
علما به دنبال اصلاح جامعه بودند و سکولارها به دنبال منافع خود/ روشنفکرها حاکمیتی را بر ایران تحمیل کردند که هم مستبد بود و هم وابسته/ در مشروطه مد نظر منورالفکرها، دین نباید در سیاست دخالت میکرد
گروه تاریخ-رجانیوز: دکتر موسی فقیه حقانی، استاد دانشگاه و رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران است که مقالهها و کتابهای متعددی را در حوزه تاریخ به رشته تحریر در آورده است. «تاريخ تحولات سياسي ايران»، «تاریخ فراماسونری در ایران» و «خاندان پهلوی به روایت اسناد» از جمله کتابهایی است که دکتر حقانی در این حوزه تألیف کرده است.
در صد و سیزدهمین سالروز صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه، رجانیوز به سراغ دکتر حقانی رفته است تا در ارتباط با چگونگی آغاز این جنبش و چرایی انحراف و ناکام ماندن آن گفتگو کند.
دکتر حقانی معتقد است که منورالفکرهایی که به دنبال منافع خود بودند، مشروطه را از مسیر اصلی به انحراف کشاندند. رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران از نقش این روشنفکرها در روی کار آمدن استبداد پهلوی نیز سخن میگوید.
آنچه که در ادامه میخوانید، متن گفتگوی رجانیوز با دکتر موسی فقیه حقانی است که بمناسبت سالروز فرمان مشروطه انجام گرفته است.
*رجانیوز: با عرض سلام، برای آغاز گفتگو، ابتدا تعریفی از مشروطه ارائه کنید و اینکه چه اتفاقاتی رخ داد که مردم به دنبال مشروطه رفتند. این اتفاقات از کجا شروع شد؟
دکتر حقانی: بسم الله الرحمن الرحیم. مشروطه و جریاناتی که در آن مقطع درگیر این مسئله بودند، هر کدام تعریف خاص خودشان را دارند. هر چند جریان ساختارشکن و جریان روشنفکری آن زمان، تعریف روشنی از مشروطه را که در ذهن داشت علنی نمیکرد. یعنی نمیگفت منظورش از مشروطه چیست؟ البته برای خودشان مشخص بود و میدانستند دنبال چه هستند؛ منظور آنها از مشروطه، مشروطه کردن قدرت و دین در ایران بود. به این معنا که قدرت را با پارلمان و مجلس محدود کنند. داعیهشان هم این بود که حکومت فردی، حکومت ناکارآمدی است و نمیتواند به مشکلات ایران پاسخ بدهد. وضع ایران هم مخصوصاً بعد از جنگهایی که در دوره فتحعلیشاه به ما تحمیل شد و قراردادهای گلستان و ترکمانچای و شکست در هرات و از دست دادن آنجا و نفوذ گسترده اقتصادی روسیه و انگلیس در ایران و یکسری مسائل داخلی وضعیت خوبی نبود و این مسائل باعث شده بودند که شرایط ایران شرایط خوبی نباشد. ساختارشکنان میگفتند همه اینها معلول حکومت فردی است، در حالی که این طور نبود.
*رجانیوز: آن زمان در دوگانه حکومت فردی و مشروطه کدام بهتر بود؟
دکتر حقانی: البته حکومت فردی نقایص خودش را دارد و قطعاً حکومت مشروطه مبتنی بر بسترهای فرهنگی اجتماعی کشور، بهمراتب بهتر از حکومت فردی بود. به همین دلیل هم روحانیت مرجع شیعه با این ماجرا همراهی کرد. اما اینکه بگوییم همه مشکلات ایران به حکومت فردی برمیگشت، این طور نبود. اینها عمداً نقش استعمار را نادیده میگیرند.
*رجانیوز: نقش استعمار چه بود؟
دکتر حقانی: از ابتدای حکومت قاجاریه، انگلیسیها و روسها اتفاقاتی برای ما رقم زدند و وضعیت ایران را به سمت تضعیف و نابودی بردند. اتفاقاً در آستانه مشروطه هم به محض اینکه نظام مشروطه در ایران حاکم میشود، روس و انگلیس با هم قرارداد 1907 را میبندند و ایران را تقسیم میکنند.
*رجانیوز: منظور منورالفکرها از مشروط کردن دین چه بود؟
دکتر حقانی: آنها مشروط کردن دین را هم که اساساً جزو مبانی مدرنیته است علنی نکردند. از نظر این طیف، دین مشروط دینی است که حق ندارد در سیاست دخالت کند. بنابراین دینداران هم نمیتوانند از موضع دینی خود در سیاست دخالت کنند. آنها میتوانند دیندار باشند، اما این دینداری موجب نمیشود که دین خودشان را در قالب قوانین در جامعه پیاده کنند. اینها این بخش دوم را از مشروطه دوم، یعنی بعد از سقوط محمدعلیشاه بیان کردند.
*رجانیوز: تعریف طیف مذهبی و علما از مشروطه چه بود؟ در مشروطه به دنبال چه بودند؟
دکتر حقانی: علما دنبال عدالتخانه بودند و وقتی ندای مشروطه بلند شد، پرسیدند مشروطه چیست؟ پاسخ داده شد میخواهیم قدرت استبدادی یک فرد را محدود کنیم. به چه چیزی محدود کنیم؟ به قوانین اسلام و احکام دینی. مرحوم شیخ فضلالله نوری در هنگام تدوین قانون اساسی و متمم آن بارها متوجه شد که اینها(منورالفکرها)میخواهند پا را فراتر از قوانین اسلامی بگذارند و قصد دارند برای اسلام هم تعیین تکلیف کنند و از همین رو شیخ فضلالله اعتراض کرد و برای اینکه دست اینها را رو کند مدام سوال میکرد منظورتان از قانون چیست؟ مبنای قانونگذاری شما چیست؟ و اینها به دروغ پاسخ میدادند قانونگذاری ما بر مبنای قوانین اسلامی است و قطعاً با قوانین اسلامی تضاد پیدا نخواهد کرد. اینها دو تا تعریف هستند.
*رجانیوز: مردم میدانستند مشروطه چیست؟
دکتر حقانی: جامعه ایرانی در آن زمان اطلاع کاملی از مشروطه نداشت. مردم، علما و روشنفکران از وضعیت موجود ناراضی بودند. هر چند دلایلشان با هم تفاوت داشت.
دلایل نارضایتی روحانیون و مردم خیلی به هم نزدیک بود. اما دلایل نارضایتی ساختارشکنان و روشنفکران که طیفهای مختلفی را شامل میشد، تفاوت داشت. و اینها دنبال مسائل دیگری هم بودند.
وقتی ندای مشروطه بلند شد، علمایی که به دنبال عدالتخانه بودند با این برداشت که مشروطه قدرت حاکم را مقید میکند و آرای نمایندگان مردم ملاک قرار میگیرد و دیگر کشور دل به خواهی اداره نمیشود، به حمایت از آن پرداختند. البته روحانیون یک سری اهداف دیگر هم داشتند. مثلاً اینکه میبایست نیروی نظامی کشور تقویت شود. چون در این زمینه ضعف داشتیم و به همین دلیل روس و انگلیس مدام کشور را اشغال میکردند و تا مرز تجزیه ایران هم پیش رفتند. عثمانی هم در مقطعی به خاک ما لشکر کشید و به تدریج رد پای آلمانیها هم در منطقه عثمانی پیدا شد و بهنحوی به خلیجفارس نزدیک شدند. و به ایران نظر داشتند تا بتوانند از ظرفیت آن استفاده کنند.
همه این مسائل باعث شدند که تجهیز ارتش ایران و اساساً تأسیس ارتش ـ چون ما ارتش به معنی کلاسیک آن نداشتیم ـ و نیز ساختار اداری و قضائی کشور مد نظر علما قرار بگیرد. لذا به این نتیجه رسیدند که اگر این اتفاق بیفتد، چه به اسم عدالتخانه باشد، چه به اسم مشروطه، اتفاق خوبی است و به همین جهت با مشروطه همراهی کردند.
*رجانیوز: درگیری علما و ساختارشکنان از کجا آغاز شد؟
دکتر حقانی: درگیریها از جایی شروع شد که جریان ساختارشکن در هنگام تدوین قانون اساسی پرده از منویات اصلی خود برداشت. این فرآیند ابتدا از نامگذاری مجلس شروع و نام مجلس شورای اسلامی را به مجلس شورای ملی تبدیل کردند.
با مذاکراتی هم که در مجلس صورت گرفت، برای مرحوم شیخ فضلالله نوری روشن شد که اینها دنبال چیز دیگری هستند.
البته برای علمای نجف کمی زمان برد تا موضوع روشن شود. در این فاصله اتفاقاتی در ایران روی داد. بعد از حذف محمدعلیشاه و شهادت مرحوم شیخ فضلالله نوری و شهادت مرحوم سید عبدالله بهبهانی، جریان ساختارشکن دیگر هیچ مانعی را بر سر راه خود نمیدید و خواستههای خود را به صورت علنی بیان کرد. در اینجا بود که مراجع نجف در مقابلشان موضع گرفتند.
*رجانیوز: یک نظریه وجود دارد مبنی بر اینکه نهضت مشروطه در واقع دنباله همان نهضت تنباکوست که توسط میرزای شیرازی رهبری شد. نظر شما چیست؟
دکتر حقانی: باید عرض کنم که دلیل به وقوع پیوستن نهضت تحریم، نفوذ گسترده بیگانگان در تمام ارکان کشور بود.
تنباکو در اصل یک بهانه بود و بهانه خوب و درستی هم بود. علما، مردم و تجار میدیدند که بیگانگان دارند هر روز بر ایران تسلط بیشتری پیدا میکنند و اقتصاد ایران کاملاً در اختیار آنها قرار گرفته است. میدیدند که آنها در امور سیاسی دخالت و به تدریج در حوزههای فرهنگی و اجتماعی ایران اخلال ایجاد میکنند. این مسائل موجب نگرانی بود. از طرف دیگر، اقتصاد ملی هم نابود شده بود. در ابتدای دوره ناصری، یک تومان ایران با یک پوند انگلستان برابری میکرد؛ اواسط دوره ناصری دوره اوجِ دادن امتیازات به خارجیها بود. امتیازات را هم عمدتاً منورالفکرها زمینهسازی و واگذار میکردند.
*رجانیوز: با چه توجیهی؟
دکتر حقانی: توجیهشان این بود که ایران به سرمایهگذاری خارجی نیاز دارد. میگفتند سرمایهگذار بدون انگیزه نمیآید و با دادن امتیاز میتوان به او انگیزه داد. و لذا بدترین امتیازات هم داده شد. اما جز غارت چیزی عاید ملت ایران نشد. نه جادهای در ایران ساخته و نه راهآهنی کشیده شد. نتیجه این امتیازات فقط غارت بود و بس. علما و تجار و مردم میدیدند که اقتصاد ملی متلاشی شده است و در حوزه سیاسی، این انگلیس و روس هستند که دارند تصمیم میگیرند. چرا که صدراعظم یک مدت روسی و یک مدت انگلیسی بود. نمونهاش «علیاصغرخان اتابک» یا «امینالسلطان». سایر رجال هم همینطور بودند.
متأسفانه اوضاع حاکمیت به لحاظ سیاسی خوب نبود. نفوذ فرهنگی بیگانگان افزایش پیدا کرده بود و این مسائل، زنگ خطر را در ایران به صدا در آورد.
مرحوم شیخ فضلالله نوری در سال ۱۳۰۵ه.ق طی پرسش و پاسخی که با استاد خود مرحوم میرزای شیرازی داشت، در خصوص کالاهای مجلوب از بلاد کفر سئوال میکند(کشور ایران در آن زمان بیشتر از روسیه کالا وارد میکرد). شیخ فضلالله پیشنهاد میدهد که این کالاها تحریم شوند. خود این تحریم در مقابل نفوذ اقتصادی بیگانگان حرکت بزرگی بود. پس از آغاز نهضت تحریم در سال ۱۳۰۶ نیز، شاهد نهضت تنباکو در سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۰۹ه.ق هستیم.
*رجانیوز: نهضت تحریم چه نتیجهای داشت؟
دکتر حقانی: ارمغان نهضت تحریم از لحاظ سیاسی برای جامعه ایران این بود که ایرانیها فهمیدند که میشود در مقابل استبداد و استعمار ایستاد و موفق هم شد.
بدین ترتیب نهضت تحریم پیروز شد و استعمار و استبداد مجبور به عقبنشینی شدند. مرحوم شهید مدرس میگوید «جوانه مشروطه در نهضت تحریم زده شد و از آنجا بود که بهتدریج رشد کرد.»
*رجانیوز: چرا نهضت تحریم تنباکو سقوط قاجارها را در پی نداشت؟
دکتر حقانی: چون نهضت تحریم نهضت براندازانه نبود و فقط مقاومت ملی در برابر نفوذ بیگانگان و زیادهطلبیهای آنان بود، خود به خود منجر به سقوط رژیم قاجار نشد. اما این جرأت را به جامعه ایرانی داد که میشود در مقابل زیادهخواهیهای بیگانگان و وادادگی استبداد داخلی ایستاد و از قضا پیروز هم شد.
*رجانیوز: گروههای منورالفکر از چه زمانی فعالیت جدی پیدا میکنند؟
دکتر حقانی: سیر تحولات در ایران تقریباً بعد از ترور ناصرالدینشاه جدی میشود و از سال ۱۳۱۴ تا سال ۱۳۱۷ شاهد ظهور گروههای ساختارشکنی هستیم که در دوره ناصری محدود شده بودند.
*رجانیوز: مثلاً چه گروههایی؟
دکتر حقانی: مثلاً فراماسونها. بهرغم اینکه ناصرالدینشاه به درخواست «حاج ملا علی کنی» فعالیت فراموشخانه «میرزا ملکمخان» را در سال ۱۲۷۸ ه.ق ممنوع اعلام کرد، اما فراماسونها در دربار و دستگاه حاکمیتی ناصری نفوذ داشتند و فعالیت زیرزمینیشان از همان موقع آغاز شد و همه جا، مخصوصاً در ارکان دولت، بهویژه در وزارت خارجه و نهادهایی که با مسائل خارجی ارتباط داشتند، حضور پیدا کردند.
بازرگانان ایرانی که به خارج از کشور میرفتند، در تور فراماسونری گرفتار میشدند. سیاستمداران نیز همین طور. هر چند اعزام دانشجو محدود بود، اما دانشجویانی هم که برای ادامه تحصیل به خارج میرفتند در تور فراماسونری گرفتار میشدند. بازرگانان و شاهزادگانی که سفرهای خارجی داشتند همین طور و اینها جمعیت قابل توجهی را تشکیل دادند
*رجانیوز: به جز فراماسونها هم بودند؟
دکتر حقانی: دسته دوم، «فِرق ضالّه»، «ازلیها» و «بهاییها» و گروههایی بودند که بعد از ترور ناصرالدینشاه عرصه برایشان باز شد. چون مظفرالدینشاه پیرمردی بود که بخش اعظم عمر خود را در ولایتعهدی گذرانده بود و موقعی شاه شد که دیگر توان اداره کشور را نداشت و دچار چندین بیماری بود. از این گذشته، ساختار پیچیدهای که در طول پنجاه سال سلطنت ناصرالدینشاه مستقر شده بود، الیگارشیای را به وجود آورده بود که تکان دادن آن کار سختی بود و باعث میشد نظام کشور، ولو بهطور موقت، به هم بریزد.
به همین دلیل مظفرالدینشاه، «امینالسلطان» را که صدراعظم بود عزل و حتی او را به قم تبعید کرد و «امینالدوله» را روی کار آورد. ولی «امینالدوله» نتوانست بیش از دو سال صدارت کند و دو باره «امینالسلطان» بر سر کار آمد و درگیریها ادامه پیدا کرد. خود این وضعیت اقتدار حاکمیت را تضعیف کرد و بیگانگان هم از این فرصت استفاده کردند.
«مهدی ملکزاده» پسر «ملکالمتکلمین»، در کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت» جلد دو اشاره میکند که در دوره ناصرالدینشاه ما بودیم، اما جرأت عرض اندام نداشتیم. پس از فوت ناصرالدینشاه در یکی دو سال دوره مظفری هنوز هم سایه دوران ناصری بر سر حکومت هست. ملکزاده میگوید برای اینکه بتوانیم آزادیخواهان و طرفداران فلسفه نوین را گرد هم بیاوریم کتابخانه ملی را ایجاد کردیم و گفتیم میخواهیم راجع به نشر معارف گفتگو کنیم. به این ترتیب محملی درست شد و افراد جمع شدند. ملکزاده مینویسد از بین صدها نفر ۶۰ را انتخاب کردیم که به فلسفه نوین اعتقاد داشتند.
*رجانیوز: منظور از فلسفه نوین چیست؟
دکتر حقانی: منظورش از فلسفه نوین، فلسفه ماسونی و مدرنیته است. مینویسد ۶۴ نفر را که به فلسفه نوین مؤمن و اهل ایستادگی، مقاومت و درگیری و مصمم بودند، جمع کردیم. برنامهریزی هم کردند که در ادامه بحث به آن اشاره میکنم.
«انجمن اخوت» دارای گرایشهای صوفیگرایانه و جزو ساختارشکنان بود. اینها ظاهراً صوفی مسلک، اما در اصل محمل فعالیت فراماسونری در ایران بودند. علاوه بر این، فرق ضاله بابی، ازلیان و بهائیان ـ که حداقل مواضع اعلام شدهشان در باره مشروطیت با همدیگر تفاوت داشت ـ برخی از اقلیتهای دینی مانند زرتشتیها و کلیمیها هم در این طیف بودند.
مرحوم شیخ فضلالله نوری این ساختارشکنان را به عنوان اینکه حزب هستند و روزنامه و شبنامه دارند، بهطور کلی یک حزب میداند. روزنامهها بعد از این جریان راه افتادند، ولی شبنامهها قبلاً هم به صورت گسترده چاپ و پخش میشدند. در مشروطه اول اینها حزب و روزنامه دارند و متشکل و چالاک هستند. شیخ فضلالله نوری به ماهیت اینها اشاره میکند و از بابیها، ناتورالیستها (طبیعتگرایان)، نیهیلیستها و انواع و اقسام اینها اسم میبرد.
*رجانیوز: این گروهها چطور متحد میشوند؟
دکتر حقانی: فراماسونری چتری میشود که همه گروههای ساختارشکن ذیل آن جمع میشوند. اعلام هم میکنند که کسی نباید در ارتباط با دیگران، مذهب و دین خود را مبنا قرار بدهد؛ اعلام میکنند که ما بحث مذهبی نمیکنیم و اجازه بحث مذهبی هم به کسی نمیدهیم؛ لذا صاحبان همه ادیان میتوانند در فراماسونری عضو شوند و به این ترتیب توانستند همه ساختارشکنها را جمع کنند.
جمع شدن اینها از یک طرف و به هم ریختن شیرازه کشور از سوی دیگر باعث شد نفوذ بیگانگان در کشور افزایش پیدا کند و شیرازه امور از همدیگر گسسته شود و همه چیز به هم بریزد؛ و ساختارشکنی در حوزههای فرهنگی و اجتماعی افزایش یابد.
*رجانیوز: این گروهها به دنبال چه هدفی بودند؟
دکتر حقانی: اینها در ایران دنبال براندازی بودند. از سال ۱۳۱۷ه.ق به این نتیجه رسیدند که میشود این کار را کرد. منتهی دو نقیصه داشتند؛ یکی اینکه تشکل غیر علنی دارند که در قالب کتابخانه ملی متشکل میشوند و در واقع تشکل علنی پیدا میکنند؛ دومین نقیصه که خیلی مهم است و خودشان هم اعتراف میکنند این است که پایگاه مردمی ندارند. مثلاً میخواهند براندازی کنند؛ اما با کدام عِدّه و عُدّه؟ چه کسی اصلاً به اینها اعتنا میکند و به حرفشان گوش میدهد و به میدان میآید؟ در اینجا بحث یارگیری از درون روحانیت شیعه را در بین خودشان مطرح میکنند. ملکزاده با صراحت میگوید که ۱۲۰ میلیون شیعه گوششان به دهان مرجعیت نجف است و فقط از آنها حرفشنوی دارند.
به همین جهت نفوذ در حوزه نجف و ارسال نشریات منتشره به آنجا را آغاز میکنند. اینها حرفهایشان را در نشریاتشان چندان عریان نمیزنند و فقط در باره لزوم اصلاح ایران صحبت و به عقبماندگیهای کشور اشاره میکنند و میگویند حق نیست که ملت شیعی اینگونه عقب افتاده باشد. این عبارات ظاهرالصلاح و گول زننده میتواند در مخاطبی که خود به دنبال تغییرات است، احساس مشترکی را به وجود بیاورد و او را به این نتیجه برساند که بهتر است ما دست به دست هم داده، این شرایط را تغییر بدهیم.
«زینالعابدین نقیاُف»، متصدی نفت چاههای باکو، که زیر نظر «ویکتور روچیلد»(Victor Rothschild) کار میکند، نشریه «حبلالمتین» را میخرد و مجانی در نجف پخش میکند.
در آن شمارههای حبلالمتین حرفهای بدی زده نمیشود، چرا که به زعمشان موقع زدن حرفهای بد و حرفهای جدی و اساسی مد نظر اینها نیست. آنها فقط میخواهند به شکلی جریان روحانیت شیعه را به دعوا و ماجرایی بکشانند که نهایتاً خودشان کنترلکننده آن هستند.
مجموعه حرکات اینها و اتفاقات باعث شد که وضع جامعه ایرانی به هم بریزد، ساختارشکنی افزایش پیدا کند، ترور شخصیتهایی که مورد اعتماد مردم بودند، مثل مرحوم شیخ فضلالله نوری و مرحوم میرزا حسن آشتیانی در دستور کار قرار بگیرد و از سال ۱۳۱۷ ه.ق مرجعیت نجف هم به این نتیجه میرسد که اوضاع ایران دارد دگرگون میشود و بایستی فکری کرد. و این هیچ ربطی به جریان ساختارشکن ندارد.
*رجانیوز: یعنی حضور روحانیت در صحنه متأثر از تبلیغات منورالفکرها نبود؟
دکتر حقانی: ابداً؛ هیچ ربطی ندارد. البته بعدها گروههای ساختارشکن در بخشهایی تأثیر خودشان را میگذارند، ولی در این برهه جریان روحانیت دارد کار خودش را میکند.
جریان ساختارشکن دارد از نظر ساختار متشکل میشود و در جاهای مختلف نفوذ میکند. نفوذ در ارکان دولت از روز نخست، جزو دستورالعملهای جدی آنها بود. ارتباط با افراد جاهطلبی که با اینها همراه نیستند، ولی فقط جاهطلباند و میتوان آنها را درست در جایی که نباید کاری انجام شود به وسط میدان کشاند؛ بین آنها و جناح مقابل، بین آنها و دولت، بین آنها و شاه دعوا راه میاندازند و خودشان از این آب گلآلود ماهی مورد نظر خودشان را میگیرند. اینها در واقع داشتند به این صورت کار خودشان را پیش میبردند. از آن طرف هم مرجعیت شیعه نسبت به وضعیت ایران احساس نگرانی پیدا میکند، چون بعنوان مثال پیش از آن سابقه نداشت که کسی جرأت کند در روز عاشورا سیرک و کارناوال در تهران راه بیندازد و با ساز و دهل و رقص و آواز عرض اندام کند.
*رجانیوز: کارناوال سیرک در روز عاشورا؟!
دکتر حقانی: بعضی از اعضای دولت از سیرکی خارجی دعوت کرده بودند. این سیرک همزمان با روز عاشور وارد ایران میشود و با ساز و رقص و آواز کارناوال راه میاندازد. البته این یک نمونه است که در ایران سابقه نداشت. موارد دیگر هم هستند که علما را نگران میکند. اینکه امینالسلطان دوباره روی کار آمده است و دارد پشت سر هم به خارجیها امتیاز میدهد. روزگاری ناصرالدین شاه را به سفر میبردند و حالا نوبت مظفرالدین شاه شده بود و او را به سفر میبردند و پشت سر هم برای سفرهای شاه استقراض میکردند و برای کشور بدهی بار میآوردند.
*رجانیوز: فعالیت روحانیت در این برهه چگونه بود؟
دکتر حقانی: اوضاع کشور به هم ریخته بود. در سال ۱۳۱۷ «مرحوم آخوند خراسانی»، «مرحوم شربیانی» و «مرحوم ممقانی»، سه مرجع نجف، جلساتی را برای رسیدگی به امور ایران ترتیب میدهند. رابطین این سه بزرگوار در ایران مرحوم «شیخ فضلالله نوری» و «مرحوم میرزا حسن آشتیانی» هستند. البته در این مقطع در ایران شبکهای از مجتهدین و علما را در شهرهای مختلف از جمله اصفهان، تبریز، گیلان، فارس و... داریم؛ منتهی اخبار پایتخت توسط مرحوم آشتیانی و مرحوم شیخ فضلالله نوری به نجف میرسد و اینها دو شخصیت و مجتهدی هستند که علمای نجف به آنها اعتماد دارند.
مرحوم شیخ فضلالله نوری و مرحوم میرزا حسن آشتیانی پس از بررسیهایی که میکنند به این نتیجه میرسند که برای اصلاحات در ایران باید در ساختار حاکمیت تغییراتی به وجود بیایند. مرحوم آشتیانی نامهای به پسرش که در نجف بود مینویسد و میگوید به آقایان ـ منظورش مرجعیت نجف است ـ بگو که «آب از سرچشمه گلآلود است.» این عین عبارت ایشان است. پیشنهاد این است که صدراعظم ایران باید عوض شود.
*رجانیوز: صدراعظم چه کسی بود؟
دکتر حقانی: آقای علیاصغرخان اتابک امینالسلطان، که از نظر اخلاقی و اعتقادی آدمی فاسد و واقعاً یک غارتگر اقتصادی است. بهائیها مدعی هستند که در سال ۱۳۱۸ ه.ق که اتابک در قم تبعید بود، او را بهائی کردند. منابع آنها نشان میدهد که در کشور شیعه ایران، یک صدراعظم فاسدالعقیده داریم. وابستگی او به روس و انگلیس و امتیاز دادن به آنها ورد زبان مردم بود، بدیهی است که باید او را از کار برکنار کرد. بدین ترتیب مراجع نجف حکمی مبنی بر تکفیر امینالسلطان صادر میکنند. البته امینالسلطان و باندش سعی میکنند بگویند این حکم صحت ندارد. بار دیگر از مراجع استفسار میشود و آنها صراحتاً اعلام میکنند که این حکم متعلق به ماست و اینگونه امینالسلطان ساقط میشود.
*رجانیوز: چه کسی جایگزین امینالسلطان میشود؟
دکتر حقانی: در گام بعدی باید آدمی را میآوردند که حداقل معایب امینالسلطان و فساد عقیدتی و مالی نداشته باشد و وابسته به بیگانه نباشد.
این تغییرات باید در دل همان حاکمیت موجود صورت میگرفت، چون بحث علما براندازی نبود و نمیخواستند نظامی را ساقط کنند و خارج از این چهارچوب و این آدمها نظام جدیدی را سر کار بیاورند. بحث روحانیت اصلاح بود و در مجموع به این نتیجه رسیدند که عینالدوله بهرغم اینکه مستبد است، ویژگیهایی دارد که میتواند مسائل را در ایران حل کند. از جمله اینکه به روس و انگلیس باج نمیدهد، فساد عقیده ندارد و در آن موقع فساد مالی هم نداشت. عینالدوله روی کار میآید و در حوزههای اقتصادی و سیاست خارجی دست به اصلاحاتی میزند، بهطوری که سفرای روس و انگلیس به رفتار عینالدوله اعتراض میکنند، چون داشت نفوذ آنها را کم میکرد. البته عینالدوله هم معایبی داشت، ولی علما به این دلیل از او پشتیبانی کردند که بهرغم این معایب نسبت به امینالسلطان مزایایی هم داشت.
*رجانیوز: در واقع انتخاب بین بد و بدتر مطرح بود
دکتر حقانی: بله، در آن موقع امکان انتخاب بین صالح و اصلح وجود نداشت. واقعیت این بود که در همان سیستم باید از کسی حمایت میشد که به منافع ملی ایران آسیب نمیرساند و حداقل در مقابل بیگانگان موضع کشور را تقویت میکرد؛ امتیاز نمیداد، استقراض نمیکرد و در مسیر بهبود وضعیت زندگی مردم تلاش میکرد. لذا روحانیت به این ترتیب وارد میدان شد.
نتیجتاً باید گفت جریان منورالفکری و گروههای ساختارشکن همه زیر چتر فراماسونری جمع شدهاند، قصد اغلبشان مشروطه نیست، بلکه هدفشان براندازی است.
*رجانیوز: آلترناتیوی که منورالفکرها برای فردای براندازی داشتند چه بود؟
دکتر حقانی: هر کدام یک چیزی مد نظرشان بود؛ فراماسونها دنبال حاکمیت فراماسونری در ایران بودند. ازلیها میخواستند خودشان قدرت را در ایران به دست بگیرند.
اقلیتهای دینی هم میخواستند در ساختار سیاسی مشارکت داشته باشند و هم آزادیهای بیشتری داشته باشند. بنابراین مدل مشروطه سکولار میتوانست بخشی از خواستههای آنها را برآورده کند. لذا هر کدام انگیزههای خاص خودشان را داشتند.
*رجانیوز: چگونه متحد شده بودند؟
دکتر حقانی: فراماسونری، کتابخانه ملی و انجمنهایی که درست کرده بودند به آنها انسجام میداد.
*رجانیوز: خودشان را ذیل فراماسونری تعریف میکردند؟
دکتر حقانی: ذیل فراماسونری تعریف شده بودند. ولی هر کدام هم برای خودشان تعریف جداگانهای داشتند. مثلاً ازلیها غیر از فراماسونری در باغ «سلیمانخان میکده» یا در انجمن بینالطلوعین دور هم جمع میشدند و جلسات خاص خودشان را داشتند. در کل، هماهنگیها در کتابخانه ملی و تشکیلات ماسونی صورت میگرفت.
*رجانیوز: و هدف همه اینها مشروطه سکولار بود؟
دکتر حقانی: بله، در درجه اول مشروطه سکولار آن هم نه برای اصلاح امور ایران. من در میان مشروطهخواهان سکولار از لحاظ جریانی به دو دسته کلی قائل هستم؛ برخی از مشروطهخواهان سکولار میخواستند ایران مشروطه شود. مثلاً «احتشامالسلطنه» که رئیس مجلس ایران هم شد، واقعاً میخواست ایران مشروطه شود، منتهی جنس مشروطهاش مشروطه سکولار بود؛ یک دسته کسانی هم بودند که اصلاً دنبال مشروطه نبودند و میخواستند با عنوان مشروطه، در حاکمیت قاجاری شکاف و تَرَک ایجاد شود تا پس از آن، اینها به سمت به دست گرفتن قدرت بروند. اکثر کسانی که در حزب دموکرات جمع شدند، از این دسته محسوب میشوند. اینها خواسته یا ناخواسته دنبال مشروطه نبودند و رفتارهایشان باعث شد مشروطه در ایران شکست بخورد و رضاخان از دل آن بحران بیرون بیاید.
اعتدالیها به مشروطه سکولار قائل بودند و اکثر آنها با این تندرویها موافق نبودند. در بین اعتدالیها آدمهایی را داریم که طرفدار مشروطه سکولار نیستند و طرفدار مشروطه دینی هستند، ولی برخی از مشروطهخواهانی که عرض کردم، در قالب اعتدالیون آمدند و با جریان دینی که آن هم اعتدالی بود. مثلاً با آقای «سید عبدالله بهبهانی» و «سید محمد طباطبایی» همراه شدند. در بین اینها بعضی از چهرههای شاخص آن دوره را میبینیم.
در «حزب دموکرات» عمدتاً افرادی با اندیشههای سکولار، غیردینی و در پارهای از موارد ضد دینی جمع میشوند. مثلاً سوسیال دموکراتها در حزب دموکرات جا میگیرند.
تروریستهائی که گرایشهای سوسیالیستی داشتند در حزب دموکرات جا میگیرند. ازلیها و عمده افراطیون در حزب دموکرات تجمع پیدا میکنند. منظورم این است که بخش عمدهای از اینها که از سال ۱۳۱۷ کارشان را شروع کردند، اصلاً بحثشان مشروطه نبود، بلکه مشروطه بهانهای بود تا از طریق آن ساختار سیاسی در ایران ترک بردارد و بعد ازلیها و بقیه گروهها بتوانند مدل خودشان را در ایران پیاده کنند. پس در این گروه دو گرایش وجود دارد.
*رجانیوز: روحانیت به دنبال چه بود؟
دکتر حقانی: گروه دیگر مرجعیت و روحانیت شیعه است که قصدش براندازی نیست، بلکه اصلاح درون حاکمیتی از طریق عدالتخانه یا پارلمان و نظام مشروطه است.
اینها مشروطه را در چهارچوب بسترهای فرهنگی و دینی کشور تعریف میکنند. بعدها وقتی مرحوم آخوند خراسانی با جریان ساختارشکن درگیر میشود، میگوید بدیهی است که مشروطیت هر کشوری منطبق بر دیانت و مذهب رسمی آن کشور است. این برای جریان دینی و مرحوم آخوند خراسانی بدیهی بود، ولی برای امثال تقیزاده بدیهی نبود. برای تقیزاده بدیهی بود که مشروطه یک نظام سکولار است و دیانت حتماً باید از سیاست تفکیک شود. البته او در مشروطه اول جرئت نمیکرد این تعریف را علناً ارائه بدهد، ولی در مشروطه دوم این جریان عملاً به این سمت رفت که این تعریف را ارائه کند.
یک جریان دیگر هم استعمار خارجی است. ظاهراً استعمار خارجی به دو صورت موضع میگیرد، ولی هر دو موضع به یک جا منجر میشوند: روس و انگلیس. بقیه کشورها در حاشیه هستند. از جمله نقشی که فرانسویها در ایران بازی میکنند به نفع انگلیس است. لژ بیداری در مشروطه ایران تقریباً از سال ۱۹۰۵م تا ۱۹۲۵ خیلی فعال شد و بعد از عزل محمدعلی شاه عملاً اداره کشور را در دست گرفت و بعدها رضاخان را روی کار آورد.
انگلیسیها تحت پوششهای مختلف در ایران فعالیت میکردند و تمام سیاستهایشان به نفع انگلیس بود. حالا اگر خودشان هم میآمدند و تابلوی فراماسونری را علم میکردند، مردم متوجه میشدند که دستگاه ماسونی وابسته به انگلیس است، بنابراین فرانسویها آمدند و این زحمت را برای انگلیسیها کشیدند و مدیران و معلمین مدرسه آلیانس اسرائیلی که مدرسه یهودی ـ فرانسوی بود، لژ بیداری را در ایران تأسیس کردند. محمدعلی فروغی و امثالهم نیز جزو استادان اولیه این لژ بودند.
بعدها تقیزاده و دیگران هم به تشکیلات ماسونی پیوستند. روس و انگلیس در خصوص مشروطه دو موضع متفاوت گرفتند؛ انگلیس ظاهراً طرفدار مشروطه و روسیه مخالف مشروطه شدند. روسیه البته موافق قاجار و مخالفین مشروطه از قبیل شیخ فضلالله نوری نبود. ولی با مشروطه مخالفت میکرد. شیخ فضلالله در ابتدا موافق مشروطه بود، ولی بعد که انحرافات را دید قید مشروعه را بر مشروطه زد.
اما بعد که دید با این قیدها وضعیت اصلاح نمیشود، از منظر دینی، حرمت مشروطه را اعلام کرد. روسها از این منظر با مشروطه مخالفت کردند که در بسیاری از جاها نفوذ پیدا کرده بودند و اگر آن مشروطه واقعی، ولو سکولار در ایران حاکم میشد، میبایستی بساط خودشان را جمع کنند و بروند. اگر در آن دوره، مشروطه دینی حاکم میشد، استعمار در بسیاری از زمینهها در ایران شکست جدی میخورد.
انگلیسیها به اندازه روسها نفوذ نداشتند و میخواستند نفوذ خود را در ایران گسترش بدهند. روس و انگلیس هر دو هم به این نتیجه رسیده بودند که ایران نباید حاکمیت مقتدر داشته باشد. بنابراین وقتی محمدعلی شاه با مشروطهخواهان درگیر شد و مشروطه خواهان آمدند و تهران را گرفتند، روس و انگلیس هر دو با محمدعلی شاه شریک بودند. روسها محمدعلی شاه را فریب دادند و او را به سفارت خود بردند. انگلیس هم از این وضعیت نهایت استفاده را کرد و ناگهان یک دوره هرج و مرج و ناامنی عجیب در ایران به وجود آمد، در حالی که قرار بود مشروطه حداقل برای کشور امنیت بیاورد که محقق نشد.
*رجانیوز: بیشتر توضیح دهید
دکتر حقانی: انگلیسیها معتقد بودند که اگر با جناح مشروطهخواه همراهی کنند، میتوانند در ایران نفوذ بیشتری پیدا کنند. البته آنها به دنبال استقرار مشروطه در ایران نبودند، چون اگر دنبال مشروطه بودند، در سال۱۹۰۷م، یعنی یک سال بعد از تصویب حکم مشروطه، ایران را بین خودشان تقسیم نمیکردند.
مذاکراتشان تقریباً از اواخر سال ۱۹۰۵م شروع شده بود. اینها در سال ۱۹۰۶ داشتند بر سر تقسیم ایران با هم مذاکره میکردند و ما داشتیم برای مشروطه توی سر و کله هم میزدیم. هر کدام از آنها هم در مناطقی که داشتند نفوذشان را گسترش دادند و بعضی از جزایر خلیجفارس در آن موقع به دست انگلیسیها افتاد.
*رجانیوز: شمال هم که دست روسیه بود
دکتر حقانی: البته انگلیسیها در فارس و جنوب هم بودند، ولی در این مقطع با توجه به شلوغیای که در ایران به وجود آمده بود، نفوذشان را در جزایر خلیجفارس گسترش دادند. این سه جریان در ماجرای مشروطیت ایران با اهداف و مواضع متفاوت درگیر بودند، ولی هیچ کدام به اندازه روحانیت و مرجعیت شیعه قدرت بسیج تودهها را نداشتند.
بنابراین گروه ساختارشکن شروع کرد به یارگیری از درون مرجعیت شیعه.
*رجانیوز: موفق هم شدند؟
دکتر حقانی: بله، موفق شدند؛ منتهی با فریبکاری. اگر یک مرجع شیعه میدانست اینها در پشت این شعارها میخواهند چه چیزی را در ایران اجرا کنند، قطعاً به اینها اعتنا نمیکرد. اینها آمدند و گفتند وضع مردم این طور است؛ در مطبوعاتشان ترقی بعضی از کشورها را مطرح کردند؛ از بیکاری و قحطی و ظلم و ستمی که در ایران بود نوشتند و حرف زدند. طبیعی است که هر عالم شیعیای که این حرفها را بشنود میگوید باید با این کاستیها برخورد و آنها را برطرف کرد. مخصوصاً که احکام اسلام میگویند باید عدالت باشد و اسلام با استبداد مخالف است. نفوذیها همه مسائل را هم به اسلام و بایستههایی که در حکومتداری مد نظر اسلام است ربط میدادند.
بنابراین بهطور طبیعی علما به این موضوع علاقه پیدا کردند. منتهی اینها دستورالعملی دارند که مهدی ملکزاده در همان جلد دوم کتاب «انقلاب مشروطیت» بیان میکند و میگوید که ما اجلاسی در باغ سلیمانخان میکده ـ جایی در نزدیکیهای دروازه قزوین تهران ـ داشتیم که هجده مصوبه داشت. در آنجا گفته شد که در مشرق زمین افراد جاهطلب زیادند و باید افراد جاهطلب را شناسایی کنیم و بدون اینکه متوجه منظور ما شوند آنها را به پروژهای که داریم بکشانیم.
*رجانیوز: پروژه چه بود؟
دکتر حقانی: به هم ریختن اوضاع ایران و روشن کردن آتشی که دیگر نشود آن را خاموش کرد. بعد به سید محمد بهبهانی و آقای طباطبایی اشاره میکنند و میگویند باید به اینها نزدیک شویم و بدون اینکه از اهداف ما مطلع شوند، از ظرفیتشان استفاده کنیم. برای نجف هم یک سری نشریه میفرستند. البته مراجع نجف به اینها اعتنا نمیکند و هنوز چشمشان به شیخ فضلالله نوری و امثال اوست که چه میگویند.
طبق گزارشهای مرحوم شیخ فضلالله اوضاع ایران خوب نیست و باید برای اصلاح کشور تلاش کرد. ساختارشکنها به این نتیجه میرسند که طرفداران عینالدوله و امینالدوله را که دو جناح حکومتی هستند به جان هم بیندازند و دعواهای مصنوعی درست کنند تا اعضای حاکمیت بهجای اینکه به مسائل و مشکلات مملکت بپردازند، به جان هم بیفتند.
*رجانیوز: این هم از بندهای قطعنامه است؟
دکتر حقانی: بله، از بندهایی که در باغ سلیمانخان میکده صادر شدند. آن اجلاس، اجلاس عجیبی است و شما همه جور آدمی را در آنجا میبینید. از «اردشیر جی» سر جاسوس انگلستان، تا «ملکالمتکلمین» ازلی تا «سید جمال واعظ اصفهانی» ازلی، بعضی از اقلیتهای دینی در کشور، حتی بهائیها که ادعا میکنند ما با انقلاب مشروطه همراهی نداشتیم، ولی بعضی از آنها از جمله «ابوالحسن میرزا» شیخالرئیس قاجار در آنجا حضور دارند.
ابوالحسن میرزا بهائی است، منتهی در روش و اجرا مثل بابیها عمل میکند، بنابراین در اجلاس اینها هم شرکت میکند. اجلاس متنوع و پیچیدهای است. در آنجا میگویند که باید تاریخ انقلابها را ترجمه و معرفی کنیم، مخصوصاً تاریخ انقلاب فرانسه که همراه با کشت و کشتار و به خصوص کشتار کشیشها بود. حرفشان این بود که باید این تاریخها را به مردم بدهیم که بخوانند تا اگر فردا انقلابی شد، بدانند که باید چه کار کنند. مثلاً کتاب سه تفنگدار(The Three Musketeers) الکساندر دوما(پدر) (Alexandre Dumas)در همان دوره ترجمه میشود. تصمیم میگیرند شبنامه بنویسند و پخش کنند.
آن قطعنامه بندهای زیادی دارد، اما دو موردش خیلی مهم هستند. یک مورد این است که تا زمانی که به مقصود نرسیدهایم، در نشریات خود از ادبیات اسلامی استفاده کنیم تا مبادا آخوندها چماق تکفیر را علیه ما بلند کنند. این بند نشان میدهد که ادبیات اینها ادبیات دینی نیست، ولی میگوید تا اطلاع ثانوی باید اینگونه مزورانه و منافقانه برخورد کنیم.
در بند دیگری میگوید «هر چند آزادی مرام و عقیده سرلوحه اعتقادات یا مرام آزادیخواهان جهان است، اما از برادران خواهش میکنیم تا اطلاع ثانوی در مجالس دینی غیراسلامی شرکت نکنند.» اگر یک کلیمی یا مسیحی در مراسم دینی خودش شرکت کند ما به او ایراد نمیگیریم و طبیعتاً آن موقع هم ایراد نداشت، بنابراین منظور از این بند، اقلیتهای دینی نیستند، بلکه منظور فِرق ضالّه هستند. این نشان میدهد که اکثر افرادی که در آنجا جمع شده بودند از فِرق ضالّه و اکثراً ازلی بودند، چون میگوید تا اطلاع ثانوی در مجالس غیر اسلامی شرکت نکنند.
اینها با این دستورالعمل میآیند و هدفشان به آشوب کشیدن کشور است و لذا ناگهان عکس «مسیو نوز» بلژیکی با لباس روحانیت شیعه در مجلس بالماسکه منتشر میشود. این عکس در سال 1317 یعنی در زمان امینالسلطان گرفته شده بود و اگر قرار بود از آن بهرهبرداری سیاسی شود، باید در همان زمان متنتشر میشد، اما این کار را نکردند و گذاشتند عکس را در سال 1323ﻫ .ق منتشر کردند. چون عینالدوله «مسیو نوز» را همچنان برای اصلاح امور گمرکی نگه داشته بود و به این ترتیب آتش عظیمی را بر پا کردند. کسی هم نیامد بگوید که این عکس که واقعاً در آن به روحانیت اهانت شده بود، در زمان امینالسلطان گرفته شده است و ربطی به حالا ندارد.
بعد بحث قبرستان یا حمام چال مطرح شد و به دروغ به مرحوم شیخ فضلالله نوری نسبت دادند که موقوفه مسلمانان را به کفار روس فروخته است، در حالی که این موقوفه که در زمان میرزا حسن آشتیانی از حالت وقف و از حیّز انتفاع خارج شده و آن را فروخته و در جای دیگری تبدیل به احسن شده بود. در زمان مرحوم شیخ فضلالله نوری یک نفر آمد و این موقوفه را خرید. مردم که نمیدانستند این موقوفه تبدیل به احسن شده است، همچنان میگفتند که موقوفه است و از بس این جمله را تکرار کردند، خریدار شبهه کرد و پیش شیخ فضلالله آمد و گفت موقعی که من اینجا را خریدم، به من گفتند که موقوفه نیست، ولی الان مردم میگویند موقوفه است. من هم شک کردم. اسنادت را بیاور. شیخ اسنادش را میآورد و میگوید این طور نیست. آسید صادق طباطبایی و آقای آشتیانی این را تأیید و تبدیل به احسن کردهاند. برو خیالت راحت باشد. این طرف شبهه میکند و میگوید از باب احتمال وقف بودن یک بار دیگر معامله شود، یعنی همان معامله تبدیل به احسن صورت میگیرد. بعضی از آقازادههای آن دوره در چهارچوب تسویه حسابهای سیاسی و بهرهبرداری گروههای ساختارشکن این مطلب را بهانه میکنند و در تهران دعوایی را به راه میاندازند و برای خراب کردن چهره مرحوم شیخ فضلالله نوری نزد مردم، او را به موقوفهفروشی متهم میکنند.
*رجانیوز: بدنام کردن شیخ فضلالله نوری هم از اینجا شروع میشود؟
دکتر حقانی: بله، تقریباً از اینجا بدنام کردن شیخ بهشکلی جدی شروع میشود. هر روز در کشور بلوائی به راه میافتد تا اینکه بالاخره سر چوب زدن تجار، مردم در مسجد شاه تجمع میکنند.
*رجانیوز: ماجرا چه بود؟
دکتر حقانی: قضیه از این قرار است که در اثر جنگهای روس و ژاپن و بعد هم وقوع انقلاب اکتبر در روسیه، قند گران میشود و حاکم تهران تصمیم میگیرد برای حل مسئله قند چند تن از تجار قند را به اتهام اینکه اینها محتکر و غارتگرند، چوب بزند. در حالی که گران شدن قند اصلاً تقصیر آنها نبود. اتفاقاً پیشنهاد این برخورد را «میرزا حسن رشدیه» میدهد که در جلسه باغ سلیمانخان میکده حضور داشته و خودش جزو گروههای ساختارشکن بود.
شاید عینالدوله، حاکم تهران بهطور طبیعی این کار را نمیکرد، ولی رشدیه او را تحریک کرد. وقتی تجار را چوب زدند، ابتدا تهران و سپس کرمان به بهانه دیگری شلوغ شد و پشت سر اینها، شهرهای دیگر هم درگیر شدند. اینها بهجای اینکه روی این آتش آب بریزند و آتش را خاموش کنند، یکی از اعضای همان حلقه و جلسه میآید و به عینالدوله میگوید که نباید کوتاه بیایی، چون در این صورت اینها بساط قاجاریه را جمع میکنند. عینالدوله میپرسد چه باید کرد؟ و او میگوید اینها را سرکوب کن.
عینالدوله شروع به سرکوب میکند و در این میان دو نفر هم کشته میشوند که یکی از آنها «سید عبدالحمید» نام داشت و برایش نوحه درست میکنند که عبدالحمید کشتة عبدالمجید شد که منظورشان از عبدالمجید، عینالدوله است. ماجرا شروع میشود و ادامه پیدا میکند و کار به مهاجرت صغری میکشد. در مهاجرت صغری همه گروههای ساختارشکن و البته سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی که نمیدانستند اینها چه هدفی را دنبال میکنند، حضور دارند. سیدین درگیریهای خاص خودشان را با حاکمیت داشتند و دنبال براندازی هم نبودند، اما گروههای ساختارشکن از این ظرفیت مخالفت آنها با استبداد استفاده و در تحصن حضور پیدا میکنند.
*رجانیوز: مهاجرت صغری نتیجهای هم دارد؟
دکتر حقانی: این حرکت به جایی نمیرسد. چون بعد از مدتی بین آنها اختلاف میافتد و پولهای مشکوکی از جاهایی میآید و بین آنها توزیع میشود. سر پول با هم دعوا میکنند و نهایتاً به این نتیجه میرسند که تا افتضاح بالا نیامده است، یکسری درخواستها را بدهند و به تهران برگردند.
*رجانیوز: نتیجه درخواستها چه میشود؟
دکتر حقانی: درخواستها را میدهند که یکی از مواد آن عدالتخانه است که از قبل هم داده بودند و حالا تأکید میکنند. اما هیچ پاسخی نمیشنوند. اگر هم پاسخی داده میشد، گروههای ساختارشکن به این پاسخها بسنده نمیکردند و دنبال آتش و دعوای دیگری بودند. این بار دعوا بالا گرفت و عینالدوله هم یک مقدار بدرفتاری کرد که البته باز به تحریک همین گروههای ساختارشکن بود و به نصیحتهای مرحوم شیخ فضلالله نوری توجه نکرد. مرحوم شیخ چندین بار به او تذکر داد که «دست از این رفتارت بردار و با مردم و علما با خشونت رفتار نکن. این ماجرا را نمیشود با خشونت جمع کرد.»
عینالدوله توجه نکرد و مهاجرت کبری صورت گرفت و مرحوم شیخ فضلالله نوری هم در مهاجرت شرکت کرد. «احمد کسروی» مخالف جدی مرحوم شیخ فضلالله نوری بود و تهمتهای سنگینی به ایشان زد. ولی مینویسد که «با پیوستن شیخ فضلالله به سیدین، کمر استبداد شکست.»
مهاجرین در حسنآباد، بین تهران و قم منتظر ماندند تا ببینند آیا شیخ فضلالله به آنها میپیوندد یا نه. مشروطه از اینجا بود که گل کرد و به ثمر نشست. آقایان به قم میروند و خواستههایشان را اعلام میکنند و ناگهان در تهران اتفاقی میافتد. همان گروه ساختارشکن شایع میکنند که قرار است عینالدوله با سپاهیانش بریزند و تمام مشروطهخواهان تهران را قلع و قمع کنند.
مردم در مسجد شاه تجمع کردند و درگیری شد. علما وارد میدان شدند و نهایتاً تصمیم گرفتند از تهران مهاجرت کنند و همین حرکت باعث شد که مردم به میدان بیایند. قاطبه مراجع نجف، از مرحوم سید کاظم یزدی که بعدها با مشروطه انگلیسی مخالفت کرد تا مرحوم آخوند خراسانی که مشروطهخواه بود، به مظفرالدین شاه نامه نوشتند که چرا این کارها را میکنی؟ با مردم به عدالت رفتار کن.
*رجانیوز: آمدن مردم به میدان، بیشتر بخاطر اصرار علما بود یا وضعیت کشور؟
دکتر حقانی: اصرار علما بود. مردم وقتی دیدند علما آمدهاند، آنها هم آمدند. البته زمینه هم داشتند. علما هم که بیخود مردم را به خیابان نمیکشند. با حساب و کتاب است.
اول رایزنیها و نصیحتهایشان را میکنند. مثلاً در قضیه تحریم تنباکو هم مرحوم میرزای شیرازی چند بار نصیحت کرد و نزد شاه آدم فرستاد و پیغام داد که این کار را نکن. وقتی جواب نداد، ایشان به میدان آمد و مردم هم با آن فتوا آن حماسه بزرگ را خلق کردند.
آمدند و شایع کردند که قرار است مردم در تهران قتل عام شوند. مردم گفتند «حالا چه کار کنیم؟ قبلاً اگر چنین اتفاقی میافتاد و ما با حکومت درگیری پیدا میکردیم به خانه علما میرفتیم. حالا که علما هم رفتهاند به کجا پناه ببریم؟»
*رجانیوز: به سفارت انگلیس
دکتر حقانی: بله، انگلیسیها میخواستند در امور ایران دخالت کنند و دنبال جای پا میگشتند. آنها ظاهراً دم از مشروطه و حقوق مردم میزدند، ولی واقعاً اهل این حرفها نبودند. به اشاره اردشیر جی نزدیک ۳۰۰ نفر در گام اول به سفارت انگلیس رفتند و تحصن کردند.
*رجانیوز: به این ترتیب انگلیس توانست در امور مشروطه دخالت جدی داشته باشد
دکتر حقانی: بله، سوار امواج و اتفاقاتی که به وجود آمدند، شد. تعداد متحصنین در سفارت انگلیس از 300 نفر به 3 هزار نفر و 6 هزار نفر و سرانجام به 14 هزار نفر رسید.
«حیدرخان عمو اوغلی» میگوید «تحصن در سفارت انگلیس برای ما تبدیل به کلاس علوم سیاسی شد.» 14 هزار نفر آدم در آنجا حضور داشتند. هزینه خورد و خوراک اینها از کجا میآمد؟ «دیگهای پلو در سفارت انگلیس بار گذاشته شدند.»
از جاهای مختلف پول و آذوقه میآمد و اینها هم آنجا را کلاس علوم سیاسی کرده بودند. بدین معنا که بهتدریج مفاهیم مد نظر خود را به شکل کلی در بین مردم پراکنده و بهجای «عدالتخانه» مد نظر علما، مشروطه را مطرح کردند. البته باز هم موضوع را باز نکردند که منظورشان از مشروطه چیست؟ روایتی هست که میگویند زن شارژ دافر(Chargé d'affaires)کاردار انگلیس آمد و این جمعیت را دید و پرسید، «اینجا چه کار میکنید؟» مردم گفتند، «حکومت ما ظالم است و ما عدالتخانه میخواهیم.» او خندید و گفت، «نگویید عدالتخانه. بگویید مشروطه میخواهیم.»
*رجانیوز: بخاطر همین است که عدهای میگویند مشروطه انگلیسی است؟
دکتر حقانی: البته مشروطه قبلاً هم مطرح شده بود. من با این حرف که بعضیها میگویند مشروطه از سفارت انگلیس در آمد، موافق نیستم.
انگلیسیها واقعاً طرفدار مشروطه در ایران نبودند. شاید تظاهر و از آن جناح حمایت میکردند، ولی فقط برای این بود که اوضاع را به هم بریزند که بعد بتوانند ایران را تقسیم کنند. از واژه مشروطه هم قبلاً استفاده شده بود. ولی برای مردم ناآشنا بود و عدالتخانه برایشان مأنوستر بود. چون میدانستند عدالتخانه یعنی چه.
زن شارژدافر گفت بگویید مشروطه و عدهای هم ندا سر دادند که مشروطه. بعضیها اصلاً تا آن موقع این اسم را نشنیده بودند. کسروی میگوید 98« درصد کسانی که میگفتند مشروطه، نمیدانستند مشروطه یعنی چه.»
یکی از آنها میگفت اگر مشروطه بشود، نان سنگک یک ذرعی به ما میدهند. آن روزها نانواها به مناسبتهای مختلف قطر و اندازه سنگکها را کم میکردند. مثل اینکه در بین نانواهای همه دورهها این موضوع اپیدمی است که به مناسبتهای مختلف این کار را میکنند. یا طرف میگفت کباب و به دستش و آرنجش اشاره میکرد و میگفت کباب هم این اندازه میشود. روایتهایی از این دست زیاد داریم که نشان میدهد جامعه ایرانی نمیدانست مشروطه یعنی چه و شعارش را داد.
من این جریان را یک جریان مردمی نمیدانم. این کار آن حلقه اصلی باغ میکده بود که به تعبیر حیدرخان عمو اوغلی، سفارت انگلیس را به کلاس سیاسی تبدیل کرد و اینها شروع کردند به جا انداختن واژه مشروطه.
*رجانیوز: پس تحصن در سفارت انگلیس یک حرکت اشتباه بود
دکتر حقانی: صد در صد اشتباه بود و همین گروه ساختارشکن آن را راه انداخت. دکتر حقانی: اولاً پای بیگانه را بیشتر به ایران باز کرد و از امنیتی که برای آنها به وجود آورده بودند، این مفاهیم را جا انداختند و بعد به علما پیغام دادند.
علما وقتی فهمیدند اینها در سفارت تحصن کردهاند گفتند آنجا را خالی کنید. خوب نیست. این یک نهضت ملی و دینی است. گفتند نه، اگر شما هم کمتر از مشروطه بخواهید شکمتان را پاره میکنیم. یعنی در واقع علما را تهدید کردند. بالاخره شد آنچه که نباید بشود. در تعریف مشروطه گفتند مشروط کردن حاکمیت به قوانین الهی و مصوبات مجلس که این مصوبات هم در تضاد با قوانین الهی نیستند.
*رجانیوز: علما هم در انحراف مشروطه مقصر بودند؟
دکتر حقانی: در اینجا از سوی مرحوم سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی کوتاهیای صورت گرفت.
شاید بشود گفت اغماضی هم از سوی مراجع نجف اتفاق افتاد. کوتاهی این بود: موقعی که مظفرالدین شاه قبول کرد حکم مشروطه را امضا کند، مرحوم شیخ فضلالله نوری به آقایان گفت بیایید حرفهایمان را یک کاسه کنیم که بالاخره مراد ما از مشروطه چیست و با هماهنگی به تهران برویم. مرحوم سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی نپذیرفتند و گفتند به تهران میرویم و قضیه را حل میکنیم؛ اغماضی هم که از سوی مراجع نجف صورت گرفت این بود که چون هدف، گرفتن مشروطه بود، دیگر به گروههای ساختارشکن و امثالهم توجه کافی نکردند.
البته هنوز عمق ساختارشکنی اینها مشخص نبود، ولی بالاخره معلوم بود که اینها در زمره جریان دینی قرار نمیگیرند. علما اغماض کردند و گفتند هدف ما گرفتن مشروطه و ساقط کردن حاکمیت قاجار است و لذا الان وقت مطرح کردن این حرفها نیست که بگوییم تو باش و تو نباش. به نظر من این موضع و سیاست، کار دست مشروطه دینی داد.
علتش هم این بود که ساختارشکنها صاحب حزب و تشکیلات منسجم و منظمی بودند و از سالها قبل برای این ماجرا طرح و برنامه داشتند و تمرین کرده بودند و آمادگی داشتند. فاصله تبدیل عدالتخانه به مشروطه و انتقال آن از قلهک به قم، پنج شش روز هم طول نکشید و همه ناگهان در برابر یک اتفاق غافلگیر شدند.
معلوم است که اینها از مدتها قبل روی این مسائل کار کرده بودند و آمادگی داشتند؛ آن قدر که به محض اینکه مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را صادر کرد و گفت که مجلس شورای اسلامی تأسیس شود، گفتند که این فرمان باید تغییر کند و مجلس شورای اسلامی باید بشود مجلس شورای ملی.
این نشان میدهد کاملاً آماده بودند و میدانستند که چه باید بکنند. بعد هم تمام کارهایی که اینها در مجلس و در سطح جامعه ایران کردند، کاملاً نشان میداد با برنامه از قبل آماده شده به میدان آمدهاند و آمادگی کامل دارند که اهدافشان را پیش ببرند. در حالی که در این طرف یک اغماض خیلی کلی و کوتاهی محضی میبینیم که نمینشینند مشخص کنند که وقتی میگوییم مشروطه، منظورمان از مشروطه چیست و قرار است تا کجا پیش برویم.
علما به تهران آمدند و دوباره بحث شروع شد که منشاء این قانون باید چه چیزی باشد. مرحوم شیخ فضلالله در جلسات مختلف مجلس شرکت کرد و در آنجا حرفهایی را شنید که بوی سکولاریسم و حذف مذهب و حتی تغییر مذهب و براندازی دین و مذهب در ایران از آنها به مشام میرسید. البته پیش از این در مطبوعاتشان هم جسته و گریخته این حرفها را زده بودند، اما هر چند حساسیت نسبت به این مسائل در نزد شیخ فضلالله و علمای مشروعهخواه بالا بود، لکن در نزد دیگران ضعیف بود. بعضیها با حسن ظن حداکثری با این پدیده مواجه شدند و بعدها چوبش را خوردند و جامعه ایرانی و تشیع و اسلام از این ماجرا آسیبهای فراوانی دیدند.
البته در مشروطه اول اگر روحانیت شیعه نبود، یعنی اگر سیدین و شیخ فضلالله نوری و مراجع نجف نبودند، شورشی میشد که عینالدوله میتوانست بهراحتی آن را سرکوب کند.
بنابراین مشروطه مولود حضور قوی روحانیت و مرجعیت شیعه در صحنه است. روشنفکران و منورالفکرها دنبال ساختارشکنی و براندازی بودند و توانستند بخشی از دولتمردان قاجار را با خود همراه کنند. این دولتمردان عمدتاً مشروطه میخواستند. چندان هم بنا نداشتند با دین در بیفتند. بعضاً خودشان دیندار، اما سکولار بودند، به این معنا که حکومت را از دیانت جدا میدانستند. یک گروه هم که اساساً به دنبال براندازی بودند و مشروطه شعار و بهانهشان و محملی بود و میخواستند از این طریق براندازی کنند.
در کنار همه اینها عوامل مستقیم روس و انگلیس و عوامل غیرمستقیمی را داریم که ناخواسته به روس و انگلیس خدمت میکنند. مرحوم آخوند خراسانی وقتی با اینها درگیری پیدا میکند، میگوید، «عساکر (نظامیان) روس و انگلیس شمایید، چون شما بودید که با ایجاد هرج و مرج در کشور بهانه به دست آنها دادید و آمدند و ایران را اشغال کردند.»
در سال 1328ه.ق وقتی روسیه ایران را اشغال کرد و انگلیسیها هم بخشهایی را گرفتند، مرحوم آخوند این اعلامیه را صادر میکند. از سال 1324 تا سال 1326 شاهد درگیری جدی مرحوم شیخ فضلالله نوری و علمای مشروعهخواه با این جریان هستیم.
شخصیتهای بزرگی با مرحوم شیخ فضلالله همراه بودند. آخوند رستمآبادی که انگلیسیها واقعاً از دستش ذله شدند و به پادشاه قاجار نامه نوشتند که این روحانی را از رستمآباد شمیران بیرون کند(مسجد او نزدیک سفارت انگلیس در قلهک بود و دائماً با آنها درگیر میشد و انگلیسیها میگفتند که مزاحم آنهاست).
سید احمد طباطبایی، برادر مرحوم سید محمد طباطبایی، دست راست مرحوم شیخ فضلالله نوری و میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی مؤسس مشروطیت در تبریز جزو یاران اصلی مرحوم شیخ بودند. خیلی از علما هستند؛ مرحوم ملا محمد خمامی، شیخ علی فومنی، مرحوم حاجآقا نجفی اصفهانی و... حامی مرحوم شیخ فضلالله نوری هستند و شروع به اعتراض میکنند.
در بین مصوبات باغ سلیمانخان میکده که عرض کردم، در فاز بعدی، «نفوذ» تعریف شد که بهمراتب خطرناکتر از فاز اول آنها بود.
*رجانیوز: از چه لحاظ خطرناک بود؟
دکتر حقانی: در آنجا تعیین میکنند که «سید اسدالله خرقانی»، «سید جمال واعظ» و «سید محمدرضا مساوات» به نجف بروند و در بیوت مراجع نفوذ کنند. از این جمع سه نفره «سید اسدالله خرقانی» میرود و در بیت مرحوم آخوند نفوذ میکند. از این به بعد اینها وارد فاز دیگری میشوند و به این نتیجه میرسند که دیگر کافی نیست که بروند و به علما بگویند اوضاع ایران خراب است و باید قیام کرد و یکجوری خودشان را جا بزنند و بگویند که ما هم مثل شما دنبال ایجاد تغییرات مثبت در کشور هستیم. حالا دیگر موقع تدوین قانون اساسی است و باید در همین جا رویکرد خودشان را تعبیه کنند و جا بیندازند.
اگر در اینجا اخبار مثل قبل از تصویب مشروطه از کانال شیخ فضلالله نوری به مراجع نجف میرسید، قافیه را میباختند. تحلیلشان هم کاملاً درست بود.
اگر اینها آن نفوذیها را به نجف نمیفرستادند و مرحوم شیخ فضلالله نوری همچنان با مرجعیت نجف ارتباط قبل را داشت، مشروطه ایران سمت و سوی دیگری پیدا میکرد.
در جلد سوم کتاب «اسناد مستشارالسلطنه» نامههایی از خرقانی به تقیزاده و سه چهار نفر دیگر آمده و در آنها به بعضی از فتاوایی که او توانست از مرحوم آخوند بگیرد، اشاره شده است. در صحت فتاوایی که مرحوم آخوند صادر کرده است و در درستی اقدامات وی شکی نیست. مثلاً از مرحوم آخوند میپرسند، «مخالف مشروطه و مجلسی که قوانین آن بر اساس احکام و مباحث اسلامی است، چه حکمی دارد؟» ایشان هم پاسخ میدهد، «هر کسی که این کار را بکند، مفسد است.»
*رجانیوز: و به شیخ فضلالله نسبت میدهند
دکتر حقانی: بله، به مرحوم شیخ فضلالله نوری نسبت میدهند. بهرهبرداریای که اینها از فتاوای مرحوم آخوند کردند، مذموم و ناجوانمردانه و حساب شده بود.
وگرنه در حکم که اشکالی وجود نداشت. اینها به این شکل در بیت مرحوم آخوند نفوذ کردند. سپس به سراغ بیت مرحوم آسید محمد طباطبایی رفتند. سید جمال واعظ، ناظمالاسلام کرمانی، مجدالاسلام کرمانی به بیت مرحوم آقای طباطبایی آمدند. میرزا محسن، برادر صدرالعلماء را که داماد آیتالله بهبهانی است و محمدمهدی شریف کاشانی را در بیت ایشان نفوذ میدهند.
اینها این آقایان را دوره میکنند و هر چه مرحوم آشیخ فضلالله نوری داد میزند، به نتیجه نمیرسد. شیخ فضلالله اصل دوم متمم قانون اساسی را که پیشنهاد میدهد، میخواهند بریزند و او را بکشند. در موردی سید محمد طباطبایی جلوی تعدادی از افراد قمهکش را میگیرد. [شعار آزادی میدادند، اما قمه و ششلول از دستشان نمیافتاد و هر کسی را که جلوی آنها میایستاد، میکشتند.] با قمه راه میافتند که بروند شیخ فضلالله نوری و خانوادهاش را از دم تیغ بگذرانند. چرا؟ چون اصل دوم متمم قانون اساسی را پیشنهاد داده بود تا مصوبات مجلس ایران با شریعت اسلامی تضاد نداشته باشد. مرحوم شیخ فضلالله مهاجرت میکند و به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) میرود و در آنجا برای اینکه اینها را خلع سلاح کند، بالای منبر میرود و قرآنش را از جیبش در میآورد و میگوید، «مردم! به این قرآن قسم. من به همان مشروطهای قائل هستم که آخوند خراسانی قائل است»، چون ایشان دست مشروطهخواهان را خوب خوانده و میداند آخوند خراسانی قطعاً مشروطه سکولار و مشروطه ضد دینیای را که تقیزاده در رأس آن باشد نمیخواهد؛ کما اینکه مرحوم آخوند آن مشروطه را نخواست و بعدها تقیزاده را تفسیق و به تعبیر آن روز تکفیر کرد. شیخ فضلالله برای اینکه حربه را از دست اینها بگیرد، به قرآن قسم خورد. بعد شایع کردند آن کتاب قرآن نبود و قوطی سیگار بود! تخریب علیه مرحوم شیخ فضلالله خیلی زیاد و گسترده بود.
آنها به تروریستهای خود مأموریت دادند که هر کسی را که به نجف آمد و خواست اخبار ایران را همانگونه که هست گزارش بدهد، بکشید. هم مرحوم شیخ فضلالله و هم عده دیگری به نجف آدم فرستادند، ولی یا اساساً به مرحوم آخوند نرسیدند و یا وقتی که در مجلس نشستند جمع را طوری دیدند که ترسیدند خود را معرفی کنند. چون اگر میگفتند، کشته میشدند.
بعداً همین گروه تروریستی در مشروطه، مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم ملا عبدالله مازندرانی را ترور کرد. مرحوم مازندرانی به میرزا محمدعلی بادامچی از تجار تبریز و از طرفداران تقیزاده نامهای نوشت. وقتی در مشروطه دوم این مراجع تقیزاده را تفسیق یا تکفیر کردند، بادامچی پرسید چرا این کار را کردید؟ مرحوم مازندرانی توضیح داد که اینها این کارها را کردند، از جمله اینکه گروه تروریستی برای کشتن ما فرستادند و این عبارت را به کار برد که، «اکنون بر جان خود نیز خائفیم.» بعد از دار زدن مرحوم شیخ فضلالله نوری و به شهادت رساندن او وضع جوری میشود که میگوید امروز بر جان خود نیز خائفیم.
این گروهها به آنجا رفتند و مستقر شدند و ارتباط شیخ و علمائی نظیر او را با مراجع نجف قطع کردند.
شیخ فضلالله فریاد میزد «من مجلس میخواهم اسلامی، اسلامی، اسلامی. مشروطه میخواهم اسلامی، اسلامی، اسلامی.» هر روز فشارها زیاد میشد.
بعدها هم که اصل دوم را با تغییراتی تصویب کردند، آن را اجرا نکردند. یک خبرنگار امریکایی در ایران مینویسد، «غیر انسانیترین و غیر مترقیترین اصل قانون اساسی ایران همین اصل دوم متمم قانون اساسی است، چون این اصل نمیگذارد مجلس سکولار باشد. ولی تصویب آن از سوی مشروطهخواهان کاملاً هوشمندانه صورت گرفت.»
این طیف هنوز که هنوز است منویات واقعی خود را رو و عیان نکرده است. میگوید اینها تصویب کردند. ولی قطعاً عمل نخواهند کرد و عمل هم نکردند. در مجلس اول به طور ناقص عمل شد. اما در مجلس دوم سید عبدالله بهبهانی را سر همین قضیه کشتند.
*رجانیوز: بیشتر توضیح دهید
دکتر حقانی: سید عبدالله بهبهانی از سوی آخوند خراسانی مأمور بود که بیاید و مجلس را راه بیندازد و اصل دوم متمم قانون اساسی را اجرا کند. اما تروریستهای قفقازی و ساختارشکنان، او را به شهادت رساندند.
در مجلس دوم هم یکی دو نفر از علمای تراز هستند. ولی هیچ وقت این اصل در مجلس ایران رسمیت پیدا نکرد. از مجلس سوم به بعد هم اسم مرحوم مدرس جزو علمای تراز اول هست، ولی ایشان در مجلس سوم به عنوان روحانی تراز اول نیامد. بلکه مردم به ایشان رأی دادند و به مجلس آمد.
تا زمان پهلوی دوم یکی از مطالبات علما این بود که این اصل باید اجرا شود و نشد؛ هر چند با تصویب این اصل، مرحوم شیخ فضلالله خلع سلاح شد. خبرنگار امریکایی درست گفت که اینها این اصل را هوشمندانه تصویب کردند، ولی اجرا نکردند. حالا شیخ اعتراض میکند. به مرحوم آخوند خراسانی میگویند شیخ اعتراض کرده است. آخوند میپرسد دیگر برای چه اعتراض میکند؟ مگر اصل مورد نظر او تصویب نشده است؟ چه کسی میخواهد خلاف آن عمل کند؟ از 24 دوره مجلس شورای ملی حداقل در 23 دوره به این اصل عمل نشد.
به نظر من مرحوم شیخ چون از نزدیک درگیر بود، کاملاً درست تشخیص داد که جریان از چه قرار است، ولی مرحوم آخوند خراسانی به خاطر اخبار وارونهای که از ایران دریافت میکرد، در تشخیص مصادیق با مرحوم آشیخ فضلالله زاویه پیدا کرد و به آنچه که مرحوم شیخ فضلالله میگفت، باور نداشت. مرحوم شیخ میگفت اینها میخواهند مشروطه ایران را از مدار دینی خارج کنند و وابسته به بیگانه و فِرق ضالّه هستند. هر حرفی که مرحوم آشیخ فضلالله میزد، وارونه منعکس میشد.
این عوامل در مجموع منجر به این شد که مرحوم شیخ فضلالله تقریباً تنها شود و گروههای ساختارشکن همچنان به کارهای مخفیانه خود ادامه دادند. آنها به زبان میگفتند مجلس ما اسلامی است و خلاف اسلام عمل نمیشود، اما در عمل کار خودشان را میکردند و چون برانداز بودند، اصلاً نمیخواستند کار به سامان برسد.
محمدعلیشاه واقعاً با اینها همراهی کرد و حتی در این همراهی به جریان مشروطهخواه سکولار نزدیک هم شد و در اواخر عمر به عضویت «جامعه آدمیت» که یک تشکیلات ماسونی و رئیس آن عباسقلیخان قزوینی ملقب به آدمیت بود، در آمد. منتهی این جامعه جزو براندازها نبودند.
*رجانیوز: جزو اعتدالیها بودند؟
دکتر حقانی: بله، بعضیهایشان در اعتدالیها بودند و بعضیها هم در این وادیها وارد نشدند. البته قصدشان براندازی نبود. لژ بیداری که از جامعه آدمیت انشعاب کرد، دنبال براندازی بودند.
محمدعلیشاه به جامعه آدمیت نزدیک و عضو آن شد. بعد او را ترور کردند. اخیراً مطلبی از قوامالسلطنه خواندم که اظهار تأسف میکند و میگوید اینها رفتند و قوانین اساسی بلژیک، فرانسه و انگلستان را ترجمه کردند که خیلی تند است و با شرایط ایران انطباق ندارد.
البته قوام هم بعضی وقتها با ساختارشکنان همکاری میکرد، ولی ببینید آش چقدر شور شده بود که صدای قوام هم در آمده بود. همینطور احتشامالسلطنه که میگفت اینقدر افراط نکنید.
شاه را ترور میکنند و آن نسبتها را به مادرش میدهند، کشور را به هم میریزند و محمدعلیشاه را به تصمیمگیری اشتباه میکشانند. اینها آماده درگیری بودند، ولی همه چیز را گردن محمدعلیشاه میاندازند. متأسفانه تاریخنگاریای که از دوره مشروطه و پهلوی بهجا مانده است، این را میگوید که محمدعلیشاه مادرزاد ضد مشروطه بود. از اول هم که آمد در کار مشروطهخواهان موش میدواند و چوب لای چرخ آنها میگذاشت. سرانجام هم مجلس را به توپ بست. بنابراین هر اتفاقی که برایش میافتاد، حقش بود. آنها به هیچ یک از این موارد اشاره نمیکنند که در کنار محمدعلیشاه که متوجه نیست نباید به مجلس حمله کند، «حیدر عمو اوغلی» تروریست آدمکش هم هست که دارد کشور را به هم میریزد و این دو در کنار هم کشور را به آشوب میکشانند.
محمدعلیشاه نسبت به آنها عکسالعمل هم نشان میدهد. اما در واقع آنها فعالند و در کشور اغتشاش ایجاد میکنند و محمدعلیشاه را به تصمیم اشتباه میکشانند.
محمدعلیشاه نمیخواست مجلس را به توپ ببندد. چهار پنج نفر از وکلای افراطی، از جمله «مساوات» به محمدعلیشاه لقب زنازاده دادند. محمدعلیشاه شکایت کرد و دادگاه تشکیل شد، ولی مساوات در جلسه دادگاه شرکت نکرد و به دادگاه محل نگذاشت. همین کسی که دم از تفکیک قوا و این حرفها میزد، به دادگاه مراجعه نکرد و بهجای این کار رفت و در سبزه میدان طوماری را آویزان کرد و روی آن نوشت که محمدعلیشاه زنازاده است و مردم بیایید و امضا کنید. دادگاه حکم داد که مساوات باید از مجلس اخراج و تبعید شود، ولی نمایندگان گفتند ما چنین اجازهای نمیدهیم. محمدعلیشاه آدم فرستاد که بروند و آنها را بگیرند و بهزور بیرون کنند. در مجلس سنگربندی شده بود و از داخل مجلس تیراندازی شد. محمدعلیشاه هم در یک حماقت تاریخی دستور به توپ بستن مجلس را داد و آن بنبست به وجود آمد. اتفاقاً آنها میخواستند که بنبست ایجاد کنند.
*رجانیوز: یعنی محمدعلیشاه در زمین آنها بازی کرد
دکتر حقانی: بله، محمدعلیشاه دقیقاً در زمین آنها بازی کرد. البته آنها در این ماجرا تلفات هم دادند و طبیعی است که وقتی شما میخواهید چنین کاری کنید باید تبعات و تلفاتش را هم بپذیرید.
مجلس تعطیل شد. مرحوم آخوند خراسانی برای قیام علیه محمدعلیشاه و اعاده مشروطیت فتوا داد. در اینجا هم موضعگیری مرحوم شیخ فضلالله و مرحوم آخوند متفاوت است. مرحوم شیخ فضلالله و مرحوم آخوند هر دو دنبال مجلس اسلامی هستند. منتهی شیخ فضلالله میخواهد بدون مشروطهخواهان افراطی و با حذف آنها این اتفاق بیفتد، ولی آخوند خراسانی میخواهد با حذف محمدعلیشاه این اتفاق بیفتد و فتوا میدهد و از این طرف و آن طرف ستارخان و باقرخان و دیگران وارد میشوند و علیه محمدعلیشاه قیامی صورت میگیرد. در این بین اتفاقاتی هم میافتند؛ روس و انگلیس چون دنبال نابود کردن ایران بودند، از این دعواها استقبال کردند.
در ماجرای محاصره تبریز، از «ستارخان» یک جور هوشمندی میبینیم که به نظر من قطعاً به اشاره علماست. وقتی روس و انگلیس از این شرایط استفاده میکنند و میخواهند بهرهبرداری خودشان را بکنند، ستارخان و باقرخان میگویند ما با دولت مرکزی یعنی محمدعلیشاه همراهی میکنیم.
سپاهی از گیلان به طرف تهران حرکت میکند که اکثر افراد آن سوسیال دموکراتهای قفقازی هستند؛ سپاهی هم از اصفهان حرکت میکند؛ بختیاریها با همراهی علمای اصفهان، مخصوصاً مرحوم «حاجآقا نورالله» اصفهان را میگیرند. نظر علما این بود که اینها از اصفهان خارج نشوند، ولی «علیقلیخان سردار اسعد» از انگلیسیها و تشکیلات ماسونی دستور داشت به سمت تهران برود. از طرف اصفهان و بختیاری و از این طرف هم از گیلان سپاهیانی حرکت میکنند و بالاخره تهران را فتح میکنند و تهران به دست هیئت مدیرهای میافتد که از دوازده نفر عضو آن نه نفرشان فراماسون و عضو لژ بیداری هستند. و به این ترتیب ایران عملاً به دست فراماسونها میافتد.
همه چیز دست ماسونهاست. اینها شیخ فضلالله نوری را به شهادت میرسانند؛ تعداد زیادی از علمای دیگر را تبعید میکنند. هدفشان فقط شیخ فضلالله نبود. بلکه میخواستند قتل عام به راه بیندازند؛ کما اینکه بعداها شیخ علی فومنی و ملا محمد خمامی را ترور کردند و به شهادت رساندند. مرحوم علامه امینی در «شهیدان راه فضیلت» آماری از کسانی که اینها بعد از مرحوم شیخ فضلالله نوری کشتند داده است.
*رجانیوز: واکنش «آخوند خراسانی» چه بود؟
دکتر حقانی: خبر که به مرحوم آخوند رسید، سعی کرد جلوی این جریان کشتار و شکنجه را بگیرد. بعضی از علمایی را که در لیست اعدام بودند، از جمله مرحوم «ملا قربانعلی زنجانی» را با اصرار مرحوم آخوند آزاد، ولی تبعید کردند و او را به عتبات فرستادند.
حالا که دیگر محمدعلیشاه رفته و شیخ فضلالله نوری هم به شهادت رسیده و مخالفین هم به شکل گستردهای سرکوب شده بودند، خفقانی در ایران ایجاد شد که در دوره استبداد قاجار هم سابقه نداشت.
حالا که آنها به اهدافشان رسیده بودند، دیگر زمان ملاحظهکاری نبود. مرحوم آخوند سید عبدالله بهبهانی را به ایران میفرستد که مجلس را راه بیندازد و اصل دوم متمم قانون اساسی را اجرا کند، ولی ایشان هنوز وارد مرز ایران نشده بود که «شریفکاشانی»، صاحب کتاب «واقعات اتفاقیه» به ایشان نامه مینویسد و میگوید، «آقا! به ایران نیایید.» مرحوم بهبهانی میپرسد، «چرا؟» جواب میدهد، «ایران آن ایرانی نیست که شما رفتید.» علیالقاعده اوضاع باید بهتر میشد. چون محمدعلیشاه که سید عبدالله بهبهانی را تبعید کرد، رفته بود. اما وضعیت بدتر از دوره محمدعلیشاه شده بود. لذا مینویسد که، «نیایید، چون اوضاع دیگر اوضاع آن موقع نیست.» مرحوم بهبهانی اعتنا نمیکند و میآید. یکی دو روز اول از او استقبال میکنند، ولی از همان استقبال معلوم است که اینها دیگر نمیخواهند سید عبدالله بهبهانی همان کسی باشد که در مشروطه اول بود و پشت سرش سنگر میگرفتند.
در نشریات شروع میکنند به مسخره کردن حجاب، قصاص را ضد انسانی و ضد حقوق بشر معرفی کردن و... . مرحوم آخوند به سید عبدالله تلگراف میزند که چنین چیزهایی شنیدهام و جریده رعد، جریده شرق و... دارند به احکام دینی حمله میکنند؛ این نشریات را بفرستید تا من ببینم که اگر این طور باشد من حکم «الله عزه اسمه» را در باره اینها جاری میکنم.
حالا دیگر دوره درگیری آخوند با این جریان ساختارشکن شروع شده است، منتهی هنوز آن خوشبینی وجود دارد، اما مراجع نجف به این نتیجه میرسند که کار از کار گذشته است و تقیزاده را تفسیق سیاسی میکنند. البته در ایران به عنوان تکفیر منتشر میشود. منتهی وقتی از مراجع سوال میشود، میگویند ما تفسیق سیاسی کردهایم. تفسیق سیاسی یعنی او فاسق است و حق ندارد در مجلس و حکومت ایران باشد. یک اعلامیه چهار صفحهای بلند بالا آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی صادر میکنند و میگویند عشاق آزادی پاریس ـ منظورشان تقیزاده است ـ این ملت مظلوم و مجلس اسلامی را رها کنند و به طرف معشوق خودشان بروند. به سرداران عظام امثال ستارخان و باقرخان که دیندار و بازوی نظامی مرجعیت شیعه بودند میگویند اینها را از مجلس ایران بیرون بریزید. آخوند خراسانی تصفیه را شروع کرد.
البته باید توجه داشت که سفر «حاج آقا نورالله اصفهانی» به نجف نیز در اعلام مواضع تند آخوند خراسانی در تقابل با ساختارشکنان موثر بود. وقتی حاج آقا نورالله به نجف رفت، بیشتر از قبل از واقعیات ایران برای مرحوم آخوند گفت و همین باعث شد که مرحوم آخوند در اعلامیهها و مواضع خود علیه ساختارشکنان تند تر عمل کند.
*رجانیوز: ولی دیر بود و کار از کار گذشته بود
دکتر حقانی: بله، آن حرف مرحوم شیخ فضلالله که اینها چالاک هستند، حزب و پارتی و برنامه دارند، اگر از سوی مراجع شنیده میشد، اصلاً کار به اینجاها نمیکشید. اگر هم میکشید، میتوانستند تصفیه کند.
در منابع داریم که ستارخان و باقرخان با نیروهایشان به خیابان آمدند و گفتند حکم آخوند خراسانی باید اجرا شود. ولی مگر تعداد اینها چقدر است؟ همین که به خیابان میآیند، دولت ماسونی و فراماسونها تصمیم میگیرند که بیایند و بساط اینها را جمع کنند. بهانهاش را هم پیدا میکنند و میگویند غیر از نیروهای دولتی نباید قوای مسلح دیگری داشته باشیم.
این بیچارهها از تبریز و آذربایجان بلند شده و به تهران آمدهاند، ولی حالا به آنها میگویند اسلحههایتان را بدهید و بروید. ستارخان بازوی نظامی آخوند خراسانی است.
ساختارشکنان خلع سلاح را بهانه میکنند و به پارک اتابک میریزند و همه را به گلوله میبندند و ستارخان تیر میخورد و باقرخان را با ضرب و شتم و پسگردنی از باغ بیرون میکشند و او را پی کار خودش میفرستند و نیروهای همراه ستارخان خلع سلاح میشوند.
در نتیجه علما برای تصفیه، دیگر بازوی نظامی هم ندارند. آخوند خراسانی وقتی میبیند اوضاع از این قرار است، تصمیم میگیرد به ایران بیاید. حکمش در باره تقیزاده اجرا نشد؛ بازوی نظامیاش را قطع کردند، سید عبدالله بهبهانی را کشتند و هر روز ساختارشکنی در ایران گسترش بیشتری پیدا میکند و نمیگذارد نظام مشروطه در ایران مستقر شود.
این اعلامیه آخوند خیلی مهم است. ایشان به رفتارهای اینها اشاره میکند و میگوید بدیهی است مشروطه هر کشوری باید مبتنی بر دین و مذهب رسمی آن کشور باشد. دین و مذهب رسمی ما هم اسلام و تشیع است، منتهی عدهای هواپرست آمدهاند و مانع از اجرای این امر میشوند.
به سرداران عظام میگوید بروید و آنها را بیرون کنید. بعد میگوید حبس دلبهخواهی که شما راه انداختهاید در دوره سابق هم نبود. این جمله ایشان خیلی عجیب است که میگوید «خدا باز پدر استبداد سابق را بیامرزد» ـ یعنی محمدعلیشاه ـ حداقل به دین مردم کاری نداشت. حداقل لفظ مذهبی بر زبان داشت. دست کم ظاهراً میگفت من مسلمان هستم، ولی شما ظاهر را هم رعایت نمیکنید و به جان مردم افتادهاید و از سفیدی نمک تا سیاهی زغال را دارید مالیات میگیرید. دوایر دولتی را گسترش میدهید. بوروکراسی و نظام بیمار اداری ما از همین دوره شکل میگیرد. میگوید دارید دوایر دولتی را گسترش میدهید. معاش خطیره ـ منظورش حقوقهای نجومی است ـ در حق پارتی خود ـ یعنی همحزبیهای خودتان را در همین دوایر دولتی قائل شدهاید.
یعنی آقایان شروع کرده بودند به چاپیدن. البته چاپیدن را از مشروطه اول شروع کرده بودند. سید جمال واعظ و ملکالمتکلمین که هر دو بعد از به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلیشاه کشته میشوند، هر دو در فاصله دو سال، ثروتی نجومی را به هم میزنند. منتهی در مشروطه دوم دستشان باز بود و حسابی چپاول میکردند. مرحوم آخوند میگوید شما دارید در ایجاد ارتش تعلل میکنید، در حالی که ما باید قوای نظامیمان را سریع تقویت کنیم. انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، چون همه چیز به هم ریخت بلافاصله بعثیها به ایران حمله کردند. در آن برهه هم همه چیز به هم ریخته بود و آنها حمله میکردند و لازم بود ما بلافاصله ارتش منسجمی درست کنیم و نکردند. بعداً رضاخان آمد و با افتخار اعلام کرد من قشون متحدالشکل درست کردم که آن هم برای سرکوب داخلی بود و نه برای مقابله با متجاوز. در شهریور سال 1320 امریکاییها به تمسخر گفتند جنگ 80 ساعته. تازه آن هم جنگ نبود؛ بلکه 80 ساعت طول کشید تا آنها از مرز ایران عبور کردند و به تهران رسیدند. بعضی جاها اصلاً مقاومتی نبود و ارتش فرار کرده بود. خودش هم دو سه بار فرار کرد و او را آوردند و گفتند بمان تا ولیعهد را تعیین کنیم، سلطنت و جواهرات را تحویل بده.
در هر صورت مرحوم آخوند خراسانی وقتی میبیند تلاشهایش فایده ندارند، تصمیم میگیرد به ایران بیاید. عصر روزی که فردای آن مرحوم آخوند به مرگ مشکوکی از دنیا میرود، حلقه یارانش میروند و بیرون از نجف خیمه میزنند، یعنی بار و بنه و عِدّه و عُدّه و تدارکات از شهر میروند. فردا صبحاش قرار است مرحوم آخوند نماز صبح را بخواند و ایشان هم بیاید و راهی تهران شوند و کار ساختارشکنان را یکسره کند.
تروریستها قبلاً دو بار تلاش کرده بودند که آخوند را به شهادت برسانند و موفق نشدند، اما این بار با مسموم کردن مرحوم آخوند خراسانی موفق میشوند. خیلی سادهانگارانه است اگر مرگ مرحوم آخوند را طبیعی بدانیم. شرایط را برایتان توضیح دادم. آنها هم فهمیده بودند. در همان نامهای که اسدالله خرقانی برای مستشارالدوله میفرستد، میگوید تا دیر نشده است ـ اشاره میکند به بعضی از حکمهایی که از آخوند گرفته است ـ هر چیز دیگری را که لازم دارید بگویید که من از آخوند بگیرم. حکمهای کلی که بعداً میتوانستند علیه مخالفینشان به کار بگیرند و تفسیر کنند. تا دیر نشده است، یعنی عجله کنید که دارد دیر میشود و اینها دیگر فهمیدهاند. سید عبدالله بهبهانی کشته شده است، در مطبوعات دارند به مقدسات توهین میکنند، ستارخان و باقرخان را زدهاند. معلوم است دستشان رو شده و آخوند فهمیده است.
ببینید. یک کشمیری میآید و سر بزنگاه دفتر نخستوزیری را منفجر میکند. فردی به اسم کلاهی درست در تیر سال 1360 که منافقین قصد داشتند با ترور گسترده سران نظام حکومت را به دست بگیرند، آن فجایع را به بار میآورد. اما خوشبختانه به خاطر امام و حضور مردم، ضد انقلاب نتوانست به اهدافش برسد. ولی در دوره آخوند خراسانی توانستند و اساساً مشروطه در سراسر ایران مستقر نشد.
*رجانیوز: یعنی شکست خورد
دکتر حقانی: بله، شکست خورد. نامش مشروطه بود، ولی چه مشروطهای؟ اولین ناقد مشروطه بعد از مرحوم شیخ فضلالله، خود مرحوم آخوند خراسانی است که میگوید «شما مردم را از مشروطه منزجر کردید.»
مردم از آن مدل منزجر شده بودند. متأسفانه در تاریخنگاریای که الان هم دارد صورت میگیرد، میبینیم بعضیها از آن مشروطه دفاع میکنند. باید پرسید که از چه چیز آن مشروطه دفاع میکنید؟ چه چیزی از آن واقعاً قابل دفاع است؟ اگر مشروطهای که مرحوم آخوند و مرحوم نائینی میخواستند مستقر میشد، کاملاً قابل دفاع بود. خود شیخ فضلالله هم اگر زنده میشد، میآمد و پای پرچمی که آخوند بلند کرده بود میایستاد و از مرحوم آخوند حمایت میکرد. ولی اصلاً آن مشروطه نشد و کسانی که زمام امور را به دست گرفتند مشروطهخواه نبودند. چه میشود تقیزاده و باند او بعد از مدتی میآیند و میگویند چاره و راهحل مسائل ایران استفاده از مشت آهنین و دیکتاتوری منور است؟ باید بهشان گفت شما که میگفتید مشت خوب نیست؛ محمدعلیشاه و ناصرالدینشاه اگر هم مشت داشتند مشتشان آهنین نبود. الان تو داری میگویی مشت آهنین؟ بعد میگویی دیکتاتوری منور؟ بعد میآیید و زمینهسازی میکنید و رضاخان قلدر را سر کار میآورید که اصلاً حرف حالیاش نمیشد و دیگر تا پای کشتن خود اینها هم آمد.
*رجانیوز: چه شد که اینها به خودشان جرأت دادند که شیخ فضل الله را اعدام کنند و مردم هم هیچ واکنشی نشان ندادند؟
دکتر حقانی: اولاً اعدام شیخ ناگهانی بود. این طور نبود که مثلاً بگویند ما در ساعت 4 بعد از ظهر شیخ را به میدان توپخانه میآوریم و دار میزنیم.
در ساعات عصر روز شهادت شیخ، مردم دیدند وضعیت میدان توپخانه غیر عادی است و خبر رسید که میخواهند شیخ فضلالله نوری را دار بزنند!
طرفداران مرحوم شیخ فضلالله نوری که عمدتاً از مردم عادی بودند، از مسجدی که الان روبروی پایانه شهید فیاضبخش در خیابان امام خمینی است و فاصله آن تا توپخانه(میدان امام خمینی(ره) فعلی) زیاد نیست با بیل و کلنگ و هر چه به دستشان میرسد به سمت میدان توپخانه راه میافتند.
اما تا به توپخانه برسند، شیخ را اعدام کرده بودند. در میدان توپخانه یکسری اراذل و اوباش از تروریستهای قفقازی را جمع کرده بودند که پای دار سوت و کف میزدند. جنازه را از دار پایین میآورند و با تهِ تفنگ به جان جنازه میافتند و شناعت را به حد کمال میرسانند و ضد انسانیترین رفتارهایی را که میشود با جسد یک آدم و نه یک مجتهد شیعه و یک عالم ربانی و کسی که عقد هزاران نفر را بسته است، انجام میدهند. چون اصلاً به این مسائل قائل نبودند. به جنازه شیخ اسائه ادب میکنند. فضای بدی بود. اینها از روزی که تهران را میگیرند دیگر کسی امنیت نداشت.
*رجانیوز: بعد از اعدام شیخ، بین حامیان او و ساختارشکنان درگیری پیش نیامد؟
دکتر حقانی: خیر. اینها رعب و وحشتی ایجاد کرده بودند که کسی جرأت نمیکرد درگیر شود.
پشت سر هم اعدام میکردند و افراد را در خیابان میکشتند. اگر به آنها چپ نگاه میکردند مردم را میکشتند. عینالسلطنه مینویسد «داشتم در خیابان میرفتم. یک درشکه آمد و دیدم پر از قوای مسلح مجاهدین است. از در و دیوار درشکه آویزان بودند.» میگوید «من فقط نگاه کردم. یکی از آنها به درشکهچی گفت نگه دار و پایین آمد و به من گفت شکمت را سوراخ میکنم. چرا نگاه میکنی؟»
علامه امینی در کتاب «شهیدان راه فضیلت» میگوید تا پنج شش سال بردن نام شیخ فضلالله نوری جرم محسوب میشد و مجرم را میزدند. میگوید یک نفر در آن زمان داشت شرح رجال مینوشت و به حرف «ف» رسید. باید بنویسد فضلالله، ولی با اینکه شش سال از شهادت شیخ گذشته بود جرئت نکرد و شرح حال آدمی به اسم فضلالله در قرن چهاردهم هجری را نوشت و پایین آن نوشت ضمناً در دوره ما هم شیخ فضلاللهی بود که در مقابل بدعت ایستاد و در روز 13 رجب در تهران به شهادت رسید.
*رجانیوز: نیروهایی که با آن روشها با مردم برخورد میکردند از مردم بودند؟
دکتر حقانی: خیر، تروریستهای قفقازی و یکسری آدمهای افراطی بیچهارچوب بودند که حالا مملکت شلوغ و هر کی هر کی شده بود ، یک اسلحه دستشان افتاده بود و همین طور آدم میکشتند.
*رجانیوز: صرفاً اراذل بودند؟ یا از مردمی هم که پشت سر علما راه افتادند و مشروطه میخواستند هم در بینشان بود؟
دکتر حقانی: عمدتاً تروریستها و اراذل اوباش بودند. بعضی از مردم آنقدرها با این مسائل درگیر نبودند.
بعضیها هم آنقدر وقیح نبودند که بخواهند چنین ماجرایی را راه بیندازند. اگر بودند که اینها قبلاً اعلام میکردند میخواهیم شیخ فضلالله را در فلان ساعت دار بزنیم و مردم بیایید. پس چرا اینقدر پنهانکاری کردند؟ چرا این اتفاق به شکل ناگهانی میافتد؟ بعد هم یاران شیخ میآیند و جنازه را میبرند. میگویند تا مدتی جنازه را در دیوار خانه شیخ مخفی کرده بودند. مردم فهمیده بودند و وقتی از جلوی خانه شیخ رد میشدند دستشان را روی دیوار میگذاشتند و فاتحه میخواندند. بعد اینها ترسیدند و گفتند اگر وضع به این شکل ادامه پیدا کند، اینجا تبدیل به زیارتگاه میشود. یاران شیخ فضلالله شبانه جسد را بیرون میآورند و پنهانی به قم میبرند و دفن میکنند که اینها یک وقت نیایند و تعرضی نکنند.
کشور دست اینها افتاده بود و کاملاً بین اینها و مردم تفاوت وجود دارد. آن موقع شعر میخواندند، چون به اینها مجاهد میگفتند و در بین مجاهدین همه رقم آدمی پیدا میشد. از بیدین کامل بود تا آدم دیندار، منتهی غلبه با بیدینها بود و شعر میخواندند و میگفتند، «مجاهد ارمنی، ملت مسلمان» یعنی این ملت یک چیزی میگوید و مجاهد چیز دیگری.
*رجانیوز: کار هم افتاده بود دست غریبهها
دکتر حقانی: بله. مرحوم شیخ فضلالله نوری در خانهاش مانده بود و درس و بحث خود را داشت. حتی بعضی از علما و یاران شیخ فضلالله بهشدت ترسیده بودند. واقعاً هم ترس داشت، چون شرایط اصلاً عادی نبود. خود محمدعلیشاه به دلیل ترس بود که رفت و به سفارت پناهنده شد. چون میگفتند اگر گیر اینها بیفتی به زن و بچه و ناموست هم رحم نخواهند کرد. گولش هم زدند و بلند شد و به سفارت رفت.
جلسه درس شیخ فضلالله برقرار بود. هر چند تعداد محدودی میآمدند. عدهای که نمیآمدند شیخ فضلالله به شوخی میگفت «سوراخ موش چند؟» بعد گفتند آقا! اوضاع خراب است. بیا و پرچم سفارت روس، انگلیس و بلژیک را سر در خانهات بزن. حتی تا عثمانی هم که مسلمان بود پیشنهاد میدهند. شیخ هیچ یک را قبول نمیکند و به هر یک هم با عنوانی جواب میدهد و ردشان میکند. این نشان میدهد اوضاع خیلی خراب است و این شیخ است که مردانگی میکند و میایستد، وگرنه کسی جرئت برخورد با ساختارشکنان را نداشت.
*رجانیوز: یک تحلیلی هم وجود دارد که میگوید این وضعیت باعث شد که مردم روی کار آمدن رضاخان را به این اوضاع ترجیح بدهند. این تحلیل درست است؟
دکتر حقانی: خیر. این تحلیل درست نیست. اتفاقاً این تحلیل همین ساختارشکنهاست. منتهی خودشان را کلاً کنار میکشند و میگویند ما هیچ نقشی نداشتیم. کشور ناامن شده بود و ما میگفتیم دیکتاتور منور بیاید و کشور را درست کند. مردم استقبال نکردند.
طرف آمده و با توپ و تفنگ تهران را گرفته است. چه استقبالی؟ مردم صبح چشمشان را باز کردند و دیدند یک نفر روی در و دیوار اعلامیه زده است که حکم میکنم. اگر بیایید بیرون این کار و آن کار را میکنم. پایین آن هم امضا کرده بود رضا؛ رضاخان تحمیل شد؛ اگر مقبولیت داشت که ضرورتی نداشت با کودتا سر کار بیاید.
*رجانیوز: مشروطه برای انقلاب اسلامی الگو شد؟
دکتر حقانی: مشروطه برای انقلاب اسلامی تجربه شد؛ الگو نشد.
ما با انقلاب اسلامی از مشروطه عبور کردیم. روحانیت شیعه فهمید اگر بخواهد به این جریانات اعتماد و با آنها همراهی کند، موفق نخواهد شد.
متأسفانه در نهضت ملی نفت هم از این تجربه استفاده نشد. اما در انقلاب اسلامی شد. برخوردی را که امام با منافقین و بعضی از این گروهها کرد را ببینید. منافقین 50 روز در نجف نزد امام رفتند. هر جلسه هم میرفتند و حرف میزدند و امام چیزی نمیگفت و فقط گوش میداد. یا از نهجالبلاغه میگفتند و یا آیه قرآن تفسیر میکردند.
امام گفت «حرفهایتان را شنیدم. مثل اینکه شما از ما هم ملاتر هستید، ولی باور اساسی و اصولی به دین و مبانی دینی در شما ندیدم.» این تجربه مشروطه بود و نشان داد باید مرزبندیها را حفظ کرد.
در مشروطه اتفاقی که افتاد، مرزبندی با جریانات ساختارشکن به خاطر اینکه آنها خیلی پیچیده عمل میکردند، در نزد بعضیها از بین رفت. آن موقعی که باید مرزبندی میکردند نکردند. خود مرحوم ملا عبدالله مازندرانی در نامه به میرزا محمدعلی بادامچی میگوید «اول که این کار را شروع کردیم، بعضی از مواد فاسده مملکت هم وارد شدند.» همین جا باید مرزبندی میشد که نشد. بعد میگوید، «بعضی از مؤمنین خالی الغرض»(منظورش شیخ فضلالله و امثال ایشان است)، آمدند و گفتند با اینها مرزبندی کنید. اینها برای چه آمدهاند؟ ما گفتیم اولاً قصدمان این است که استبداد را کنار بزنیم و اینها هم عددی نیستند و کاری نمیتوانند بکنند. بنابراین «مواد فاسده مملکت» آمدند و کار را به جایی رساندند که ایشان میگوید، «اکنون بر جان خود خائفیم» و همه چیز هم از دست رفت.
*رجانیوز: میتوان اینطور جمعبندی کرد که مشروطه مدنظر علما و مردم به دنبال اصلاح درون حاکمیت بود؛ به دنبال براندازی نبود و منورالفکرها وارد شدند و با شیوههای فریبکارانه، نهضت مشروطه را به انحراف کشاندند. تفاوتی که میتوان بین انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی قائل شد این است که انقلاب اسلامی مبتنی بر احکام اسلامی بوده و امام هم با توجه به تجربیات تلخی که از انقلاب مشروطه و نهضت ملی داشتند، با منافقین و مخالفین با انقلاب اسلامی مرزبندی دقیقی داشتند.
دکتر حقانی: بله؛ در انقلاب اسلامی حساسیت ما نسبت به جریان انحراف بیشتر شد. این حساسیت را در شهید مطهری میبینیم؛ در مرحوم شهید عراقی میبینیم؛ در بسیاری از آدمها این حساسیت را میبینیم. در ایام مشروطه نیز مرحوم شیخ فضلالله این حساسیت را داشت. اما نگذاشتند این حساسیت به سایر افراد مؤثر منتقل شود. اگر بخواهیم جمعبندی کنیم، مشروطه یک نهضت دینی و ملی مردم ایران است برای نجات ایران از حکومت استبدادی فردی و حاکم کردن قانون بر همه شئون کشور؛ با رویکرد دینی و اسلامی که میبایستی در اثر آن در ایران امنیت سیاسی و اجتماعی ایجاد شود؛ ایران از لحاظ فرهنگی و اقتصادی رونق پیدا کند؛ از لحاظ نظامی قوی شود و از لحاظ عمرانی آباد شود و به سمت احیای تمدن اسلامی برویم. همه اینهایی که گفتم در اعلامیه مرحوم آخوند خراسانی هست. میگوید اینها بهجای تقویت روح تمدن اسلامی که یگانه نسخه رهایی این مملکت است به سراغ نسخه پاریس و... رفتهاند.
بنابراین من قبول ندارم که مشروطه را انگلیسیها درست کردند.
من مشروطه را یک نهضت اصیل میدانم. منتهی قصد علما برای اصلاح بخشی از ماجرا بود و فعالیت مخفیانه گروههای ساختارشکن بخش دیگری از ماجرا بود که آمدند و از ظرفیت حرکت اصلاحی علما استفاده کردند و وقتی فرمان مشروطه اخذ شد، خیلی نرم نیروهایی را که مانع کار اینها بودند حذف کردند.
محمدعلیشاه یکی از موانع بود. البته رویکردها فرق داشتند. ولی اگر محمدعلیشاه میخواست همچنان شاه باشد و حتی شاهی مشروطه خودش را ادامه بدهد، اینها میبایست به قواعدی احترام میگذاشتند که نگذاشتند. محمدعلیشاه، شیخ فضلالله، سید عبدالله بهبهانی را حذف و سید محمد طباطبایی را منزوی کردند و کار را از دست علما در آوردند. اینها هم فعال بودند، ولی اساساً منظورشان از سال 1317 چیز دیگری بود.
منظورشان هم براندازی حاکمیت سیاسی و هم براندازی اسلام بود. متأسفانه در تاریخنگاری مشروطه اینها مشروطهخواه و مجاهد شدند. در حالی که کل رفتار اینها هیچ نسبتی با مشروطیت نداشت. مخصوصاً جناح براندازشان. جناح معتدلشان که بخشی در حزب اعتدالی جمع شدند ـ من اصلاً طرفدار اعتدالی، دموکرات و این حرفها نیستم، چون اساساً دوره این حرفها گذشته است. داریم بحث تاریخی میکنیم ـ بخش کوچکی از اینها در قالب اعتدالی آمدند، ولی دیگر محلی از اعراب پیدا نکردند و حذف شدند و ایران به سمت اغتشاش رفت. مجلس دوم و سوم هر دو توسط حکومت مشروطه تعطیل شد. نفوذ بیگانه در ایران افزایش یافت؛ زمام امور از دست رفت؛ قاجارها ولو مستبد ـ که مستبد بودند ـ وابسته به بیگانه نبودند. مشروطه شکست خورد و منورالفکرانی که جزو همان ساختارشکنها بودند، حاکمیتی را بر ایران تحمیل کردند که هم مستبد بود و هم وابسته.
