هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
سه شنبه، 28 فروردين 1403
ساعت 16:57
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

شنبه 15 تير 1398 ساعت 16:26
شنبه 15 تير 1398 16:19 ساعت
2019-7-6 16:26:30
شناسه خبر : 322754
اگر کسی بخواهد اکتفا کند به واجب و حرام، تا یک بحثی می شود می گوید این که حرام نیست، این با سیر و سلوک و رسیدن به کمالات معنوی و معراج قرب داشتن سازگاری ندارد.
اگر کسی بخواهد اکتفا کند به واجب و حرام، تا یک بحثی می شود می گوید این که حرام نیست، این با سیر و سلوک و رسیدن به کمالات معنوی و معراج قرب داشتن سازگاری ندارد.

گروه معارف - رجانیوز: جلسه یازدهم از سلسله جلسات ماهانه شرح کلمات اخلاقی آیت الله بهجت(ره) به همت هیات کریم آل طاها(ع) (کانون دانش پژوهان نخبه) و مسجد لولاگر، روز چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ماه در تهران برگزار شد. این مراسم با بیان احکام و خوانش فرازهایی از صحیفه حضرت امام خمینی(ره) آغاز و با بیان نکاتی درباره اهمیت جلسات اخلاقی ادامه یافت. متن مشروح این جلسه را از نظر می‌گذرانید:

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاه و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر اروحنا معلقه بعز قدسک الهی واجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سرا و عمل لک جهرا.

 

کلام در شرح کلمات فقیه عارف، مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه بود که بر محور کلماتی است که در کتاب شط شراب جمع آوری شده است.

 

قیمت ایمان

رسیدیم به کلمه یازدهم این کتاب که ایشان می فرمایند: این اموال دنیوی که قدری برای آن زحمت می کشیم، این قدر برای حفظ آن می کوشیم، برای ایمانی که میلیاردها تومان قیمت هم نمی توان برای آن قائل شد، چه اندازه باید بکوشیم که از دست ما نرود؟ در توضیح این بیان ایشان، نکاتی را باید به آنها توجه کنیم.

 

نکته اول اینکه داشته های انسان، هر قدر ارزشمندتر باشد، خطر دست درازی و دستبرد آنها هم بیشتر خواهد بود. شما اگر در منزل، یک کالای کم ارزشی داشته باشید، اگر از خانه برای چند روزی دور بشوید، هیچ نگرانی ندارید، می گویید این ارزش آن چنانی ندارد که در معرض دستبرد قرار بگیرد، اما اگر کالای با ارزشی داشته باشید، چند سکه ای داشته باشید، اگر ده روزی بخواهید به سفر بروید، آن را یا با خودتان می برید یا نزد کسی به امانت می گذارید که از خطر دستبرد سارق، دور باشد.

 

در عالم هستی، هیچ چیزی  ارزشمندتر از ایمان نیست، چون ایمان با ارزش ترین امر است، لذا شیطان و تمام جنود او، تلاش می کنند که این ایمان را از انسان سلب کنند. به تعبیر دیگر، شیطان تا ایمان را از انسان نگیرد و فرد مومن را به کفر نکشاند، دست از انسان بر نمی دارد. ارزش ایمان در آیات قران وقتی مراجعه کنید، این تعبیرات را زیاد می بینید که " یا ایها الذین آمنوا" یا " الذین آمنوا" یا در سوره مبارکه عصر می فرماید : "وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ" همه انسان ها در زیان اند مگر "إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَات"، اگر ایمان نباشد، عمل صالحی شکل نمی گیرد. اگر ایمان نباشد، انسان در همان " إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ" می ماند و دیگر استثناء شامل حالش نمی شود، چه وقت استثناء شامل حالش می شود؟ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ، یعنی وقتی که مومن باشد و عمل صالح هم از لوازم ایمان است.

 

معنای حقیقی ایمان

نکته دوم این است که ایمان، معنایش درک کردن یک چیز نیست، انسان خیلی از چیزها را درک می کند، اما نسبت به مدرَکات خودش، گره قلبی پیدا نمی کند. ایمان، آن باورها و اعتقادات حقه ای است که در قلب آدمی است، که منشأ اعمال نیک می شود، این ایمان می شود. حالا ایمان به خدا، ایمان به انبیاء، ایمان به اوصیاء و ایمان به هر چیزی که رهاورد انبیاء و اوصیای الهی است. پس اگر ایمان بود، آثار این ایمان که از لوازم ایمان است، در عمل انسان، چه عمل ظاهری و جچه عمل باطنی، ظاهر می شود.

 

نکته دیگر این است که ایشان فرمودند که برای ایمانی که میلیاردها تومان هم قیمت نمی توان گذاشت، این ایمان، مراتب دارد. شیطان وقتی انسان را می خواهد به کفر بکشاند، مرتبه مرتبه ایمان را به تدریج از انسان می گیرد، لذا آن محافظت و مراقبتی که انسان از اموال خودش دارد، همانطوری که این حفاظت و این مراقبت این اموال، به حساب ارزشی که این اموال دارد، رتبه این حفاظت ها فرق می کند، در باب ایمان هم همینطور است. کسی که در مراتب عالیه ایمان است باید مراقب باشد که تنزل پیدا نکند، یعنی او را از آن مرتبه به مرتبه پایین تر نیاورد. آنکه پایین تر است نسبت به مرتبه پایین تر همینطور است.

 

نکته دیگر که باید به آن توجه شود، اینکه ایشان می فرمایند که چه اندازه باید بکوشیم که از دستمان نرود، آن امری که بر هر انسان لازم است، این است که در هر جایی که شبهه از دست رفتن و آسیب دیدن ایمان، مطرح است، باید خودش را از آنجا دور کند، به تعبیر دیگر خودش را در فضایی قرار ندهد با اختیار خودش که ایمانش احتمال آسیب دیدن دارد، نه اینکه قطع به آسیب، بلکه بالاتر احتمال آسیب دیدن ایمان در جایی می دهد، خودش را از آنجا دور کند.

 

گاهی ممکن است یک معاشرت برای انسان، معاشرت مشکوک باشد و لذا خودش را باید دور کند. گاهی ممکن است ورود در فضای مجازی که هر کسی می فهمد که وقتی وارد این فضا می شود، با چه آسیب ها و آفاتی مواجه است، خودش را از این فضا دور کند. گاهی در فضای دانشگاه است و حتی سر کلاس درس حضور پیدا می کند، می بیند کلاس، کلاس مختلطی است و احتمال دارد ایمانش آسیب ببیند، سعی کند صندلی های جلوتر را اختیار کند که از این فضای آسیب پذیر دور شود، پس از هر امری که احتمال دارد ایمان انسان آسیب ببیند، شخص باید خودش را دور کند.

 

لذا شما سر خیابان ها دید که لبو شلغم می آورند می فروشند، سیب زمین و پیاز می فروشند، اما شما ندیدید که سکه طلا یا سرویس طلایی را سر خیابان عرضه کنند، چرا؟ چون در معرض خطر است، همین که شخص احتمال می دهد که ممکن است این آسیب بماند، ممکن است مورد دستبرد قرار بگیرد، خودش را دور می کند. این چند نکته که لازم بود در توضیح بیان یازدهم ایشان عرض کنیم.

 

همت عالی در سیر و سلوک

کلمه دوازدهم ایشان در رابطه با همت های بلند است. می فرمایند عده ای همیشه در فکر این هستند که بالا بروند و هر اندازه هم که بالا می روند، حاضر نیستند تنزل کنند، فرضا از اینکه توقف کنند. یکی از مسائل مهمی که در سیر و سلوک إلی الله و طی مقام قرب الهی مطرح هست، همت عالی است، همت عالی! همتی که در باب تزکیه و تهذیب نفس و سیر عبودی لازم است، با همت هر آنچه که غیر این مسئله است، فرق می کند.

 

ببینید یک رزمنده در میدان نبرد در مواجهه با دشمن بیرونی، چه مقدار همت لازم دارد؟ این راه های دشواری که باید طی کند و خودش را به آب و آتش بزند، اینها همه همت می خواهد، اما همه اینها را اشرف مخلوقات، رسول خاتم(ص) زیرمجموعه عنوان جهاد اصغر قرار داد و فرمودن این جهاد اصغر شماست و جهاد اکبر باقی مانده است، پرسیدند جهاد اکبر چیست؟ حضرت فرمودند جهاد با نفس. وقتی آن شد و این شد اکبر، پس همت در جهاد اکبر باید بیشتر از همت در جهاد اصغر باشد.

 

در باب جهاد اکبر و سیر عبودی، کسی که می خواهد عروج روحانی داشته باشد، باید یک قله ای را در نظر بگیرد، یک افرادی را باید در نظر بگیرد به عنوان الگو که اینها در رأس این قله ایستادند و در اعمال ظاهری و باطنی تأسی به اینها بکنند. هر مقدار که اعمال آنها چه ظاهرا و چه باطنا، در این شخص جلوه بیشتری داشته باشد، معلوم است که به آنها نزدیک تر شده است، به آنها نزدیک تر شدن یعنی نزدیک به قله شده است، نزدیک به قله شدن، یعنی نزدیک شدن به مدال کمال عبودیت.

 

اکتفا به واجب و حرام کافی نیست

اگر کسی بخواهد اکتفا کند به واجب و حرام، تا یک بحثی می شود می گوید این که حرام نیست، این با سیر و سلوک و رسیدن به کمالات معنوی و معراج قرب داشتن سازگاری ندارد. این برای همه افراد است یعنی یک کاسب و یک کشاورز، مکلف است که از حرام دوری کند و واجباتش را انجام دهد، این کف کار است. اما کسی که می آید دنبال آیت الله بهجت، دنبال علامه طباطبایی، دنبال آقای پهلوانی و دیگران، حالات اینها را می بیند و شوق در او ایجاد می شود، این با اکتفای به واجب تنها و معصیت نکردن حل نمی شود. این نیاز به الگو دارد، نیاز دارد به یک دید وسیعی که آن قله را ببیند و بعد همتی متناسب با رفتن و طی کردن این راه دشوار، برای خودش اختیار کند.

 

خب، اینجا ما باید چه کنیم؟ آن راهی که راه کاربردی است و خیلی از شبهات را حل می کند، این است که ما در رأس این قله امیرالمومنین(ع) وصدیقه طاهره(س) را ببینیم، در منتهای کمال قرار دارند. اینکه عرض کردم که مشکل را حل می کند این است، که خب توصیفاتی ازنماز امیرالمومنین(ع) شده است و من می خواهم نماز بخوانم، ببینم نماز خودم چقدر دارد به نماز حضرت نزدیک می شود؟ فاصله ها را ببینم و روز به روز آن را کم کنم.

 

یا در مودر حجاب، حجاب یک حد و حدود شرعی دارد که فقها بیان کردند، اما یک بحث این است که در بعد حجاب، من چه کنم که در انجام وظایف عبودی، قربم به خدا بیشتر شود؟ آن راه این است که صدیقه طاهره(س)، حجابش توصیف شده است و من تلاش کنم به حجاب او خودم را نزدیک کنم، این راه است. این یک همت عالی می طلبد، " المرء یطیر علی قدر همته"، طیران و پرواز انسان، به اندازه همت انسان است، مرغ را پر می برد تا آشیان، پر مردان همت است، این را بدان.

 

توقف در سلوک یعنی تنزل!

بعد ایشان می فرمایند که عده ای هستند که در فکرند که بالا روند، هر اندازه هم که بالا می روند حاضر نیستند که تنزل کنند، این خیلی نکته مهمی است. یعنی اگر من امروز را حساب کردم و دیدم امروزم پست تر از دیروز بود، یعنی تنزل، یا اگر حساب کردم دیدم امروزم مثل دیرزو بود، این را می گویند توقف، اما در سیر و سلوک می گویند تنزل.

 

چون توقف، مثلا شما ماشینی دارید و ماشین حرکت می کند، از سوخت این ماشین استفاده می شود، ده لیتر بنزین دارد می شود نه لیتر، بیشتر مصرف کنید می شود هشت لیتر، ماشین را می برید یک گوشه ای و می ایستید و پارک می کنید و چند روز این وسیله شما می ماند، می گویند اینجا توقف کرده است. خب این هشت لیتر بنزین شما، همان هشت لیتر می ماند و دست نمی خورد.

 

اما در مسائل معنوی اینطور نیست،  شما یک عمر محدودی دارید، حالا چهل، یا پنچاه یا شصت، هفتاد سال، آنکه برای انسان مقدر شده است، توقف در مسائل معنوی یعنی تنزل. چرا؟ چرا که هر لحظه از این عمر هفتاد هشتاد ساله شما کم می شود، لذا مثل آن سوخت نیست، عمر می دهید و چیزی گیرتان نمی آید، این می شود تنزل، سرمایه عمر انسان برود و چیزی نصیبش نشود.

 

لذا مرحوم آقای بهجت می فرمایند که حاضر نیستند تنزل کنند فرضا از اینکه توقف کنند، آن توقف هم در مسائل معنوی در حقیقت و باطنش همین تنزل است.

 

سیر و سلوک با چیزهای دیگر فرق می‌کند

نکته دیگری که در توضیح کلام ایشان باید به آن توجه کنیم این است که اینکه عرض کردیم که سیر و سلوک با چیزهای دیگر فرق می کند، از قرآن ستفاده می شود. در قرآن یک جا می فرماید " اعملوا" یعنی عمل کنید که خطاب به همه است، اما نسبت به یک عده ای می فرماید "سارعوا" و "سابقوا"، شتاب کنید و عجله کنید، مسابقه بگذارید، این برای همه نیست، این برای کسانی است که "اعملوا" را عمل کردند و لبیک گفتند و حالا می خواهند به مدارج بالاتری راه پیدا  کنند، مراتب بالاتر ایمان را به آن دست پیدا بکنند، اینجا دارد "سارعوا"، "سابقوا"، که حالا این سرعت و سبقت را اگر عمری باقی باشد در ماه مبارک رمضان بحث خواهیم کرد که یعنی چه و چه فرقی با هم دارند؟ این نکاتی بود که در توضیح کلام دوازدهم ایشان لازم بود.

 

یک نکته ای را من اینجا عرض کنم که آن روایتی که هست " مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون"، اگر کسی دو روزش یکسان باشد، خسارت دیده و مغبون شده است، اهل سلوک این یوم را به معنای روز نمی گیرند بلکه آنها لحظه به لحظه حساب می کنند، یعنی اگر دو لحظه من یکسان باشد من خسارت دیدم، چون من عمر دادم، من چیزی دادم و چیزی نصیبم نشده است، لحظه به لحظه حساب می کنند.

 

ابتلائات دنیا رفع شدنی نیست

نکته کلام سیزدهم ایشان در مورد ابتلائات دنیوی است. می فرمایند: نا ملائمات دنیا برطرف شدنی نیست، همیشه هست مگر برای کسانی که در دنیا حقیقتا یا حکما نباشند. این بیان ایشان نیاز به توضیح دارد.

 

ناملائمات دنیا برطرف شدنی نیست، یعنی یک شخصی بخواهد که هیچ ابتلائاتی نداشته باشد، به هیچ امر ناخوشی گرفتار نشود، این در دار دنیا شدنی نیست، چون دار دنیا، دار تزاحم است این اولا، و ثانیا از این حقیقت امیرالمومنین(ع) پرده برداشتند "دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة"، یا در آن روایتی که یک بار عرض کردیم که مردم در دنیا به دنیال راحتی می گردند، اما راحتی در دنیا وجود ندارد و راحتی برای بهشت است " وَ وَضَعْتُ الرَّاحَةَ فِي الْجَنَّةِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهَا فِي الدُّنْيَا فَلَا يَجِدُونَهَا" دائم دنبالش می گردند و پیدا نمی کنند.

 

اما ایشان استثناء زدند و فرمودند که مگر برای کسانی که در دنیا حقیقتا یا حکما نباشند. حقیقتا نباشند یعنی از دنیا رفتن، یعنی کسی که از دنیا می رود، او دیگر گرفتاری ها و ابتلائات دنیوی اش تمام می شود، چون دیگر در دنیا نیست. اگر ابتلاء داشته باشد، ابتلاء اخروی است یا در برزخ یا در قیامت، که آنها هم ریشه در همین ابتلائات دنیوی دارند.

 

حکما یعنی چه؟ یعنی کسی که در این دنیا هست، زندگی می کند، ولی در حکم مردگان است، یعنی چه در حکم مردگان است؟ یعنی " موتوا قبل‏ أن تموتوا" را در خودش پیاده کرده است، بمیردی قبل از اینکه شما را بمیرانند. با مرگ چه اتفاقی می افتد؟ با مرگ تعلقات انسان از بین می رود و انسان از تعلقاتش جدا می شود. حکما یعنی همین که کسانی که در عالم دنیا تعلق به ما سوی الله ندارند و انقطاع پیدا کردند و فقط به حضرت حق تعلق دارند، اینها در راحتی هستند. پس روشن شد.  آن چیزی که با مرگ اتفاق می افتد، در همین عالم دنیا که الان هستیم در خودمان پیاده کنیم و این پیاده شود.

 

 اگر انسان تعلق به اولاد نداشته باشد، تعلق به همسر نداشته باشد، زندگی می کند و در اوج محبت هم هست، در همان چارچوبی که دین برای او مشخص کرده است، اما تعلق ندارد و تعلقش به خداست. محبت می کند برای خدا، غضب می کند برای خدا، وصل می شود برای خدا، قطع می شود برای خدا، این بر روی او پیاده شود " موتوا قبل أن تموتوا"، این در آسایش به سر خواهد برد.

 

جهت آشنایی با کتاب «شط شراب» و مطالعه متن جلسات شرح کتاب، اینجا کلیک نمایید.

 
 


کلیدواژه ها »