هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
يكشنبه، 19 آذر 1402
ساعت 19:49
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

پنجشنبه 8 مهر 1400 ساعت 13:40
پنجشنبه 8 مهر 1400 13:30 ساعت
2021-9-30 13:40:53
شناسه خبر : 351455
فیلم مهدویان نه به خاطر نقاط قوت روایی و سینمایی‌اش، بلکه به دلیل سوژه ملتهبش مورد توجه قرار گرفته است.
نگاهی به فیلم «درخت گردو» آخرین ساخته محمدحسین مهدویان؛

گرامیداشت یاد شهدای سردشت یا عادی‌سازی جنایت صدام؟

فیلم مهدویان نه به خاطر نقاط قوت روایی و سینمایی‌اش، بلکه به دلیل سوژه ملتهبش مورد توجه قرار گرفته است.
گروه فرهنگی-رجانیوز: «درخت گردو» فیلمی است که بر خلاف ادعایش، به راحتی از کنار جنایت جنگی صدام در ماجرای بمباران شیمیایی سردشت، می‌گذرد. فیلمساز به جای آن که طرفین جنگ را به تماشاگر معرفی کند، مظلوم و ظالم را بشناساند و کاراکترهایی بسازد که تماشاگر پابه‌پای آن‌ها، درد و رنج حس کند، تأکیدش را بر خود «درد و رنج» گذاشته است.
 
به گزارش رجانیوز، مهدویان با تأکید روی تاول‌ها، زخم‌ها، چهره‌های سوخته، جنازه‌ها و ...، قاب را از تصاویری پر می‌کند که کم‌تر تماشاگری می‌تواند در مقابل آن‌ها مقاومت کند؛ تماشاگر در مواجهه با این تصاویر غیرسینمایی، دو راه بیش‌تر ندارد؛ یا باید سالن سینما را ترک کند و یا تمام طول فیلم را اشک بریزد؛ اما این اتفاق، موفقیت فیلم نیست. گریه تماشاگر درخت گردو، ارتباطی به فیلم ندارد و به جهان خارج از اثر و فطرت انسان برمی‌گردد.
 
دیدن چنین تصاویری از مردم هر جای دنیا، متأثرکننده است، فارغ از این که خاصگی دفاع مقدس ما چه بوده و تمایز بمباران سردشت و جنگ تحمیلی، با بمباران‌ها و جنگ‌های دیگر چیست. طی تماشای فیلم سوالات زیادی ایجاد می‌شود، این که کاراکترهای فیلم چه کسانی هستند و چه ویژگی‌ها، اهداف و نیازهایی دارند؟ دو طرف جنگ چه آرمان‌ها و اهدافی دارند؟ نسبت مردم سردشت با سرزمین و کشورشان چیست؟ و ...؛ فیلمساز در پاسخ به همه این سوالات ناتوان است.
 
درخت گردو داستان مردی است اهل سردشت، که در جریان بمباران سال 1366، همسر و سه فرزندش را از دست می‌دهد. ما در طول فیلم، همراه این مرد که قادر نام دارد، قرار است در جریان رنج‌ها و مظلومیت مردم سردشت قرار بگیریم، اما هرگز این اتفاق نمی‌افتد؛ چرا که شناخت و فهم مفهوم انتزاعی «ظلم» در سینما، در گرو نمایش عینی «ظالم» و «مظلوم» است. برای روایت مظلومیت مردم سردشت، اولا باید مظلوم را که قادر و خانواده‌اش هستند، می‌شناختیم و ثانیا ظالمی را که دست به چنین جنایتی زده است؛ اما فیلمساز به جای شخصیت‌پردازی قادر و ترسیم چهره حزب بعث عراق و رهبر خون‌خوارشان، تماشاگر را مستقیما با آثار بمباران شیمیایی و مردمی مواجه می‌کند که پس از شیمیایی شدن، یا به شهادت می‌رسند و یا چهره‌هایشان پر می‌شود از تاول‌ها و زخم‌های دلخراش. این بی‌سلیقگی و پرداخت سطحی، نه تنها گرامی‌داشت یاد شهدای سردشت نیست، بلکه مظلومیت آن‌ها را عادی‌سازی می‌کند. چرا که تماشاگر با دیدن آن همه تصاویر هولناک، واقعه را پس می‌زند و نسبت به چنین تصاویری بی‌حس می‌شود. از طرفی پرداخت مهدویان به شهدا و مجروحین بمباران سردشت، ابدا محترمانه نیست؛ درخت گردو پر است از نماهای نزدیک از زخم‌ها و تاول‌ها و همچنین جنازه‌ها و پیکرهای نیمه‌جانی که در آستانه مرگ دست‌وپا می‌زنند؛ این نوع نگاه به شهید و شهادت، هیچ نسبتی با احترام قائل شدن برای شهدا ندارد.
 
 
مهدویان در درخت گردو دست به یک وسط‌زنی کاسب‌کارانه زده و سعی در جلب توجه همه طرف‌های دعواهای سیاسی و تاریخی امروز ایران داشته است. او از طرفی سوژه‌ای از دفاع مقدس انتخاب کرده که بتواند باز هم با حفظ جایگاهش نزد جبهه انقلاب، در آینده از بودجه نهادهای انقلابی برای ساخت فیلم استفاده کند و از طرف دیگر، فیلمی «ضد جنگ» ساخته که بتواند رضایت سکولارها و لیبرال‌ها را نیز جلب کند. فیلمساز در درخت گردو هیچ موضعی درباره جنگ ایران و عراق ندارد و صرفا با نشان دادن مصیبت‌های جنگ، شعار لوس و بی اصالت «نه به جنگ» می‌دهد. اگر مهدویان واقعا دغدغه جنگ و انقلاب اسلامی داشت، باید متوجه می‌شد که ژست ضد جنگ گرفتن در غائله‌ای که یک طرف آن مظلوم و طرف دیگر ظالم ایستاده است، نه تنها ضد جنگ نیست، بلکه مشوق ظالم برای ظلم بیش‌تر است. البته فیلمساز به همین مقدار هم بسنده نمی‌کند، او اشاراتی هم به حقوق ضایع شده مردم شریف کُرد دارد و پدیده‌هایی مانند کولبری آن‌ها را در برابر جنایت صدام علم می‌کند که بگوید هر دو طرف به کُردها ظلم کرده‌اند. ضمن این که در فیلم هیچ خبری از حکومت مرکزی و حمایت حکومت از مردم سردشت نیست و کُردهای سردشت، مردمی بی‌اهمیت برای حکومت و رها شده به تصویر درآمده‌اند.
 
کار جایی بیخ پیدا می‌کند که مهدویان با نشان دادن رفتار غیرانسانی ایرانی‌های غیرکُرد با مردم مصیبت‌زده سردشت، ماجرا را به یک دعوای قومی تبدیل کرده، مردم عزیز کُرد را از طرفی در جنگ با حکومت و مردم ایران، و از طرف دیگر زخم‌خورده از حملات شیمیایی صدام تصویر می‌کند. در انتهای فیلم هم دادگاه فرمایشی لاهه را داریم که قادر در آن به دنبال احقاق حق از کُردها است و طوری در دادگاه غربی‌ها رفتار می‌کند که انگار نه انگار همان‌ها سلاح شیمیایی به صدام فروختند و با سکوت در مقابل جنایت‌های جنگی او، همدستش شدند. سوال این‌جا است که آیا احقاق حق کُردها نزد مهدویان، باوری قلبی است یا صرفا ژستی برای جشنواره‌ها و مصاحبه‌ها و ...؟ سریال «زخم کاری» مهدویان که نمایش افراطی ثروت و تجملات است و سعی در علاقه‌مند کردن تماشاگر به رانت‌خواران زالو صفتی دارد که لحظه‌ای به فکر فقرا نیستند، پاسخ دادن به این سوال را به کاری ساده تبدیل کرده‌ است.  
 
 
 
محمدحسین مهدویان که به عنوان پرکارترین کارگردان چند سال اخیر سینمای ایران شناخته می‌شود، در فیلم سینمایی آخرش یعنی «درخت گردو»، سوژه‌ای را انتخاب کرده که سینمای ایران به مانند بسیاری از وقایع مهم تاریخ معاصر، از آن غافل بوده است. به همین دلیل، فیلم مهدویان نه به خاطر نقاط قوت روایی و سینمایی‌اش، بلکه به دلیل همین سوژه ملتهبش مورد توجه قرار گرفته است؛ اما مسئله این است که پس از تماشای فیلم، به این نتیجه می‌رسیم که کاش این سوژه دست‌نخورده باقی می‌ماند و چنین فیلم آشفته، سطحی، خائن و گنگی درباره بمباران سردشت ساخته نمی‌شد.