
دهه اول ماه محرم، دهه بذر افشانی است/ اصحاب امامحسین(ع) به نور ابدی متصلاند
گروه معارف-رجانیوز: به همت «هیات رهپویان آل طاها(ع)» و «هیات کریم آل طاها(ع) کانون دانشپژوهان نخبه»، در دهه اوّل ماه محرم در مسجد لولاگر، مجلس ذکر مصیبتی برگزار میشود. موضوع سخنرانی این مجلس، "مقام اصحاب سیدالشهداء(ع)" است و متن پیش رو حاصل سخنرانی سه شب ابتدایی ماه محرم است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ للهِ الَّذی هَدانا سُبُلَ السَّلام و نَهانا عَنِ الاتِّباعِ خُطُواتِ الشَّیطان، وَالصلاةُ وَ السَّلامُ عَلی اَفضَلِ مَن دَعا إِلی سَبیلِ ربِّه بِالحِکمةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة، سَیِّدَنا وَ نَبیَنا أَبِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِه، اَلطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین، وَاللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الآن إِلی قِیامِ یَومِ الدّین.
یا بَقیةَ اللّه آجَرَکَ اللّه فِی مُصیبَةِ جَدِّکَ الحُسَین صَلَواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلیه.
اللَّهُمَّ اجْعَلْ جَمیعَ اُمَّتِکَ الاِسْلامیَّه فی انحاء العالم سِیَّما حُضّارَ هذَا الْمَجْلِس فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ.
طبق روال سالهای گذشته موضوع بحث ما مقام اصحاب است منتها امشب چون شب اول ماه محرم و شب اول این مجلس است، لازم است که نکاتی را برای استفادهی بیشتر از این دههی ماه محرم خدمت برادران و خواهران عرض کنم.
بعضی از این مطالب را در سالهای گذشته عرض کردهایم منتها همانطور که اساتید بزرگوار ما در هر سالی اینها را تذکر میدادند و بعضی از مطالب را اضافه میفرمودند، اینها را باز خدمت عزیزان عرض میکنیم.
دههی اول ماه محرم، دههی بذارافشانی
نکتهی اول این است که این دههی اول ماه محرم تا پایان روز عاشورا، دههی بذرافشانی است و به قدری این بذرهای کمال و معنویت راهگشا است و از عظمت و قدرت برخوردار است که به تجربهی تاریخ و همینطور برداشت از روایاتی که از حضرات معصومین سلام الله علیهم نقل شده است، افراد کثیری بودهاند که در ماه مبارک رمضان - که ماه نزول قرآن است و لیالی قدر هم در همین ماه است - تحول روحی و معنوی و اخلاقی پیدا نکردند و سرنوشت زندگی آنها تغییری پیدا نکرد اما ماه محرم، یعنی همین دههی اول ماه محرم، اینها را منقلب کرد، سرنوشتشان را عوض کرد، از وادی سقوط بیرون کشید و به معنای واقعی انسانهای حسینیمسلک شدند که نمونههای اینها کم نیست.
پس این دهه، دههی بذرافشانی است، منتها مسئلهای که خیلی مهم است جذب کردن این بذرها است. که ما چگونه یک دل آمادهای پیدا کنیم که بتوانیم این بذرها را جذب کنیم و بعد تبدیل به یک نهال معنویت و یک شجرهی تنومند معنوی بشود.
جذب بذرهای معنوی با توحید و ولایت
بزرگان اهل معرفت فرمودهاند که راهش دو چیز است: یکی توجه به توحید و یکی هم توجه به ولایت.
در باب توجه به توحید در سال گذشته عرض کردیم که انسان در طول زندگیش یک اُنسی با سورهی مبارکهی توحید پیدا کند؛ چون در روایتی که از حضرت صادق صلوات الله و سلامه علیه نقل شده است، حضرت نسبت به سورهی مبارکهی توحید تعبیری دارند که خیلی لطیف، مهم و راهگشا است.
عبارت حضرت این است که فرمودند: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نِسْبَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ سورهی توحید «نِسْبَةُ الرَّبِّ» است. [دربارهی] این که حضرت به «نِسْبَةُ الرَّبِّ» تعبیر میکند، مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه میفرمایند که معنای «نِسْبَةُ الرَّبِّ» این است که «إِنَّهُ يَحصل بِقِراءَتِهِ الإِنتِساب وَ القُرب إِلَیهِ تَعالی»؛ یعنی قرائت سورهی توحید، انس با سورهی توحید داشتن، سبب میشود که انسان انتساب به حضرت حق پیدا کند و قرب به ذات اقدس ربوبی برای او حاصل شود.
سال گذشته ما عرض کردیم که بعد از نماز صبحتان یازده [مرتبه] سورهی توحید، شبها هم یازده مرتبه سورهی توحید خوانده شود. امسال میخواهم این را یک مقداری بالاتر ببریم. از همین امشب تصمیم بگیرید که [از] فردا که هم اول سال هجری قمری و هم اول ماه محرم است، تا آخر عمرتان این را داشته باشید؛ در هر روز، از روز شنبه تا جمعهی دوم، یعنی چهارده روز [این کار را انجام بدهید].
[روز] شنبه صد مرتبه سورهی توحید، صد مرتبه صلوات، از طرف همهی انبیا و اولیای الهی هدیه کنید به روح مطهر و مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. روز یکشنبه به امیرالمومنین، روز دوشنبه به صدیقهی طاهره، همینطور تا جمعهی دوم که تقدیم میکنید به قطب عالم امکان حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح من سواه فداه.
دوباره از شنبهاش به همین شکل، یعنی هر دو هفته دو هفته، چهارده معصوم. بزرگان اهل معنا و اساتید ما این را خیلی راهگشا میدانستند؛ چون میدانید هر سه سورهی توحید ثواب یک ختم قرآن دارد؛ یعنی شما مثلا در روز شنبه حدود سی و سه ختم قرآن را به روح رسول خدا هدیه میکنید. آن هم از ناحیهی همهی انبیا و اولیا تقدیم میکنید. اینجا وقتی شما توجه کردید به همهی انبیا و اولیای الهی، از آن طرف هم توجه و عنایت و نظر خاصه، به دنبالش خواهد بود. این در باب توحید.
در باب ولایت هم که توجه به ولایت هست، حضور در مجالس عزای اباعبدالله در این دهه است. به قدری این راهگشا است، به قدری گرهگشا است که از مرحوم آیت الله قاضی رضوان الله تعالی علیه نقل شده است که در این دهه اگر عزاداریها طولانی شد و سبب شد که نماز شب شما قضا بشود، عزاداری مقدم بر نماز شب است. فرمودند عزاداری را شرکت کنید اگر هم نماز شبتان قضا شد، قضای آن را به جا آورید. این نشان میدهد که مسئلهی حضور در جلسات سیدالشهدا، اشک، آه، ناله و همراهی کردن با کاروان حسینی، خیلی گرهگشای معنوی است، خیلی موثر است، خیلی راهگشا است. این هم یک نکته.
شریک کردن اموات در ثواب عزاداریها
نکتهی دیگر این است که همین الآن که نشستهاید، از همین امشب تا آخر ماه صفر، اموات خودتان را در ثواب عزاداریها شریک کنید. این دو ماه را برای همهی اموات خودتان نیت کنید. مرحوم علامهی طباطبایی میفرمایند که این کار سبب میشود که اموات در عالم برزخ خوشحال بشوند و خوشحالی آنها سبب خوشحالیهای معنوی در عالم دنیا برای شما بشود.
یعنی آنها دست به دعا برمیدارند و برای شما دعا میکنند. اساتید، معلمین، همسایهها، پدر، مادر، اجدادتان، امام راحل، شهدا، همه را در ثواب دو ماه عزاداری برای اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم شریک کنید.
مظهر اتم اسما و صفات عالم هستی
اینجا چند روایت هست که این روایات را من باید خدمت عزیزان، هر مقداری که برسیم، عرض کنم تا یک مقداری با بینش و معرفت بیشتری وارد این دههی ماه محرم بشویم.
یک روایتی هست که در رابطه با حالات حضرت امام صادق صلوات الله و سلامه علیه نسبت به حسین بن علی سلام الله علیهما نقل شده است.
روایت این است که «مَا ذُكِرَ الْحُسَيْنُ عَلَیهِ السَّلام عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَلَیهِ السَّلام فِي يَوْمٍ» - این اختصاص به ماه محرم ندارد، این در کل سال است - میفرماید روزی اسم امام حسین پیش امام صادق برده نشد الا اینکه «فَرُئِيَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ مُتَبَسِّماً فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ إِلَى اللَّيْلِ»[3]؛ اگر یک روز اسم امام حسین پیش امام صادق برده میشد دیگر در آن روز هیچ کسی امام صادق را متبسم و خندان نمیدید.
اینها بار معنویش خیلی زیاد است. ما میگوییم حسین بن علی به شهادت رسیده است، نه! مظهر اتم اسما و صفات عالم هستی، دوردانهی عالم وجود را به شهادت رساندهاند. اینکه حضرت متبسم دیده نمیشود مال آن معرفت بالایی است که حضرت به سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه دارد. این یک روایت.
سِرّ عزاداری قبل از حادثهی عاشورا
روایت دیگر مربوط به این دههی ماه محرم است. یکی از سوالاتی که میکنند، میگویند «چرا عزاداری اباعبدالله مربوط به بعد از حادثهی عاشورا نیست؟» ما وقتی یک کسی از جمع خانوادهیمان از دنیا میرود، بعد از فوتش عزاداری میکنیم اما در رابطه با وجود مقدس سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه، شور عزاداری قبل از شهادت امام حسین صلوات الله و سلامه علیه است. این سِرَّش چیست؟ ریشهاش همین روایتی است که عرض میکنم.
روایت از حضرت رضا سلام الله علیه است. خوب به این روایت دقت کنید! این روایت را مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی نقل کرده است: «إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ الْقِتَالَ»؛ ماه محرم یک ماهی است که جاهلیت جنگ در این ماه را حرام میدانستند؛ «يُحَرِّمُونَ فِيهِ الْقِتَالَ»! [در] این ماهی که اهل جاهلیت [جنگ در آن را] حرام میدانستند «فَاسْتُحِلَّتْ فِيهِ دِمَاؤُنَا»؛ خون ما اهل بیت، یعنی امام حسین صلوات الله و سلامه علیه و اهل بیت آن حضرت، در این ماه حلال شمرده شد «وَ هُتِكَ فِيهِ حُرْمَتُنَا»؛ حرمت ما در این ماه هتک شد، شکسته شد.
«وَ سُبِيَ فِيهِ ذَرَارِيُّنَا وَ نِسَاؤُنَا»؛ فرزندان ما، زنهای ما در این ماه محرم به اسارت برده شدند. «وَ أُضْرِمَتِ النِّيرَانُ فِي مَضَارِبِنَا»؛ به خیمههای ما در این ماه محرم آتش وارد کردند. «وَ انْتُهِبَ مَا فِيهَا مِنْ ثَقَلِنَا»؛ هر چیزی در این خیمهها داشتند را در این ماه به غارت بردند. «لَمْ تُرْعَ»، این را امام رضا میفرماید، «لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِي أَمْرِنَا»؛ حرمت پیغمبر را در این ماه محرم حفظ نکردند.
بعد امام رضا صلوات الله و سلامه علیه میفرمایند - این را خوب دقت کنید! این مسئلهی اشک مسئلهی گریه در این جملهای که حضرت دارند خوب باز میشود - امام هشتم میفرمایند که «إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا»؛ روز حسین پلکهای ما را زخم کرده است؛ یعنی انقدر ما برای امام حسین اشک ریختهایم و گریه کردهایم که پلک چشمهای ما زخم شده است. «وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا »؛ اشک ما را مثل یک سیلابی روان کرده است.
«وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ»؛ در این سرزمین کربلا عزیز ما را ذلیل کردند. «وَ أَوْرَثَتْنَا الْكَرْبَ وَ الْبَلَاءَ إِلَى يَوْمِ الِانْقِضَاءِ»؛ این مصیبت کربلا یک اندوهی در ما ایجاد کرد که این تا قیامت ادامه دارد. بعد حضرت دستور میدهند، میفرمایند که «فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ»؛ پس برای مثل حسینی گریه کنید. «فَإِنَّ الْبُكَاءَ»، حالا این قطرات اشکی که الان روی گونههای شما نقش بسته است، این چه میکند؟ در عالم هستی چه غوغایی ایجاد میکند؟ این را ما نمیدانیم، این را امام هشتم پردهبرداری میکند.
میفرماید که «فَإِنَّ الْبُكَاءَ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ»؛ اشک برای حسین گناهان کوچک نه، گناهان بزرگ را از بین میبرد. «ثُمَّ قَالَ»؛ بعد امام رضا فرمودند: «إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ» محرم که وارد میشد دیگر پدرم موسی بن جعفر نمیخندید و اندوه «تَغْلِبُ عَلَيْهِ» غالب بر او میشد. «حَتَّى يَمْضِيَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ» این حال پدرم موسی بن جعفر در این دههی اول ماه محرم بود.
این ریشهی همان نکتهای است که عرض کردم، که چرا در این دههی اول... ، این سیرهی خود اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم بوده است. «فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ» وقتی روز عاشورا میشد، «كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ» دیگر روز اشک و نالهی پدرم، موسی بن جفعر، بود. بعد پدرم حضرت موسی بن جعفر مکرر و پیوسته میفرمود «يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ عَلَیهِ السَّلام» امروز آن روزی است که پدرم حسین به شهادت رسیده است. این یک روایتی که از حضرت رضا صلوات الله و سلامه علیه نقل شده است که [در] بخشیش هم حضرت حال پدرشان را ذکر کردهاند.
اتصال به نور ابدی الهی
یک زیارتی هست که در این زیارت که مرحوم کفعمی در مصباح نقل کرده است - خوب دقت کنید، قدر بدانیم این توفیقی که الآن نصیبمان شده است در این جلسات آمدهایم - حضرت صادق صلوات الله و سلامه علیه میفرمایند که وقتی مشرف شدی به زیارت حضرت سیدالشهدا، جلوی مزار حضرت بایست و قبل از اینکه بر او سلام کنی این جمله را بگو.
این جمله کلید حل بسیاری از معماهای عالم است. فرمود وقتی به حرم سیدالشهدا رفتی، جلوی مزار حضرت بایست، قبل از اینکه سلام کنی، این را بگو: «اشهد انك» من شهادت میدهم که تو، «أَشْهَدُ أَنَّكَ نُورُ اللَّهِ الَّذِي لَمْ يُطْفَأْ وَ لَا يُطْفَأُ أَبَدا»من شهادت میدهم که تو نور خدایی ای حسین که «لَمْ يُطْفَأْ» نه خاموش شدی «وَ لَا يُطْفَأُ أَبَدا» و نه خاموش خواهی شد. اگر ما امروز میگوییم مقام اصحاب، اصحاب امروز زندهاند، دیروز زنده بودند، آینده زنده خواهند بود، چون متصل به این نور شدند، متصل به حسین بن علی شدند.
اگر شما میبینید امام راحل زنده است چون متصل به سیدالشهدا است. اگر میبینید آن حماسهی تشییع که حقیقتا یوم الله بود، برای شهید قاسم سلیمانی رخ میدهد، چون قاسم سلیمانی به حسین بن علی اتصال پیدا کرده است. هر کس به این آقای بزرگوار اتصال پیدا کند او هم «لَمْ يُطْفَأْ وَ لَا يُطْفَأُ أَبَدا».
محبت امام حسین، نتیجهی عنایت خیر حضرت حق
نکتهی پایانی که باید عرض کنم این است، روایت از امام صادق است. این را من عرض میکنم شما به دل خودتان مراجعه کنید ببینید اینطور هستید یا نه. اگر اینطور هستید از این جلسه که به خانه رفتید روی خاک بیفتید سجده کنید خدا را شکر کنید و هم متشکر از پدرانتان باشید و هم متشکر از مادرانتان که مسیری را فراروی شما قرار دادند که شما پیوند با ساحت قدس سیدالشهدا بخورید.
روایت این است، این روایت از حضرت صادق صلوات الله و سلامه علیه نقل شده است، مرحوم ابن قولویه در کامل الزیارات نقل کرده است که «مَنْ أَرَادَ اللَّهُ»، این که میگویم شکر میخواهد [بخاطر] این است، «مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَيْرَ» هرکس که خدا ارادهی خیر آن بنده را کرده است - ببینید خدا اراده کرده است، چه چیزی را اراده کرده است؟ خیر این بنده را اراده کرده است - هر بندهای که مورد عنایت خیر حضرت حق قرار بگیرد، «قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْنِ ع وَ حُبَّ زِيَارَتِهِ»خدا محبت امام حسین و محبت زیارت امام حسین را در دلش میاندازد.
الان به دلتان نگاه کنید ببینید علاقه به سیدالشهدا ندارید؟ علاقه به زیارت امام حسین ندارید؟ اگر هست که هست، بدانید مورد ارادهی حضرت حق قرار گرفتهاید که این خیر را در جان شما، در قلب شما، هک کرده است. این هم یک نکته، حالا مطالب دیگر هم هست که اگر توفیقی بود عرض خواهیم کرد.
شب دوم؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ للهِ الَّذی هَدانا سُبُلَ السَّلام و نَهانا عَنِ الاتِّباعِ خُطُواتِ الشَّیطان، وَالصلاةُ وَ السَّلامُ عَلی اَفضَلِ مَن دَعا إِلی سَبیلِ ربِّه بِالحِکمةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة، سَیِّدَنا وَ نَبیَنا أَبِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِه، اَلطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین، وَاللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الآن إِلی قِیامِ یَومِ الدّین.
یا بَقیةَ اللّه آجَرَکَ اللّه فِی مُصیبَةِ جَدِّکَ الحُسَین صَلَواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلیه.
اللَّهُمَّ اجْعَلْ جَمیعَ اُمَّتِکَ الاِسْلامیَّه فی انحاء العالم سِیَّما حُضّارَ هذَا الْمَجْلِس فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ.
محور بحث ما مقام اصحاب بود. در شب قبل تذکراتی را نسبت به بهرهبرداری از این ایام بابرکت، خصوصا دههی اول ماه محرم، خدمت عزیزان عرض کردیم. حالا از امشب باید به ادامهی بحث مقام اصحاب بپردازیم که در سالهای گذشته به بعضی از اینها رسیدگی کردیم.
از عظمت نور تا عظمت خورشید
یکی از بحثهایی که در رابطه با مقام اصحاب سیدالشهدا مطرح است این است که پرداختن به این بحث چه فایدهای دارد و به تعبیر دیگر آیا بهتر نیست به جای پرداختن به کمالات، حالات، کلمات و مقامات اصحاب حسین بن علی، به کلمات خود سیدالشهدا و مقامات حضرت پرداخته شود. در پاسخ باید عرض کنیم که در رابطه با پرداختن به مقام اصحاب، چهار فایده بر این بحث بار میشود.
اولین فایده این است که اگر انسان به عظمت یک ذرهی نوری پی ببرد، ناخودآگاه در دل او این نکته میافتد که وقتی یک ذرهی نور از یک چنین عظمتی برخوردار است پس عظمت خورشید در چه پایهای است. وقتی انسان در رابطه با عظمت مقام اصحاب سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه به بحث و بررسی بپردازد، ناخودآگاه در قلب او این نکته القا خواهد شد که وقتی اصحاب حضرت در یک چنین پایهای از عظمت مقام معنوی قرار دارند پس خود سیدالشهدا چه خواهد بود. این نکتهی اول.
توصیف مقام اصحاب پیروی از سیرهی ائمهی معصومین
فایدهی دوم این است که پرداختن به عظمت و مقام اصحاب، پیروی از سیرهی ائمهی هدی صلوات الله علیهم است؛ یعنی قبل از سیدالشهدا، از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نظر بگیرید تا امیرالمومنین و حتی خود سیدالشهدا و بعد هم ائمهی معصومینی که زیارات و کلماتی در رابطه با حضرت از ایشان نقل شده است، در قالب کلماتشان اصحاب امام حسین را توصیف کردهاند.
در خود روز عاشورا، سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه، هم توصیفی نسبت به اصحاب خود دارند که همهی اصحاب را در برمیگیرد و هم نسبت به بعضی از اصحاب توصیف خاص دارند. پس پرداختن به مقام اصحاب، توصیف شخصیت این انسانهای برجسته، پیروی از سیرهی ائمهی هدی صلوات الله علیهم اجمعین خواهد بود.
جلوگیری از رهزنی شیطانی
نکتهی سوم این است که انسان وقتی حالات و کلمات و کمالات ائمهی معصومین را مورد بررسی قرار میدهد، [در] اینجا یک رهزنیهای شیطانی برای انسان ایجاد میشود. آن رهزنیهای شیطانی این است که در دل انسان میافتد که خب زهرای اطهر صلوات الله علیها یک انسان معصومی بوده است، ما که از عصمت برخوردار نیستیم؛ او دختر پیغمبر است، همسر امیرالمومنین است، مادر ائمهی معصومین است؛ ما که چنین جایگاهی نداریم پس حساب او از حساب ما جداست.
یا وقتی کمالات امیرالمومنین صلوات الله علیه السلام علیه ذکر میشود، مسئله از همین قرار است که شیطان رهزنی میکند که رفتن این راه، یک راهی است که اختصاص به ائمهی معصومین دارد، به اولیای برجستهی الهی اختصاص دارد، شما نمیتوانید بهرهای از این کمالات داشته باشید. اما وقتی بحث اصحاب سیدالشهدا مطرح میشود جلوی این رهزنی شیطانی گرفته خواهد شد.
چرا؟ چون بعضی از این اصحاب سابقهای داشتهاند که سابقهی شما به مراتب بهتر از آنها است. با این که سابقهی خوبی نداشتند اما لاحقهی آنها به گونهای شد که ما وقتی توفیق زیارت حرم سیدالشهدا نصیبمان میشود، در کنار قبور همین انسانها میرویم و عرض میکنیم «السلام علیکم یا اولیاء الله». بعضی از اینها با این که سابقهی خوبی نداشتند در اثر تبعیت از ولی حق به جایی راه پیدا کردهاند که ما در زیارتشان میگوییم «السلام علیکم یا خاصة الله»، ای انسانهایی که مخصوص خدا هستید؛ یا سلام بر شمایی که خداوند شما را برای حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیهم اختیار کرد.
اینجا دیگر جلوی این رهزنیها گرفته خواهد شد؛ یعنی اگر راه بسته بود، اگر راه وقف ائمهی معصومین بود، سوال مطرح میشود پس چطور اینها به این کمالات رسیدند. پس معلوم میشود که رسیدن به کمالات برجستهی معنوی و بروز دادن، ظهور پیدا کردن و به فعلیت رساندن آن استعدادهای تعبیه شده در درون جان آدمی، مخصوص ائمه و انبیا نیست. این راه، راهی است که اولیای الهی آمدند تا ما را با تربیتهای ملکوتی خودشان به این کمالات برسانند. پس این هم فایدهی سوم.
نیاز به الگوهای حقیقی در عصر الگوهای تقلبی و بدلی
فایدهی چهارم این است که در دنیا، خصوصا در این عصری که فضای مجازی در همهی خانهها حضور پیدا کرده است، دشمنان و آن کسانی که برای من و شما نقشههای شوم کشیدهاند، همهی تلاششان این است که الگوهای تقلبی و بدلی به ما ارائه بدهند. الگوی بدلی و تقلبی الگویی است که به آن رنگ حقیقت میدهند، مثل یک گلوبند یا النگوی بدلی که رنگ طلا دارد؛ هرکس نگاه کند میگوید این طلاست. بدلی و تقلبی یعنی رنگ حقیقت به آن دادهاند اما از حقیقت تهی است.
الگوی بدلی و تقلبی انسان را به وادی سقوط میکشاند اما کی انسان میفهمد؟ وقتی در وادی سقوط قرار گرفت؛ لذا ما به الگوهای حقیقی نیاز داریم، الگویی که امام معصوم صلاحیت الگو بودن این فرد یا این گروه را امضا کرده است. در رابطه با اصحاب سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیهم، ائمهی معصومین اینها را به عنوان الگو امضا کردهاند؛ لذا در زیارتشان داریم که ما تابع شما هستیم. این تابع بودن، انشای امام معصوم است؛ یعنی امضا کرده است الگو بودن زهیر را، الگو بودن بُرِیر را، الگو بودن حبیب را، الگو بودن قاسم بن الحسن را؛ امضا کردهاند!
پس پرداختن به کمالات و مقامات اصحاب سیدالشهدا این خاصیت را دارد که ما در زندگی خودمان به الگوهای حقیقی راه پیدا کنیم [و] آنها را بشناسیم. انسان وقتی الگوی حقیقی داشته باشد، از الگوی حقیقی حسین فهمیده بیرون میآید؛ از الگوی حقیقی سردار سلیمانی، شهید همت، شهید صیاد شیرازی، اینها از این کارخانه بیرون خواهند آمد. پس پرداختن به کمالات و مقامات و حالات اصحاب سیدالشهدا سبب میشود که ما الگوهای مطمئن و حقیقی داشته باشیم که تأسی به این الگوها، باعث میشود که ما راه کمال و رشد و معنویت را طی نماییم. این در رابطه با فایدهی پرداختن به مقام اصحاب.
محمد بن عبدالله بن جعفر طیار
از سالهای گذشته روش ما این بوده است که نام اصحابی که از ایشان کلماتی نقل شده است یا حالاتی نقل شده است یا امام معصوم نسبت به شخصی از اینها مطلبی دارد، اینها را مطرح میکنیم و نکاتش را عرض میکنیم.
یکی از اصحاب سیدالشهدا، محمد بن عبدالله بن جعفر طیار است. این چیزی که در روضهها معروف است، میگویند دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها یا فرزندان حضرت زینب، یکی محمد است و یکی عون. محمد بن عبدالله بن جعفر طیار آنطور که در تاریخ آمده است و اهل تحقیق بیان کردهاند محمد پسر عبدالله پسر جعفر طیار، فرزند زینب کبری نیست، فرزند شوهر زینب کبری است؛ یعنی همسر زینب کبری سلام الله علیها عبدالله بن جعفر است که عبدالله بن جعفر از همسر دیگری فرزندی دارد به نام محمد. خب عبدالله چه کسی است؟ پسر جعفر طیار. جعفر طیار کیست؟ برادر امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه.
یکی از شهدای گرانقدر عاشورا محمد بن عبدالله بن جعفر طیار است که از نوادگان فاطمه بنت اسد و از نوادگان حضرت ابوطالب است. قبل و بعد از ورود محمد بن عبدالله به میدان، ما نسبت به او چیزی در تاریخ نداریم. آنچه که در رابطه با محمد بن عبدالله داریم فقط یک رجزی است که وقتی وارد میدان میشود، در مقابل سپاه دشمن میایستد و شروع میکند رجز خواندن. حالا عرض خواهیم کرد که معنای رجز چیست. او با پنج مصراع مقابل دشمن میایستد و معارفی را آنجا مطرح میکند که این نشانهی عظمت مقام این جوان است. میگوید:
أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ فَعَالَ قَوْمٍ فِي الرَّدَى عُمْيَانٍ
قَدْ بَدَّلُوا مَعَالِمَ الْقُرْآنِ وَ مُحْكَمَ التَّنْزِيلِ وَ التِّبْيَانِ
وَ أَظْهَرُوا الْكُفْرَ مَعَ الطُّغْيَان
این رجز جناب محمد بن عبدالله بن جعفر طیار است. ما اگر بخواهیم فقط همین رجز را شرح کنیم، کل این دههی ما باید به این مسئله پرداخته شود. معارف بلند توحیدی در همین رجز آمده است. اما بعضی از نکاتش را به مناسبت عرض میکنیم.
رجز؛ تقویت روحیهی سپاه، تضعیف روحیهی دشمن
ببینید عزیزان اصحاب سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیهم مطالب و کلماتشان یا در قالب نثر بوده است یا در قالب نظم؛ مثلا ظهیر هم در قالب نثر مطالبی دارد و هم در قالب نظم. رجزی را در میدان دارد مقابل دشمن، رجزی را در حضور اباعبدالله از میدان برمیگردد برای سیدالشهدا میخواند و بعد هم به میدان میرود. کلماتی هم دارد [که] در قالب نظم با دشمن صحبت کرده است. آنچه که از محمد بن عبدالله بن جعفر طیار نقل شده است فقط در قالب نظم است. نظم هم گاهی به همین شکل شعرهای معروف است و گاهی هم از آن به رجز تعبیر میکنند.
رجز نوعی شعر است که جنگجوها در میدان نبرد آن را به زبان جاری میکنند، انشا میکنند و هدفشان یکی از دو چیز یا هر دو چیز است یا اینکه بناشان این است که روحیهی دشمن را با رجزشان تضعیف کنند یا این که میخواهند سپاه و یاران خودشان را تقویت کنند یا هر دو مقصد را دارند هم تقویت روحیهی کسانی که هممسلک با اینها هستند و تضعیف کسانی که مقابل اینها هستند. به این رجز میگویند.
حالا چرا به این شعر رجز میگویند؟ اهل لغت گفتهاند رجز به معنای حرکت و اضطراب است؛ لذا [به] شتری که بخاطر ضعف، گامهایش به هم نزدیک شده است، گامهایی که برمیدارد گامهای بلند برنمیدارد، میگویند ناقهی رجزا؛ چون هم اضطراب دارد هم [گامهایش] کوتاه است. لذا به این شعر که میگویند رجز یا به این جهت است که کوتاه است یا این که وقتی آن کسی که میخواهد در میدان جنگ این را انشا کند زبانش به اضطراب و حرکت در میآید؛ روی این حساب به این گونه اشعار رجز میگویند.
شکایت به سوی خدا مطلب بلند توحیدی
اولین جملهای که محمد بن عبدالله بن جعفر طیار در رجزش دارد یک مطلب بلند توحیدی است. میگوید «أَشْكُو إِلَى اللَّه»؛ من شکایت میکنم به سوی خدا. این یک بار بلند توحیدی دارد. این که عرض کردم اگر بخواهیم همین رجز کوتاه را بحث کنیم یک دهه نیاز است، بخاطر همین دقایق و ظرایف توحیدی است. «أَشْكُو إِلَى اللَّه» آمده است در میدان نبرد، روز عاشورا، اصحاب یک عدهشان به شهادت رسیدهاند؛ یعنی همهی اصحاب غیرهاشمی به شهادت رسیدهاند، حالا اینها از اصحاب هاشمی هستند که به میدان آمدهاند. علیاکبر اولین شهید هاشمی است، بعد هم دیگران. حالا افراد روی زمین افتادهاند، در این فضا، او میآید و از توحید میگوید. «أَشْكُو إِلَى اللَّه»؛ من شکایت میکنم به ذات اقدس ربوبی.
این که او عرض میکند که من شکایت میکنم، این در دعای دههی ذیالحجه که از حضرت صادق صلوات الله و سلامه و علیه نقل شده است که در همین دههی ذیالحجه حتما این دعا را خواندهاید، [مطرح شده است].
در یک فراز این دعا تعبیر این است «يَا مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوَى»؛ ای خدایی که جایگاه هر گله و شکایتی تویی؛ یعنی اگر انسان به خلق خدا هم شکایت کند، بداند یا نداند، براساس مبانی توحیدی، در حقیقت به خدا شکایت کرده است؛ چون خلق خدا که چیزی نیستند، صفر محضاند. این حقیقت در قرآن هم مطرح شده است.
در قرآن در سورهی مبارکهی یوسف وقتی که [خدا] جریان حضرت یعقوب را مطرح میکند، تعبیر این است که حضرت یعقوب بخاطر آن حوادثی که برای حضرت یوسف اتفاق افتاد، عرض میکند که «إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ»؛ گلهگذاری خودم را، غمم را، اندوهم را، به محضر خدا عرضه میکنم؛ «إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ». پس ببینید این چیزی که جناب محمد بن عبدالله در میدان نبرد میگوید، ریشهی قرآنی دارد، ریشهی توحیدی دارد.
وقتی که دیدند حضرت امام زینالعابدین برای پدرش و حادثهی عاشورا بیتابی و گریه میکند - آب میدید گریه میکرد، ذبح گوسفند میدید گریه میکرد - پرسیدند چرا گریه میکنید؟ حضرت فرمودند: «إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ». همین آیهای که حضرت یعقوب خواندند را بر زبان جاری کردند.
شکایت مذموم و شکایت ممدوح
ببینید عزیزان، برادران و خواهران، شکایت دو قسم است: یا شکایت، شکایت مذموم است یا شکایت، شکایت ممدوح و مطلوب است. آن شکایتی که مذموم است، شکایت از خداست؛ اینکه انسان از خدا شاکی باشد؛ دعا کند اما از خدا شاکی باشد که چرا دعای من را مستجاب نمیکنی یا خدا به او فرزندی نمیدهد از خدا گله دارد یا فرزندش را میگیرد از خدا گله دارد، از خدا شکایت میکند.
گاهی منصبی، مقامی کسی پیدا میکند که آنکس همدورهی او بوده است، همبحث او بوده است اما او از آن کمالات دنیایی محروم است، میگوید ببین خدا با او چه کرد، چه بستری را برایش فراهم کرد اما من را بدبخت کرد؛ از خدا شکایت دارد.
شکایت از خدا مذموم است. چرا؟ چون از خدا جز خیر صادر نمیشود. آنچه از خدا صادر میشود خیر محض است. «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» هر خیری، هر زیباییای، هر جمالی، هرچه میبینید از اوست «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»؛ بدیها مال خودتان است. پس از ذات اقدس ربوبی جز خیر صادر نمیشود و شکایت از حضرت حق مذموم است اما شکایت از خود به حضرت حق و شکایت از خلق به حضرت حق، شکایتی ممدوح است. حالا این [مطلب] باید باز بشود، اگر عمری و توفیقی بود انشاءالله فرداشب عرض خواهیم کرد.
جلسه سوم؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ للهِ الَّذی هَدانا سُبُلَ السَّلام و نَهانا عَنِ الاتِّباعِ خُطُواتِ الشَّیطان، وَالصلاةُ وَ السَّلامُ عَلی اَفضَلِ مَن دَعا إِلی سَبیلِ ربِّه بِالحِکمةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة، سَیِّدَنا وَ نَبیَنا أَبِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِه، اَلطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین، وَاللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الآن إِلی قِیامِ یَومِ الدّین.
یا بَقیةَ اللّه آجَرَکَ اللّه فِی مُصیبَةِ جَدِّکَ الحُسَین صَلَواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلیه.
اللَّهُمَّ اجْعَلْ جَمیعَ اُمَّتِکَ الاِسْلامیَّه فی انحاء العالم سِیَّما حُضّارَ هذَا الْمَجْلِس فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ.
خلاصهی مباحث شب گذشته
محور بحث ما مقام اصحاب بود. در شب گذشته، نام یکی از اصحاب سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه به نام محمد بن عبدالله بن جعفر طیار برده شد. عرض کردیم که از این جوانی که در میدان کربلا و میدان شهادت قدم گذاشته است، جز یک چند خطی تحت عنوان رجز که در میدان جنگ داشته است، چیزی بیشتر در دست ما نیست. اما همین رجز کوتاهی که در میدان جنگ داشته است، نشاندهندهی عظمت و مقام معرفتی این شهید بزرگوار است. در بین ما، همانطور که در شب قبل عرض کردم، معروف به فرزند زینب کبری سلام الله علیها است؛ در حالی که اهل تحقیق فرمودهاند محمد بن عبدالله بن جعفر طیار فرزند شوهر زینب کبری است و از نظر مادری جدا هستند.
وقتی او پا به میدان میگذارد، در برابر سپاه دشمن میایستد و اینگونه رجز میخوانند:
أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ فَعَالَ قَوْمٍ فِي الرَّدَى عُمْيَانٍ
قَدْ بَدَّلُوا مَعَالِمَ الْقُرْآنِ وَ مُحْكَمَ التَّنْزِيلِ وَ التِّبْيَانِ
وَ أَظْهَرُوا الْكُفْرَ مَعَ الطُّغْيَان
در شب قبل عرض کردیم که ابتدای این رجز حکایت از توجه توحیدی محمد بن عبدالله بن جعفر طیار میکند. او میگوید «أَشْكُو إِلَى اللَّه»؛ من شکایت میکنم به سوی خدا. در شب قبل عرض کردیم شکایت بر دو قسمت است، یک شکایت مذموم داریم که آن شکایت از خداست و یک شکایت ممدوح داریم که آن شکایت از خود به خدا یا از خلق خدا به خدا است. عرض شد که شکایت ممدوح ریشهی قرآنی دارد؛ حضرت یعقوب علیه الصلاة و السلام عرض میکند که «إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ».
وقتی قرآن یک جریانی را، یک کلامی را از پیغمبری نقل میکند یعنی مورد تایید ذات اقدس ربوبی است. همین کلام را امام سجاد سلام الله علیه هم داشتند، همین آیه را بر زبان جاری کردند. تا اینجا را به تفصیل در شب قبل عرض کردیم.
توجه به مسبب الاسباب
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در ذیل این آیهی شریفهی مبارکهی «إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ» یک بیانی دارند که این بیان بسیار راهگشا است. من خلاصهی بیان ایشان را عرض میکنم. ایشان میفرمایند که انبیای الهی انسانهای هدایت شدهاند و از هوای نفس به هیچ وجه پیروی نمیکنند؛ لذا در تمام حرکات و سکونشان به یاد خدا هستند و به هیچ وجه خدا را فراموش نمیکنند و در حوائجشان توجهشان به مسبب الاسباب است؛ یعنی اینطور نیست که به سراغ سبب نروند، به سراغ سبب میروند، به سراغ اسباب میروند؛ مثلا وقتی تشنه میشوند، به سراغ آب میروند تا رفع تشنگی کنند اما هم آب را که سبب است و هم سببیت آب را برای رفع عطش، از حضرت حق میدانند و بس. پس اگر به سراغ اسباب هم میروند، باز به یاد خدا هستند؛ چون هم اسباب از او سبحانه و تعالی است و هم سببیت اسباب از او سبحانه و تعالی است.
بعد ایشان میفرمایند که معنای این کلام انکار سببیت نیست. آب برای رفع عطش سببیت دارد؛ پس معنایش انکار سببیت نیست بلکه آن چیزی که حقیقت دارد این است که سببساز کیست و چه کسی این سببیت را به این موجود داده است. آن چیزی جز ذات اقدس ربوبی نیست.
در باب شکایت به حضرت حق که انسان از خود شکایت به خدا کند یا از خلق شکایت به نزد خدا ببرد، یعنی آن کسی که مشکلگشای حقیقی است و میتواند گرهها را باز کند فقط ذات اقدس ربوبی است و بس. حالا انسان سراغ خلق خدا نرود؟ چرا سراغ خلق خدا میرود، شکوائیهای دارد آن را نزد قاضی میبرد، گلهای از فرزندی دارد این گله را به پدر و مادرش میکند، این شکوا را نزد خلق میبرد اما توجه دارد که مشکلگشا ذات اقدس ربوبی است. اگر این پدر موعظهای میکند و مشکلی را حل میکند، خود وجود پدر، موعظهی پدر، تاثیر این موعظه در جان فرزند و جذب این موعظه، همه از او سبحانه است و بس.
شکایتی که جناب محمد بن عبدالله بن جعفر طیار به نزد حضرت حق دارد تعبیر این است «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ». به دشمنان، همانهایی که در برابر سیدالشهدا ایستادهاند و برای به شهادت رساندن حضرت حرکتی را آغاز کردهاند، خطابش این است «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ». من از این انسانها و دشمنان که مقابل ما هستند، به حضرت حق شکایت میبرم. اینجا شکایت از خلق به حق است. منتها ما باید توجه داشته باشیم که شکایتی که انسان از خلق به حضرت حق دارد، گاهی شکایتهای مادی و مربوط به امور مادی است و گاهی مربوط به امور معنوی. گاهی هم انسان، خودش از خودش ناراحتی دارد و شکایت خودش را به محضر ذات اقدس ربوبی میبرد. اینها همهاش شکایتهای ممدوح است.
مناجاتی برای عشاق، خائفین، تائبین و همه
در بین ادعیهای که از حضرات معصومین به دست ما رسیده است، پانزده مناجات هست که این پانزده مناجات از مناجاتهای معروف و مختصر اما خیلی بلند و پرمحتوا است که یکی از آنها را ما شرح کردهایم تحت عنوان ساغر عشق که همین مناجات محبین است که یکی از مناجاتهای پانزدهگانه است.
این مناجاتهای پانزدهگانه در مفاتیح، قبل از دعای توسل آمده است و همهی این مناجاتها از امام سجاد صلوات الله و سلامه علیه است. هرکسی به اقتضای حالی که دارد از این مناجاتهای پانزدهگانه استفاده میکند؛ مثلا اولین مناجات، مناجات تائبین است. آنهایی که میخواهند توبه کنند، میخواهند بازگشت به حضرت حق داشته باشند، میخواهند از این راه غلطی که تا حالا میرفتند برگردند و در صراط مستقیم قرار گیرند، سراغ مناجات تائبین میرودند.
این مناجات با دل انسان تائب بازی میکند. عارف بزرگوار، مرحوم جمال العارفین، مرحوم آیتالله آقا شیخ محمد بهاری که از شاگردان مرحوم آقا میرزا حسینقلی همدانی است، در کتاب تذکرة المتقین وقتی دستور توبه را میدهد، میفرماید بعد از اینکه شما وضو گرفتید، غسل توبهای کردید، نماز توبه را خواندید، بعد آن اذکاری که بعد از نماز توبه آمده است [را گفتید] و اینها را انجام دادید، مناسب است که این مناجات تائبین را بخوانید.
یا آنهایی که میخواهند با خدا انسی داشته باشند، رابطهی اینها با حضرت حق رابطهی عاشق و معشوق است، اینها سراغ مناجات محبین میروند. آنهایی که بحث ترس از عظمت الهی [برایشان] مطرح است [سراغ] مناجات الخائفین [میروند]. هر کسی مناسب حال خودش در این پانزده مناجات، مناجاتی دارد که [از آن] بهره میبرد.
فقط به تو شکایت میکنم
یکی از این مناجاتها، مناجات شاکین است؛ آنهایی که میخواهند به خدا شکایت کنند. در این مناجات هم شکایت از خود و هم شکایت از خلق مطرح است. خوب دقت کنید! سه بار در این مناجات تعبیر شده است «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو»؛ سه بار!
تعبیر شده است «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو» و تعبیر نشده است «إِلَهِي أَشْكُو إِلَيْكَ». به حسب ظاهر از نظر ادبی باید تعبیر اینطور باشد «إِلَهِي أَشْكُو إِلَيْكَ»؛ خدای من! من شکایت میکنم به سوی تو؛ یعنی کلمهی «إِلَيْكَ» باید بعد از کلمهی «أَشْكُو» بیاید اما اهل ادب میگویند اگر یک چیزی جایش این است که تاخیر بیفتد و شما این چیزی که جایش تاخیر است را مقدم کنید، یفید الحصر، انحصار را میرساند. مثل چه؟ مثل همین تعبیری که در سورهی مبارکهی حمد است.
در سورهی مبارکهی حمد تعبیر این است «إِیَّاكَ نَعْبُدُ»؛ درحالیکه باید تعبیر باشد «نَعْبُدُكَ»؛ خدایا من تو را بندگی میکنم اما این ضمیر را مقدم کردهاند؛ «إِیَّاكَ نَعْبُدُ». این چه نتیجهای دارد؟ نتیجهاش حصر است، انحصار است؛ یعنی این است و جز این نیست. «إِیَّاكَ نَعْبُدُ» یعنی من فقط تو را بندگی میکنم. «إِیَّاكَ نَسْتَعینُ» یعنی من فقط از تو کمک میطلبم. این قاعده در مناجات شاکین آمده است.
سه جا تعبیر این است «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو». یعنی چه؟ یعنی خدایا من فقط به تو شکایت میکنم؛ شکوه و شکایت من فقط به توست. چرا؟ چون در یک دعایی که جبرئیل برای پیامبر خدا آورده است - که تعبیری که دربارهی این دعا هست، این است که این دعا از کنوز و گنجهای عرش الهی است - [در رابطه با] ذات اقدس ربوبی تعبیر این است «يَا مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى»؛ ای منتهای هر شکایتی؛ یعنی هر شکایتی شما پیش هرکسی ببری، بدانی ندانی، شکایت نزد خدا بردی؛ چون خلق خدا کارهای نیست، فقر محض است، هیچ محض است، چیزی از خودش ندارد، استقلالی از خودش ندارد، [عین] ربط است. در این مناجات تعبیر این است که «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو»؛ خدایا من فقط به تو شکایت میکنم. چرا؟ چون منتهای هر شکوایی تویی.
شکایت از چه؟ از خلق؟ از خود؟ در دو جا از خود و یک جا از خلق شکایت میکند.
اهوای نفسانی منشأ همهی گرفتاریها
اولین شکایتی که دارد این است که «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً»؛ خدایا من از این نفسم به تو شکایت میبرم، این [نفس] بلاها سر من آورده است. این اهوای نفسانی و خواستههای نفسانی من را سمت یک اموری برده است که تو را نافرمانی کنم، من را به سمت گناه برده است، باب معصیت را به روی من باز کرده است؛ من از این نفسم به تو شکایت میکنم.
این نفس چه کار میکند با آدم؟ این نفسی که حضرت میفرماید که خدایا من از این نفس به تو شکایت میکنم، این نفس چه بلایی بر سر انسان میآورد؟ همهی گرفتاریهایی که ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم منشأش همین [نفس] است حالا این یا امور نفسانی خودمان است یا امور برخاسته از اهوای نفسانی دیگران. تعبیر این است که «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً». این نفس چه میکند؟ «بِالسُّوءِ أَمَّارَةً»؛ به بدیها فرمان میدهد، نفس اماره است، به بدیها امر میکند.
«وَ إِلَي الْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةً»؛ به سمت گناهان، زشتیها و خطاها و پلیدیها شتاب میکند؛ نماز اول وقت است حرکتی نمیکند، بستر گناهی فراهم است شتاب میکند؛ «وَ إِلَي الْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةً». «وَ بِمَعَاصِيكَ مُولَعَةً»؛ حریص به گناه است؛ برای تحصیل معارف تلاشی ندارد، برای انس با خدا حرصی ندارد اما برای معاصی الهی و گناهان، «مُولَعَةً»؛ حریص به گناه است. این صفحهی مجازی را نگاه میکند، میرود سراغ آن صفحه، همینطور سرگرم گناه است.
جوری هم هست که اگر کسی از کنارش رد شود زود آن را مخفی میکند اما توجه ندارد که در محضر ذات اقدس ربوبی است، او دارد میبیند، چیزی از او مخفی نیست؛ «وَ بِمَعَاصِيكَ مُولَعَةً». «وَ بِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً»؛ خدایا من از این نفسی که من را در معرض خشم تو قرار میدهد، به تو شکایت میبرم.
ببینید عزیزان! چرا محمد بن عبدالله بن جعفر طیار از اینها شکایت میکند آن هم با این تعبیر «أَشْكُو إِلَى اللَّهِ مِنَ الْعُدْوَانِ»؟ چرا شکایت میکند؟ چون اینها اسیر همین هوای نفس هستند. اهوای نفسانی کار انسان را به جایی میرساند که قلب خلیفهی الهی را با تیر سهشعبه هدف قرار میدهد و همین تیر سهشعبه را برای گلوی نازنین و لطیف علیاصغر به کار میگیرد. کار نفس این است.
ای خدا فریاد از این نفس پلید تا کجا آخر مرا خواهد کشید
این همان شکوه و شکایت از نفس، پیش حضرت حق است. به این شکایت از خود میگویند.
شکایت از اغوای شیطانی
باز حضرت در این مناجات شاکین از خلق شکایتی میکند. آنجا شکایت از خود بود اینجا شکایت از خلق است. خلق که میگوییم یعنی هر چیزی که مخلوق الهی است. شکایت از خلق! تعبیر این است که «إِلَهِي أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِي»؛ من شکایت میبرم به تو از آن دشمنی که مرا گمراه میکند. ببینید برادران، خواهران! هر کسی که ما را به خروج از صراط مستقیم دعوت میکند، هر کسی که ما را به وادی گمراهی دعوت میکند، به معصیت الهی دعوت میکند، بدانید که این دوست ما نیست، دوستی او دوستی ظاهری است؛ اگر زنی شوهرش، شوهر زن، پدری فرزند، فرزند پدر دوتا رفیق، دوتا همبحث، اگر کسی دیگری را به گناه دعوت میکند، این دوست او نیست، این دشمن اوست.
چرا؟ چون دارد آتش جهنم را برای او شعلهور میکند، دارد ابد او را تخریب میکند، دارد بستری را برای او فراهم میسازد که بهرهمند از تعالیم انبیاء و اولیا و کتابهای آسمانی نشود؛ این دوست نیست، این دشمن است؛ «أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِي».
«وَ شَيْطَاناً يُغْوِينِي»؛ خدایا من از این شیطانی که مرا فریب میدهد، اغوا میکند، [به تو شکایت میکنم]. کار شیطان اغوا کردن است دیگر. شیطان تمام تلاشش این است که کار من و شما را به یک جایی برساند که آبروی ما را ببرد. وقتی آبروی ما را برد، دیگر رها میکند. روز قیامت هم که بشود وقتی ما در پیشگاه الهی عذر بیاوریم که اینها کار شیطان بود، او میگوید: «فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ»؛ چرا مرا ملامت میکنید؟ خودتان را ملامت کنید. من فقط دعوت کردم، نه اجبارتان کردم، نه زوری بود، دعوت کردم به گناه؛ شما دعوت من را گرفتید، دعوت همهی انبیا و اولیای الهی را زیر پا گذاشتید.
پس کار شیطان این است: آبروی انسان را ببرد و بعد انسان را رها کند. انسان بیآبرو کاری دیگر نمیتواند بکند، خاصیتی دیگر ندارد. «وَ شَيْطَاناً يُغْوِينِي»! حق را باطل جلوه میدهد، باطل را حق جلوه میدهد. همین کسانی که کمر به قتل سیدالشهدا بستند، حالا بعد عرض خواهیم کرد، وقتی عمر سعد میخواهد فرمان حمله را بدهد، میگوید ای سواران الهی، از سپاه خودش تعبیر میکند به سواران الهی! سوار بر مرکبها بشوید. بعد میگوید «ابشری» شما را به بهشت بشارت میدهم. نمونهاش همین داعشی بود که گاهی قاشق در جیبشان میگذاشتند، میگفتند بعد از کشته شدن با پیغمبر خدا غذا میخوریم. این کار شیطان است، اغوا میکند.
«قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِي»؛ قلب من را وسوسههای شیطان پرکرده است. خدایا من به تو شکایت میکنم. «وَ يُزَيِّنُ لِي حُبَّ الدُّنْيَا»؛ محبت دنیا را برای من زینت کرده است. وقتی آرایش و زینت میکنند انسان جذب میشود؛ «يُزَيِّنُ لِي حُبَّ الدُّنْيَا». «وَ يَحُولُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الطَّاعَةِ وَ الزُّلْفَى»؛ حایل شدند بین من و تو ای خدا، بین من و نزدیکی و قرب من به تو. من شکایت میکنم. پس ببینید این شکایت، شکایت از خلق خداست.
بعد دوباره حضرت از خودش شکایت میکند «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو»؛ خدایا من به تو شکایت میکنم. از چه؟ «قَلْباً قَاسِياً». اگر شب بلند شدید، دیدید اشکی ندارید، آهی ندارید، حالت انکسار و شکستگی در خودتان نمیبینید، از این حالتان به خدا شکایت کنید؛ بگویید خدایا من اینها را نمیخواهم، من دلم میخواهد وقتی شب بلند شدم انس با تو داشته باشم، میخواهم اشک جاری داشته باشم، میخواهم از گفتوگو با تو لذت ببرم؛ وقتی میگویم الهی العفو، همهی وجود من با من همنوا شود، من این را میخواهم. وقتی در جلسات سیدالشهدا حضور پیدا میکنم، من اشک جاری میخواهم. وقتی اینها نیست، من باید فکر کنم این قلب من چه وضعیتی پیدا کرده است، چرا سخت شده است، چرا آن حالت انکسار و شکستگی را ندارد.
اینجا راهش همین است که ما دردمان را پیش محضر ربوبی ببریم. «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو»؛ خدایا من شکایت میکنم. از چه؟ «قَلْباً قَاسِياً»؛ خدایا قلب من سخت شده است، قلب من سخت شده است! این آیهی قرآن است، در قرآن میفرماید وقتی آیات الهی تلاوت میشود بعضی قلبشان به گونهای است که «يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا»؛ اینها به خاک میافتند وقتی آیات [تلاوت میشود]. خدایا من این حال را ندارم، من از این حال خودم، حال سوءَم، حال بدم، به تو شکایت میکنم؛ چون مشکلگشای حقیقی عالم فقط تویی. «إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو قَلْباً قَاسِياً». موعظه میشنوم اما فقط همان شنیدن است، بعدش دیگر اثرش نمیماند.
«وَ عَيْناً عَنِ الْبُكَاءِ مِنْ خَوْفِكَ جَامِدَةً»؛ خدایا این چشم من از خوف تو، از خشیت تو، خشک شده است؛ این چشم، چشم اشکبار نیست. من از این وضعم شکایت میکنم. اما همین چشم من که اشکبار نیست، «وَ إِلَى مَا يَسُرُّهَا طَامِحَة»؛ اما وقتی یک مناظر خوشایندی پیش میآید، چشم من به آن خیره میشود اما وقتی پای خوغ و خشیت تو پیش میآید، نه! من چشم اشکباری ندارم. این شکایت باز از خود است.
پس ببینید عزیزان، برادران، خواهران! شکایت از خودمان را نزد مشکلگشای حقیقی ببریم، شکایت از خلق را نزد خدا ببریم و اگر هم دستور دینی هست که ما شکایت از خلق را نزد خلق ببریم، توجه داشته باشیم که مشکلگشا اوست، سببساز اوست، سببیتساز اوست.
