عابس، امانتدار شجاع آزاده/ عابس با دیده شهودی، در برابر امامش ادّعا کرد/ پای باید زد به فرق هر چه هست/ عزاداریها را از خود ندانیم
گروه معارف-رجانیوز: به همت «هیات رهپویان آل طاها(ع)» و «هیات کریم آل طاها(ع) کانون دانشپژوهان نخبه»، در دهه اوّل ماه محرم در مسجد لولاگر، مجلس ذکر مصیبتی برگزار میشود. موضوع سخنرانی این مجلس، "مقام اصحاب سیدالشهداء(ع)" است و متن پیش رو حاصل سخنرانی یازدهمین شب این هیئت است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاة و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبة جدک الحسین صلوات الله و سلامه علیه.
محور بحث ما سیری در حالات و کمالات و کلمات و مقامات اصحاب وفادار سید الشهداء صلوات الله و سلامه علیه بود. چون شب پایانی این جلسه است، این توضیح لازم است که در این یازده شب دو تن از اصحاب حضرت را مورد بحث قرار دادیم. یکی جناب شوذب بود و دیگری که بحثش را امشب باید تکمیل کنیم جناب عابس شاکری است.
عابس، امانتدار شجاع آزاده
ویژگیهایی از عابس شاکری مطرح شد. یکی دیگر از این ویژگیها که باید به آن رسیدگی کنیم این است که عابس پیک مسلم بن عقیل بود برای حضرت اباعبدالله که نامهای را مسلم بن عقیل در کوفه مینویسد و به دست عابس میدهد که برود در مکه و به اباعبدالله برساند. در این نامه آمده "وَ قَدْ بَايَعَنِي مِنْ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ أَلْفاً". مسلم بن عقیل در این نامه مینویسد که هجده هزار نفر در کوفه با من بیعت کردند! هجده هزار نفر! من الان لشکرهای ارتش یا سپاه را نمیدانم که تعدادش باید چقدر باشد که یک لشکر محسوب شود، اما اگر دوران دفاع مقدس را بخواهیم در نظر بگیریم، هجده هزار یعنی حدود دو لشکر. خب وقتی دو تا لشکر آنجا هست " فَعَجِّلِ اَلْإِقْبَالَ حِينَ يَأْتِيكَ كِتَابِي". ای حسین وقتی این نامه به دست تو رسید شتاب کن به سمت کوفه.
این نامه را داد به جناب عابس، عابس هم نامه را با رفیقش شوذب بردند به مکه به اباعبدالله دادند. بعد هم حرکت کردند و بعد هم به کربلا منتهی شد. آن استفادهای که اینجا میشود کرد این است که عابس امانتدار شجاع آزادهای بوده. این نامه، نامه بسیار مهمی است. وقتی این نامه را مسلم بن عقیل به عابس میدهد که این را به اباعبدالله برسان این پیام دارد. با آن وضعیت خفقانی که در آن ایام بوده تهدیداتی که متوجه مسلم بن عقیل و پیک او بوده، جاسوسانی که مراقبت از اینها میکردند، نشان میدهد که عابس کسی است که هم شجاعت دارد، چون ممکن است در مسیر راه درگیر شود. هم کسی است که نه تطمیع در او اثر میگذارد که بخواهد که پولی به او بدهند و او را بخرند. و نه تهدید در او اثر گذار است که بخواهند با تهدید راه را بر او ببندند. امانت دار شجاع آزاده است. امین است. ارزش هر نامهای به محتوای آن نامه و آثار آن نامه و فرستنده آن نامه و گیرنده آن نامه است. گاهی یک نامه دو سطری سرنوشت امتی را عوض میکند. خب جناب عابس حرکت کرد خود را رساند به مکه و این نامه را داد. بعد هم همراه اباعبدالله شد.
وداع سرشار از معرفت عابس با اباعبداللّه(ع)
در کربلا در روز عاشورا ، وقتی عابس میخواهد به میدان برود یک وداعی را با اباعبدالله دارد. میگوید: " یَا أَبَا عَبْد اللَّهِ، أما وَ اللَّهِ مَا أمسى عَلَى ظهر الأرض قریب وَ لا بعید أعزّ علیّ وَ لا أحبّ إلیّ مِنْکَ". در این کره خاکی دور و نزدیک، کسی عزیزتر از تو نزد من نیست. "و لو قدرت عَلَى أن أدفع عنک الضّیم و القتل بشیء أعزّ علیّ من نفسی و دمی لفعلته" میگوید وقتی من به خودم نگاه کردم دیدم سرمایه بیشتر از این ندارم. یک جانی و خونی دارم. اگر چیزی عزیزتر از خون و جان داشتم آن را نثار تو میکردم تا دفع کنم از تو ظلم و شهادت را. اما از اینها دیگر چیزی بیشتر ندارم.
بعد میگوید "السّلام عَلَیْک یَا أَبَا عَبْد اللَّهِ". این سلام او دیگر سلام وداع است. ما یک سلام آغازین داریم. مثل همین زیارتنامههایی که میخوانید یک سلام خداحافظی داریم که در این زیارت وداع حضرات معصومین این سلام وداع را داریم. "السّلام عَلَیْک یَا أَبَا عَبْد اللَّهِ أشهد اللَّه أنّی عَلَى هدیک وهدی أبیک" شاهد باش. (خیلی تعبیر بلندی است.به امام معصوم میگوید) من بر همان راه هدایت شما و پدر شما هستم. این را شما شاهد باش.
پای آبرو دادن برای دین که میآید عقب میکشیم!
" ثُمَّ مشى بالسّیف مصلّتاً نحوهم و به ضربه عَلَى جبینه" بعد حرکت کرد به سمت میدان با حالت برهنه. بعضی مصلتاً را حال برای شمشیر گرفتند. یعنی شمشیرش را برهنه کرد. خب دیگران هم که میرفتند شمشیرشان را برهنه میکردند و وارد میدان میشدند. ولی مصلتاً یعنی برهنه رفت به سمت سپاه دشمن.
اینجا یک نکتهای که باید به آن توجه کنیم مسئله ادعا و واقعیت است. ادعا کار سهل و آسانی است. ادعای وفاداری کردن "من چه خواهم کرد، این طور دفاع میکنم" اینها ادعا است! باید دید واقعیت این ادعا را تایید میکند یا نه؟ جناب عابس اینجا ادعا کرد. من و شما هم ادعا میکنیم. در همین زیارت جامعه کبیره که در حرم حضرت رضا(علیه السلام) مشرف میشوید و همین طور حضرات معصومین (علیهم السلام)، آنجا این تعبیرها تکرار شده است. یک فرازش را من میگویم: " بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى وَ أهْلى وَ مالى وَ اُسْرَتى" پدر من مادر من خانواده من مال من و عشیره من، اینها همه فدای شما. بعد پای وجوهات شرعی که به میان میآید میرویم در محاسبه و چانه زدن و یک راه فرار!! پای آبرو دادن برای دین میآید عقب میکشیم. این ادعاها را ما داریم. اما باید دید این ادعاها چقدر به واقعیت نزدیک است. این فاصلهها را باید پیدا کرد. این درسی است از شهدای بزرگوار کربلا از جمله عابس که وقتی وادع میخواهد بکند این کلمات را میگوید. به مسلم بن عقیل آن کلمات را میگوید. در میدان نبرد هم ثابت کرد که این ادعای محض نبوده و این ظهور دادن همان واقعیت درونی بوده است. اظهار ما فی الضمیر بوده است.
عابس با دیده شهودی، در برابر امامش ادّعا کرد
مرحوم استاد بزگوارمان آیت الله پهلوانی رضوان الله تعالی علیه یک بیانی دارند در رابطه با این کلمات عابس در هنگام وداع. این را خوب دقت کنید، یک نکته خیلی راهگشایی است برای همه ما. ایشان میفرماید که: "هر کسی در برابر مقام عصمت و ولایت که به اسرار انسانها آگاه است، نمیتواند این سخنان را به سادگی بگوید." توضیح بیان ایشان این است که اباعبدالله (علیه السلام) مظهر اتمّ علم الهی است. وقتی عابس دارد جلوی امام ، اینها را میگوید این کار آسانی نیست، این راحت نیست. این درس است برای ما. وقتی ما ما میرویم حرم امام رضا(علیه السلام) یا حرم اباعبدالله (علیه السلام) این زیارتنامهها را که میخوانیم باید این را بدانیم که به شریان وجودی ما امام معصوم احاطه دارد. اینجاست که خیلی راهگشاست. میگوییم ما این طوریم آقا، بعد لغزش پیدا میکنیم حالا لغزشهای متفاوت. گاهی گناهان ضعیفی را نمیتوانیم از آن عبور کنیم، گرفتار اینها میشویم. لغزش پیدا میکنیم.
بعد ایشان میفرماید که "این مطالب تنها حرف و اظهار اخلاص ظاهری نسبت به مقام ولایت نیست. بلکه وی اندوه باطنی و مشهود خود را به امام عرض میکند و این گفتار بیانگر میزان ادب ارادت معرفت و محبت او به آستان ولایت است." این عابس یک اظهار ارادت ظاهری نمیکند. ایشان میفرماید که عابس از کسانی بوده که دیده شهودی داشته. آن چیزی را که مشهودش بوده و واقعش بوده آن را دارد بیان میکند. یعنی وقتی میگوید چیزی عزیزتر از تو در این عالم نیست، مشهود خود را دارد میگوید. میداند مقام ولایت و وصایت و خلافت و ولایت کلیه الهیه چیست. این مشهودش است. عزیزان، ما هم باید نسبت به آستان ولایت، در درجه اول خودم را عرض میکنم خالص باشیم. خالص. آن چیزی که ارزش کارهای ما را کم و زیاد میکند همین اخلاص است. اخلاص مرتبه پایین باشد ارزش کار ما پایین است. بالا باشد ارزش کار انسان بالاست.
باکی از شهادت نداریم
خب بعد عابس برهنه وارد میدان میشود. این مصلتاً را مرحوم شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) همین طور معنا کرده. نگفته که شمشیرش را برهنه کرد. مرحوم آیت الله العظمی بهجت (رحمت الله علیه) هم در دو جا همین مسئله را مطرح کردند که او در میدان برهنه شد. مرحوم شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه میفرمایند که "عابس در وسط میدان هماورد طلبید، اما کسی جرات نکرد بیاید. این مرد ناراحت و عصبانی شد و برگشت و کلاهخود خود را از سر برداشت و زره را از بدن بیرون آورد و چکمه را از پا بیرون کرد و لخت به میدان آمد. و گفت حالا بیایید با عابس بجنگید. باز هم کسی جرات نکرد با عابس بجنگد." چقدر زیباست! آن نماز شبش و این هم شجاعتش. "رهبان بالیل و اسد بالنهار".
مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه حکمت را مطرح میکند که چرا او لخت شد؟ میفرماید که "اینکه نقل شده عابس در روز عاشورا در میدان جنگ در برابر دشمن لخت شد و زره از تن درآورد یک کار عادی و آسان نبود. [شوخی نیست. سی هزار نفر سپاه دشمن.] خواست به دشمن بفهماند که ما از روی عقیده و مرام راه شهادت را اختیار و انتخاب کردیم. نه از روی ناچاری و اجبار و تهدید و اکراه و یا به جهت شرم و حیا. بلکه این مرام ماست و شجاعانه و عاشقانه و داوطلبانه میجنگیم و کشته میشویم و باکی از شهادت نداریم. اما طرف مقابل عمر سعد، بیچاره و در بند و اسیر ملک ری است." او اسیر است اما ما نه آزادیم و این طور میآییم وارد میشویم. این کلمه 384 کتاب شط شراب است. در یک کلمه دیگر میفرمایند که: "عابس که در کربلا لخت شد، دیوانه که نبود. یعنی که ما را از مرگ نترسانید. ای کاش زودتر شهید شویم." بعد مرحوم آقای بهجت از این کار عابس نتیجه میگیرد. یک قاعده کلی. میفرماید "خدا میداند که این گونه کارها چقدر ترویج مذهب است." یعنی هر چه ما میتوانیم کارهایی که ترویج مذهب است اینها را آنجام دهیم. این در کلمه 645 شط شراب است.
پای باید زد به فرق هر چه هست
این را شعراء آمدند شعر گفتند، شعرهای خیلی محکم. و پرده از این حرکتی که جناب عابس کرد برداشتند. از جمله در گنجیه الاسرار عمان سامانی است. میگوید:
در سر عاشق هوای دیگر است
خاطر مردم به جای دیگر است
نیست جز او در رگ و در پوستم
بی خبر از دشمن و از دوستم
او که آمده در میدان محو خداست که این طور آمده. یکی دیگر از شعرا میگوید:
رفت عریان سوی میدان بی شکیب
کاین منم من عابس بن بو شبیب
بس که کشت و ریخت خون از حد فزون
کشتی خود دید در گرداب خون
دید وقت جان سپاری آمده
جان به لب از بی قراری آمده
لا جرم رو جانب اصحاب کرد
جمله را از گفتهاش بیتاب کرد
گفت ای دردی کشان می پرست
پای باید زد به فرق هر چه هست
راه کوتاه است و منزل بس قریب
یک قدم مانده است تا کوی حبیب
چون علم از شوق دل افراشتند
این قدم را زودتر برداشتند
شوق او از کف عنان من ربود
وان زره انداختن از من نبود
او خواست که من زره بیندازم. من کاره ای نیستم. اراده الهی بود.
دست اگر از خویش افشانی خوش است
جامه بیرون کن که عریانی خوش است
این تعلقات را انسان باید از خودش دور کند.
گر نثار قدم یار گرامی مکنم...
خب این عابس با این وضعیت آمد میدان و مبارزه کرد. با همین حالش نوشتند که حدود دویست نفر را به درک واصل کرد. دیدند نمیشود. صدا زد الا رجل، الا رجل؟ کسی هست بیاید بجنگد؟ عمر سعد دید همه عقب نشینی میکنند دستور داد که "أرضخوه بالحجاره، فرمی بالحجاره من کلّ جانب" عابس را اگر بخواهید کارش را بسازید کار یک نفر و شمشیر و اینها نیست. از هر سمت او را سنگ باران کنید. لذا این شهید بزگواری که در کربلا و در روز عاشورا با سنگ باران به شهادت رسید، جناب عابس بود. بعد هم که به شهادت رسید ریختند درگیر شدند و از سپاه دشمن هر کس ادعا میکرد که من او را کشتم. عمر سعد گفت " لا تختصموا، هَذَا لم یقتله سنان واحد". این کسی بود که کار یک نفر و یک نیزه نیست. همهتان مشارکت دارید در کشتن عابس. این شجاعت عابس است. و از توفیقات عابس بن ابی شبیب این است که سرش را از بدن جدا کردند و این سر را پرتاب کردند جلوی پای مبارک اباعبدالله.
گر نثار قدم یار گرامی مکنم
گوهر جان به چه کار دگرم باز آید
این هم یک توفیقی بود برای جناب عابس. حالا یکی دیگر از اصحاب هم هست به نام بریر که حالا اگر توفیقی بود آخر ماه صفر ما این بحث بریر را مطرح میکنیم. مقامات شهید بسیار والاست چه رسد به شهدای کربلا. یک روایتی من یادداشت کردم تقریبا حدود دو صفحه است. خانواده ما که این روایت را برایشان خوانده بودم میگفتند که چرا این روایت را نمیگویید. کل این روایت را من نقل نکردم. روایت یک مضامین خیلی عجیبی دارد. من دو تا را فقط اشاره میکنم. توضحیش اگر عمری بود و حیاتی بود باید در جای خودش مطرح شود. ماه صفر اگر جلسهای بود آنجا عرض خواهیم کرد.
یکی اینکه در آن روایت هست که اگر کسی به شهادت برسد، خداوند جانشین او در خانهاش میشود. خیلی عجیب است. پسر داده، رزمندهای تقدیم کرده، خدا به جای او در خانه او مینشیند. و یکی هم اینکه کسی که خانواده شهید را به خشم بیاورد، خدا را به خشم آورده است. این باشد توضیحش و نکاتی که هست که ان شاء الله عرض خواهیم کرد.
عزاداریها را از خود ندانیم
خب من اینجا چون شب پایانی جلسه هست چند تا نکته را تذکر بدهم. یک نکته جلسات چهارشنبههای ما که شرح دعای شریف کمیل است بعد از ماه صفر شروع میشود. چون ما در ماه صفر اربعین را داریم عدهای درگیر اربعین میشوند و این وقفه افتادنها این سلسله بحثها را یک مقدار دچار اختلال میکند. بعد از ماه صفر اگر زنده بودیم و توفیقی داشتیم در همین خانه خدا بحث شرح دعای کمیل را ادامهاش را مطرح خواهیم کرد. اولین چهارشنبه بعد از ماه صفر. اما هم در چهارشنبه آخر محرم و هم در چهارشنبه آخر صفر، جلسه "شط شراب" را که شرح کلمات مرحوم آیت الله بهجت هست اینجا خواهیم داشت.
یک نکته دیگر هم که باید عرض کنم در درجه اول نسبت به خودم هست و بعد هم عزیزان دست اندر کار هر دو هیئت که تلاش کردند. خصوصا این برنامهای که امروز ظهر عاشورا با آن عظمت برگزار شد که براداران، بزرگواران، یک وقت فکر نکنیم اینها کار ماست. خدای نخواسته غروری به ما دست دهد! نه، ما اگر یک گنجشک بیاید کنار ما و یک چیزی بردارد، توان اینکه این را از او بگیریم نداریم. اینقدر عاجز هستیم. اینها فضل الهی است. توفیقات الهی است. اگر مغرور شدیم گفتیم اینها کار ماست، ما کارهای بودیم آن وقت اینها از انسان گرفته خواهد شد و سلب توفیق دامن گیر ما میشود. این آیه قرآن را همیشه مد نظر داشته باشید که میفرماید " وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ" اگر فضل خدا نباشد رحمت خاصه خدا نباشد، "ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً" هیچ کسی نمیتواند با تقوا باشد. به تزکیه نفس بپردازد. اگر با صحنه گناه مواجه شدید و چشم خود را بستید، این را از خودتان ندانید. این فضل الهی است. اوست که این توفیق را به شما داده. امیدوارم که خداوند متعال این توفیق را از ما نگیرد. همواره بتوانیم سالهای سال عرض ادب و ارادت به ساحت مقدس حضرات معصومین صلوات الله و سلامه علیهم داشته باشیم.