هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
سه شنبه، 4 ارديبهشت 1403
ساعت 10:25
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

يكشنبه 9 دى 1397 ساعت 16:49
يكشنبه 9 دى 1397 16:16 ساعت
2018-12-30 16:49:37
شناسه خبر : 302794
اصل ولايت فقيه قداستش روشن است انطباق آن بر مقام معظم رهبري هم خيلي روشن است عملكرد ايشان بحمدالله بسيار مشعشع و چشمگير است تأكيد امام بر رهبري ايشان روشن است صحبتهاي امام هم در رابطه با كساني كه اين حرفها را زده‌اند خيلي روشن است
اصل ولايت فقيه قداستش روشن است انطباق آن بر مقام معظم رهبري هم خيلي روشن است عملكرد ايشان بحمدالله بسيار مشعشع و چشمگير است تأكيد امام بر رهبري ايشان روشن است صحبتهاي امام هم در رابطه با كساني كه اين حرفها را زده‌اند خيلي روشن است
گروه تاریخ-رجانیوز: سخنرانی مرحوم منتظری در 23 آبان سال 76، که در ارتباط با موضوع سواد فقهی و اجتهادی رهبر معظم انقلاب اسلامی بود، واکنش‌های مختلف و متعددی را به همراه داشت. از جمله کسانی که به این شبهه افکنی‌های منتظری پاسخ دادند، آیت‌الله هاشمی شاهرودی بود که در درس خارج فقه‌اش که در تاریخ 28 همان ماه برگزار شد، به طور مفصل، درباره اجتهاد مقام معظم رهبری صحبت می‌کند. 
 
به گزارش رجانیوز، متن پیش رو، مکتوب سخنان آیت‌الله شاهرودی در واکنش به سخنان منتظری است که در بهمن ماه سال 76، در نشریه ارزش‌ها منتشر شد.
 
لازم به ذکر است که رجانیوز بمناسبت درگذشت این فقیه عالیقدر به بازخوانی سخنان منتشره ایشان در نشریه ارزش‌ها پرداخته است و متنی که در ذیل می‌آید، دومین بخش از مکتوب سخنان آیت‌الله شاهرودی می‌باشد. بخش اول را نیز اینجا بخوانید.
 
 
اعلمیت
مسئله ديگر مسئله اعلميت است چيزي كه خيلي روي آن تكيه مي‌شود مخصوصاً در همين صحبتهاي انحرافي به نظر من مسئله اعلميت است و اين كه گفته مي‌شود شرط است.
 
اعلميت از طرف فقها، مخصوصاً در كتب فقهي گذشتگان اصلاً نسبت اين واژه‌اي است كه بعد از تحقيقات اصولي و دقتكاري‌ها مخصوصاً در علم اصول با گسترشي كه در فقه و اصول ايجاد شده اين بحث در مسأله اجتهاد و تقليد آمده است عمده دليلش هم در مسئله تقليد و رجوع به اعلم است كه معمولاً مورد احتياط فقهاست دليل لفظي نيست بلكه همان مبناء عقلا است كه ديديد فقها دليلي را كه بر شرطيت اعلميت مي‌گويند مسأله بناأ عقلا است كه عقلا آنهم جائي كه معارضه باشد بين دو فتوا، اعلميت را شرط مي‌دانند اگر علم به معارضه نباشد ديگر، عقلاء آنجا بنا ندارند به كسي رجوع كند اما آنجائي كه بدانند مخالفت هست بين دو اهل خبره مثلاً آن وقت اعلم را بر غيراعلم ترجيح مي‌دهند.
 
عمده دليل اين است كه مورد استفاده قرارگرفته بعضي از فقهاء متاخرين ولو بنحو احتياط و جوبي فتوي به وجوب تقليد اعلم داده‌اند ولي در عين‌حال مفهوم اعلميت بايستي مشخص شود من در اينجا يحي دو نكته را در رابطه با تعريف اعلميت مي‌گويم. يكي آن كه اعلميتي كه نزد عقلاء مبناي ترجيح قرارمي‌گيرد از نظر كميتي يك اعلميت روشن است يعني در صورتي است كه تفاوت بين اعلم و غيراعلم يك تفاوت معتنابهي باشند ولي اگر به صورتي است كه مثلاً اين اعلم دو كتاب بيشتر خوانده و آن ديگري دو كتاب كمتر، هر دو نفر از يك عصر علمي هستند و در يك مدرسه درس خوانده‌اند و تحت نظر يك استاد تربيت شده‌اند و مباني فقاهت مشتركي را تلقي كرده‌اند ولي حالا اين يك مقدار بيشتر از آن يكي كاركرد، چند ساعت بيشتر كاركرده و ديگري كمتر ولي در روش عمومي بحث و استدلال و نظرات مشكلات زيادي است و همه منتسب به يك مكدرسه علمي و يك مكتب و يك عهد علمي هستند.
 
 
در چنين جايي در حقيقت اين تفاوتهاي جزئي و ناچيز نزد عقلا هم مبناي ترجيح در تقليد نيست تا چه رسد به ادله ديگر چرا كه اگر اين دو از دو مدرسه باشند و فرق بين آن دو مدرسه و دو مكتب و دو مشرب فقهي زياد باشد، مثل اين كه يكي از شاگردان زمان مثلاً مرحوم صاحب جواهر باشد و آن ديگري از شاگردان ميرزاي نائيني باشد كه از بركات و تدقيقات شيخ انصاري و آخوند خراساني و ميرزاي شيراز و محققين ديگر باشد كه كسي بگويد فاصله زياد است بين آنچه اينجا هست و آنچه آنجا بود اين را مي‌توان گفت كه عقلا اينقدر فاصله را در تقليد اعلم شرط بدانند ولي در جايي كه همه از يك مكتب‌اند همه در يك عهدند و همه قوانين و قواعد و استدلالهاي دقيق و عميق را در اين عهد دارند بلكه حتي در استاد هم شريك بوده‌اند با هم و خلاصه اينها از يك مدرسه هستند و هر دو واقعاً اهل فضل و اجتهاد و قدرت بكارگيري صحيح آن قواعد علمي را داشته باشند ديگر اين فرقهاي جزئي مدنظر عقلا در مسأله اعلميت نيست.
 
نكته ديگر اين كه اصلاً مفهوم اعلميت اين نيست كه در بحثهاي اصولي يا رجالي بعضي از اين بحثها را كسي بيشتر كاركرده باشد و ابتكاراتي داشته باشد اين يك بخش از كار است اينها هم ممكن است دخيل در اعلميت باشد اگر واقعاً داشته باشد اين در صورتي است كه اين موارد در فقه تأثيرش و كاربردش بيشتر باشد كه كه معمولاً خيلي از اين بحثها كاربردش در فقه زياد نيست پس بايستي ديد چه عواملي مؤثر در استنباط فقهي است تا دخيلي در اعلميت باشد.
 
من در اينجا اين را مي‌خواهم عرض كنم كه در ارتباط با يك فقيه مجتهد مطلق مطلع بر فقه در زمان ما بلكه حتي در زمانهاي گذشته اضافه بر رجال و اصول و حديث و بحثهاي فقهي كه شده با بحثهاي دقيق اصولي كه مي‌شود مثل بحث ترتب، تزاحم، مشتق و مقدمه واجب و امثال اينها كه خيلي هم ممكن است كاربرد در فقه نداشته باشد، حال آنها كه دخيل در اعلميت است در جنب اينها مسائل ديگري هم هست كه به نظر مي‌رسد خيلي در اعلميت و اجتهاد فقهي دخالت دارد در آن بخش كه مي‌خواهد استنباط كند كه من در اينجا مختصراً به چند عامل اشاره مي‌كنم.
 
فهم سالم از آیات و روایات
امتياز ديگر ايشان، فهم سالم و ذوق مستقيمي است كه در فهم آيات و روايات دارند. مسئله استظهار و استفاده از ادله لفظي در استنباط بسيار مهم است بلكه اساس فقاهت است و معمولاً يكي از اموري كه به بعضي از فقهاء اشكال گرفته‌اند اين بود كه بعضي از استظهارات آنها دقيق و درست نيست. در اين مورد من ديده‌ام كه ايشان بسيار جالب استظهار مي‌كنند، نكات ادبي را خوب بررسي و حلاجي مي‌كنند و از آنها دلالتهاي جالبي را بدست مي‌آورند.
 
 
يكي فهم روح اسلام است اين مسئله بسيار مهم است كه در فقاهت و استنباط نيز خيلي مؤثر است و فهم روح اسلام علاوه بر اطلاع بر معارف قرآن و سنت نياز به درك دقيق سيره پيامبر و ائمه معصومين (ع) دارد اطلاع دقيق بر كاري را كه پيامبراكرم و ائمه اطهار و مخصوصاً پيامبر و اميرالمؤمنين(ع) كه مبسوط اليد بودند و حكومتي را اداره مي‌كردند دارد درك اين كه احكام را چگونه تطبيق مي‌كردند چگونه اجرا مي‌كردند اطلاع دقيق بر سيره آنها سيره اهل بيت و ائمه اطهار و اين كه در زندگيشان به چه چيزهايي اهميت مي‌دادند و به چه چيزهايي اهميت نمي‌دادند و چه احكامي در نظر آنان اولويت داشت اينها از مجموعه چيزهايي است كه اساس مهمات اسلام را از آنها مي‌توان درك كرد و اولويتها را مي‌توان درك كرد كه بسيار براي فقيه لازم است.
 
بنظر من يكي از امتيازات امام اين بود كه در اين قسمت ايشان درك بسيار عالي و دقيق داشتند همين هم سبب شد كه مسأله ولايت فقيه را از يك طرح بسيار كوچكي كه در مكاسب بنام ولايت فقيه بر اموال ايتام و قاصرين محجور عليهم مثل ولايت آب و جد مطرح شده بود كشاندند به مسئله حكومت اسلامي و ولايت سياسي اسلام، اگر آن درك نبود از وقوع اسلام و از حقيقت اسلام و آن فهم و بينش نبود كه اصلاً خود پيامبران و ائمه معصومين(ع) براي اقامه حكومت آمدند، بعثتشان براي اين بوده است، جهادشان براي اين بوده، كشته شدنشان و شهادتشان براي اين بوده، اگر آن فهم نبود و فهم‌هاي ريز ديگري كه از لابلاي آيات و روايات و سيره پيامبر(ص) و سيره ائمه(ع) و امثلا آنها بدست نمي‌آمد.
 
اگر كسي خود حركت پيامبر را درست درك نكند نمي‌تواند از اين مسئله جزئي يعني ولايت بر صغير آْن مسأله به آن مهمي كه همان حكومت اسلامي باشد را استنباط كند و بيرون بكشد. ببينيد اين اعلميت امام اينجا به اين عامل متأثر شد. اين اعلميت به جهت اين نبود كه مثلاً مكاتبه ابن‌اسحاق را ايشان سند جديدي برايش درست كند اعلميت ايشان براساس فهم و برداشت ايشان از مكاتبه بود كه بر اثر آن بينشها و آن برداشتها و نگرشها فهم عوض شد يعني استظهار عوض شد كه عوض هم مي‌شود چون استظهار مي‌بايستي براساس مجموعه قوانين لفظي و معنوي و مقطعي و تاريخي و زمان صدور روايت و كسي كه از او صادرشده و مسأله‌اي كه در آن وقت مطرح بوده انجام شود والا استظهار غلطي مي‌شود هرچه هم اين آقا اصولش خوب باشد اين استطهار، استطهار مرده مي‌شود كه خيلي دور از واقع مي‌افتد و برخلاف حكم شرعي خدا مي‌شود.
 
فهم مسائل روز
از جمله اموري كه به نظر من دخيل در اعلميت است فهم فرهنگ و مسائل فكري و حقوقي روز است تا اندازه‌اي اين مسئله هم بسيار در اعلم شدن مؤثر است و در بهتر استنباط كردن مسائل مستحدثه يا مسائل قديمي كه به شكل‌هاي جديد و نوظهور مورد ابتلا شده به عرصه ظهور و منصه ظهور درمي‌آيد مؤثر است. مسائل بانكداري، مسائل اقتصاد اسلامي، مسائل قضاوت اسلامي، مسائل فقه حكومتي اينقدر مسائل فقهي معظم هست در يك جامعه‌اي كه مي‌خواهد اسلام را پياده كند كه آنچه ما فرع داريم در طهارت و صلوة و امثال اينها شايد به اندازه آنها نباشد علاوه بر اين كه در بحثهاي كتابهاي مذكور هم مسائل مستحدثه بسيار زيادي حادث شده است كه در فروع و بحثهاي گذشته نيامده است. خوب در اين بحثها كه بحثهاي فقهي صرف است عدم اطلاع بر مسائل روز و بر كارشناسيهايي كه در مسائل روز و در رابطه با موضوعات و بعضي وقتها مؤثر در مفهوم و تعاريف مي‌باشد عدم اطلاع بر آنها يك ضعف فقهي بزرگ است، كه اگر فقيه بر آنها اطلاع نداشته باشد استنباط او در آن مسأله بسيار ضعيف خواهد بود اين هم از مسائلي است كه به نظر من خيلي مهم است.
 
همچنين از جمله امور مهم اطلاع بر كل آن معارفي است كه از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) سرزده و در مسائل كلامي، اخلاقي، بينشي و تاريخ در رواياتي كه در كتب غيرفقهي هست آمده اطلاع بر آنها هم بسيار مهم است فرض كنيد مثلاً كسي كه كلاً با احاديث منور اهل بيت كمتر سروكار داشته و فقط منحصر كرده خودش را به اين كه روايات وسائل را ديده برداشتهاي او از اين روايات معلوم نيست خيي سالم باشد تا آن كسي كه بر همه روايات اهل بيت(ع) در مجموعه معارف آنها مرور كرده باشد من اسم اين را اطلاع بر فرهنگ عمومي و معارف اسلامي مي‌گذارم اين قسمت هم مخصوصاً آنها كه مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت (ع) مي‌شود.
 
اطلاع بر آنها خيلي جاها مؤثر است در يك استظهار و استفاده دلالتي از قرآن و يا حديثي با منبع ديگر، آن شخص كه فاقد اين است اين را درست درك نمي‌كند ظهور را ناقص مي‌فهمد استدلالش از نظر فقهي ناقص نمي‌شود، پس بنابراين اينجوري نيست كه واقعاً يك طلبه‌اي حالا چند سالي در حوزه درس خوانده فاضل شده و اصول را خوب فهميده و اصل مثبت را درست كرده بحث ترتب و مقدمه واجب و ضد را درست دقت كرده چندتا بحث فلسفي هم خوانده فردا بگويد من از همه اعلم هستم چون كسي دقتهاي من را در اصول ندارد اين خيلي برداشت ناقصي از اعلميت است.
 
رجال تراز
يكي از امتيازات مقام معظم رهبري، معلومات بسيار خوب رجالي ايشان است چون در رجال واقعاً كار كرده‌اند و جزء مجتهديني هستند كه به مسائل رجالي اهميت مي‌دهند. ايشان تفوق چشمگيري در مسائل رجالي دارند كه اين خود يكي از موجبات اعلميت يك فقيه به حساب مي‌آيد و بحمدالله اطلاع رجالي ايشان خيلي گسترده و وسيع است.
 
آن بخشهاي ديگري كه نزديكتر به خود كلام معصوم است و نزديكتر به منابع شرع است از قرآن و سُنَّت و احاديث و روايات ائمه و تقرير ائمه، سير و سلوك ائمه، سيرة ائمه و پيامبراكرم (ص) آنها خيلي نزديكتر است تا اين بحثهاي عقلي اصول آنها را اگر كسي واقعاً درست كند بنظر من اگر اين طلبه حوزه فاقد آنها باشد و آن طرف ديگر واجد باشد ولي فاقد اين باشد، از اين اعلم است چون دايره تأثير او بيشتر است در فقه تا اين پس اين قالبهايي كه ما بر اعلميت درست كرده‌ايم و اينها را ميزان قرار داده‌ايم قالبهاي بسيار ناقص و نارسا است اين مطلب درست نيست كه كسي خيال كند چون چند صباحي در اين بحثها بيشتر بررسي كرده يك كتابي نوشته رساله‌اي نوشته جزوه‌اي نوشته زود خيلا كند كه خودش اعلم است و چماق اعلم بودن خودش را بر سر ديگران بكوبد اين كار هم از نظر علمي غلط است و هم از نظر اخلاقي واقعاً كاري بسيار زشت و معصيت بزرگي است پس اعلميت هم حدود و ثغورش بايستي تعريف شود مشخص شود تمامي آن عواملي كه مؤثر در يك استنباط صحيح و سالم و قوي و نزديكبه واقع است مي‌بايست مشخص شود و مراد از اعلميت هم بايستي اين باشد.
 
 
حال آنچه را كه در تعريف فقاهت و اعلميت اشاره كردم در آن صغراي مورد بحث يعني مقام معظم رهبري واقعاً به شكل چشم‌گيري هست كه آنهم در استنباط فقهي نقش دارد خود ايشان هم در اين قسمت كه فقه را بايستي از درون فقه استنباط كرد و تحت تأثير عوامل بيروني قرار نگرفت بسيار حساس مي‌باشد و اين هم از ويژگيهاي ايشان است. و لذا فتاواي ايشان هم مطابقت با مشهور زياد دارد ايشان به كلمات بزرگان خيلي ارج مي‌دهند با عظمت و احترام و تقدير بزرگي از اقوال آنها وارد يك مسأله مي‌شوند وسعي مي‌كنند كه اول كلمات آنها خوب تلقي شود كه اين هم باز يكي از ويژگيهاي ايشان است و يكي از نقاط مهم و نكته‌هاي مهمي است در همان مسأله اعلميت و نزديك شدن به حكم شارع.
 
وانگهي اين اعلميت بالاخره با يك دليل آن چناني كه ذكر شد حالا تعريف هم بشود احتياط وجوبي هم بخواهيم بكنيم كه عقلاً چنين جايي به اعلم رجوع مي‌كنند در اعلم به اين معني است نه به آن معنايي كه ذكر شد و معمولاً آنها مدنظر اشخاص قرارمي‌گيرد كه در اين مسائل صحبتهاي اخير را كرده و يا مي‌كنند بنابراين اعلميتي كه در تقليد شرط رجحان است چنين اعلميتي است و اين اعلميت اگر در هر مسئله رهبري و ولايت امر هم شرط باشد اعلميت به اين معناستا نه به اين معني ناقص و مرده و يك بُعدي و اساساً اين اعلميت در مسأله ولايت شرط نيست چنانكه امام راحل عليه الرحمـة نيز مكرراً فرموده بودند.
 
مرجعیت مقام معظم رهبری
از اين كه بگذريم باز يك مسأله ديگري اينجا هست و آن مسأله مرجعيت است آيا مرجعيت در تقليد اين چنين است كه فقط كسي كه اعلميت آنهم از يك بُعد را واجد شد اين ديگر مي‌شود مرجع تقليد باشد يا در مرجعيت شرايط ديگري است اضافه بر اعلميت كه يك شرط احتياط وجوبي بود آْن شرايط ديگر كه خيلي‌هايش شرايط قطعي است جاي احتياط هم نيست بايستي فتوي بر طبقش داده شود آيا آنها بررسي شده و واقعاً مرجع مسلمانها كه عرض كرديم مرجعيت نوعي ولايت است و مثل رجوع به پزشك نيست گرچه در بحث اجتهاد و تقليد مي‌گويند اين رجوع جاهل به عالم است ولي آن يك تغيير بسيار ساده و نارسائي است از اين مسئله مرجعيت به معناي اين است كه يك شخص بلكه يك جامعه تمام مسائل فقهي خودش را از ولادش تا مردنش كل جهات زندگي خودش را در اختيار او قراردهد، از لحاظ احكام و حلال و حرام، اين غير از رجوع به پزشك است و لذا در مرجعيت شرايط ديگري هم چون عدالت، تقوي، طهارت مولد هست خيلي‌هايش هم دليل ندارد فقط دليلش اين است، اين كار، كار خيلي مهمي است و اين غير از رجوع به پزشك است در پزشك والدالزنا هم باشد انسان به او رجوع مي‌كند از خبره‌اش و پزشكي‌اش استفاده مي‌كند ولي در مرج مرجعيت و تقليد چنين نيست نوعي ولايت است اقلاً نوعي رهبري فقهي حقوقي است مرجع در حقيقت مثل يك قوه مقننه مي‌ماند.
 
اگر بخواهيم به تعبير روز بگوئيم يك قوه مقننه است يعني تمام قوانين زندگي‌اش را از اول تا آخر از اين خواهد گرفت خيلي خوب ولايت در اين حد كه ولايت مهمي است آيا شرطش فقط همين است، ديگر هيچ شرط ديگري نيست؟ من در اينجا فقط يك اشاره‌اي مي‌كنم به بحثي كه مرحوم شهيد صدر در اين رساله الفتاوي الواضحـة دارد. ايشان وقتي مي‌رسد به شرايط تقليد يك شرط ديگر مي‌كند مي‌گويد اضافه بر عدالت، ذكوريت، طهارت مولد و اجتهاد، اعلميت، اضافه بر اينها لياقت و كفايت در مرجعيت شرط است اين را در رساله‌هاي عمليه ديگر نديده‌ام و اين چيزي است كه بايد حوزه‌هاي عهلميه بحث كنند و به نظر من با يك بررسي علمي خوب مي‌شود ثابت كرد كه امروز بايد در دست افرادي باشد كه اضافه بر جنبه‌هاي علمي داراي كمال باشند كه آن كمالات ديگر آنها را لايق براي مرجعيت مي‌كند.
 
بنابراين اينطوري كه ما يكي دو كلمه در حوزه ياد بگيريم و آن را مبناي غرور خود و همه چيز قرار دهيم و همه شرايط ديگر را هم ناديده بگيريم و هرگونه هتاكي را هم جايز بدانيم، اين يكي از ابتلائات بزرگ جامعه مكا و حوزه ماست.
 
البته مردم ما بحدالله روشن و بيدارند و آنها كه دل سوخته و دردمند اين انقلابند گوش به اين اراجيف نمي‌دهند چون اولاً اصل ولايت فقيه قداستش روشن است انطباق آن بر مقام معظم رهبري هم خيلي روشن است عملكرد ايشان بحمدالله بسيار مشعشع و چشمگير است تأكيد امام بر رهبري ايشان روشن است صحبتهاي امام هم در رابطه با كساني كه اين حرفها را زده‌اند خيلي روشن است اصلاً امام راحل (قدس‌سره) كسي را كه كوچكترين تعرضي به ولايت فقيه دارد متأثر به دشمنان مي‌داند حال آگاهانه و يا ناآگاهانه و اينها هم براي مردم و هم مسئولين خيلي خوب روشن است. لذا صحبتهايي كه شده و نامه‌هاي سرگشاده‌اي كه نوشته مي‌شود من معتقدم اينها جز ضربه زدن به خودشان اثر ديگري ندارد و كوچكترين ضربه‌اي به نظام ندارد.
 
 
ولي بلوايي در درون حوزه و در ذهن طلاب عزيز و شايد بعضي از دانشجوها ايجاد مي‌كند و سبب خوشحالي دشمن مي‌شود كه ببينيد روحانيون و علماء هم بجان هم افتاده‌اند و هم دشمنان كه منتظرند از اين آبهاي گل‌آلود استفاده كنند و صيد كنند، مخصوصاً در اين ايام حساس كه ايام شوكت و شكوه و عزت انقلاب است و اين مسئله برگزاري كنفرانس كشورهاي اسلامي كه يكي از امتيازات مهم اين عهد جديد و جمهوري اسلامي است اين اجلاس در ايران انجام مي‌شود مخصوصاً با شكست آن كنفرانس ديگري كه اسرائيل در قطر برپا كرد همه اينها را انسان درنظر بگيرد من نمي‌دانم چه توجيهي خواهد داشت. ازنظر ديني، مذهبي، عقلي و مي كه كسي در جنبش شرايطي دست به كارهايي از اين قبيل بزند.
 
از خداوند متعال مي‌خواهم كه همه شما را به راه راست هدايت كند. روح امام بزرگ را با انبياء و اوليا محشور گرداند و قلب شريف و روح بلند آن مرد شريف را از ما راضي گرداند و ما را از پايداران برمكتب و وفاداران به مكتب او قراردهد به مقام معظم رهبري طول عمر، عزت و سلامتي عنايت فرمايد ارواح طيبه شهدا، علما و مراجع، همه را با ارواح انبيا و اوليا محشور گرداند.
والسلام عليكم و رحمت‌ا... و بركاته