هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
سه شنبه، 4 ارديبهشت 1403
ساعت 03:00
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

جمعه 8 اسفند 1399 ساعت 12:31
جمعه 8 اسفند 1399 12:26 ساعت
2021-2-26 12:31:37
شناسه خبر : 344823
چون اين كشور همواره چهارراه حوادث بوده است، اين اتفاق افتاده كه مردم ديد بلندمدت نسبت به سرمايه‌گذاری و توليد پيدا نكرده‌اند و هنوز هم كم و بيش اين حالت وجود دارد و دولت و حاكميت بايد تلاش كنند كه روحيه اميد و ماندگاری و حمايت از سرمايه‌گذاری تقويت شود.
چون اين كشور همواره چهارراه حوادث بوده است، اين اتفاق افتاده كه مردم ديد بلندمدت نسبت به سرمايه‌گذاری و توليد پيدا نكرده‌اند و هنوز هم كم و بيش اين حالت وجود دارد و دولت و حاكميت بايد تلاش كنند كه روحيه اميد و ماندگاری و حمايت از سرمايه‌گذاری تقويت شود.

گروه اقتصادی_رجانیوز: یکی از موضوعات مغفول مانده کشور، بحث کسب و کارهای روستایی و ظرفیت‌های موجود در آن است. موضوعی که در سایه بی‌توجهی مسئولین  موجبات مهاجرت به شهرها و افزایش حاشیهنشینی را فراهم کرده است. در ارتباط با همین موضوع گفتگویی با رضا تازیکی، از فعالین حوزه اقتصاد روستایی داشتیم.

 

به گزارش رجانیوز؛ رضا تازیکی از پژوهشگران عرصه «توسعه کسب و کار»، «اقتصاد پایدار» و مدیر «طرح تکاپو» است. همچین اخیرا در جهت حمایت از اقتصاد روستایی، برنامه‌ تلوزیونی نقشه گنج را روی آنتن می‌برد. تازیکی در این مصاحبه ضمن بررسی شرایط فعلی روستاهای کشور و عوامل مخرب آن، از ظرفیت‌های پیش رو و حساسیت این موضوع می‌گوید. در ادامه مشروح این مصاحبه را می خوانید.

 

به نظر شما ایرانی‌ها تحت تاثیر جاده ابریشم و شرایط جغرافیایی، طبع تاجرمسلکانه‌ای پیدا کرده‌اند؟

اينكه ايرانی‌ها به دليل شرايط جغرافيائی و قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم، تاجرمسلك هستند، موضوع درستی نيست. با بررسی تاريخ متوجه می‌شويم كه اقتصاد كشاورزی، اقتصاد غالب كشور بوده است. نه تنها در ايران، بلكه در تمام دنيا همين‌طور بود و فقط در دوره پس از رنسانس و اختراع چاپ و انقلاب صنعتی در اواخر قرن هفدهم و آغاز قرن هجدهم، تازه صنعت و توليد صنعتی دارد در دنيا شكل می‌گيرد و تازه آنجاست كه مازاد توليد اتفاق می‌افتد. بنابراين تا قرن‌های 16 و 17 در دنيا چيزی به نام توليد صنعتی و مازاد نداريم. همه كشورها در حد نيازهای خودشان توليد می‌كنند و اندكی مازاد و كالاهای معدودی را با يكديگر مبادله می‌كنند. پس اقتصاد كشاورزی است.

 

اما اينكه چرا زمانی كه در دنيا توليد صنعتی و مازاد اتفاق افتاد، چرا ما اين كار را نكرديم؟ مقارن قرن‌های 16 و 17 در ايران صفويه حكمرانی می‌كردند. در آن دوره، ايران اتفاقاً مشكلی ندارد و توليدكننده است و بسياری از مال‌التجاره‌های خود را می‌فروشد و بازرگانان كشورهای ديگر به ايران می‌آيند و حتی شاه ‌عباس با كشورهای ديگر توافق‌نامه‌های تجاری امضا می‌كند. كالاهایی را می‌فرستد و كالاهایی را دريافت می‌كند. منتهی اگر تاريخ را به‌دقت مطالعه كنيم درمی‌يابيم كه ايران از سه‌ هزار سال پيش و از دوران هخامنشيان، همواره آبستن مجموعه‌ای ازحوادث بوده است و به دليل موقعيت جغرافيایی و سوق‌الجيشی خودش، هميشه از همه ‌جهات در معرض تاخت و تاز بوده است و بعد از اسلام تقريباً در هيچ دوره‌ای يک حكومت منسجم مقتدری وجود نداشته كه مردم بتوانند چشم‌انداز اميدواركننده‌ای داشته باشند كه بخواهند توليد كنند. يك تاجر، به اصطلاح پولش زير سرش است و به‌محض اينكه مشكلی پيش بيايد يا اتفاقی بيفتد، پولش را برمی‌دارد و به جای ديگری می‌رود، ولی كسی كه توليد می‌كند، سرمايه خود را درگير كرده است و سرمايه‌اش تبديل به كارخانه و دستگاه و ماشين‌آلات شده است، بنابراين به‌راحتی نمی‌تواند بگذارد و برود. مردم ايران در طول تاريخ هيچ‌گاه چشم‌انداز امنی برای خودشان نديده‌اند كه سرمايه‌گذاری كنند. به همين دليل هميشه نگران بودند كه نكند پولشان از دست برود، بنابراين تجارت از هر كاری برايشان ساده‌تر بوده است. محصولی را می‌خريم و می‌فروشيم و اگر هم نبود، دنبال كارمان می‌رويم. هنوز سرمايه‌گذاری به آن معنا شكل نگرفته است. سرمایه‌گذاری تولیدی وقتی شکل می‌گیرد که چشم‌انداز حداقل روشنی از آینده وجودداشته باشد، حدقل‌های حمایتی از سرمایه‌گذار وجود دارد . 

 

بعد از صفويه، حكومت مقتدری وجود ندارد. بعد از صفويه شانس آورديم كه روسيه و جاهای ديگر كل ايران را مصادره نكردند. شاهان قاجار به‌قدری بی‌كفايت بودند كه سرزمين‌های زيادی را از دست داديم و آن قدر غارت و جنايت گسترده بود كه مردم در حد نياز خودشان هم نمی‌توانستند توليد كنند. علاوه بر اينكه شاهان و شاهزادگان قاجار غارت می‌كردند، حتی عشاير جنوب هم وقتی به قحطی و فقر مطلق می‌رسيدند، به آبادی‌ها حمله می‌كردند و آن‌ها را از بين می‌بردند. در اقتصاد بايد انباشت سرمايه صورت بگيرد كه بتوان سرريز و مازاد آن را سرمايه‌گذاری كرد، در حالی كه انباشت سرمايه اصلاً شكل نمی‌گرفت. به خاطر همين اين مشكلات وجود داشت.

 

من اين حرف را قبول ندارم كه ايرانی‌ها تاجرمسلك هستند. اين طور نيست. عدم وجود چشم‌اندازهای روشن و درست برای سرمايه‌گذاری و پايداری سرمايه همواره مشكل اصلی در راه توليد بوده است. همين حالا هم ممكن است عده‌ای بگويند كه ما چشم‌انداز مثبتی نداريم و به همين دليل در داخل كشور سرمايه‌گذاری نمی‌كنيم و سرمايه‌مان را به خارج از كشور می‌بريم. دلايل و ديدگاه‌های مختلفی هم دارند. بنابراين مشكل اصلی اين است. نكته بعدی اين است كه دانشگاه يا جایی كه بتوان به وسيله آن علم را توسعه داد و منتشر و تكميل كرد نداشته‌ايم. حتی در تاريخ داريم (نقل به مضمون ) كه فردی نزد ناصرالدين شاه رفت و گفت من می‌توانم توپ جنگی بسازم و ساعتی را كه ساخته بود به شاه نشان داد. ناصرالدين شاه به او خنديد و گفت: «تو با اين کمالاتی كه داری، بهتر است بروی به در کار شرعیات و علم دین و حدیث بپردازی و انجام اين جور كارهای دنیوی را به همان كفار بسپاری.» یعنی حتی يک ديد حكومتی در جهت حمایت هم نسبت به اين تولید صنعتی  وجود نداشته است. اميركبير چرا اولین کاری که کرد تأسیس دارالفنون بود؟ به خاطر پايه‌گذاری و توسعه و انتشار علم و ثبت آن به شکل مستند.  چون می‌دانست اول باید بصورت ریشه‌ای و علمی کار کرد، به نظر من اين يک مغالطه تاريخی است كه بگوئيم مردم ايران تاجرمسلك هستند. خير.

 

به دليل اينكه اين كشور همواره چهارراه حوادث بوده است، اين اتفاق افتاده كه مردم ديد بلندمدت نسبت به سرمايه‌گذاری و توليد پيدا نكرده‌اند و هنوز هم كم و بيش اين حالت وجود دارد و دولت و حاكميت بايد تلاش كنند كه روحيه اميد و ماندگاری و حمايت از سرمايه‌گذاری تقويت شود. 

 

 

در دوره پهلوی هم ديديم كه گروه‌های چپ کمونیستی، شعار ضدسرمايه‌داری سر دادند و سرمايه‌دارهایی هم كه به وجود آمدند، از جنس مردم نبودند و نگاه‌های درست نسبت به سرمايه و سرمايه‌گذاری از بين رفت و ديدگاه‌های چپ حاكم شدند. پس از انقلاب هم مصادرهه‌ای بی‌حساب و کتاب انجام شدند و بخشی از سرمايه‌گذاران خوشنامی كه بايد می‌ماندند و چرخه توليد را راه می‌انداختند، يا رفتند يا كنار كشيدند و تفكرات چپ اقتصادی حتی در سطح وزرا در دولت‌های پس از انقلاب، وضعيت سرمايه‌گذاری را بدتر كرد. اما می‌توان گفت كه خوشبختانه در بيست سال اخير، اين رويكرد عوض شده است و در حال حاضر حمايت از سرمايه‌گذار تا حدی مطرح است. حالا دیگر باید جهت‌هایش را درست هدایت کرد.

 

رفتار دولت در چند سال اخیر در ارتباط با اقتصاد روستایی به چه نحو بوده است؟

قبل از اينكه پاسخ اين سئوال شما را بدهم، به اين نکته كه اشاره می‌كنم كه رويكردهای حاكميت و دولت‌های پس از انقلاب نسبت به مقوله عدالت، رويكردهای مثبتی بوده است. نشانه‌اش هم ضريب جينی است كه يک ضريب بين‌المللی است و توسط بانک جهانی و نهادهای معتبر ديگر ارائه می‌شود و نشان می‌دهد كه ضريب جينی ما يعنی فاصله طبقاتی‌مان نسبت به قبل از انقلاب خیلی كمتر شده، يعنی پيشرفت كرده است.

 

بر اساس گزارش‌های نهادهایی كه شايد ما خيلی هم قبولشان نداشته باشيم، مثل بانک جهانی و غيره، رتبه ايران در فقر در جهان 101 است، در صورتی كه رتبه انگليس حدود 99 است، یعنی تعداد فقرای انگليس بيشتر از ايران است. اين گزارش جديد بانک جهانی است. ولی واقعيت‌ها بعضی وقت‌ها تحت‌ تأثير تبليغات ديده نمی‌شوند. من برای بررسی موضوع فقر و توسعه روستائی به بسياری از كشورها سفر كرده‌ام. حقيقتاً جنس روستاهای ما و چيزي كه ما به آن فقر می‌گوئيم، با دنيا تفاوت‌های بسيار زيادی دارد. نمی‌خواهم بگويم ما فقير نداريم. همه كشورهای دنيا دارند و ما هم داريم، ولی تعداد فقرا و جنس فقرای ما كاملاً با آن‌ها متفاوت است. مثلاً در حالب كه بالاب 99/5 درصد روستاهای ما برق و بالای 70، 80 درصد روستاهای ما گاز دارند، در كل كشور ايتاليا به اين ميزان گازكشی نشده است و شايد 70، 80 درصد روستاهايش برق داشته باشد. منتهی اشتباهی كه در ایران انجام شده اين است كه توجه همه دولت‌ها به امکانات و زيرساخت‌های سخت‌افزاری و زيرساختی برای توسعه روستاها بوده و بيشتر تلاش كرده‌اند شاخص دسترسی به خدمات را بزرگ كنند. يعنی گفته‌اند روستا بايد آب و برق و گاز داشته باشد كه البته خيلی خوب است و بايد داشته باشد، اما اين‌ها حداقل‌ها هستند. يعني شرط لازم هست، اما كافی نيست. خوشبختانه در اين قضيه خيلی پيشرفت داشته‌ايم. يعنی روستاهای بسيار زيادی داريم كه در حال حاضر خالی از سكنه هستند، ولی آب و برق و گاز دارند. اين كار لازم بوده، اما كافی نبوده. عنصر مشاركت مردم و به عنصر خود مردم توجه نشده است.

 

من هميشه در دوره‌های آموزشی می‌گويم ما به‌نحوی عمل كرديم كه مردم روستاهای ما هم مظلوم هستند، هم متوقع. اصلاً اين دو تا با هم جمع نمی‌شوند. يعنی چه كه هم مظلوم هستند، هم متوقع؟ ولی در واقع اين اتفاق افتاده. چگونه؟ مظلوم يعنی اينكه به او ظلم شده و چيزی كه لياقتش بوده به او داده نشده است. لياقت مردم توجه به عنصر توانمندی آنهاست. ما حتی در گروه‌های جهادی هم اين مسئله را رعايت نكرده‌ايم و بايد به خودمان هم نقدی داشته باشيم. يک گروه جهادی وقتی به روستایی می‌رود، همه كارها را خودش انجام می‌دهد و مردم بيشتر مشاهده‌گر هستند تا اينكه يک عنصر active و فعال در آن زمينه باشند. مثلاً چه كسی تشخيص داده كه بايد در آن روستا مسجد يا مدرسه ساخته شود. گروه جهادی ديده كه آنجا مسجد يا مدرسه ندارد و یا ساختمان آنها ایراد دارد و تصميم گرفته آن را بسازد و از خود مردم سئوال نشده است. 

 

ثانياً بايد در ساخت و ساز، از خود مردم روستا استفاده شد. مثلاً گروه‌های جهادی دانشجویی داريم كه با حسن‌نيت تمام و نیت پاک به روستاها می‌روند و از صفر تا صد يک كار را خودشان انجام می‌دهند، در صورتی كه روش درست اين بوده كه به روستاها برويم و پسرها و دخترها روستایی را بخواهيم كه بيايند و نقشه مسجد را بكشيم. خواهند گفت كه ما نقشه بلد نيستيم بكشيم و دانشجو خواهد گفت كه من دانشجوی عمران به شما ياد می‌دهم و به آن‌ها ياد بدهد كه نقشه مسجد روستايشان را بكشند. اين كار در عين حال كه تعلق خاطر آن‌ها را به مسجد روستايشان زياد می‌كند، مهارتی را هم به آن‌ها می‌آموزد. حالا كه نقشه را كشيديم، بيائيد با هم آن را كاشی‌كاری كنيم. قرار نيست ما برويم و همه كارها را انجام بدهيم، بلكه بايد برويم و كار را راه بيندازيم و برنامه را به‌نحوی پيش ببريم كه آن‌ها همه چيز را از خودشان بدانند. من بعضی از فيلم‌های جهادی را دیده‌ام كه كاميون مصالح می‌آيد و در روستا می‌ايستد و مردم حتی كمک نمی‌كنند كيسه‌های سيمان و گچ را از كاميون پائين بياورند و خود بچه‌های جهادی اين كار را می‌كنند. اين رويه غلط است و بايد اصلاح شود، به‌نحوی كه دانش، مهارت و توانمندی را به روستائيان منتقل كنيم. از آن طرف، مردم روستا متوقع هستند. حتماً در گزارش‌ها ديده‌ايد كه وقتی سيل يا زلزله‌ای می‌آيد، مردم می‌گويند دولت بايد بسازد، وگرنه مهاجرت می‌كنيم. 

 

 

به روستاهای سياهكل رفته بودم. از پيرمردی سئوالی كردم. گفتم قدیمی‌ها موقعی كه در روستای شما جنگل آتش می‌گرفت، حكومت مركزی كه هيچ، فرماندار خودتان هم تا دو سه روز خبردار نمی‌شد، در آن گونه مواقع چه می‌كرديد؟ گفت: وقتی من بچه بودم، زن و مرد و پير و جوان جمع می‌شديم و می‌رفتیم و آتش را خاموش می‌كرديم، چون محيط زندگی خودمان بود، ولی الان در همين روستا اگر جائی آتش بگيرد، مردم به فرمانداری زنگ می‌زنند كه بيا آتش را خاموش كن. قبلاً زلزله هم كه اتفاق می‌افتاد، مردم همبستگی داشتند و با همديگر می‌رفتند و خانه كسی را كه خراب شده بود درست می‌كردند و دولت اصلاً متوجه هم نمی‌شد. مگر اين همه چاه و قنات كه زده می‌شدند، دولت‌ها می‌دند؟ همه اين كارها را مردم می‌كردند. منتهی ما مردم را متوقع و اين گونه القا كرده‌ايم كه همه چيز از يد باكفايت ما برمی‌آيد. هر دولتمرد و نماينده مجلسی هم كه قصد داشته مشكلات را حل كند، به صورت رابين‌هودی عمل كرده و گفته كه من برای اينجا وام می‌گيرم و اين امكانات را فراهم می‌كنم و... .

 

وابسته کردن مردم روستاها و كل كشور به نظامات بانكی‌ای كه بسياری‌شان ربوی هستند و اصلاً آن‌ها را قبول نداريم، هم موجب زدوده شدن بركت از روستاها و زندگی‌ها شده و هم تنبلی را تشديد كرده و مردم تمايلی به فعاليت ندارند. بيست سی سال پيش اگر می‌خواستيد كسب و كاری را راه بيندازيد، اصلاً ضرورتی وجود نداشت كه به سراغ وام برويد. فاميل را جمع می‌كرديد و سرمايه‌های اندک آن‌ها را روی هم می‌گذاشتيد و بدون چک و سفته و بهره، کسب و كاری را برای جوانی راه می‌انداختيد. اين رفتار و فرهنگ بومی چه شد؟ الان فقط بايد بروی بانک و از عمويت هم بخواهی پول قرض كنی بايد چک بدهی! همه اين فرهنگ‌ها را از بين برديم و به جاي آن يک ساختار ناقص استعماری را تحت عنوان بانک‌محوری گذاشتيم و مردم را به بانک‌ها وابسته كرديم. از آن طرف هم می‌بينيم كه بانک‌ها چه فجايعی را برای اقتصاد كشور به وجود آورده‌اند و هر روز داريم بانک‌ها را با وام فربه‌تر می‌كنيم. 

 

كاري كه ما كرده‌ايم اين است كه ما در طول اين مدت و در دهه‌های مختلف، مثل يک پدر پولدار كه پسرش می‌خواهد تحصيل كند، پول از پدر می‌گيرد، خانه بسازد، از پدر پول می‌گيرد ازدواج كند، كاسبی راه بياندازد و... پدر به او وام می‌دهد، برای هر كاری وام داده‌ايم و هر اتفاق بزرگ و كوچكی را به وام وابسته کرده‌ایم. اشتغال می‌خواهی؟ وام بگیر. کرونا می‌آید؟ وام بگیر. تلاش كرده‌ايم مسائل كل كشور را به اين شكل اداره كنيم. انگار كه براب توليد و كار و توسعه، ابزار ديگرب در كشور وجود ندارد. در صورتب كه اين همه وابسته كردن مردم به وام و غيره و ذلک، اولاً موجب تورم بيش از حد و توزيع پول شده و مردم را بيچاره كرده و ثانياً مردم وابسته شده‌اند و به جای اينكه به مهارت‌های درونی، محيط، اطرافيان و توانایی‌های خود تكيه كنند، به نهادهایی به نام بانک وابسته شده‌اند. بانک‌ها هم پدر مردم را درآورده‌اند. اين‌ها اشكالاتی هستند كه به وجود آمده‌اند. اما نقاط قوت هم بسيار زيادند و من می‌توانم به جرئت بگويم كه روستاهای ايران از حيث سلامت، كار و تلاش، مهمان‌نوازی و تميزی واقعاً جزو روستاهای درجه يک جهان هستند. من به روستاهای آمريكای جنوبی رفته‌ام. ربطی به فقر هم ندارد و برخی از آن‌ها کشورهای ثروتمندی هم هستند، ولی مردم روستاهای آنجا اصلاً اهل كار نيستند. دوست دارند از صبح تا شب مشروب بخورند و بخوابند. اصلاً كار نمی‌كنند. حتی چین و کشورهای دیگر در آنجا كار می‌كنند و فقط به آن‌ها اجاره می‌دهند. خودشان حاضر نيستند كار كنند. شما به چين يا هند كه می‌رويد، رودخانه‌های بسيار بزرگی در كنار مزارع و روستاهايشان وجود دارند، عقلشان نمی‌رسد چه جوری از اين آب استفاده كنند. ما در كدام‌يک از روستاهای كشورمان چنين چيزی داريم؟ خانه‌های روستایی ايران مرتب و تر و تميز و مثل گل است. 

 

 

مردم روستاهای ما سالم و از نظر اعتقادی درجه يک هستند. همه اين‌ها نقاط قوت هستند، منتهی ما به جای اينكه برويم و روی نقاط قوت سوار بشويم، دانش بومی‌ای را كه در دل روستاهای ما وجود دارند، كشف و تقويت كنيم، نژادهای بومی خودمان را چه در محصولات كشاورزی مثل گندم، چه در محصولات دامی بشناسيم و از آن‌ها استفاده كنيم، حتی نهادهای انقلابی‌مان سريع برای اصلاح‌نژاد به سراغ نمونه‌های خارجی رفته‌اند و بُز سانن(Saanen goat) و نژاد آلپاین را از اسپانيا وارد كرده‌اند. بز آلپاین را از آلپاين در كوه آلپ آورده و به قلعه گنج در جنوب كرمان برده‌اند كه اصلاً با شرايط آنجا سازگار نيست و بالای سرش کولر گازی گذاشته‌اند! كميته امداد برای پرورش بوقلمون از آهن و آلومينيوم سوله‌هایی درست كرده كه بوقلمون‌ها به خاطر گرما به داخل آن‌ها نمی‌روند. حالا برای اينكه مشكل را حل كنند، وام داده‌اند که کولر گازی خریداری شود. نيت‌های مديريتی خدمت به محرومين است، ولی كاركردها و ساختارها درست نيستند. توسعه و پيشرفت يک علم است. حضرت آقا بارها فرموده‌اند كه پيشرفت را خود مردم هستند كه رقم می‌زنند.

 

شما نمي‌توانيد از بيرون يك عنصر خارجي را بياوريد كه به شما آمپولي بزند كه پيشرفته بشويد. بايد مردم را آشنا و مهيا كرد و به آنها آموزش داد و به خودباوري رساند و به آنها اميد تزريق كرد، در حالي كه داريم مي‌بينيم كه مدام از رسانه‌ها نااميدي به مردم تزريق مي‌شود. آقا! برجام رفت، فلان و بهمان رفت. طبق مطالعات و پژوهش‌هاي دقيق، بالاي 60 درصد اقتصاد ايران هيچ ربطي به تحريم و برجام ندارد. ما اين را رسته به رسته و دقيق درآورده‌ايم. حتي ما صنايع و توليداتي داريم كه در دوران تحريم بهشدت رشد كرده‌اند، مثل كفش، چرم، انواع صنايع روشنائی.

 

ما جدول داريم كه نشان مي‌دهد كه ما مثلاً در زمينه محصولات بهداشتي و آرايشي و داروئی در دوران تحريم رشد كرده‌ايم. با عدد و رقم مي‌توانم ثابت كنم كه چقدر لوستر از چين وارد مي‌شد و وقتي جلوي آن گرفته شد، در داخل توليد مي‌شوند و كيفيت آنها هم بسيار عالي است. در مبلمان همين طور، در چرم و كفش بسيار زياد و كاملاً قابل رقابت با كالاهاي چيني هستند. الان شما تعرفه کفش چینی را حتی صفر کنید و باز مطلقاً نمي‌توانند در زمينه كفشهای زنانه با ما رقابت كنند. كفش‌هاي زنانه‌اي كه در ايران توليد مي‌شوند، از لحاظ قيمت، كيفيت، مدل و طرح با تمام دنيا قابل رقابت است. 

 

اما كسي درباره اينها حرفي نمي‌زند، چرا؟ چون يك نگاه كل‌گرايانه و general وجود دارد. نگاه‌هاي كل‌گرايانه، ما را به جائي نمي‌رسانند. نگاه به صنايع كوچك و اتصال آنها به صنايع بزرگ است كه ما را رشد مي‌دهد. حتي بعضي وقت‌ها نگاهمان خرد و كوچك است كه آن هم اشتباه است. ما بايد صنايع كوچك و خردمان را بهنحوي ارتقا بدهيم كه در رشد اقتصادي كشور دخيل باشند. اين كه روستائي ما در گوشه‌اي چهار تا مرغ و خروس داشته باشد و محصول بخور و نميري را براي خودش توليد كند، از نظر ما پيشرفت نيست. پيشرفت زماني اتفاق مي‌افتد كه همان مرغ و خروس او بهنحوي در يك زنجيره توليد و ارزش قرار بگيرد و حتي صادر بشود. 

 

ما اين نمونه‌ها را واقعاً در پروژه خودمان انجام داده‌ايم. يعني در روستائي دو تن گوجه توليد شده، اما صادر شده است، در حالي كه كسي باور نمي‌كرد اين اتفاق بيفتد. در زمينه كالاهائي مثل پوشاك اصلاً توجيهي وجود ندارد كه پوشاک خارجي وارد كشور شود. در آموزه‌هاي ديني‌مان داريم مردمي كه نتوانند لباس خود را تهيه كنند، نمي‌توانند ادعاي مسلماني داشته باشند. ولي ما اين كار را كرديم و نشان داديم كه فقط صنايع بزرگ نيستند كه دارند اين كشور را مي‌گردانند. بسياري از صنايع كوچك، پرتعدادند و مي‌توانند تأثير مهمي بر اقتصاد ملی داشته باشند که یکی از آنها پوشاک است. من يك كمي حاشيه مي‌روم كه شايد خيلي به موضوع مرتبط نباشد، ولي راجع به اين موضوعات مي‌شود خيلي مفصل صحبت كرد. كاري كه ما انجام داديم، كار بسيار بزرگي بود، بدون اينكه يك ريال تسهيلات بگيريم. ما در همين دوران تحريم نزديك به 30 ميليون دلار در 28 شركت صادرات انجام داديم.  ایران كه واردكننده پوشاك بود و هست، توسط همين 28 شركت به خود تركيه صادر كرديم، آن هم با برچسب Made in Iran. تركيه خودش قطب توليد پوشاك است، ما پوشاك دوخته و درجه يك را به آنجا صادر كرديم. كاري كه در تاريخ صنعت ايران سابقه نداشته با برچسب Made in Iran. 

 

منظورم اين است كه اگر ما جهت‌گيري درست و عالمانه نسبت به زنجیرههای ارزش داشته باشيم، بي‌نهايت فرصت در كشور و دنيائي از اشتغال وجود دارند. من فقط به يك قلم اشاره مي‌كنم. در ايران يك بازار 8 ميليارد دلاري براي پوشاك وجود دارد. ما اگر فقط در صنعت پوشاك تصميم بگيريم پوشاك خودمان را توليد كنيم و بازارهاي كشورهاي منطقه را هم درنظر نگيريم، به 600 هزار نفر نيروي كار نياز داريم. دولت‌ها به اين مسائل توجه نمي‌كنند و دوست دارند صنايع پتروشيمي راه بيندازند يا كارخانه خودروسازي بزنند و از صنايع بزرگ حمايت كنند. اين كار اشتباه است. 

 

اگر بخواهم حرفم را جمع‌بندي كنم. اگر به روستاها با شيوه علمي نگاه كنيم. شيوه علمي يعني اينكه اولاً به اين اصل قائل باشيم كه از تصميم‌گيري تا اجرا و نظارت، خود مردم بايد مصدر امور قرار بگيرند و پاي كار باشند. تقويت شبكه‌هاي روستائي، همبستگي بين روستاها، روحيه خودباوري، روحيه اميد، روحيه اين كه «ما مي‌توانيم». ما روستائیها باید باور کنیم که چیزی کم نداریم و لازم نیست دستمان را جلوی کسی دراز کنیم. فقط يك سري مهارت كم داریم كه بايد آموزش ببینیم. يك سري از آدم‌ها را بايد به روستاها متصل كنيم. روستا محل توليد و زايش است و همه فرصت‌هائي را كه در آن وجود دارد، مي‌توانيم جذب كنيم. مثلاً ما در حوزه مدیریت مصرف در روستا خيلي بد عمل كرده‌ايم. روستائي كه خودش نان و تخم‌مرغ توليد مي‌كرده، حالا دارد اين اقلام را از شهر تهيه مي‌كند. در حالي كه اينها بايد در آن روستا دروني بشود.

 

بايد كاري كنيم كه پول كمتري از روستا خارج شود و پول بيشتري به روستا بيايد. بايد روستا را مثل يك كشور فرض كنيم. روستا بايد مولد و كانون اميد بشود. با روش‌هاي مختلف، با مديريت مصرف، با تمركز بر مزيت‌هاي داخلي روستا، با استفاده بهينه از منابع طبيعي آن. در روستا رودخانه وجود دارد و در كنارش يك استخر پرورش ماهي وجود ندارد. میگوئیم اين آب دارد هدر مي‌رود و شما چرا هيچ استفاده‌اي از آن نمي‌كنيد؟ چرا عملكرد اين محصولي كه كاشته شد، اين قدر پائين است؟ چرا اين كارها را نمي‌كنند؟ چون دانش اين كارها را ندارند و كسي هم به آنها این دانش ارائه نمي‌دهد. ما براي هركدام از اينها ده‌ها fact و نمونه و مصداق داريم. سازمان آموزش فني و حرفه‌اي ما بد عمل كرده، آموزش عالي ما بد عمل كرده،  آموزش و پرورش ما بد عمل كرده‌اند و مهارت‌هاي واقعي و آنچه را كه نياز بازار كسب و كار است به افراد منتقل نكرده‌اند و نتيجه‌اش شده است بيكاري. دانشجوي ما به دانشگاه فردوسي مشهد مي‌رود و چهار سال در رشته كشاورزي تحصيل مي‌كند و يك كلمه درباره زعفران با او صحبت نمي‌كنند. وقتي كه فارغ‌التحصيل مي‌شود و به محيط روستا مي‌رود، به او مي‌گويند ما زعفران‌كار هستيم، در اين زمينه چيزي بلدي؟ مي‌گويد نه. من فیزیولوژی گیاهی بلدم. میگویند این به درد ما نمیخورد. آموزش‌هاي ما اصلاً متناسب با نياز بازار نيستند و دانشجو در آن چهار سال فقط يك سري كليات خوانده و وقتي وارد بازار كار مي‌شود، چيزي بلد نيست. با او راجع به پسته كه نياز منطقه است حرف نزده‌اند. سيستان و بلوچستان ما دنيائي از فرصت است. ما 31 مطالعه انجام داده و دقیقاً مزيت‌هاي هر استان را درآورده‌ايم تا بفهميم كه براي آن استان چه استراتژي‌اي بايد پياده شود. همه اينها راداريم و موجودند. منتهي از طرف دولت و جاهاي ديگر كم‌لطفي وجود دارد و به اين چيزها توجه نمي‌كنند و با همان رويكردهاي قديمي شده امثال وام و پولپاشی و... مديريت مي‌كنند.

 

 كشورهای مختلف دنیا چگونه از ظرفيت‌هاي بومي و روستائي خودشان استفاده مي‌كنند؟ 

در اقتصاد روستا يك نكته مهم وجود دارد كه كمتر كسي به آن توجه مي‌كند و آن هم متنوع‌سازي اقتصاد روستائي(Diversification) است. اين نكته فوق‌العاده مهم است. اينی كه كشوري نبايد مثلاً متكي به نفت باشد، در روستاها هم مصداق دارد. در بسياري از روستاها مي‌بينيم كه مثلاً فقط گندم و جو مي‌كارند، آن هم در نازل‌ترين شیوه يا فقط چهار رأس گوسفند و گاو دارند. فقط يك اقتصاد كشاورزي بسيار ضعيف. اين باعث شده نتوانند درآمد مکفی داشته باشند. ما يك كشور چهار فصل هستيم. كشاورز در پائيز و زمستان عملاً كاري ندارد. بنابراين از نظر آماری، نرخ اشتغال ناقص ما بالاست که در روستاها در نيمه دوم سال دو سه برابر نيمه اول سال است. خود همين، فارغ از نداشتن درآمد، حس بدي به روستائي مي‌دهد و مي‌گويد كه من شش ماه در سال كاري ندارم و علّاف هستم. اين چه وضعي است؟ گاهي حتي در شش ماه دوم به خاطر فعاليت در شش ماه اول درآمد كافي هم دارد، ولي حس بد بيكاري باعث مي‌شود كه طرف مهاجرت كند. راه‌حل اين مسئله چيست؟ متنوع‌سازي اقتصادي. 

 

رويه‌اي كه الان در دنيا رايج است و كشورهائي به سمت آن رفته‌اند اين است كه مي‌گويند بهره‌وري را در روستا بالا مي‌بريم، اما در روستا فرصت‌هاي زيادي وجود دارند كه مردم شهر دوست دارند بيايند و از آنها استفاده كنند، از جمله گردشگري و غیره در چهارچوب معيارها و ارزش‌هاي خودش. يك نمونه به شما مي‌دهم. در اتحاديه اروپا، ایتالیا متنوعترین اقتصاد را دارد و حتي از آلمان هم وضعيتش بهتر است. چرا؟ چون تكيه عمده‌اش بر صنايع كوچك و روستائي است. در ايتاليا روستاهائي را داريم كه عينك يا كت و شلوار توليد مي‌كنند. آنها حتي زعفران هم دارند و اقتصاد روستائی و كشاورزي‌شان از لحاظ محصول و طبيعت بسيار شبيه ماست. در جنوب كشورشان دريا دارند و انواع و اقسام تن ماهي را توليد مي‌كنند. در شمال كشورشان باز محصولات متفاوتي دارند. تنوع محصولات اقتصادي اين كشور، جايگاه آن را خيلي بالا آورده است. در حالي كه از صنايع بزرگ، جز اتومبيل و چند صنعت ديگر چيزي ندارند. ايران ده‌ها و شايد صدها برابر ايتاليا در زمينه متنوع‌سازي یا (Diversification) اقتصادي ظرفيت دارد، ولي از آن استفاده نكرده‌ است. ما كوير داريم كه ايتاليا اصلاً ندارد. ما معادني مثل مس و... و منابع انرژي‌اي مثل نفت و گاز داريم كه ايتاليا ندارد. ما در شمال كشور تنها ماهي خاوياري دنيا را تولید میکنیم و در جنوب انواع و اقسام ماهي‌هاي اقيانوسي را داريم كه ايتاليا ندارد، ولي از آنها استفاده نكرده‌ايم. اگر به سمت متنوع‌سازي اقتصادي برويم، هم از شرّ اين اقتصاد نفتي و وابستگي به نفت رها مي‌شويم و در برابر تحريم‌ها تاب مقاومت بيشتري پيدا مي‌كنيم و هم اقتصادمان را بهشدت قوي مي‌كنيم. 

 

يكي از رموز موفقيت روستاها، متنوع‌سازي اقتصاد روستائی است. حرفم اين نيست كه صرفاً به سمت گردشگري و امثالهم برويم. بعضي از روستاهاي ما اصلاً منطقه گردشگري ندارند، ولي همان روستائي كه جاذبه گردشگري و درخت و مرتع ندارد، خاك عالي براي تبديل شدن به کوره آجر فشاری و كاشي و يا زمين مناسب براي كاشت محصول ارزش افزودهای مثل زعفران دارد. من روستاهائي را در كشور ديده‌ام كه بيست سال پيش جزو روستاهاي فقير و محروم و روستاي بالادست آن آباد و پولدار بوده. حالا برعكس شده. مردم روستائي كه هيچ چيز نداشتند گفتند با هميني كه داريم بايد يك كاري بكنيم. رفته و آموخته و زحمت کشیده و به خوشان فشار آورده و كسب مهارت كرده‌اند و در حال حاضر آن روستا بسيار قوي‌تر است. مثالي مي‌زنم. روستاي يوسف‌آباد نيشابور اصلاً منبع آبی ندارد. نه قنات دارد، نه چاه عميق و نه چشمه. مردم در آنجا هفت كوره آجر فشاری زده‌اند. بزرگ‌ترين فرش دستباف جهان را در آنجا بافته‌اند. 600 نفر، چهار سال تمام از آن روستا و روستاهاي اطراف آمده و روي اين فرش كار كرده‌اند. فرش كه ربطي به منابع ندارد. همان زمين را با زحمت براي زعفران آماده و و با تانکر آب، آبياري كرده‌اند و از آن كلي درآمد دارند. اين روستا الان تبديل به روستاي نمونه شده و بهقدري کار در آنجا زياد است كه قيمت زمين‌ها بالا رفته، چون از جاهاي ديگر براي كارگري و  خريد خانه مي‌آيند. اين روستا نه تنها بيكار ندارد كه براي روستاهاي همجوارش هم شغل ايجاد كرده است. سي سال پيش اينجا يك روستاي بهشدت محروم بود و برای بچههای آنجا به عنوان سهميه مناطق محروم رتبه‌هاي بالا مي‌دادند كه براي اينها اتفاقي بيفتد. 

 

اينها هست كه نشان مي‌دهد كه اگر روي اين زمینهها كار كنيم، واقعاً كشور ما از ظرفيت‌هائي برخوردار است كه بسياري از كشورهاي دنيا برخوردار نيستند. ضريب هوشي مردم و غيره و ذلك هم در كنارش.

 

چه فعالیت‌ فرصت‌ها و خلاقایت‌های جالبی در روستاهای کشور خودمان دیده‌اید؟

من نوآوری‌های زیادی را در روستاها ديده‌ام. بعضی از روستاهای ما واقعاً عجيب هستند و اگر برويد و ببينيد باور نخواهيد كرد كه مردم چه خلاقيت‌هایی به خرج داده‌اند. در يكی از روستاهای همدان همه مردم توليدكننده كيف و چمدان و كوله‌پشتی هستند. رفته‌ و اين كار را ياد گرفته‌اند و در حال حاضر نزديک به 70، 80 كارگاه در اين روستا به توليد اين محصولات مشغولند. در روستای وركان (Varkan) كاشان، عرقيات گياهی توليد می‌كنند. اين‌ها حدود 100 تا 120 واحد هستند كه حتی محصولات گياهی‌شان از جای ديگری می‌آيد. يعنی مثلاً نعنا و نعنا فلفلی‌شان از جای ديگری تأمين می‌شود. البته خودشان يک مقدار گل محمدی كاشته‌اند. منطقه‌شان هم كوهستانی است و زمين كشاورزی زيادی ندارند، ولی از اين مزيت استفاده كرده‌اند و دارند يک محصول باارزش افزوده و سنتی و ارزشمند را توليد می‌كنند. در روستای ديگری همه توليد پوشاک انجام می‌دهند. در روستای لتگاه (Latgah) همدان با يک سرمايه‌گذاری كوچک نزديک به 130 كارگاه توليد جوراب وجود دارند. بعضی‌هايشان يكی دو دستگاه هم بيشتر ندارند، ولی اين روستا قطب توليد جوراب كشور شده است. 

 

تمام اين كارها در روستا قابل انجام هستند. در روستاي دستجرد اصفهان، 70 كارگاه توليد ظروف آلومينيومي وجود دارند. ساعت‌سازي مي‌كنند و توليداتشان به عراق صادر مي‌شود. حتي عقربه و موتور از چين وارد مي‌شود و در اينجا دارند مونتاژ و صادر میکنند. در 30، 40 روستا دارند كت و شلوار توليد مي‌كنند و قطب توليد كت و شلوار شده‌اند. از طرف ديگر، خلاقيت‌ها و نوآوري‌هاي زيادي را ديده‌ام. خشککنهای خورشیدی. ما این  همه محصولات باغی داریم. ايران در زمينه تولید محصولات باغي هميشه جزو 4، 5 كشور اول جهان است. اين همه هم دورريز ميوه داريم كه بارها حضرت آقا در مورد مصرف درست آنها گوشزد كرده‌اند. كافي است يك سري دستگاه خشك‌كن خورشیدی ميوه داشته باشيم كه اين ميوه‌ها را به خشكبار تبديل كنند. ما در تمام طول سال خورشيد داريم و از اين ظرفيت استفاده نمي‌كنيم. من ديدم كه آقاي احراری در استان گلستان يك مزرعه از دستگاه‌هاي خشك‌كن خورشيدي ساخته كه اين خشك‌كن‌ها با خورشيد كار مي‌كنند. هيچ برقي هم به آنها وصل نيست. ميوه‌ها در اين دستگاه‌ها با كيفيتي بسيار بالاتر از خشك‌كن‌هاي برقي و گازی خشك مي‌شوند و هيچ انرژي هم غير از انرژي خورشيد مصرف نمي‌كند، يعني يك انرژي كاملاً پاك. خود این دستگاه هیچ چیزی نمیخواهد و فقط یک سری دیواره های مشکی دارد که باعث میشود محصول خشک شود. یک panel کوچک خورشیدی هم دارد که برای چرخاندن یک fan از آن استفاده میشود که هوا بچرخد. همان محصولي كه ايشان دارد در آن مزرعه توليد مي‌كند و از شاهرود و جاهای دیگر تحویل میگیرد، دارد به قطر صادر مي‌شود. منظور ما از رشد اقتصادي يعني اين. يعني محصولي كه با خلاقيت يك ايراني، در يك روستاي لب مرزی در استان گلستان، چسبيده به مرز تركمنستان، در يك منطقه محروم توليد مي‌شود و به قدري كيفيت آن بالاست كه صادر مي‌شود. ايشان كندوهاي عسلي ساخته كه كاملاً مهندسی شده مدرن، جديد و درجه يك هستند. ما داريم پشم گوسفندها را دور مي‌ريزيم و از آنها استفاده نمي‌كنيم. ايشان دستگاه پشم‌ريسي براي پشم گوسفند ساخته كه به وسيله آن نخ و كرك تهيه مي‌شود. همه اينها جديدند. 

 

الان داريم به ايشان و يك سري از نوآوران ديگر كمك مي‌كنيم و از استان گلستان شروع كرده‌ايم. اقتصاد آنجا اقتصاد كشاورزي است. گلستان مركز نوآوري‌هاي روستائي ايران را ایجاد کنیم. از جاهاي مختلف كمك گرفته‌ايم كه نوآوري‌هاي پراكنده‌اي را كه در ايران هستند، در يك جا گردآوري كنيم و بچه‌هاي خلاق بيايند، آموزش ببينند، با هم جمع بشوند و اينها را توسعه و رشد بدهند. از اين چيزها خيلي زياد وجود دارند. كندوهاي عسلي كه ايشان ساخته فوق‌العاده جالب است. بايد ببينيد كه چگونه دارد در آن چگونه با پنلهای خورشیدی كنترل دما را انجام مي‌دهد و از آن طرف وقتي مي‌خواهند عسل را بردارند، وقتي پیچی را مي‌چرخانند، كل عسل از زير كندو بيرون مي‌آيد و اصلاً آن روش سنتی نیست. کاملاً یک روش جدید است. حتي محصولات تولیدی جديد. مثلاً سيب‌زميني قرمز كه آنتي‌اكسيدان خيلي زيادي دارد، آورده و در آنجا پرورش داده‌اند. در مرغداري، گلخانههائی را در داخل زمين درست كرده‌اند كه از انرژي و گرما و سرماي زمين استفاده بيشتري مي‌كنند. از اين موارد فراوانند كه بايد در روستاها اشاعه پيدا كنند و مردم بدانند كه چگونه مي‌شود با اينها كار كرد. ما در داخل اين ظرفيت‌ها را داريم، ولي چون نظام‌مند و ساختارمند نيست، از آنها استفاده بهينه نمي‌كنيم. اگر همين‌ها را ساختار بدهيم و از آنها حمايت كنيم، كلي تحول در اقتصاد کشور پیدا می‌شود.

 

 

 ايده برنامه نقشه گنج از چه نقطه‌ای برای شما جدی شد؟ و چه دستاورد‌هایی را برای شما در پی داشت؟

من حدود بيست سال است كه دارم در حوزه توسعه كار مي‌كنم. چند خوشه صنعتي را در كشور راه انداخته‌ام و چند سال کارآفرین و صادرکننده نمونه کشور شدم. همه اينها را در بسترش بوده‌ و انجام داده‌ام. ولي چيزي كه براي من از همه لذت‌بخش‌تر بود اين است كه وارد داستان توسعه و پيشرفت بشویم و خودمان حركتي را انجام بدهيم. من برای شخص خودم خیلی کارها میتوانم انجام بدهم و دادهام، اما واقعيت اين است كه اگر من مي‌خواهم رشد كنم، ديگران هم بايد رشد كنند، وگرنه من بهتنهائي نمي‌توانم از پس همه اينها بربيايم. پروژه‌هاي توسعه زيادي داشته‌ايم. پروژه توسعه روستائي با سپاه، با قرارگاه پیشرفت و آبادانی که مدل آن را من طراحی کردهام و افتخار داشتیم که بچهها را در استانهای مختلف آموزش دادیم. با نهادهاي مختلفي از جمله وزارت كار، در حوزه توسعه روستائی كار كردهايم.

 

ما ابزار تبلیغی آنچنانی نداریم که واقعاً همه را مطلع کنیم. مثلاً ما میرویم و در چهارتا روستا کار انجام میدهیم و بقیه مردم متوجه نمیشوند. تا وقتي كه همه مردم درگير نشوند و دغدغه پيدا نكنند و كسي كه در شهر نشسته، به روستا متصل نشود، اثربخشی کار گسترده نیست. باید راهی پیدا میکردیم که آن کسی که خموده و افسرده در روستا نشسته، وقتی ایدهای به ذهنش میرسد، یک کمی تشويق شود. به اين دليل با صدا وسیما صحبت كرديم. من پیش از آن هم به صدا و سیما میرفتم و حسن نظری داشتند و گفتم میخواهیم چنین برنامهای درست کنیم. نشستیم و در چهارچوب هدفمان این برنامه را طراحی کردیم که ما داريم يك شبكه ملی از متخصصين رسته‌هاي مختلف شغلي در مملكت درست مي‌كنيم. یعنی مثلاً متخصصی بادام یا گردو. ممکن است از برای هر کدام از این محصولان ده تا متخصص داشته باشیم که همه را از سطح کشور جمع و در واقع یک بانک اطلاعاتی از اینها درست کردهایم، خيلي‌هايشان ممكن است اصلاً سواد آكادميك نداشته باشند. مهم نيست. دانش و تخصصي كه به دست آورده و كار را به نتيجه رسانده، مهم است. او ممكن است خيلي بهتر از يك استاد دانشگاه است كه كار عملی نكرده، به موضوع تسلط داشته باشد. اساتید دانشگاه هم در این جمع ما هستند، منتهی اساتیدی که کار عملی کردهاند. براي ما این مهم است. داريم اينها را جمع مي‌كنيم. يكي از مشكلات  روستاهای ما اين است كه به دانش روز مسلح نيستند. ما باید ابزار تئوریک را از دانشگاهیها بگیریم و بیاوریم در اختیار آدمهای کاربلد میداندیده مجرب قرار بدهیم و دانش خود را به اینها منتقل كنیم. از طرف ديگر تنها برنامه صدا وسیماست که رويكرد زنجیره ارزش دارد. شما هر برنامه ما را كه ببينيد، داریم میگوئیم که باید  در حوزه تأمین و توليد و فروش بايد چه كار كنند. يك سري مدل‌هاي جديد توسعه بازار ـ مثل مدلهای تولید مبتنی بر قرارداد ـ را هم به آنها آموزش مي‌دهيم. و اگر دقت کرده باشید هیچ موقع هم نمیگویم صد در صد ، ولی در کمتر راهکاری در برنامه‌های ما میبینید که بگوئیم مشکل مردم ما این است که وام و سرمایه ندارند. سرمايه در روستاهاي ما و در زندگي افراد هست، منتهي ما همه را وابسته كرده‌ايم كه بروند و وام بگيرند. مي‌توانند النگو يا فرش زير پاي خودرا بفروشند. 

 

من روایتی را هميشه نقل مي‌كنم كه يكي از صحابه نزد پيامبر(ص) رفت و گفت: يا رسول‌الله! من مستأصل شده‌ام و فقیر هستم كه عنقريب اگر به خانه برگردم، ممكن است فرزندانم از ضعف و گرسنگی مرده باشند. پيامبر(ص) گفتند برو و در خانه‌ات بگرد و ببين چه چيزي براي فروش پيدا مي‌كني. او رفت و برگشت و گفت كه من فقط يك تيشه درب و داغون و يك قدح پيدا كرده‌ام.

 

 پيامبر(ص) از صحابه‌اي كه آنجا بودند پرسيدند: اينها را چند مي‌خريد؟ صحابه پول‌هايشان را روي هم گذاشتند و مثلاً شد سه درهم. پيامبر(ص) به آن مرد فرمودند: با دو درهم نان و خرما براي زن فرزندانت و با يك درهم باقيمانده يك تبر بخر و پيش من برگرد. مرد رفت و براي زن و فرزندانش نان و خرما خريد و با تبر برگشت. پيامبر(ص) برای تبرش دسته انداختند و گفتند: با اين تبر برو خار بكن و بفروش. من هم دعا مي‌كنم كه خداوند به رزق تو بركت بدهد. اين سیره نبوي ماست. نمي‌گويد اين پول را بگير و برو. در قرآن و احاديث مي‌بينيم كه ائمه ما اگر كمك مي‌كردند، به فقير ناتوان كمك مي‌كردند. يعني پيرمرد و پيرزن خيلي عليلي كه نمي‌توانست كار كند، ولي به كسي كه توانائي كار داشت به اين شكل كمك نمي‌كردند و به او مي‌گفتند برو و با داشته خودت كار كن، درآمد كسب كن. حالا ما مي‌گوئيم هر كسي بيايد میگوئیم بیا يك پولي بگير و برو كار كن. نهادهاي انقلابي مثل كميته امداد و بنياد مستضعفان هم همين كار را مي‌كنند كه اشتباه است. طرف بهترين زندگي و كلي طلا دارد و مي‌گويد من گرفتارم و نمي‌توانم بروم تراكتور بخرم.

 

مي‌گوئيم خب برو و طلاهاي خانمت را بفروش. اشكال ندارد. بايد از خودمان شروع كنيم. براي همين موضوع، ما رويكرد  زنجیره ارزش را در برنامه قرار داديم و عدم تسهیلات محوری و همين طور اتصال بنگاه‌هاي خرد و كوچك به بنگاه‌هاي بزرگ را مطرح کردیم و آموزشهائی میدهیم و  در هر روستائی هدف‌گذاري مي‌كنيم و مثلاً مي‌گوئيم با این قدر کار، این قدر درآمد جدید خلق میشود. مثلاً الان   عملکرد در هکتار چهار كيلوگرم است، ولي عملکرد در هكتار مي‌تواند به هشت كيلوگرم برسد. اين مي‌شود هدف‌گذاري. حالا باید برای این هدفگذاری چه کار کنیم؟ 

 

ما داریم با داشتههای محدودمان در روستاهائی که میرویم، عمليات اجرائي‌اش را هم انجام مي‌دهيم. مثلاً الان در روستاي اسپیدان شروع شده. با همين داشته‌هاي خودمان. كسي كمك خاصي به ما نمي‌كند و ما داريم با داشته‌هاي مردمي و غيره و ذلك اين كار را مي‌كنيم. مثلاً دوره‌هاي آموزشي براي دام سبک در اسپیدان شروع شده و به مردم آموزش دادهایم و خودشان دارند واكسيانسيون و سمپاشي جايگاه‌هاي دامشان را انجام مي‌دهند.  

 

انشاءالله در برنامه پس از نقشه گنج، شاید بتوانیم بعضی از کارهائی را که انجام شدهاند نشان بدهیم و پخش کنیم که بعد از اینکه این کارها را کردیم چه اتفاقی افتاد. نهادهائي اگر واقعاً مي‌توانند كمك كنند، بيايند و در اين قصه به مردم كمك كنند، چون ما اينها را دقيقاً تحقيق مي‌كنيم و اين طور نيست كه روي هوا باشد. تحقيق مي‌كنيم، دقيق درمي‌آوريم، دقيق سئوال مي‌كنيم و با توجه به تجربههای قبلی میدانیم که اگر کدام مسیر را بروند بهتر است. نكته هم اين است كه هيچ وقت نمي‌آئيم در روستائي در زمينه‌اي كه مردم هيچ تجربه‌اي در آن ندارند كار كنيم و مثلاً يكمرتبه به آنها نمي‌گوئيم بيا برو سوسمار یا کرم ابریشم  پرورش بده. هدف ما اين است كه همان چيزي را كه دارند بهتر كنيم. قطعاً دانشي و مزیتی در آنجا وجود داشته كه زعفران، بادام يا چيز ديگري در آنجا كاشته شده. ما مي‌آئيم و تلاش مي‌كنيم كه با داشته‌هاي خودشان سطح زندگي‌شان را بالا ببريم، نه اينكه چيز جديدي را بياوريم كه مردم اصلاً با آن آشنا نيستند.

 

با تشكر از شما