منصور رضواني
پيشدرآمد: لازم ميدانم همين ابتدا اعلام كنم كه اگر خداوند سبحان براي نگارش اين يادداشت ثوابي براي نگارنده عنايت فرمود، آن را با كمال افتخار اهدا مينمايم به روح متعالي استاد شهيد آيتالله مطهري كه به فرمايش حضرت امام خميني(ره) «آثار ايشان بدون استثناء مفيد و سازنده است» و نيز به فرموده رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، حضرت آيتالله خامنهاي (دامظله): «آثار ايشان مبناي فكري نظام جمهوري اسلامي ايران را تشكيل ميدهند»
***
با اينكه بيانات جديد علي مطهري، آقازاده بي فضل! آن شهيد فاضل كه مطابق معمول با خودشيفتگي و لجاجت و با توهين عجيب به شعور مردم و از آن بالاتر اهانت –انشاالله ناخواسته!- به مقامات عالي نظام، كينههاي ديرينه خود از رئيس جمهور منتخب را مجدداً قلمي كرده، در خور پاسخگويي ندانسته و در عوض يادداشتي را كه 4 ماه قبل در پاسخ به اعتراض بياساس سيد حسن مصطفوي(1) از پخش برنامه مفيد و اثرگذار «شاخص» از رسانه ملي نگاشته بودم و همچنين يادداشت ديگري كه با عنوان «آقازادههاي منحرف» اخيراً در ويژهنامه وزين «رمز عبور 2» در خصوص انحراف آقازادگان به قلم اين كمترين منتشر شده است، در اثبات بيپايگي افاضات اين «آقازاده فرهنگي» نيز كافي دانسته و اصولاً پرداختن افراطي به اين قبيل اظهارات سست را خطايي بزرگ ميدانم كه هم غيرمستقيم به پر و بال دادن و بزرگنمايي او در عرصه سياست منتهي شده و هم خود وي را در اين توهم كه گويا خيلي وزنه اثرگذاري است! راسختر ميسازد، اما با همه اين احوال، اظهارات يكي از دلسوزان در انتقاد از علي مطهري نگارنده را ناچار ساخت كه عليرغم ميلم مواردي را در اين زمينه قلمي كنم.
قبل از شروع ضروري است مطلبي را كه در اغلب يادداشتهاي خود تذكر ميدهم، اينجا نيز تكرار كنم كه آنچه در اين مقاله خواهيد خواند، نقدی است صریح، مستدل، در مواردی تلخ و در عین حال صادقانه از جانب یكی از عاشقان امام و بزرگواراني چون شهيد فرزانه آيتالله مطهري در خصوص اعمال و اقوال برخی منتسبان به اين بزرگان كه ناجوانمردانه ميكوشند اعتبار به ارث برده از پدران نامدارشان را به سود منويات امروزي و اي بسا منحرف از افكار و آراء حقيقي آن پدران! واريز كرده و با جوسازي بر انتساب نَسَبي -و نه لزوماً پيوند فكري و عملي با عقايد آن بزرگان!- خود را به عنوان نماينده انحصاري انديشههاي پدران خود جا زده و به غلط اينگونه به ناآگاهان القاء كنند كه اگر آن پدران مظلوم امروز حضور داشتند، ايشان نيز عين همين افكار اين آقازادگان را داشتند! تمام تلاش اين كمترين طي يادداشتهاي خود از حداقل سه سال قبل تا بحال اثبات بيپايگي همين نكته انحرافي و سوءاستفاده ظالمانه برخي آقازادگان از رانت اعتبار و و به عبارتي تلاش براي خنثي سازي نوع نويني از رانت خواري و معضل آقازادگان فرهنگي! يعني رانت خواري سياسي- فرهنگي! (و نه آنچنان كه در بادي امر به اذهان متبادر ميشود، رانتخواري اقتصادي!) بوده، كه به مراتب از رانت خواري متعارف! اقتصادي مهلكتر است!
این وجیزه مصداق همان جمله زیبای سيدالشهداي مظلوم انقلاب اسلامي، آیتالله دكتر بهشتی است كه میفرمایند: «تلخی برخورد صادقانه بر شیرینی كاذب برخورد منافقانه و مجامله آمیز ترجیح دارد». از آن رو تذكر این نكته را ضروری دانستم كه ميدانم به مجرد انتشار اين مقاله، برخي كه از پاسخگويي به استدلالات مستند آن عاجزند، تلاش خواهند كرد كه با مغالطه و جوسازي و مانور دادن بر لحن -به قول آنها- تند اين مقاله به خيال خود اذهان خوانندگان را از لب مطلب منحرف كنند!
لازم است تأكيد كنم كه لحن اين مقاله هر اندازه تند باشد، يقيناً از اهانتهاي علي مطهري كه با زشتترين ادبيات ممكن، هر آنچه بدتر از آن نيست! را به مخالفان سياسي خود و بلكه به تمام مردم ايران و منتخب 25 ميليوني ملت نثار كرده و حتي –ان شاالله ناآگاهانه!- نسبت به رهبر حكيم انقلاب نيز تعريضات گستاخانه طرح مي كند، نيست! به قول معروف چگونه است كه «بائك تجر و بائي لاتجر؟!» چطور ايشان حق داشته باشد، متكبرانه و تنها به اذعان خودش! «بزرگ زادگي!» هر آنچه كه دلش نسبت به منتخب 25 ميليون نفر ايراني ميل دارد!، بيدريغ نثار كند اما ما به عنوان موكلان -البته موكلان پشيمان وي!- و كساني كه نامبرده با اتكا به رأي ما امروز بر صندلي وكالت مجلس تكيه زده و اينگونه به تركتازي ميپردازد! حق نداشته باشيم نسبت به اينهمه اهانتهاي سخيف پاسخ بدهيم؟! و به محض اينكه دلسوزان در برابر واكنشي جزيي نشان ميدهند، داد و بيداد بلند ميشود كه به من توهين شده است!؟ كجاي اين معامله منصفانه است؟!
باز به قول شاعر:
بگفتا اي برادر اين نه جنگ است كلوخ انداز را پاداش سنگ است!
خواهش بنده از طرفداران علي مطهري اين است كه ابتدا مقاله را با بيطرفي و بدون پيش زمينههاي منفي خوانده و به خصوص مستندات دقيقي را كه با ذكر منبع از بيانات گهربار! وي ذكر كردهايم، مورد تأمل قرار دهند و آنگاه بدون شتابزدگي در خصوص درستي و نادرستي آن به قضاوت بپردازند!
با اين مقدمه به شرح موضوع ميپردازيم:
توضيح اينكه يكي از نمايندگان محترم تهران (آقاي رسايي) در نقد و رد ياداشت توهين آميز اخير مطهري عليه رييس جمهور، مقامات عالي کشور و مردم گفته است: «مطهري نخستين بار نيست که با مواضع نادرست ثابت کرده از بصيرت پدرش برخوردار نيست؛ او مصداق بارز خواص بي بصيرت است.»
نگارنده با ملاحظه همين مطلب لازم ديدم سئوالي را از اين نماينده محترم و خوانندگان شريف طرح نمايم و آن اينكه: آيا واقعاً علي مطهري ميتواند مصداق «خواص» و «نخبه» ولو از نوع «بيبصيرت» آنها باشد؟!
پاسخ بنده به اين سئوال با كمال تأسف منفي است و به عبارتي عليرغم احترامي كه براي آقاي رسايي قائل هستم، اما معتقدم ايشان با اين توصيف خود در حق خواص بيبصيرت جفا كردهاند!
بهراستي چگونه ميتوان فردي را كه از خود و بهذاته هيچ فضيلت ويژهاي ندارد و تمام آنچه كه از وجهه و اعتبار علمي، اجتماعي و حتي منصب نمايندگي مجلس به دست آورده، صرفاً از قِبَل انتساب به پدر فرزانه خود است! جزو خواص -اعم از بابصيرت يا بيبصيرت!- قلمداد كرد؟! صرفنظر از بينش و شجاعت و بصيرت كه از جمله شرايط مورد توقع از خواص است، نخبگي و خاص بودن، مستلزم داشتن شرايط و لوازم ديگري نيز هست و اصولاً علت اينكه مردم از خواص توقع ديگري دارند -كه برآورده نشدن اين توقعات سبب گلايه بر حق مردم شده و ايشان را به طرح انتقاداتي صريح از نخبگان وا ميدارد- نيز همين الزامات ويژه است كه فردي را از سطح عموم مردم فراتر برده و به طبقه نخبگان جاي ميدهد كه به عقيده بنده علي مطهري و دو همتاي ديگر وي (حسن مصطفوي و عليرضا حسيني) فاقد آنها محسوب شده! و لذا اطلاق عنوان خواص بيبصيرت به اين افراد نوعي جفا در حق مصاديق اصلي نخبگان بيبصيرت محسوب ميشود!
بنده سئوال ميكنم بهراستي آن امتياز ويژه و فضيلتهايي كه فردي مانند علي مطهري و همتايان وي را در شمول خواص قرار دهد، كدامند؟! صرفنظر از پيوند نَسَبي -و نه لزوماً پيوند فكري!- ميان آن پدران فاضل با اين فرزندان بيفضل، چه امتياز برجسته ديگري در امثال اينان وجود دارد كه ما بر اساس آن، اين حضرات را در شمار نخبگان و خواص -ولو خواص بيبصيرت!- محسوب كنيم؟
خلاصه اينكه جزو خواص بيبصيرت بودن هم براي خود شئوناتي دارد! كه با اطلاق اين عنوان به امثال اين حضرات در تضاد است و به عبارت دقيقتر اعطاي سخاوتمندانه صفت خواص بي بصيرت به اين آقازادگان فرهنگي!، نوعي جفا در حق نخبگان اصيل! بيبصيرت است!
نخبه و خواص بيبصيرت امثال فلان سردار پيشين و البته پشيمان! سپاه يا فلان معمم سابقهدار كه چندين دوره در نظام جمهوري اسلامي سمت فرماندهي، وزارت، وكالت، قضاوت و... داشتهاند، هستند كه هرچند امروز به هر دليلي از جمله آلوده شدن به چرب و شيرين دنيا و نيز مردود شدن در آزمايش الهي ابتلا به حب فرزندان و گرفتار شدن در فتنه اموال و اولاد(2)، از تشخيص راه صحيح و تمسك به حبلالمتين انقلاب اسلامي يعني ولايت فقيه محروم ماندهاند، اما در چنته سوابق خود لااقل مايههايي از رشادت و ايثارگري در زندانهاي طاغوت يا جبهههاي حق عليه باطل داشتهاند! كه با تمسك به آن گذشته نيكو! حال پريشان امروز خود را -دستكم در منظر افراد بيبصيرت- تطهير كنند.
اينها مصاديق نخبگان و خواص بيبصيرت هستند! نه آقازادگان تازه به دوران رسيدهاي كه نه فكر و آثار برجستهاي دارند، نه سابقه درخشان و مجاهدات مخلصانه! و هيچ افتخاري ندارند الا اينكه تنها فرزند فلان شخصيت موجه هستند! كه تازه با اندكي تأمل ميبينيم اين حضرات اكثراً در حين شهادت پدر، در سن كودكي و نوجواني به سر ميبرده و به عبارتي عمده دوران شكلگيري شخصيت آنها بيرون از هدايتهاي آن پدران نامدار صورت گرفته و معلوم نيست چه اندازه شخصيت و انديشههاي امروزي ايشان متأثر از آن جايگاه والاي پدرانشان باشد و به عبارتي حتي از امتياز فرزندي هم آنگونه كه تصور ميشود، بهرهمند نشده و تنها اسمي از پدر به ارث بردهاند! به ويژه اين موضوع در خصوص علي مطهري(3) بسيار شديدتر است!
آن پدر بصير كجا كه با چشمان تيز و بينش انقلابي خود كوچكترين نشانههاي اعوجاج در گروهكهاي به ظاهر مسلمان و انقلابي را سالها جلوتر از ديگران تشخيص ميداد و شجاعانه و بدون كوچكترين ملاحظهاي به ميدان جهاد فكري و قلمي با منحرفان ظاهرالصلاح و التقاطيون وارد شده و عاقبت جان را نيز بر سر همين جهاد مقدس به دوست تقديم كرد و اين فرزند بيحاصل از فضل پدر! كجا كه بعد از يك سال كه همه غبارها فرو نشسته و پردههاي نفاق و التقاط سردمداران فتنه برافتاده و حتي در دورافتادهترين نقطه كشور و حتي دانشآموزان نونهال هم از اصل ماجرا باخبر شدهاند! اما اين به اصطلاح نخبه! سياسي هنوز يك كلمه باطل كه «احمدينژاد به دليل اسم بردن از فرزندان هاشمي در مناظره عامل فتنه بوده و بايد همراه ديگر سران فتنه محاكمه شود!» را گرفته و به هيچ قيمتي و عليرغم ارائه پاسخهاي مكرر و اثبات بيپايگي اين ادعا، رها نميكند و مدام به تكرار همين انديشه انحرافي ميپردازد و تازه با قياس به نفس! و پيشدستي! آنچه كه سزاوار و توصيف اصلي خود وي است! (يعني صفت بهانهجوييهاي كودكان عزيزكرده!) را به رئيس جمهور نسبت ميدهد!
براي اينكه خوانندگان بنده را به قضاوت شتابزده متهم نكنند چند نمونه از بيخبريهاي وي را با مستندات دقيق بيان ميكنم تا خوانندگان خود قضاوت كنند كه اطلاق «نخبه بيبصيرت» به علي مطهري چه اندازه خطاست!:
نامبرده در در جايي از كتاب «اصلاحطلبي» خود كه ظاهراً تنها اثر مكتوب وي و آنهم مجموعه مقالاتي است كه در زمان حاكميت تجديدنظرطلبان مدعي اصلاحات و در نقد ايشان نگاشته و در جرايد آن روز و بيشتر از همه در كيهان! -كه امروز به دشمن سرسخت آن مبدل شده!- منتشر كرده بود(4)، به شرح پيشنهاد خود به رئيس جمهور وقت يعني محمد خاتمي براي نامزد نشدن در دور دوم رياست جمهوري وي در سال 80 پرداخته و در پاسخ به مخالفان نظريه خود يعني ضرورت روحاني نبودن رئيس جمهور، چنين مينويسد:
«برخي ماجراي بنيصدر را به عنوان ماده نقضي براي اين نظريه ذكر ميكنند. پاسخ اين است كه در داستان بنيصدر در حقيقت شوراي نگهبان به دليل كم اطلاعي از افكار او در رد صلاحيت وي براي رياست جمهوري قصور ورزيد[!؟] اگر شوراي نگهبان همچون استاد مطهري در كتاب نهضتهاي اسلامي در صدساله اخير از انديشه او درباره لزوم خلع يد از رهبري سنتي و انتقال آن از روحانيت به روشنفكران آگاه بود، هرگز صلاحيت وي را تأييد نميكرد.[!؟]» (اصلاحطلبي، چاپ چهارم، صدرا، بهمن 1381، ص.159)
بهراستي چه ميتوان گفت در برابر بيخبري، وقتي هنوز نميداند كه در انتخابات دور اول رياست جمهوري اصولاً نه مجلسي تشكيل شده بود و نه شوراي نگهباني وجود داشت!
آقاي علي مطهري! بنده كه متولد سال 58 يعني همان سال برگزاري انتخابات دور اول رياست جمهوري هستم، از اين حقيقت كه در آن سال امر رسيدگي به صلاحيت داوطلبان از سوي امام به شكل خاص به عهده خود مردم نهاده شد (و البته به عنوان اقدام مقدماتي موسوي خوئيني ها از طرف امام (ره) مسئوليت اعمال نظارت استصوابي را بر عهده داشت و عده كثيري از داوطلباني كه بيصلاحيتي ايشان مبرهن بود، از سوي وي رد صلاحيت شده اند) اطلاع دارم! آنگاه شما كه در آن سال خود يحتمل جزو رأي دهندگان بوديد، چطور اين حقيقت ساده را متوجه نشديد؟!
نمونه ديگر از اين شاهكارها را اينجا بخوانيد:
ميدانيم كه يكي ديگر از بهانهجوييهاي مطهري طي فتنه اخير اين بوده است كه صداوسيما در جريان فتنه انتخابات يك طرفه عمل كرده و با ندادن تريبون به اصلاحطلبان در حق اين قشر دلسوز و فرهيخته! جفا كرده است و تنها يك طرفه به سود دولت احمدينژاد(5) عمل كرده است!
صرفنظر از اينكه اين ادعا يعني طرفداري صدا و سيما از دولت، همان صدا و سيمايي كه به اذعان آقاي زاكاني از 800 رأي داده شده در صندوق آن، 750 رأي به نامزد شكست خورده بوده است! و مجري هتاك آن در برنامههاي زنده راديو جوان در سالهاي 85 و 86 بدترين تمسخرها و اهانتها را به شخص رئيس جمهور كشور نثار ميكرده!(6) و ديگر شيطنتهاي مختلف در برخي برنامههاي اين سازمان در جوسازي عليه دولت، چه در دوره اول رياست جمهوري احمدينژاد و چه در همان ايام انتخابات و فتنه سبب اعتراضات فراوان شده، تا چه اندازه مضحك ميتواند باشد، اما وحيد يامين پور، مجري متعهد برنامههاي مناظرهاي سيما در مصاحبه با هفته نامه پنجره در رد ادعاي آقازاده فاضل! قصه ما چنين ميگويد:
«سئوال: برخی گروهها چندین ماه است که تبلیغات وسیع و گستردهای میکنند در مورد اینکه توسط مدیران رسانه ملی که بهزعم آنها نزدیک به مدیران دولت است، از آنتن سیما حذف شدهاند. با این حال شما مدعی هستید که علیرغم دعوت از آنها در برنامه حاضر نمیشوند. چرا این مسئله را بهصورت علنی در برنامه مطرح نمیکنید؟
پاسخ: آقای مطهری قبل از برنامهای که در آن حضور داشتند از من پرسیدند چرا به اصلاحطلبان و این جریان تریبون نمیدهید؟ من تعدادی از اصلاحطلبان را نام بردم و از ایشان پرسیدم منظور شما این افراد است؟ آقای مطهری گفتند بله همین افراد. من به ایشان گفتم با تکتک این افراد که نام بردم، خود شما تماس بگیرید و از آنها بپرسید که آیا یامینپور به شما زنگ نزد و برای برنامه دعوت نکرد؟
واکنش دکتر مطهری چه بود؟
آقای مطهری خیلی ناراحت شد و گفت، پس چرا این دوستان ادعا میکنند که به آنها تریبون نمیدهید؟...»
يكي نيست بگويد: شما كه خود را در جايگاه عقل كل! و مصلح كل! فرض كرده و بر اساس اين توهم براي خود تكليف انحصاري! نصيحت عالم و آدم قائلي! وقتي بعد از 13 سال مواجهه با اصلاح طلبان و روشهاي عوامفريبانه و تاكتيكهاي جنگ رواني آنها(7) هنوز از درك اين مطلب بديهي عاجزي و توان تحليل نداري! آيا احتمال ولو ناچيز! نميدهي كه ساير به اصطلاح تحليلهاي عالمانهات! هم از همين سياق بوده و بر اساس بياطلاعي يا تجاهل عمدي! راه به خطا برده باشي؟!
البته خوشبينانه اين است كه اين تحليل را نيز همچون غالب تحليلهاي وي، از سر بيخبري بدانيم اما با توجه به اينكه نامبرده در همان سالهاي سياه حاكميت اصلاحطلبان در مقالات خود به شيوههاي عوامفريبانه مدعيان اصلاحات تصريح كرده است، قاعدتاً طرح ادعاي مظلوميت! اصلاح طلبان از سوي صدا و سيما نميتواند از سر بياطلاعي باشد!
به عنوان مثال علي مطهري در كتاب اصلاح طلبي در تشريح عوامفريبيها و نيرنگهاي رسانهاي مدعيان اصلاحات اينگونه نوشته است: «نگاهي به روزنامهها كه گاهي سخن كسي را تحريف ميكنند يا بخشي از آن را حذف ميكنند تا مطابق ميل آنها باشد و گاهي تيتري انتخاب ميكنند كه خلاف سخن گوينده است و با آبروي افراد بازي ميكنند و هيچ ترسي از خالق و مخلوق ندارند... نشان ميدهد كه «آزادي انديشه» از صورت حقيقي خود خارج شده است و به صورت آزادي فريب و نيرنگ و آزادي هواهاي نفساني و خلاصه آزادي حيواني درآمده است و از آزادي انساني كه مقدس است فاصله گرفته است.
...
آن مدير مسئولي كه... از قول يك روحاني صاحبنظر تيتر ميزند: «هر مسلماني ميتواند به قتل برسد» و جمله قبل آن را كه «اگر شرايط ارتداد در او مسلم شده باشد» حذف ميكند، يا آن مدير مسئولي كه در جريان آشوب تيرماه 78 تهران به دنبال شعلهور كردن اين آشوب است و به دروغ خبر كشته شدن تعداد زيادي از افراد را تيتر ميكند و از اين كار خود لذت ميبرد يا آن ديگري كه شبهه درباره يك حكم شرعي يا يك مسأله اعتقادي را كه جاي آن در محافل حوزوي يا دانشگاهي و حداكثر در صفحات داخل روزنامه است، در صفحه اول تيتر ميكند، و يا آن مدير مسئولي كه از قول رئيس جمهور [خاتمي] در صفحه اول تيتر ميزند: «ديگر شعار مرگ ندهيد» و وقتي به خبر مراجعه ميكنيم، ميبينيم ايشان در پاسخ به شعار «مرگ بر ضد رئيس جمهور» گفتهاند «شعار مرگ ندهيد»، چنين كساني فاقد يك روح متعادل و تقوا ميباشند و صلاحيت داشتن امتياز روزنامه را ندارند.» (اصلاحطلبي، صص. 13-12)
حق اين است كه اينهمه را همانگونه كه برخي دلسوزان نيز به درستي اشاره كردهاند- نه از سر بيخبري كه از سر لجاجت كور با رئيس جمهور منتخب بدانيم؛ يعني همان چيزي كه خود وي با عنوان «منطق لجبازي» از آن تعبير كرده و در وصف آن به شيواترين نحو! چنين نوشته است: «متأسفانه امروز بسياري از موضعگيريها ناشي از فكر و از روي خيرخواهي نيست، بلكه ريشه در عناد و جحود دارد. تبليغات مذكور [ترويج سنن خرافي باستاني در دوران حاكميت تجديدنظرطلبان مدعي اصلاحات] گذشته از اينكه نقشهاي است ارتجاعي براي بازگشت به ايران باستان و تضعيف اسلام- همان كاري كه رژيم شاه ميكرد و شكست خورد- بيشتر از روي لجبازي است كه مثلاً از لج آخوندها يا فلان گروه سياسي چهارشنبه سوري يا سيزده بدر را تبليغ ميكنيم و معمولاً خود اعتقادي به اين خرافات ندارند، و اين نشانه ضعف اخلاقي است. يك مصلح نبايد اسير هواهاي نفساني خود باشد[؟!]» (همان، ص.64)
آري! حق همين است كه وي نه با اتكاء به شايستگيها و ظرفيتهاي فردي خود، بلكه با سوءاستفاده از «رانت!» نام و اعتبار پدر نامدار خود اعتباري در جامعه كسب كرده! مصداق معكوس همان مطلبي قرار گرفته است كه استاد شهيد مطهري در كتاب جاذبه و دافعه امام علي (ع) ذكر ميكند و اين حديث مشهور «حب الشي يعمي و يصم»، منتها درباره علي مطهري بايد به شكل معكوس بگوييم: «بغض الشي يعمي و يصم!»، كينه وي نسبت به رئيس جمهور، او را تا اين درجه نزول داده كه اين تحليلهاي بياساس را مدام تكرار ميكند.
خندهدارتر اينكه در يكي ديگر از همان توهم بافيهاي خود مدعي شده كه دفاع از هاشمي رفسنجاني دفاع از مظلوم است!؟ چرا كه هاشمي مظلومانه! از سوي احمدينژاد مورد اتهام قرار گرفت و صدا وسيما هم به وي فرصت دفاع نداد! اين از جمله مضحكترين تحليلهايي است كه ميتوان در خصوص خانواده هاشمي ها به كار برد و ضمناً شاهد ديگري از انشاالله بيخبري -و نه غرض ورزي و تجاهل- وي! واقعاً اين ادعا كه خاندان هاشمي در اين كشور فريادرسي ندارند! و در حقشان جفا ميشود يا صدا و سيما به ايشان اجازه دفاع نميدهد! هم از آن دست لطيفههاي بيمزهاي است كه ظاهراً تنها از عهده فردي مثل مطهري برميآيد!
اگر اين خاندان اهل دفاع از حساب پاكشان! بودند چرا آقازاده فراري شان بعد از يك سال اقامت اجباري در خارج! و عليرغم ادعاهاي آنچناني و تهديدآميز و توپ و تشرهاي كذايي حاضر به بازگشت به كشور و حضور در دادگاه و دفاع از عملكرد -به قول شما و خودش- شفاف! و بدون خدشه خود نيست و چرا -به ادعاي شما- دروغهاي ظالمانه! رئيس جمهور را افشا نميكند تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد؟! مگر حسابشان پاك نيست كه از محاسبه گريزانند؟!
من همين جا به جرأت و از جانب نه فقط 25 ميليون نفري كه به رئيس جمهور منتخب رأي دادند، بلكه حتي به نمايندگي از دستكم اكثريت آن 13 ميليون نفر رأيدهندگان به موسوي، از قوه قضائيه درخواست ميكنم كه هر چه سريعتر هم آقاي محمود احمدينژاد و هم آن فرزندانِ -به قول علي مطهري!- مظلوم! هاشمي و در رأس آنها آقازاده خارجنشين! را همزمان احضار و در يك جلسه رسيدگي علني و در مقابل ديدگان ملت مورد تحقيق قرار دهد و تنها يك مورد از پروندههاي مطرح شده در خصوص آنها يعني همان داستان «استات اويل» را كه در مناظره مطرح شد، بررسي و نتيجه را بدون كوچكترين ملاحظهاي اعلام كنند! و در صورتي كه كذب اتهام آقاي احمدينژاد ثابت شد و ايشان نتوانست مستندات قانوني ادعاي خود را مطرح كند، قوه قضائيه مجاز و بلكه مكلف است به نمايندگي از تمام ملت، ايشان را به دليل طرح اتهامات غيرقانوني مجازات كند! تا ببينيم باز هم بهانهاي براي هتاكي به رئيس جمهور باقي ميماند يا علي مطهري بالاخره! از تكرار لجوجانه اين ادعاي مضحك دست برميدارد!
اين تنها و در عين حال سادهترين راه براي رفع آنچه مطهري «مظلوميت خاندان هاشمي!» ميخواند، است كه البته قبلاً هم از سوي ديگر دلسوزان و خطاب به شخص وي اعلام شده است. اما آيا مطهري هم حاضر است كه به نمايندگي از خاندان مظلوم! هاشمي و آن آقازاده معصومِ! آواره در خارج! تضمين دهد كه در صورت اثبات درستي اتهامات احمدينژاد، متخلف و غارتگر بيتالمال به مجازات قانوني و عادلانه تن بدهد؟! و آيا خود وي كه بر اساس همين ادعاي مسخره در طول يك سال كوچكترين فرصتي را براي هتاكي عليه منتخب 25 ميليون نفر ايراني و نيز دولت مورد تأييد رهبر معظم انقلاب از كف نداده است، حاضر است به مجازات اين اهانتها تن بدهد يا دست كم از بابت اينهمه اتهام زني دروغ و اهانت به اكثريت ملت ايران، از محضر او عذرخواهي كند؟!(8)
نمونه شگفتآورتر ديگري از اهانتهاي علي مطهري:
در خصوص تعريضات بيادبانه به رهبر معظم انقلاب، هر چند پس از بالا گرفتن موج اعتراضات دلسوزانه، وي تقلا كرده كه طي يادداشت دوم خود و در عين اصرار لجوجانه بر ادعاهاي سادهلوحانه قبلي، خود را از اين اتهام مبرا كند اما واقعيت امر چيز ديگري را نشان ميدهد و به عبارتي سوابق يادداشتهاي وي در طول فتنه سال قبل نشان ميدهد كه اين اتهام چندان هم بيراه نيست. به عنوان يك نمونه نامبرده سال قبل و در يادداشتي ظاهراً در اعتراض به خطبههاي آيتالله جنتي (كه سران فتنه را مسبب مرگ مقتولان حوادث بعد از انتخابات معرفي كرده بودند)، مجدداً معدودي فتنهگر فريب خورده را كه با فرمان و هدايت ضد انقلاب به خيابانها ريخته و به دليل برخورد نظام دچار آسيب شدند، در جايگاه عمار ياسر قرار داده! و با اتكا به اين مفروض سراپا انحرافي، استدلال مقامات عالي نظام را كه سران فتنه را مسئول ريخته شدن خون اين عناصر فريب خورده معرفي كردهاند، از نوع همان استدلال معاويه در جنگ صفين (كه –نعوذبالله- اميرالمؤمنين(ع) را مسئول شهادت عمار معرفي كرد!)، ميخواند!
اولاً اين به اصطلاح نخبه بصير! پاسخ نميدهد كه چطور فريب خوردگان قانونشكني كه با فرمان بي بيسي و صداي آمريكا و با سردمداري چند عنصر تشنه قدرت و منحرف از راه امام، بدون كسب مجوز قانوني و به قصد براندازي و غارت سلاح پايگاههاي بسيج به خيابانها ريخته و نظام نيز براي حفظ امنيت خود كه بديهي ترين امر در تمام نظامها و كشورهاي دنيا است(9) مجبور به برخورد با اين آشوبگران شده را ميتوان در جايگاه عمار ياسر!، آن صحابي بصير -و به دنبال آن، نظام مقدس جمهوري اسلامي را هم تراز و عِدل! حكومت نيرنگ و فريب معاويه!- قرار داد! و ثانياً علي مطهري خود را - به احتمال قوي- تعمداً به آن راه زده و توجه نكرد كه اولين كسي كه اين استدلال و هشدار را خطاب به سران فتنه اعلام نمود نه آيتالله جنتي كه شخص رهبر فرزانه و حكيم انقلاب(10) بودند كه در آن خطبه جاودانه پرشكوه ترين نماز جمعه تاريخ سي ساله انقلاب اسلامي در 29 خرداد 88 فرمودند:
«در اين قضيه انتخابات، مردم حقاً و انصافاً به وظيفه خودشان عمل كردند. وظيفهشان اين بود كه بيايند پاى صندوقهاى رأى، كه به بهترين وجهى اين وظيفه اداء شد؛ اما ما و شما وظائف سنگينترى داريم. آن كسانى كه به يك نحوى يك نوع مرجعيتى در افكار مردم دارند؛ از اين سياسيون و رؤساى احزاب و كارگردانان جريانات سياسى و يك عدهاى از اينها حرفشنوى دارند، اينها خيلى بايد مراقب رفتار خودشان باشند؛ خيلى بايد مراقب گفتار خودشان باشند. اگر آنها كمى افراطىگرى كنند، دامنه اين افراطىگرى در بدنه مردم به جاهاى بسيار حساس و خطرناكى خواهد رسيد كه گاهى خود آنها ديگر نميتوانند آن را جمع كنند، كه ما نمونههايش را ديدهايم. افراط وقتى در جامعه به وجود آمد، هر حركت افراطى به افراطىگرى ديگران دامن ميزند. اگر نخبگان سياسى بخواهند قانون را زير پا بگذارند، يا براى اصلاح ابرو، چشم را كور كنند، چه بخواهند، چه نخواهند، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرجها، آنهايند. من به همه اين آقايان، اين دوستان قديمى، اين برادران توصيه ميكنم: بر خودتان مسلط باشيد؛ سعه صدر داشته باشيد؛ دستهاى دشمن را ببينيد؛ گرگهاى گرسنه كمينكرده را كه امروز ديگر نقاب ديپلماسى را يواش يواش دارند از چهرههايشان برميدارند و چهره حقيقى خودشان را نشان ميدهند، ببينيد؛ از اينها غفلت نكنيد.»
فاعتبروا يا اوليالابصار!
مضحك است كه وي در يادداشت اخير خود از مشابهتسازي تاريخي مينالد، در حالي كه خود -چنانكه گفتهايم- بارها به سخيفترين شكل ممكن به قياسهاي معالفارق و مشابهتسازي پرداخته است! يك جا رأس اصلي فتنه كه مرتكب اينهمه جنايت و فساد و ظلم در حق امام و مردم و نظام ولايت فقيه شده و هنوز هم دست بردار نیست! را -نعوذبالله!- در جايگاه اميرالمؤمنين (ع)!- نشانده و از وي خواهش! میكند كه: «همانند امیرالمؤمنین كه برای حفظ مصلحت نظام از حق ولایت خود گذشت كرد، شما هم از حق مسلم و پایمال شده خودتان بگذرید!» و امروز سيد حسن مصطفوي را -نعوذبالله!-به مقام سیدالشهدایی و نوه حقیقی پیامبر اكرم (ص) می نشاند! و اعتراض بحق مردم بصیر به سكوت و همراهی او با سران فتنه را به همهمه سپاه عمر سعد تشبیه میكند!؟
جلالخالق!
اميدوارم خوانندگان محترم با ملاحظه همه اين مواردي كه به تفصيل و بهطور مستدل شرح دادهايم، حرف اول نگارنده را تأييد كنند كه اعطاي عنوان «خواص بيبصيرت» به امثال علي مطهري تا چه اندازه خطا است!
به نظر اين حقير آن جوان به ظاهر غربگرا اما باصفايي كه اول همچون اكثريت آن 13 ميليون هموطن محترم، تحت تأثير نفاق و دورويي فتنهگر سبز اموي!، به آن جريان رأي داد اما با مشاهده وطن فروشي و رو شدن باطن پليد فتنه گران در روز به يادماندني و حماسه 9 دي، شجاعانه آن تابلوي دست نويس را علم كرده بود، به مراتب از امثال واماندگان لجوجي مانند مطهري «نخبه»تر و «خاص»تر است! (در «بصير»تر بودن وي از علي مطهري كه هيچ ترديدي وجود ندارد! و امروزه دوست و دشمن به درستي اذعان دارند كه مردم ايران در گذرگاههاي پرپيچ و خم همواره و به بهترين نحو امتحان خود را پس داده و ثابت كردهاند كه از خواص پرمدعاي كم فايده بصيرتر و پيشگامتر بودهاند! بحث در خصوص نخبگي است!)
ادامه دارد...
پانوشتها:
1- كه دست بر قضا در جريان ماجراي 14 خرداد امسال پاي اصلي ماجرا بوده است.
2- به مصداق صريح قرآني «واعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنه»
3- كه به اعتقاد بنده از اين پس بايد از وي همانند ديگر همتايش حسن مصطفوي، به عنوان علي فريماني ياد نماييم تا حرمت و اعتبار آن پدران فاضل بيش از اين از رهگذر لجاجتهاي اين فرزندان بيحاصل از فضل پدر! آسيب نبيند!
4- البته از حق نگذريم كه عمده مطالب آن در آن مقطع زماني و تا قبل از تحولات اخير فكري علي مطهري! مطالب خواندني و تأملبرانگيزي بود
5- كه ظاهراً علي مطهري اكنون سودايي جز عزل وي آنهم تنها با رأي عدم كفايت مجلس در سر ندارد!
6- و البته همين مجري منحرف و لمپن امروز از راديوي وابسته به سازمان سيا سر درآورده!
7- كه خودزني و مظلوم نمايي و دروغ بافي از جمله مهمترين آنها در تمام مدت –چه در زمان اشغال مناصب دولتي و مجلس و چه در پس اخراج از سمتهاي حكومتي- بوده است!
8- قاعدتاً وقتي خودشان حساب خود را پاك ميدانند و وقتي وكلاي مدافع افتخاري! مانند علي مطهري، ايشان را مظلوم ميخوانند!، بايد از اين پيشنهاد ساده و بسيار منطقي استقبال نمايند! اما بنده همينجا به صراحت و پيشاپيش اعلام ميكنم كه تحقق چنين فرضي -به دلايلي كه همه ميدانيم و نياز به تفصيل نيست!- نزديك به محال است!
9- و افزون برآن به نص فرمايش امام حفظ نظام از اوجب واجبات است
10- كه علي مطهري به دروغ و در ظاهر خود را از پيروان ايشان معرفي مينمايد اما در عمل كاملاً بر خلاف رهنمودهاي ايشان عمل كرده است!
