
عمل اصحاب، مصدّق گفتارشان بود/ دو رفیق صمیمی که دوست داشتند داغ یکدیگر را ببینند!/ به حساب اعمال صابران رسیدگی نمیشود/ یک فرزند شهید داشتن، برتر از هفتاد فرزند زنده مجاهد فی سبیلاللّه/ "إحتساب للّه" راهگشا و آرام بخش بلادیدگان
گروه معارف-رجانیوز: به همت «هیات رهپویان آل طاها(ع)» و «هیات کریم آل طاها(ع) کانون دانشپژوهان نخبه»، در دهه اوّل ماه محرم در مسجد لولاگر، مجلس ذکر مصیبتی برگزار میشود. موضوع سخنرانی این مجلس، "مقام اصحاب سیدالشهداء(ع)" است و متن پیش رو حاصل سخنرانی پنجمین و ششمین شب این هیئت است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاة و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبة جدک الحسین صلوات الله و سلامه علیه.
محور بحث ما سیری در کلمات و کمالات و حالات و مقامات اصحاب سید الشهداء صلوات الله و سلامه علیه بود. در رابطه با یکی از اصحاب به نام شوذب مطالبی بیان شد. رسیدیم به این بخش از کلماتی که بین شوذب و یکی دیگر از اصحاب حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیهما به نام عابس رد و بدل شده. بخشی از این گفتگو را مورد بحث قرار دادیم. آن بخش را من دوباره عرض میکنم تا به نکته دیگری بپردازیم.
روز عاشورا عابس بن ابی شبیب شاکری به شوذب عرض میکند ما "فی نفسک ان تصنع؟" امروز میخواهی چه کنی؟ چه برنامهای داری؟ شوذب در پاسخ گفت "ما اصنع؟" چه کنم؟ مطلب روشن است دیگر. بعد خودش این را توضیح میدهد. میفرماید "اقاتل معک دون ابن بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتی اقتل." امروز در رکاب حسین بن علی میجنگم تا اینکه به شهادت برسم.
در جلسه قبل این را ما توضیح دادیم که از این بیانی که جناب شوذب دارد استفاده میشود که او در تحت تربیت قرآن و عترت بوده و با این بیانش مرز حمایت از دین و ولی خدا را روشن کرده است. یعنی مرز حمایت از دین و ولی جامعه شهادت است. تا جان دادن و شهادت، انسان باید ولی جامعه را حمایت کند و از او دفاع کند. این مرز دفاع از دین و ولی جامعه است. به کمتر از این اگر انسان رضایت داد به خسران مبین گرفتار شده است. یعنی بعضیها مال میدهند اما در همین جا دیگر متوقف میشوند. پای جان یا آبرو، پای فرزند و اینها که به میان میآید حاضر نیستند دفاع از دین کنند. تعلقات آنها مانع انجام وظایف عبودیشان نسبت به دین و ولی جامعه است. این را در شب قبل بحث کردیم. آیات و روایاتش بیان شد تا رسیدیم به این قسمت.
عمل اصحاب، مصدّق گفتارشان بود
وقتی که شوذب این پاسخ را به جناب عابس داد عابس در جواب شوذب فرمودند "ذلک الظن بک." این چیزی که در پاسخ من گفتی این همان چیزی است که گمان من هم همان بود که تو تا مرز شهادت از سید الشهداء دفاع خواهی کرد. این کلام ما را توجه میدهد به یک نکته مهمی که امروز یکی از خلأهای ما همین مسئله است و همین بیتوجهیها هست که من و شما را گول میزنند و مقاصد شوم خود را جلو میبرند. آن چیست؟ آن عبارت از این است که رفتار انسان باید به گونهای باشد که مصدّق گفتارش باشد. رفتار عملی شوذب در طول زندگی او به گونهای بوده که وقتی که میگوید من تا مرز شهادت از حسین بن علی دفاع خواهم کرد تا اینکه کشته شوم، عابس که رفیق صمیمی و قدیمی اوست میگوید همین گمان در رابطه با تو میرفت. یعنی آن رفتار تو، پشتوانه تصدیق این گفتارت است.
این امروز یک امری است که نیاز ماست و برای اینکه ما در جامعه نسبت به حاکمان، نسبت به مسولان، نسبت به گروهها دچار اشتباه در انتخاب نشویم این یک نیاز ماست. ببینید امروز در جامعه ما، خیلیها میگویند که: "ما از ولی جامعه تبعیت میکنیم. ما هر آن چیزی که حضرت آقا میخواهد داریم عمل میکنیم. یک سر سوزن حاضر نیستیم کار دیگری انجام دهیم." اینها حرف است! این حرف را باید بیاوریم در کنار اعمال اینها. ببینیم اعمال اینها رفتارشان کردارشان، مصدّق این گفتارشان هست یا نه؟ اگر مصدق گفتار نیست گول این حمایتهای زبانی را نباید بخوریم. این را باید همه ما متوجه باشیم و در زندگیهایمان هم رعایت نماییم.
کسانی که در کسوت روحانیت هستند، کسانی مثل شما که در آینده مسوولیتهایی را در این جامعه عهده دار خواهید شد، رفتارتان باید طوری باشد که مصدّق گفتار شما باشد. بنده اگر میآیم این جا از زهد میگویم از بیتوجهی به دنیا میگویم از مبارزه با اشرافیت میگویم کلمات امیرالمومنین را مطرح میکنم نسبت به دنیا دوستی و دنیا طلبی حرف میزنم، باید نگاه کنید ببینید که اعمال من چگونه است؟ من این حرف را میزنم اما در فلان جا زمین خواری کردم! خب اینها با هم تناسب ندارد! من این حرف را میزنم اما زندگیام یک زندگی اشرافی است و با یک زندگی طلبگی و زیّ طلبگی و منش طلبگی تناسب ندارد! اینها را انسان باید دقت کند. و الّا گول خواهد خورد. فرصتهای جوانی او هم از دست خواهد رفت.
یک روز متوجه میشود که دیگر راه برگشتی نیست. فرصتها و لحظههای سرنوشت ساز در زندگی او به راحتی از دست رفته. لذا در روایات داریم که اگر عالمی را دیدید که دنیا دوست است فاتهموه. اگر عالمی را دیدید که یک ماشین دویست میلیونی سوار میشود بعد میآید روی منبر مینشیند از زهد میگوید، از بیرغبتی به دنیا میگوید، از ساده زیستی میگوید، این را خیلی باور نکنید. عمل باید مصدق گفتار باشد. این هم درسی است که ما از جناب شوذب میگیریم در این گفتگویی که با جناب عابس داشته.
دو رفیق صمیمی که دوست داشتند داغ یکدیگر را ببینند!
بعد وقتی که شوذب این را مطرح میکند عابس میگوید خب حالا که تو این اراده را داری که در رکاب حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیه بجنگی و به شهادت برسی من یک خواستهای از تو دارم. خوب دقت کنید اینها بیان نشده در جلسات. اینها ریزه کاریهاست. میگوید: گفتی من میروم تا به شهادت برسم، اما نه. "امّا لا، فتقدم بین یدی ابی عبدالله." تو همراه من به میدان نرو. تو پیش روی اباعبدالله به میدان برو. "حتی یحتسبک کما احتسب غیرک من اصحابه." تو برو پیش روی اباعبدالله بجنگ و به شهادت برس تا اباعبدالله همان طوری که دیگر یارانش را به حساب خدا گذاشته وقتی که به شهادت رسیدی تو را هم به حساب خدا بگذارد. "حتی یحتسبک کما احتسب غیرک من اصحابه."
نه فقط اباعبدالله، بلکه اینها دو رفیق صمیمی هستند. به قول امروزیها رفیق فابریک همدیگر هستند. از هم نمیتوانند جدا شوند. آن نامهای که مسلم بن عقیل نوشتند برای حسین بن علی وقتی که در مکه بودند، همین عابس که حامل نامه بود شوذب هم با او بود. عابس میگوید که تو باید قبل از من به میدان بروی. زودتر از من باید به شهادت برسی "و حتی احتسبک انا" من هم شهادت تو را ببینم و این شهادت را به حساب خدا بگذارم. این مسئله "احتساب لللّه" در فرهنگ دینی ما خودش یک جایگاه خاصی دارد که حالا عرض خواهیم کرد که این احتساب یعنی چه؟ "فانه لو کان معی الساعه احد انا اولی به منی بک" اگر کسی را من نزدیکتر از تو به خودم میداشتم (یعنی حکایت میکند که عابس میخواهد بگوید که من کسی را صمیمیتر از تو ندارم.)
اگر داشتم "لسرّنی ان یتقدم بین یدی حتی احتسبه." او را میفرستادم تا به احتساب لله راه پیدا کنم. باز مسئله احتساب مطرح است. بعد علتش را میگوید. چرا تو جلوتر از من بروی و به شهادت برسی و من داغ تو را ببینم؟ چرا تو زودتر به شهادت برسی مقابل اباعبدالله که اباعبدالله داغ تو را ببیند؟ علتش را ذکر میکند: " فان هذا یوم ینبغی لنا ان نطلب فیه الأجر" امروز که روز عاشورا است روزی است که ما باید طلب اجر و پاداش کنیم از خدا "بکل ما قدرنا علیه." هر مقدار که میتوانیم. این بستر پاداش و اجر الهی که پهن است امروز هر مقدار که میتوانیم باید اخذ پاداش کنیم. این را من اشاره میکنم توضیحش باشد برای بعد.
به حساب اعمال صابران رسیدگی نمیشود!
شهادت در راه خدا یک اجر دارد. داغ دیدن هم، داغ دار شدن هم یک اجر. عابس میخواهد هر دو اجر را ببرد. هم اجر شهادت که خودش بعدا شهید میشود. هم اجر داغی که به واسطه شهادت رفیقش شوذب میبرد. خوب دقت کنید اینها را. چقدر ظریف حرف زدهاند. "بکل ما قدرنا علیه". هر مقدار که ما میتوانیم امروز پاداش جمع کنیم. چرا؟ "فانه لا عمل بعد الیوم." بعد از امروز دیگر عملی نیست. وقتی انسان از این دنیا برود که دیگر عملی نیست. این دنیاست که دار عمل است. "و انما هو الحساب." بعد از امروز دیگر محاسبه دقیق الهی مطرح است.
این جا نکاتی است که خیلی درس آموز است برای ما. در ذهن شریف شما ممکن است که بیاید که اجر داغ دیده چه مقدار است؟ کسی که فرزندش از دنیا میرود و به شهادت میرسد، رفیقش داغ میبیند، این چه اجری دارد؟ برادران و خواهران بزرگوار به این آیه خوب دقت کنند: "انما یوّفی الصابرون أجرهم بغیر حساب." کسانی که خویشتن دار و صابر باشند و صبوری کنند، اجرشان را کامل میدهند. "توفیه" یعنی اجر و پاداش را کامل دادن. بدون حساب! مرحوم علامه رضوان الله تعالی علیه ذیل این آیه میفرمایند که "معنای توفیه اجر، این است که آن را به طور کامل و تام و تمام میدهند.
" بعد مرحوم علامه نتیجه میگیرد. این نتیجه را من میخواهم بیشتر به آن توجه کنید که جایگاه صابران داغ دیده در چه پایهای است که شوذب در آن گفتگویی که با عابس دارد، عابس میگوید تو برو من داغ تو را ببینم از این اجر هم برخوردار شوم. یعنی هم اجر شهادت و هم اجر داغ. مرحوم علامه میفرمایند که "صابران بر خلاف سائر مردم به حساب اعمالشان رسیدگی نمیشود. [خیلی عجیب است!] و اصلا نامه اعمالشان باز نمیگردد و اجرشان همسنگ اعمالشان نمیباشد." انسان یک نمازی میخواند یک اجر و پاداشی دارد. روزهای میگیرد یک پاداشی دارد. اما فضل الهی آن چنان سرازیر میشود به سمت انسانهای صابر که این پاداش متناسب با عمل اینها نیست. فراتر از اینهاست. بعد مرحوم علامه این روایت را از امام صادق صلوات الله و سلامه علیه نقل کردند که حضرت فرمودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: "روزی که نامههای اعمال باز میشود و میزان اعمال نصب میگردد، برای اهل بلاء نه میزانی نصب میشود و نه نامه عملی باز میشود." بعد این عبارت، همین آیه را ایشان مطرح میکنند که " انما یوّفی الصابرون أجرهم بغیر حساب."
یک فرزند شهید داشتن، برتر از هفتاد فرزند مجاهد فی سبیلاللّه
روایات دیگری نیز در این زمینه هست که مطلب را برای ما بیشتر باز میکند. یک روایتی از امام صادق صلوات الله و سلامه علیه است که آن کسانی که فرزند شهیدی دارند این را خوب دقت کنند. چهار تا پنج تا پسر دارد یکی رفته به شهادت رسیده. حضرت میفرمایند که: "ولد یقدّمه الرّجل" کسی که فرزند خودش را داد "أفضل من سبعین ولداً" این بالاتر است از هفتاد پسری که "یخلّفهم بعده" که اینها بعد از او باشند "کلهم قد رکبوا الخیل و جاهدوا فی سبیل الله." یک نفر هست هفتاد پسر دارد و هر هفتاد پسر، مجاهد راه خدا هستند. سوار اسب میشوند و در میدان جنگ هم حضور پیدا میکنند اما به شهادت نمیرسند. آن یکی که به شهادت رسیده از این هفتاد تا که باقی مانده افضل است.
روایت دیگر از امام مجتبی صلوات الله و سلامه علیه نقل شده. وقتی یکی از دختران حضرت به رحمت خدا رفته بود نامه تسلیتی داده بودند به امام مجتبی علیه السلام. حضرت در جواب آن نامه تسلیت این را نوشتند: "فقد بلغنی کتابکم" نامه تان به دست من رسید. "تعزونی بفلانه" تعزیتم گفتید در رابطه با آن دخترم. "فعند الله احتسبها" من این مصیبت را به حساب خدا گذاشتم. ببینید باز بحث احتساب مطرح است. در بیان امام مجتبی احتساب، در بیان عابس خطاب به شوذب هم بحث احتساب مطرح است. "تسلیما لقضائه و صبرا علی بلائه." تسلیم قضای الهی هستم و صابر هستم بر بلای او. احتساب لللّه را ان شاء الله فردا شب اگر عمری باشد و توفیقی داشته باشیم عرض میکنیم. پس عزیزان، ارباب این عابس حسین بن علی صلوات الله وسلامه علیه است. اباعبدالله در روز عاشورا از هر دو اجر برخوردار شد. هر دو اجر هم در منتهایش. یعنی آخرین نفری که به شهادت میرسد سید الشهداء است. داغ اصحاب را میبیند. داغ فرزند میبیند داغ برادر میبیند داغ پسر برادر میبیند. داغ میبیند پشت سر هم. این پاداش حسین بن علی. این طرف هم در شهادت، اجر شهادت، نوع شهادت، کیفیت شهادت اباعبدالله هم طوری است که در عالم نه نظیری دارد و نه نظیری خواهد داشت. هم اجر شهادت هم اجر داغ. عابس به مولای خودش اقتدا کرده است. میخواهد هم از اجر شهادت برخوردار شود که بعد شهید میشود و هم داغ شوذب را میبیند.
سلسله جلسات دهه اول محرم با موضوع مقام اصحاب سیدالشهداء(ع)، جلسه ششم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاة و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. یا بقیه الله آجرک الله فی مصیبة جدک الحسین صلوات الله و سلامه علیه.
بحث ما در رابطه با مقام اصحاب بود. نام یکی از اصحاب بزرگوار سید الشهداء صلوات الله و سلامه علیه به نام شوذب را گفتیم. عرض کردیم که بین شوذب و عابس که یکی دیگر از یاران سیدالشهداء است، کلماتی رد و بدل شد. کلمات اینها در شب قبل خدمت عزیزان طرح شد و قرار شد که به نکاتش بپردازیم. من اجمالی را از آن متنی که خدمت شما در شب قبل مطرح کردیم عرض میکنم و بعد نکتههای کلام و گفتگو را عرض میکنیم.
عابس به شوذب میگوید که من دوست دارم که تو در مقابل و پیشگاه اباعبدالله جانبازی کنی و به شهادت برسی که حضرت "حَتی یَحتَسِبَکَ کما أحتَسَبَک غیرُک مِن اصحابِه"و تو را به حساب خدا بگذارند، یعنی این داغی که حضرت از شهادت تو میبینند به حساب خدا بگذارند، و همین طور اگر کسی نزدیکتر از تو به من بود، من او را جلو میانداختم ، تو برو تا من هم داغ تو را ببینم و این داغ را به حساب الهی بگذارم. این را در جلسه قبل عرض کردیم که به آن میگویند "احتساب للّه"، یا "احتساب عند اللّه".
"إحتساب للّه" راهگشا و آرام بخش بلادیدگان
این مطلب را ما در جوامع روایی زیاد داریم. حتی وقتی آن مصائب به زهرای اطهر سلام الله علیها روی آورد، امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه سفارش کردند که این را به حساب خدا بگذارد و ایشان هم در پاسخ فرمودند که به حساب خدا گذاشتم "حسبی الله" خدا برای من کافی است. مسئله احتساب در زندگی انسان، خیلی راهگشاست، همچنین برای انسانهای بلا دیده و برای انسانهایی که به مصیبتهای سنگینی مبتلا میشوند، این خیلی راهگشا و آرام بخش است.
احتساب از همان ماده حساب گرفته شده است، یعنی همان واژه حسابی که در فارسی می گوییم، احتساب هم از همان ماده می آید و هم خانواده هستند. "احتساب لله" یعنی به حساب خدا گذاشتن و اجر و پاداش را از ساحت قدس الهی طلب نمودن، مثلا وقتی میگویند "إحتسب فلانٌ ابنَه عندالله" یعنی فلانی فرزندش را احتساب عند الله کرد و به حساب خدا گذاشت، معنایش این است که "أی عَدَّه مِن الاُمور المدّخرة عند ربه" یعنی این را گذاشت به عنوان ذخیرهای از آن چیزهایی که نزد پروردگار ذخیره میشود. پس "إحتساب لله" یا "إحتساب عندالله" یعنی انسان به حساب خدا بگذارد. خدا خودش وعده داده و خودش اجرش را میدهد. در هر مشکلی که پیش میآید، این احتساب لله یا احتساب عندالله راهگشا است.
اینجا یک سری روایات است، که این روایات هم بسیار راهگشا است و نیاز هم به اینها است. چون کسی که در مجالس هیات و مجالس حسینی شرکت میکند، باید یک آدم میزانی باشد، عزاداری یک بخشی از عزای ما است، گریه کردن یک بخش از وظایف ماست، اما وظایف ما در اینها خلاصه نمیشود، ما باید در همه امور اقتدای به اباعبدالله صلوات الله و سلامه علیه کنیم. ما باید امام حسین صلوات الله و سلامه علیه را به عنوان یک الگوی جامع و تام و تمام و کسی که اگر به او اقتدای در رفتار و گفتار کنیم، به نهاییترین سعادت انسانی و سعادت ابدی راه پیدا میکنیم، نگاه کنیم. ما سیدالشهدای بخشی نداریم، بگوییم امام حسین را اینهایش را قبول داریم اینها را نه، این طور نیست. امام حسین صلوات الله و سلامه علیه یک الگوی جامعی برای ماست.
یعنی همین آقای بزرگواری که میآید در صحنه نبرد و پشت سر هم روز عاشورا مصیبت میبیند، فرزندانش و اصحابش و همه خانواده خود را میآورد و به اسارت میدهد، همین اباعبدالله برای حضرت رباب و برای حضرت سکینه، که یکی همسرش است و یکی دخترش، شعر عاشقانه میسراید، یعنی در مهرورزی به همسر، آن اوج را دارد، در میدان نبرد، آن اوج حماسه را دارد و در مناجات و راز و نیاز با خدا، شب عاشورا مهلت میگیرد که ما دوست داریم امشب به دعا و راز و نیاز و تلاوت قرآن بپردازیم. امام حسین ع ما این است، نه امام حسین بخشی. امام حسین ع ما هم انقلابی است و هم اهل دعا و اهل راز و نیاز. لذا این روایات را خیلی دقت کنید خیلی راهگشا است.
برای زن چیزی معادل و برابر با همسر او نیست
روایت از حضرت رضا سلام الله علیه نقل شده، ایشان نقل میکند از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم که حضرت فرمودند "لِابْنَةِ جَحْش" به دختر جهش فرمودند که "قُتِلَ خَالُكِ حَمْزَة" دایی تو حمزه به شهادت رسید، "قَالَ فَاسْتَرْجَعَتْ وَ قَالَتْ أَحْتَسِبُهُ عِنْدَ اللَّه" آیه استرجاع را که همین آیه انا لله و انا الیه راجعون هست به زبانش جاری کرد و گفت " أَحْتَسِبُهُ عِنْدَ اللَّه" من این را به حساب خدا میگذارم، خب این احتساب آرام بخش بود. " ثُمَّ قَالَ لَهَا قُتِلَ زَوْجُك" حضرت دوباره گفتند که برادرت هم به شهادت رسید. در ابتدا حضرت از دایی او، حمزه خبر دادند، استرجاع کرد و گفت به حساب خدا میگذارم. بعد حضرت فرمودند که برادرت هم به شهادت رسید، " فَاسْتَرْجَعَتْ وَ قَالَتْ أَحْتَسِبُهُ عِنْدَ اللَّه"، گفت این را هم به حساب خدا میگذارم، " ثُمَّ قَالَ لَهَا" خبر سوم را مطرح کرد. حالا در یک جنگی است و خبر آوردند، مثلا این خبرهایی که به خانوادههای شهدا میآورند. پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم فرمودند که " قُتِلَ زَوْجُك"، همسر تو هم به شهادت رسید. این مطلب را دارد امام هشتم سلام الله علیه نقل میکنند. از چه کسی نقل میکنند؟ از پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم. اینها را باید دقت کرد که ناقلان چه کسانی هستند.
تا پیغمبر فرمودند شوهرت هم به شهادت رسیده، " فَوَضَعَتْ يَدَهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ صَرَخَت"، اینجا دیگر نگفت که انا لله و انا الیه راجعون، دستهایش را بلند کرد و روی سرش گذاشت و شروع کرد زار زار گریه کردن. این کار را نسبت به برادرش نکرد، این کار را نسبت به دایی خود انجام نداد، بلکه این بیتابی نسبت به همسرش بود. این صحنه را پیغمبر دیدند. این قاعده را نگاه کنید: " فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا يَعْدِلُ الزَّوْجَ عِنْدَ الْمَرْأَةِ شَيْء" حضرت فرمودند که برای یک زن چیزی معادل و برابر با همسر او نیست. این طور باید زندگی کنیم، سبک زندگی اسلامی که میگویند این است. یعنی کانون زندگی آنچنان باید گرم باشد، آنچنان باید دل زن و شوهر به هم نزدیک باشد، که " مَا يَعْدِلُ الزَّوْجَ عِنْدَ الْمَرْأَةِ شَيْء" چیزی برای زن معادل همسرش نیست. لذا برای دایی خود صبوری کرد، برای برادرش که به شهادت رسید صبوری کرد، اما اینجا بیتاب شد. این یک روایت.
بعضی از مراکز مشاوره بر خلاف روایات عمل میکنند
روایت دیگر صعصعه بن صوهان نقل میکند. میگوید وقتی مالک اشتر به شهادت رسید و خبر شهادت او را به امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه دادند، حضرت استرجاع کردند و آهی کشیدند و بسیار افسوس خوردند و فرمودند که " إِنِّي أَحْتَسِبُهُ عِنْدَك" خدایا شهادت مالک را من به حساب تو میگذارم. خوب دقت کنید، و در ادامه می فرمایند " فَإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِبِ الدَّهْر" شهادت و مصیبت مالک از مصیبتهای روزگار است. خب این مصیبت آمد به سراغ امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه و حضرت به حساب خدا گذاشتند. این هم یک نمونه.
نمونه دیگری را نقل می کنیم و من از همه برادران و خواهرانی که در جلسه حضور دارند و متأهل هستند تقاضا دارم، این روایت را از صدر تا ذیل این بخشی که الان میخواهیم وارد شویم را خوب دقت کنند و بدانند که بعضی از این مراکز مشاوره و جاهایی مثل اینها بر خلاف این روایات اهل بیت علیهم السلام عمل میکنند. آموزههای آنها مادی و وارداتی غربی است و با این روایات ما همخوانی ندارد. تا یک چیزی پیش میآید، میگویند انسان باید راحت باشد و آزاد باشد، لذا زود دستور جدایی میدهند. این مشاورهها آمار طلاق ما را برده بالا. آنها هم که مجرد هستند و ان شاء الله در آینده ازدواج میکنند، از همان اول کار، زندگی خود را روی روایات ببندند و تنظیم کنند. روایت شرایطش خیلی حساس است، حساسیت آن هم از این جهت است "وَ هی آخر خطبة خطبها للمدینه حتی لحق بالله عزوجل" این برای آخرین خطبهای است که پیغمبر در مدینه خواندند، یعنی بعد از این خطبه، دیگر پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم خطبهای ندارند.
میدانید وصیت نامه امام راحل رضوان الله تعالی علیه عصاره همه این چیزهایی که در "صحیفه امام" آمده، همه در همین وصیت نامه امام است. یعنی وصیت نامه امام ره یک متن است شرحش میشود این صحیفه امام. کلماتی که به عنوان آخرین گفتارهای انسان است، اینها خیلی حساس است چون بعد از این دیگر پیامی نیست، کلامی نیست.
جایگاه مردی که در برابر آزار همسرش صبوری میکند
"وَ هی آخر خطبة خطبها للمدینه حتی لحق بالله عزوجل" پیامبر در آخرین خطبهشان چه میگویند؟ " وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى سُوءِ خُلُقِ امْرَأَتِهِ " اگر کسی، یک همسری دارد که سوء خلق دارد و بدرفتاری میکند، در خانه رفتار مناسبی ندارد و زبان تیزی دارد، اگر این بیاید صبوری و تحمل کند، "وَ احْتَسَبَه" یعنی همین احتسابی که عرض کردم، این آزار و اذیتی که از ناحیه همسرش میبیند این را به حساب خدا بگذارد، خدا اجرش را می دهد " أَعْطَاهُ اللَّه تعالی" ،خدا به این مرد عطا میکند و به او اجر میدهد، چه میدهد؟ "بِكُلِّ مَرَّةٍ يَصْبِرُ عَلَيْهَا" هر بار که یک آزاری از همسرش میبیند و این مرد تحمل میکند و صبوری میکند و به حساب خدا میگذارد، " بِكُلِّ مَرَّةٍ يَصْبِرُ عَلَيْهَا مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَى أَيُّوبَ عَلَى بَلَائِه" یکی از انبیای ما حضرت ایوب علیه السلام است. خب ابتلائاتی داشته، چقدر خدا در برابر ابتلائات حضرت ایوب علیه السلام پاداش به ایوب میدهد؟ اگر مردی در برابر سوء خلق همسرش صبوری کند و به حساب خدا بگذارد و "احتساب لله" داشته باشد، اگر یک روز ده بار تکرار شد، ده بار ثواب مصیبتهایی که حضرت ایوب علیه السلام میدیده، خدا در نامه عمل او میآورد. اینها فقط مال آخرت هم نیست. وقتی میگویند خدا ثواب داد، اجر داد، پاداش داد، آثارش در همین دنیا ظاهر میشود. یک توفیقی نصیب انسان میشود که نمیداند این توفیق از کجا آمده، اما آثار همینهاست.
" وَ كَانَ عَلَيْهَا" حالا این زنی که آزار و اذیت میکند، زبان تند و تیزی دارد، حریم خانواده شوهر را حفظ نمیکند و حریم شکنی میکند، " وَ كَانَ عَلَيْهَا مِنَ الْوِزْرِ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مِثْلُ رَمْلِ عَالِج"این زنی که اذیت میکند، در هر شبانه روز وزر و وبالی که نصیبش میشود ، به اندازه " رَمْلِ عَالِج" است. رمل عالج در روایات ما خیلی ذکر شده و گفته اند که فلان چیز مثل رمل عالج است. رمل عالج به آن کوههای پیوستهای میگویند که در منطقهای به نام "دهناء" که در "یمامه" و در جنوب عربستان است تا "نجد" در شمال عربستان، این رشته کوه چه اندازه است؟ این ریگهایی که در این کوه به هم پیوسته است چه تعداد است؟ حضرت در آخرین خطبهشان میفرمایند، وزر و وبالی که نصیب این زن میشود، در هر شبانه روز به اندازه این رمل عالج هست. خب این وزر و وبال یعنی چه؟ یعنی این اعمال، آثار دارد. می بیند توفیق از دستش رفت، توفیق نماز شب پیدا نکرد. توفیق تلاوت قرآن پیدا نکرد، توفیق حضور در جلسات معنوی پیدا نکرد، این سلب توفیقها آثار همان وزر و وبالهاست.
" فَإِنْ مَاتَتْ قَبْلَ أَنْ تَعْتِبَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يَرْضَى عَنْهَا" قبل از اینکه این بیاید همسرش را حمایت کند و کمک کند و راضی کند، اگر از دنیا رفت " حُشِرَتْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ- مَنْكُوسَةً مَعَ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار" او روز قیامت پشت و رو محشور میشود و در پایینترین مرتبه دوزخ خواهد بود" فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار"، الان هم که در دنیاست همین طور است. اگر کسی دید شهودی و دید برزخی داشته باشد، الان میبیند که او در پایین ترین مرتبه جهنم است. منتها وقتی در آنجا میرود، این امر ظهور پیدا میکند.
" وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَ لَمْ تُوَافِقْهُ وَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَى مَا رَزَقَهُ اللَّه وَ شَقَّتْ عَلَيْه " هرکسی که زن ناسازگاری دارد و آن زن صبر ندارد، (اگر صبر داشته باشد که پاداش الهی دارد.) و نسبت به آن چیزی که روزیاش شده بر این مرد سخت بگیرد و او را در تنگنا قرار دهد میفرماید که " وَ شَقَّتْ عَلَيْهِ وَ حَمَلَتْهُ مَا لَمْ يَقْدِرْ عَلَيْه" به کارهایی او را وابدارد که توانش را ندارد، عزیزان خوب دقت کنید، " لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ لَهَا حَسَنَة" خدا هیچ حسنهای را از او نمیپذیرد. جلسه امام حسین آمده و عزاداری کرده اما خدا قبول نمیکند. میخواهد این حسین حسین گفتنها سپر بین او و آتش جهنم و حائل شود، اما نمیشود. ببینید آخرین خطبه پیامبر است. میفرماید " لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ لَهَا حَسَنَةً تَتَّقِي بِهَا النَّار" خدا هیچ حسنهای را از او قبول نمیکند که این حسنه بتواند حرارت آتش جهنم را از او حفظ کند. اما فقط این نیست، اینکه حالا آتش جهنم است. آتش جهنم جلوه است و جلوه جلال الهی است. مهم آن منشا است " وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهَا" خدا هم خشم دارد " مَا دَامَتْ كَذَلِك" خدا هم خشمش شامل حال آن زنی که آزار میدهد، می شود " مَا دَامَتْ كَذَلِك" تا وقتی برگردد و بتواند جبران بکند.
عزیزان! اینها سبک زندگی دینی ماست. ما باید در خانههای خودمان در معاشرتهای خودمان صبوری به خرج دهیم. این باب طلاق و زود آواز جدایی را سر دادن، اینها با مبانی دینی ما سازگار نیست. در همین خطبه آمده که اگر مردی زن خود را در تحت فشار بگذارد که مجبور به جدایی از شوهر شود خدا و پیامبر از این مرد بیزارند. "إن الله عز وجل بريئان ممن أضر بامرأة حتى تختلع منه." خدا و پیامبر اگر بیزار بودند دیگر سیر و سلوک و معنویتی برای انسان باقی میماند؟ حالا این روایتی بود مطرح شد. باب احتساب تمام.
بعد در این گفتگو کلام دیگری هست که اگر عمری باقی باشد و توفیقی داشته باشیم فردا شب عرض خواهیم کرد.
