يكشنبه 15 بهمن 1402 12:46 ساعت
شناسه خبر : 375003

خواهر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف میکند: «دوران انقلاب داداش هر شب بچهها را جمع میکرد و به پشتبام میبرد تا تکبیر بگویند. وقتی به او غر زدم که ممکن است دستگیرشان کنند، پاسخ جالبی داد.»
گروه فرهنگی - رجانیوز: خواهر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف میکند: «دوران انقلاب داداش هر شب بچهها را جمع میکرد و به پشتبام میبرد تا تکبیر بگویند. وقتی به او غر زدم که ممکن است دستگیرشان کنند، پاسخ جالبی داد.»
به گزارش رجانیوز به نقل از جهان نيوز، زینب میرزاخانی خواهر شهید رضا میرزاخانی قائم مقام مهندسی رزمی پشتیبانی جنگ در دفاع مقدس تعریف میکند: «دوران انقلاب بود و رضا هر شب بچهها را جمع میکرد و به پشتبام میبرد.
یک شب که دوباره بچهها را جمع کرده بود و دنبال خود میبرد، پرسیدم: «رضا! بچهها رو کجا میبری؟»
جواب داد: «وقت الله اکبر گفتنه. باید بریم پشتبوم.»
گفتم: «آخرش خودتونو به کشتن میدین.»
توجهی نکرد. برقها را خاموش کردند و شروع کردند به الله اکبر گفتن. مدتی گذشت.
آهسته صدایشان زدم و گفتم: «بسه دیگه بیاین پایین.»
الله اکبر گفتنشان که تمام شد به ردیف از پشت بام پایین آمدند.
غرولند کردم: «چه کارهای خطرناکی میکنین. میریزن میگیرنتونها.»
خندید و گفت: «نترس بابا! آدم یا شب میمیره یا روز.»
کمی به حرفش فکر کردم. «یا شب میمیره یا روز. خندهام گرفت. آنها هم به کوچه رفتند تا یک کار تازه انجام دهند.»
منبع: کتاب «سایههای سرو» به قلم زهرا حدادی
انتهای پیام/

لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/375003
لینک کوتاه کپی شد