه‌ای برای استفاده مردم از آب آشامیدنی در وسط این صحن در آن زمان قابل دفاع‌تر از هر زمان دیگری است.
 
 
بر اساس در برخی کتب تاریخی از جمله دره نادره نوشته شده، نادر شاه افشار در جنگ هرات سنگی یک پارچه به ظرفیت سه کر آب را به غنیمت گرفت  و اعلام کرد به هر کس که آن سنگ را بدون رسیدن آسیبی طی ۱۲ شبانه روز به مشهدالرضا (ع) برساند،هدیه ویژه‌ای خواهد داد. فردی داوطلب انجام این کار می‌شود و سنگ را به حرکت در می‌آورد. این فرد  در بین راه با خود محاسبه می کند که اگر شاه گفته برای رساندن این سنگ به مشهد طی 12 روز جایزه‌ای ویژه به من خواهد داد به طور حتم اگر در زمان کمتری آن را برسانم جایزه‌ام بیشتر می‌شود.
 
 
همین مسئله باعث می شود تا او کل توان خود را به کار گیرد و سنگ را به جای 12 شبانه روز طی مدت زمان 9 شبانه روز به مشهد برساند. این فرد که نامش برای ما معلوم نیست، پس از آن به نزد نادر شاه رفته و تقاضای جایزه می کند اما  نادر شاه دستور می‌دهد تا مطابق رسم آن زمان که چشم‌های نافرمانان را کور  می‌کردند، چشم‌های این فرد را کور کنند.پس از چند روز که خشم شاه فروکش می‌کند، دستور می دهد مرد کور را نزد وی بیاورند و هدیه‌ای به او ارزانی می‌کند و می‌گوید که او هم می دانسته می توان کمتر از 12 روز سنگ را از هرات به مشهد منتقل کرد.
 
 
اما او از اعلام دوازده روز نیتی داشته است و ادامه می‌دهد البته اگر تو در 8 روز هم این کار را کرده بودی تو را عقوبتی این چنین سخت نمی‌کرد. اما تو به گونه‌ای رفتار کردی که دیگر من نمی توانم آنچه در نظر داشتم درباره این سنگ به انجام رسانم و به همین دلیل تو را کور کردم تا درسی شود برای دیگران؛ زیرا در هر امر شاه حکمتی نهفته است. پس از این امر شاه دستور داد تا سنگ را در کنار جویی که آب چشمه گیلاس واقع در ۴۸ کیلومتری شمال غربی مشهد را برای استفاده زائران به حرم منتقل کرده و از وسط این صحن عبور می‌کرده نصب کنند تا آب در آن ذخیره شده و  مردم از آب تمیزتری برای رفع تشنگی خود استفاده کنند.
 
 
این وضعیت تا دوران فتحعلیشاهی ادامه داشت. در یکی از سال‌های حکومت دومین شاه قاجار، هدیه ای از  دربار هندوستان که آن زمان زیر نظر انگلستان بود برای شاه ارسال شد. شاه قصد باز کردن هدیه را داشت اما  یکی از سرداران سپاهش به‌نام «اسماعیل‌خان» به محتویات بسته مشکوک شد و از او خواست آن را در فضایی باز و توسط چند نفر از خدمه باز کنند. شاه نیز با این امر موافقت کرد و در نتیجه بسته در خارج از شهر منفجر شد و شاه جان به سلامت برد. او نیز به پاس این خدمت اسماعیل خان دستور داد تا مقدار زیادی طلا به وی اهدا کنند. اسماعیل خان هم دستور داد از محل این سکه‌ها، در داخل صحن عتیق، سقاخانه‌ای با پوشش طلا بسازند و آن سنگ هراتی را هم منبع آب سقاخاته قرار داد. بدین‌گونه سنگ نادری و طلای فتحعلیشاهی و همت اسماعیل‌خانی سبب ایجاد «سقاخانه اسمال طلا» شد.
 
***
 
گفت‌وگو با چهره‌های رضوی/ 2
 
گفت‌وگو با یکی از معدود بازماندگان عکاسی زیارتی که آرشیوی از عکس‌های حرم رضوی دارد
 
پدرم با یک پرده «حرم‌بارگاهی» عکاس شد 
 
حمید عربلین را خیلی‌ها به عنوان «عکاس انقلاب مشهد» می‌شناسند؛ عکاسی که آرشیوش پر از عکس‌های دیده نشده و خوش‌ترکیبی از حوادث انقلاب است. البته این تنها داشته حمید عربلین نیست. او با اینکه هیچ‌گاه عکاس آستان‌قدس نبوده اما نماهای متعددی از حرم رضوی ثبت کرده و یکی از آخرین بازماندگان عکاسی زیارتی قدیم به حساب می‌آید. از او همین روزها در سلسله جشن‌های «امام مهربانی‌ها» به همت سازمان فرهنگی و تفریحی شهرداری مشهد تقدیر شایسته‌ای به عمل خواهد آمد.
 
 
چه شد که عکاسی را آغاز کردید؟ 
 
اولين تجربه‌هاي من در عکاسي، در مغازه پدرم و با عکس‌هاي فوري بود که با دوربين‌هاي قدیمی گرفته مي‌شد. از آنجا که بايد در خدمت پدرم مي‌بودم، مجبور شدم درس خواندن را رها کنم. بعد از پایان خدمت هم مغازه‌ای کنار موزه آستان قدس باز کردم و تا همین امروز هم هنوز کار عکاسی من ادامه داشته است. 
 
شما یکی از عکاسانی هستید که وقایع انقلاب را به صورت جدی دنبال کرده و تصاویر شاخصی از آن دوران دارد، ولی با این وجود همچنان شما را به عنوان بازمانده عکاسی حرم‌بارگاهی می‌شناسند. چطور شد که به این گرایش عکاسی وارد شدید؟
 
همانطور که گفتم کار عکاسی من از سال 37 در کنار پدرم شروع شد. صبح اول وقت می‌رفتم مغازه پدرم را باز می‌کردم و تا زمانی که پدرم می‌آمد در مغازه بودم. برای همین تا موقع جوانی حسابی کار را یاد گرفته بودم. جالب اینکه پدرم هم با اینکه عکاس فوری بود و هیچ وقت توی حرم عکس نگرفته بود، اما عکاس شدنش با امام رضا(ع) بی‌ارتباط نبود.
 
چطور؟
 
پدربزرگ من نقاش آستان قدس بود. خیلی از کاشی‌کاری‌های صحن‌های حرم و کار پدربزرگ من است. اگر دقت کرده باشید، هنوز هم پایین بعضی کاشی‌ها نوشته‌اند: «به قلم عربلین» یا «قلم عربلین تبریز». زمان جوانی پدرم عکاسی به نام محمدی از شاه‌عبدالعظیم برای کار به مشهد می‌آید. آن زمان عکاسی با دوربین‌های جعبه‌ای انجام می‌شد که سه پایه چوبی داشت. پدرم از آقای محمدی تقاضا کرده بود که عکاسی را به او بیاموزد، ولی او شرط کرده بود که اگر پدربزرگ من یک نقاشی «حرم بارگاه» برای او بکشد، او هم این کار را در حق پدرم انجام دهد. پدربزرگم این شرط را قبول کرد و با کشیدن آن پرده، پدرم عکاس شد. بعدها هم که آقای محمدی از مشهد رفت، آن پرده به عنوان میراثی گرانبها در خانواده ما باقی ماند.
 
 
خاطرتان هست که عکاسی زیارتی از چه زمانی مرسوم شد؟
 
شاید به 80، 90سال قبل برگردد. عكاسان آن دوره برای اینکه تصویری از زائر و حرم رضوی ثبت کنند، زائران را به پشت‌بام ساختمان‌های مشرف به حرم مي‌بردند و از او عكس مي‌گرفتند. خود من هم با اینکه هیچ‌وقت عکاس حرم نبوده‌ام ولی با کمک یکی از دوستانم که نقاش حرم بود، خیلی‌ها از جمله برخی دوستانم را برای عکاسی به پشت‌بام حرم می‌بردم.  ولی زمانی که فلكه حرم خراب شد، شکل و شیوه عکاسی حرم بارگاهی هم عوض شد. یعنی عکاسی‌ها رفتند سراغ پرده‌های نقاشی حرم و هر کدام یکی از آن‌ها در مغازه‌شان گذاشتند. اول مدتی زائر را برای عکس گرفتن جلوی پرده می‌گذاشتند، ولی بعد کم‌کم این روش هم عوض شد و فقط عکس برش خورده زائران را روی پوسترهای حرم می‌چسباندند. البته الان که عکاسی زیارتی به آن شکل کاملا منقرض شده است و با یک «بنر» سر و ته قضیه را هم می‌آورند.
 
***
 
 
 
 
 
 
 
 
***
 
گفت‌وگویی کوتاه درباره یک شعر رضوی به روایت شاعر/ 2
 
جهان از آن تو باشد حرم مال کبوترها
 
محمد نیک از شاعران پیشسکوت آیینی شهر مشهد است که آثار بسیاری در حوزه رضوی دارد. این شاعر پیشکسوت قریب به سه دهه است که در انجمن ادبی رضوی حضور داشته است. نیک از دوستان نزدیک مرحوم کمال، صاحبکار، خسرو، سروی‌ها و یکی از پایه‌های این جلسه با سابقه در این روزگار به حساب می‌آید. نیک در دوره‌های مختلف جشنواره شعر رضوی به عنوان برگزیده و داور حضور داشته است. 
 
پنجره فولاد، کبوتر و غربت
 
«به پروازند دل‌ها بال در بال کبوترها/ دل من هم به پرواز است دنبال کبوترها/ چو مهرش را به دل داریم و دور از دیدن یاریم/ طلب را نامه‌ها بستیم بر بال کبوترها» در همه شعرهای رضوی چند سوژه هست که همه شاعران در مورد امام رضا(ع) به آن پرداخته‌اند. پنجره فولاد، کبوتر، ضامن آهو و غربت، همه شاعرها به این چند سوژه نگاه کرده‌اند. من هم سعی کرده‌ام به گونه‌ای متفاوت این پرواز کبوترها را در این شعر ببینم. شروع این شعر در حرم حضرت بود و بعد از آن شعر را ادامه دادم.
 
اگر در حرم باشی
 
شعر نوشتن در حرم عینی است اما اگر در آن محیط نباشی و بخواهی شعری در این موضوع بنویسی باید از تخیلت استفاده کنی، اما اگر در حرم باشی محیط به تو کمک می‌کند.
 
اما شعر...
 
به پروازند دل‌ها بال در بال کبوترها
دل من هم به پرواز است دنبال کبوترها
چو مهرش را به دل داریم و دور از دیدن یاریم
طلب را نامه‌ها بستیم بر بال کبوترها
دل بی‌طاقت ما در تب دیدار می‌سوزد
به کوی دوست، پرواز است آمال کبوترها
صفایی باشد و شوری در این پرواز عرفانی
خوشا حال دل عاشق، خوشا حال کبوترها
سرودن، پر گشودن، در حریم یار بودن را
چه مشتاقند در این مُلک، امثال کبوترها
خدا را شاکرم، شکرانه جان را پیشکش آرَم
که عمری رشک می‌بردم به اقبال کبوترها
پریدن، دانه چیدن در حریم او صفا دارد
تماشایی است در این حال، احوال کبوترها
رهایی، پر زدن، پرواز تا بر بام آزادی
سزد نامند اگر امسال را سال کبوترها
بگو با آن که حال عشقبازان را نمی‌داند
جهان از آن تو باشد، حرم مال کبوترها
 
-----------------------------------
مطالب مرتبط:


دیدگاه کاربران

چه تازه شد غصه دوری حرم

چه دیروز از حرم برگشته باشی
چه صد سال از امامت دور باشی

به جرم عاشقی باید بسوزی

اقای نیک متشکریم هموراه بلبل نغمه خوان مولا امام رضا (ع) وائمه هدا(ع) مورد لطف وکرمشان باشید .

-