
دانشگاه به مثابه بازوی قدرتمند انقلاب اسلامی/ مسئولیت خطیر محولشده به دانشجو در مسیر انقلاب اسلامی چه بود؟/ مبارزهی مدنی و عقلایی به دور از هوچیگری و فحاشی
گروه سیاسی رجانیوز: نگاه به گذشته و آنچه در تحولات گوناگون رخ داده است، به ما نشان میدهد که همواره اقشار گوناگون به تناسب موضوعیت داشتن یا نداشتن در بحث مورد ذکر، به ایفای نقش پرداخته و برای استیفای مطالبهی جمعی و یا گروهی خود تمام تلاششان را به کار بسته اند.
اما سیر این تحولات ما را با قشری متفاوت از سایر گروهها مواجه میکند که همیشه صدای جامعه را در جایگاه اصلی خود منعکس کرده و بهدور از منافع شخصی و گروهی مبتلابه، آنها را مطالبه میکند.
به گزارش رجانیوز؛ دانشجو به عنوان یکی از سرمایههای مهم کشور که در وضعیت فعلی و آتی تاثیرگذار بوده و نقش کلیدی و مهمی در مسائل کلان برعهده دارد، باید مطالبات و خواستههای اجتماعی را نیز درنظر داشتهباشد. انعکاس و پژواک صدای جامعه به مثابه یک موذن همان وظیفهای است که دانشجو همواره بر دوش کشیده و ضمن پیوند عقلانی و منطقی حاصله از مباحث علمی و تخصصی خود، به آن جامهی عمل میپوشاند.
از آغاز شکلگیری این نهاد در جامعه، دانشجو که میدانست حضورش در دانشگاه به سبب زحمات چندین سالهی یک ملت محقق شده است، تکلیفی را نسبت به ایشان بر دوش خود احساس میکرد که جز با تحقق خواستههایشان، از سنگینی این مسئولیت وارثه کاسته نمیشد.
بدین منظور از دهههای اولیه قرن ۱۴ شمسی دانشجویان به تناسب زمان و مسئله حادثشده، نقطه نظرات انتقادی و حتی سازندهی خود را عرضه کرده و به تبعیت از فرمول پیشفرض گفته شده، تکلیف خود را ادا میکردند. تکلیفی که نه به عنوان حکم قطعی بر دانشجو محول و نه از نهاد بالاسری به آنها گوشزد میشد؛ بلکه به صورت یه اتفاق خودجوش و درونزا برای این قشر فرهیخته به سبب جایگاه اجتماعیشان، نهادینه شدهبود.
این انتقادات، اعتراضات و مخالفتها از همان ابتدا مبتنی بر وجههی علمی و تخصصیای که از دانشجو توقع میرفت، مطرح شده و در همین راستا و با پایههای فکری مشخص و استوار در چارچوبی معین بیان میشد.
اگر به هفتاد سال قبل بازگردیم و از همین نقطهی تاریخی تا پیروزی انقلاب اسلامی حرکت کنیم، با انبوهی از جنبشها و اعتراضات دانشجویی مواجه خواهیم بود که علاوهبر انعکساس صدای اکثریت جامعه توسط این قشر، از بعدی عقلانی و منطقی نیز برخوردار بوده که همین امر ناشی از یک فلسفهی فکری و در امتداد آن یک حرف و مطالبهی مشخص است.
دانشگاهی که خونین شد تا بهای حفظ سلامت سفر نیکسون را بپردازد!
سال ۱۳۳۲ پس از کودتای آمریکایی-انگلیسی ارتشبد زاهدی و سرنگونی حکومت مصدق و بازگشت دوبارهی شاه فراری، همهی مردم جامعه در شوک و اعجاب بیبدیلی فرورفته و نسبت به اتفاقات رخداده احساس حقارت میکردند.
اقشار مختلف جامعه و در راس آن دانشجویان، به انحاء مختلف، مخالفت و اعتراض خود را ابراز کرده و معتقد بودند که آمریکا به مثابه یک زورگو و مستکبر جهانی در امور ایران دخالت کرده و فرد دستنشاندهی خود را بر مصدر حکومت نشانده است.
سیل این اعتراضات تا آذرماه همین سال ادامه داشت که ناگهان خبر رسید نیکسون رئیس جمهور آمریکا به ایران می آید تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای ۲۸ مرداد) را ببیند. ضمن آنکه زاهدی در ۱۴ آذر همین سال تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرده بود.
تلاقی این اتفاقات و تصمیمات باعث شد که در همین روزها، اعتراضات و مخالفتها نسبت به حضور نیکسون در دانشگاه آغاز شود. اعتراضاتی که نسبت به رویکرد سلطهپذیر دولت شکل گرفته بود به شدت با منش مستکبرانه قدرتهای غربی مخالف کرده و آن را درجهت تحقیر ایران و وابستگی خارجی قلمداد میکرد.
جالب آناست که رژیم شاه برای مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت سفر نیکسون نیروهای نظامی خود را در دانشگاه مستقر کرد. نهایتا در روز ۱۶ آذر رژیم در اقدامی کم سابقه، نیروهای لشکر دو زرهی را به دانشگاه اعزام کرد. در پی یورش نیروهای امنیتی و گارد به دانشکده فنی دانشگاه تهران و درگیری میان آنان و دانشجویان، سه دانشجوی این دانشگاه شهید و گروهی مجروح و بازداشت شدند.
مقام معظم رهبری در توصیف ۱۶ آذر خونین ۱۳۳۲ میفرمایند: « جالب است توجه کنید که ۱۶ آذر در سال ۳۲ که در آن سه نفر دانشجو به خاک و خون غلتیدند، تقریباً چهار ماه بعد از ۲۸ مرداد اتفاق افتاده؛ یعنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد و آن اختناق عجیب - سرکوب عجیب همه نیروها و سکوت همه - ناگهان به وسیله دانشجویان در دانشگاه تهران یک انفجار در فضا و در محیط به وجود می آید. چرا؟ چون نیکسون که آن وقت معاون رئیس جمهور آمریکا بود، آمد ایران. به عنوان اعتراض به آمریکا، به عنوان اعتراض به نیکسون که عامل کودتای ۲۸ مرداد بودند، این دانشجوها در محیط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات میکنند، که البته با سرکوب مواجه میشوند و سه نفرشان هم کشته میشوند. حالا ۱۶ آذر در همه سالها، با این مختصات باید شناخته شود. ۱۶ آذر مال دانشجوی ضد نیکسون است، دانشجوی ضد آمریکاست، دانشجوی ضد سلطه است.»
اعلیحضرت برای کسب وجههی بینالمللی جشنی ضد مردمی را تدارک دیده است
در سال ۵۰، باز هم دانشجویان در خط مقدم مبارزه ضداستبدادی با شاه، اعتراضات مستمری را علیه جشنهای ۲۵۰۰ سالهی شاهنشاهی ترتیب دادند و در همین راستا مردم و اقشار مختلف را که از تبعیض، اشرافیگری و فساد رژیم به ستوه آمده بودند را در جهت نفی تحقیر ملت توسط قدرتهای سیاسی دنیا، با خود همراه کردند.
جشن به ظاهر مردمی شاه که از قِبل آن قصد جهتدهی به دیدگاه مردم در راستای حمایت از رژیم خود را دنبال میکرد، نه مردمی بود و نه اساسا برخلاف آنچه ادعا میکرد به حمایت مردم نیاز داشت. چرا که این جشنها نه برای مردم بلکه برای رهبران کشورهای جهان برگزار شده بود و عملا از ورود مردم عادی به داخل آن نیز ممانعت بعمل میآمد.
آنچه شاه به دنبال آن میگشت، دستیابی به وجهۀ بینالمللی برای حکومت خود جهت کسب عنوان ژاندارمی منطقه بود. او میخواست چهرهای متفاوت از ایران به جهان نشان داده و نیز جهان غرب او را به عنوان رهبر بلامنازع سرزمین کهن ایران بهرسمیت بشناسد.
به همین منظور چون میدانست که این تصمیمات به مضاق ملت ایران خوش نیامده و به سبب سرافکندگی و تحقیری که بر ایشان روا داشته خواهدشد و موج نفرتی علیه او و بنیانهای حکومتش رهسپار میشود، قبل از برگزاری جشنها دستور بازداشت، توقیف و زندانی کردن بسیاری را داده بود. موضوعی که حتی از چشم رسانههای خارجی نیز پنهان نماند و روزنامه لوموند در شماره ۱۲ اکتبر (۲۰ مهر) در این باره نوشت: «صدها نفر و به گفته برخیها هزاران نفر برای مدت جشنها توقیف و زندانی شدهاند و یا در معرض اقامت اجباری قرار گرفتند. دانشگاهها و مدارس متوسطه تعطیل شدند تا به هنگام جشنها اعتصاب نکنند. تمام وزارتخانهها و تمام بناهای دولتی و تعداد بسیاری از شخصیتها تحت حفاظت نیروهای انتظامی واقع گردیدند. والدین و خویشاوندان جوانان رزمندهای که پنهان شدهاند و یا به عملیات پارتیزانی پیوستهاند، به عنوان گروگان - تکرار میکنیم به عنوان گروگان- بازداشت شدند.»
پاسخ مطالبهی بازگشایی مجلس شورای ملی، برخورد متوحشانه و سادیستی
همچنین در سال ۱۳۴۰ برخی از دانشجویان به تداوم تعطيلی مجلس شورای ملی (که به پيشنهاد دکتر علي امينی نخستوزير و توسط شاه منحل شده بود) و عدم برگزاری انتخابات آزاد، که عملا مطالبهای برای گسست از استبداد و جلوگیری از بازتولید خودکامگی بود، اعتراض کرده و نزديک ظهر در قسمت جنوبي دانشگاه تجمع نمودند و تصمیم گرفتند به صورت دستهجمعی از دانشگاه خارج شوند.
همین مسئله باعث شد تا کماندوها و چتربازهای رژیم برای مقابله با اعتراضات مسالمت آمیز و منطقی دانشجویان وارد دانشگاه شده و در دانشکدهها دانشجویان را تعقیب کنند.
در جریان این اتفاقات صدها تن از دانشجویان داخل کلاسها و دانشکدهها به وسیله قوای مسلح مضروب و مجروح شدند و در این بین دانشآموزی به نام مهدی کلهر نیز کشته شد.
دکتر احمد فرهاد، رئیس وقت دانشگاه تهران، به دنبال حمله به دانشگاه ضمن نامهای خطاب به علی امینی، نخست وزیر وقت، به این حمله شدیداً اعتراض کرد. در این نامه آمده است: «پس از حمله به دانشگاه، سربازان و چتربازان بدون فرق و تفاوت، یکسان به دانشجویان پسر و دختر حمله کردند، دانشجویان بسیاری را به قصد کشت مضروب نمودند. من هیچگاه ندیده و نشنیدهام تا این حد بی رحمی، سادیسم، خشونت و خرابکاری از ناحیه قوای دولتی اعمال شود. بعضی از دختران را سربازان در تالارهای درس دانشگاه ازاله بکارت کردند».
دانشجویی که با سلاح قلم و کتاب در پیروزی انقلاب نقشآفرینی کرد
آنچه که دارای اهمیت است، نوع کنشگری و مواجههی دانشجویان پیرامون مطالبات مردمی و سیاسی بوده که همگی دارای منطقی مشخص و پایهای صحیح حول خواستههای ابتدایی و مشروع هر انسانی رقم خورده است. جالب آنکه همین خواسته های مشروع و ابتدائی نیز توسط حکومت وقت به شدیدترین وجه برخورد شده و اساسا از پیگیری و به نتیجه رسیدن آن ممانعت بعمل میآمده است.
آنهایی که ابزارشان در این نبرد قلمشان بوده و با کتاب و دفتر و اعلامیه به مبارزه علیه رژیم میپرداختند؛ آنهایی که در این جدال، پای درس اشخاصی نظیرخامنهایها، مطهریها، طالقانیها و شریعتیها تلمذ میکردند؛ آنهایی که با تشکیل کانونهای فکری توسط اندیشمندان و همچنین برگزاری سمینارها، کنفرانسها و سخنرانیها در راستای انقلاب فرهنگی علیه رژیم شمشیر میزدند؛ ایشان مسلما دانشجویان تراز مردمی بوده که به دور از هوچیگری، فحاشی و اتخاذ تصمیمات غیرعقلایی با استقلال رای، مقصود خود را به طرف مقابل نشانداده و آن را به نمایندگی از جامعه مطالبه میکردند.
شاهد مثال این مبارزه مدنی، گفتمانی و عقلایی آن است که، عدهای از دانشجویان با هدایت عبدالحمید دیالمه در دانشگاه مشهد با هدف آشناسازی دانشجویان با رخدادهای سیاسی روز، اقدام به اجرای نمایشنامه کردند. دانشجویان این دانشگاه به ابتکار دیالمه نمایشنامهها و فیلمنامههایی در راستای مبارزه با رژیم پهلوی اجرا میکردند تا از تمام ظرفیتهای مسالمتآمیز موجود برای انتقال گفتمان خود استفاده کرده و رژیم را از منظر سیاسی و فرهنگی مقهور کنند.
جالب آن است که رژیم برای مقابله با این رویکرد و تفکر عدالتخواه و ضداستکباری مبارزان جوان و دانشجو، با ایجاد سرگرمی و تفنن کاذب نظیر کلوپهای رقص و موسیقی و امثالهم، قصد داشت جوانان و دانشجویان را در بند مصادیق گفتهشده انداخته و با این حربه ذهن آنها را از مبارزه و انقلاب مقدس مورد نظرشان دور کند.
قدرتپرستان خشونتطلبی که علاوهبر تقلاهای گفتهشده، سعی داشتند تا با طرحها و دسیسههای گوناگون، بسترسازی لازم برای به افراطکشاندن فعالیتهای دانشجویی با ایجاد تفرقه و چنددستگی به منظور تسهیل سرکوب و منفعل کردن جنبش دانشجویی را پیگیری کنند. اتفاقی که در اهداف کلان خود به تضعیف و انفعال جنبش دانشجویی انجامیده و تنها راه خنثی سازی آن چیزی جز ارتباط هرچه عمیقتر و پیوستهتر جنبشهای دانشجویی با تودههای مردم نبود.
نهایتا دانشجویان انقلابی با هوشیاری و درک مسئولیت خطیری که بر گرده داشتند، به عنوان طبقهی فرهیخته و نخبهی جامعه توانستند در قبال سرنوشت ملت به ایفای نقش پرداخته و از عهدهی این وظیفهی اجتماعی برآیند. قشری که با وجود تزاحم و تضارب آرای شدیدی که درون خود با آن دست و پنجه نرم میکرد، با منطق و فلسفهای مشخص ولو متکاثف، پیشینهای غنی و مطالبهای بهحق و متکثر توانست به عنوان یکی از بازوهای قدرتمند در وقوع انقلاب اسلامی نقش بازی کرده و در تحقق آن مثمر ثمر باشد.
