
عباسی: فساد اقتصادی جزء ملزومات حیات اقتصادی افراد لیبرال است/ رسانههای لیبرال از مجرم، قهرمان میسازند/ محکومیت اقتصادی کرباسچی برای جناح لیبرال، قهرمانی است/ جناح لیبرال داخل کشور هویت خودش را در نفی مطلق اسطورههای جمهوری اسلامی میبیند
عباسی گفت: در اقتصاد لیبرالیستی، فساد را خوب میدانند و از آن دفاع میکنند. شما در صفحههای اینستاگرامی خیلی از افراد میبینید که سگ بغلشان است. اینها از این دفاع میکنند. یعنی یک سلبریتی باید با یک حیوان زندگی کند. مؤلفه دیگر سازوکاری است که لیبرالها در داخل کشور برای دفاع از مفسدین اقتصادی طراحی میکنند. مسئله کلیدی این است که اگر بپذیرند این عمل بد است و کار اینها اشتباه بوده است، باید به خیلی چیزهای دیگر هم اعتراف کنند.
در جهان امروز، تصور اینکه جامعهای بدون فساد باشد، تقریباً امری محال است. اگر فساد بدون هیچ واکنشی از سوی جامعه مواجه شود، خیلی زود تبدیل به رویه عادی میشود. در جامعه نقش افشا کننده فساد و آگاهیدهنده، بر عهده رسانه است. سؤال این است که رفتار رسانهای در مقوله فساد و پیگیری آن چگونه باید باشد؟
این سؤال بسیار مهم و حساس است. قبل از پاسخ به سؤال شما، باید مقدمهای را بیان کنم. فضای سیاسی کشور در حال حاضر به دو بخش کلی «انقلابی» یا «غیرانقلابی» تقسیم میشود. چرا جریان غیرانقلابی که عمدتاً لیبرال هستند، تلاش میکند افرادی که درگیر فساد اقتصادی و محکومیت قطعی دارند را مطرح کند یا -به قول شما- بزرگ کند.
در پیکره جریان لیبرال سه عامل اصلی را میتوان نام برد. اول اینکه فساد اقتصادی جزء ملزومات حیات اقتصادی افراد لیبرال است. اگر کسی در یک تعمیرگاه مکانیکی کار کند و دستش به روغن و گریس آلوده نشود، معلوم نیست چهکار میکند. اقتضاء کار در یک تعمیرگاه و در یک تعویضروغنی اتومبیل، آلوده شدن لباس و دست است. در آمریکا یکی از مهمترین بورس بازها آنکه از دانهدرشتان آمریکایی نه از طبقات پایین جامعه آمریکا بود بیش از 60 میلیارد دلار غارت کرد. وقتی این فرد دستگیر شد، بسیار خونسرد بود. درباره این فرد فیلم و مستند ساختند و کتاب برایش نوشتند. در دادگاه این فرد محکوم شد ولی محکومیتش سنگین نبود.
صدسال قبل، پونزی بهعنوان یک قمارباز خیلی مشهور، سازوکاری را رقم زد که امروزه به آن مدل پونزی در علم مدیریت مالی میگویند. پونزی یک قمارباز حرفهای و یک بورس باز بود. این چیزی که شما در قالب ساختار شرکتهای هرمی میبینید، برگرفته از مدل پونزی است. این شیاد قالتاق، یک روشی را باب میکند و از طریق آن مردم را سرکیسه میکند. دستگاه قضایی آمریکا او را به زندان میاندازد. بعد از پایان محکومیت، روش او تبدیل به علم میشود و آن علم در بخش مدیریت مالی دانشگاهها تدریس میشود. شما امروز از کسانی که مدیریت مالی میخوانند سؤال کنید مدل پونزی چیست؟ در فضای سایبر در مورد پونزی تحقیق کنید، ببینید وی چه فرد خبیثی بوده است. همین روش بعدها در شرکتهای هرمی استفاده میشود و در طول حداقل 15 سال گذشته تبدیل به یکی از مصیبتهای اقتصاد ایران میشود.
آقای الیور استون فیلم والاستریت را ساخت. این فیلم روایت زندگی شخصی به نام «گوردون گکوی» است که در آن، موضع کارگردان به شخص اول فیلم، انتقادی است. این فیلم داستان زندگی یک بورس باز معروف آمریکایی است که پدر خیلیها را درآورده بود. کارخانهها را به هر شکلی بود میخرید و بورس را ورشکست میکرد و حتی سر دختر خودش هم کلاه گذاشته بود. این فرد به زندان میافتد و بعد از سالها آزاد میشود. او تمام مدت پولهایی را که چپاول کرده بود، در سوئیس بدون اطلاع دخترش، به نام وی ذخیره کرده بود. او بعد از آزادی بازهم کار را به دست میگیرد و دامادش را هم به این کار وارد میکند. اینها زرنگیهای یک آدم لیبرال محسوب میشود. یعنی در یک جامعه لیبرالیست این هنر است که کسی خطای مالی، تجاری و اقتصادی کند و دادگاه هم برود ولی سودش را برده باشد. در سبک زندگی کاپیتالیستی یا لیبرالیستی، محکومیت قضایی چیز بدی نیست بلکه فرد قهرمان است. در این اقتصاد، پونزی یک اسطوره است.
ارتباط این فیلم با وضعیت فساد در ایران چیست؟
ببینید در ایران سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی ده سال پیش رسماً گفت ما لیبرال دموکرات مسلمانیم و افراد نزدیک به این حزب کموبیش میگویند ما لیبرالیم. گروههای دیگر لیبرال در جناح موسوم به اصلاحطلب و غیرانقلابی اگر لیبرال هستند، پس باید به همان سبک زندگی لیبرالی مثل آمریکا پایبند باشد. ازاینرو اساساً محکومیت قضایی به خاطر تخلفات مالی و اقتصادی یا تجاری و... نهتنها گزاره منفی و بد برای یک لیبرال نیست بلکه نکته مثبت محسوب میشود. از این حیث که توانایی داشته که سود ببرد. یعنی گکوی قهرمان در فیلم والاستریت، با ربع قرن فاصله قسمت دومش ساخته میشود از زندان بیرون میآید. شاهبیت کتابی که این فرد مینویسد این است که «حرص و طمع و ولع خوب است». در یک صحنهای از فیلم، سهامداران کارخانه ورشکستهای نشستهاند و گکوی میخواهد کارخانه را خریداری کند. مردم اعتراض میکنند که این فرد ما را بیچاره کرده و حالا میخواهد کارخانه ما را بخرد؟ گکوی میگوید من کارخانه شما را نجات میدهم. با طمع میشود یک کشور ورشکسته را از ورشکستگی نجات داد اینکه یک کارخانه است. میگوید من استاد طمع هستم. از طریق این موتور محرک کار را جلو میبرم.
در جامعه لیبرال انسان طمعکار، یک هنرمند است. رسماً میگوید شما نگران نباشید من با تزریق طمع، کارخانه شما را نجات میدهم. حالا اگر کسی در جامعه ایران هم طمعکار باشد بابت این طمعش به یکچیزهایی مشروع یا نامشروع رسیده است. حالا اگر دستگاه قضایی با این فرد برخورد کند، همچنان قهرمان است. حالا هزینهای هم باید بابت این طمعکاری میداده که با زندان داده است.
پس در جامعهای که گکوی شخصیت قهرمان است؛ در جامعهای که پونزی روش غلطی را ایجاد میکند و آن روش، روش مدیریت مالی در دانشگاههای دنیا ازجمله دانشگاه ایران میشود. گکوی 63 میلیارد دلار از گردنکلفتان در والاستریت چپاول کرده است. من خواهش میکنم فیلم مستند زندگیاش را ببینید. ببینید به چه خونسردی از محل کارش بیرون میآید و سوار ماشین میشود. در ایران هم این مدل در حال شکلگیری است. ما وقتی میگوییم سبک زندگی آمریکا در ایران به وجود میآید، منظورمان فقط این نیست که سلبریتی ها در هنر و در ورزش چهره شده باشند. فقط این نیست که ما میگوییم بخشی از این سبک زندگی که الآن در تودهها و در عوام جامعه شکل میگیرد، سبک زندگی آمریکایی است.
در اقتصاد لیبرالیستی، فساد را خوب میدانند و از آن دفاع میکنند. شما در صفحههای اینستاگرامی خیلی از افراد میبینید که سگ بغلشان است. اینها از این دفاع میکنند. یعنی یک سلبریتی باید با یک حیوان زندگی کند. مؤلفه دیگر سازوکاری است که لیبرالها در داخل کشور برای دفاع از مفسدین اقتصادی طراحی میکنند. مسئله کلیدی این است که اگر بپذیرند این عمل بد است و کار اینها اشتباه بوده است، باید به خیلی چیزهای دیگر هم اعتراف کنند.
یعنی دلیل عدم پذیرش برخی مسائل را، پذیرش مسائل دیگر میدانند؟
در ماجرای فتنه 88 دیدید که در خلوتشان اعتراف کردند که تقلب نشده است اما هیچکدام حاضر نشدند رسماً اعلام کنند زیرا میگویند اگر عدم تقلب را بپذیرند مجبورند از خیلی چیزها عقبنشینی کنند. در فرهنگ، سیاست و اقتصاد میدانند اشکالات زیادی دارند اما زیر بار نمیروند. در اقتصاد بههیچوجه زیر بار نمیروند بلکه دفاع هم میکنند.
نکته دیگر، روانشناسی و جامعهشناسی سیاسی جریان لیبرال داخل کشور است. نکته بسیار مهم این است که ازنظر ساخت سیاسی، جناح لیبرال در کشور هویت خودش را در نفی مطلق مؤلفهها و به قول خودشان اسطورههای نظام میدانند. نظام یک موضع ضد استکباری و ضدآمریکایی دارد؛ آنها باید برخلاف این موضع بگیرند. نظام یک مؤلفه ضدصهیونیستی دارد و اینها میگویند ما رژیم صهیونیستی را به رسمیت میشناسیم. شما دیدید که بعضی از اینها از روی پرچم آمریکا راه نمیروند. هویت اینها در این اقدامات است. جمهوری اسلامی از محرومین و مستضعفین و گروههای مقاومت دفاع میکنند ولی اینها علیه آن موضع میگیرند. یکجا میگویند که اینها مدافع اسد هستند و غیره . جمهوری اسلامی اصرار دارد که حکومت پهلوی غلط بوده است و مردم انقلاب کردند و 98% به جمهوری اسلامی رأی دادند اما این جریان اصرار دارد که پهلوی خودش رفته و اینطور نبوده است که انقلاب شده باشد! میگویند رضاخان بد نبوده و خیلی هم خوب بوده است. میگوییم سازمان منافقین 17 هزار نفر را شهید کرد اما میگویند سازمان «مجاهدین خلق» خیلی هم خوب است.
ازنظر روانشناسی و جامعهشناسی سیاسی جناح لیبرال داخل کشور هویت خودش را در نفی مطلق اسطورههای جمهوری اسلامی میبیند. موضع رسمی جمهوری اسلامی هر چیزی باشد آنها نقطه مقابلش را مبنای هویتشان تعریف میکنند.
چرا جناح لیبرال از مفسدین اقتصادی دفاع میکند؟
به دلیل اینکه اگر بخواهد روبروی این ماجرا بایستد، هویت خودش را از دست میدهد؛ پس باید روبروی جمهوری اسلامی بایستد. حالا دستگاه قضا اعلام میکند فلان فرد در محاکم قضایی محاکمه شده است؛ اینها باید بیایند با این حکم مقابله کنند و بگویند اینطور نیست. البته فقط محدود به مفسدین اقتصادی نمیشود. هر مفسد سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و...که با جمهوری اسلامی در تعارض است و میخواهد علیه جمهوری اسلامی در محاکم قضایی شکایت کند، موردحمایت این جریان است.
در ذات لیبرالیسم طبیعی است کسی که درگیر کار اقتصادی هست، به خاطر مسائل اقتصادی کارش به دادگاه بکشد. اسم این مفهوم چیزی به نام فساد نیست و لذا باید از این افراد که قهرمان حرص و طمع هستند، دفاع کرد. جمیع این ویژگیها و موارد زمینه را برای جناح لیبرال ایجاد کرده که صراحتاً از مفسدین اقتصادی دفاع کند.
دفاع این نظام رسانهای از مفسدین اقتصادی، بر اساس منافع اقتصادی است یا مبانی ایدئولوژیک؟
من معتقدم بیشتر بر اساس مبانی ایدئولوژیک است زیرا اگر مبانی ایدئولوژیک باشد، منافع اقتصادی هم هست. نظام رسانهای جزئی از آن سازوکاری است که عرض کردم. این خطمشی به رسانههایشان تسری دارد. برای اینها خیلی عجیب است که جریان انقلابی یک روز از هاشمی دفاع میکند و بعدازاینکه هاشمی تغییر مسیر میدهد، او را کنار میگذارد. یک روز از احمدینژاد دفاع میکند و بعد ازاینکه احمدینژاد تغییر موضع می دهد، او را کنار میگذارد. این جریان لیبرال میگوید مرغ یکپا دارد. از دیدگاه اینها یک کسی اگر مشکلی هم داشت همیشه خوب است. اینها میخواهند این مشی ایدئولوژیک را داشته باشند و بگویند در فضای لیبرالیسم آنچه جمهوری اسلامی در اسطورههای خودش تعریف کرده که یک کسی در فرهنگ، سیاست و یا اقتصاد فاسد میشود، فساد نیست و الزامات سیاست است.
سیاست میگوید که جمهوری اسلامی اسطورهای به نام مواجهه کلیدی با این مجموعهها دارد. اینها باید در مقابل جمهوری اسلامی با این مواجهه برخورد جدی صورت دهند. این کلیت یک چهارچوب است. صراحتاً عرض میکنم دفاع از مفسدین اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایدئولوژیک است و منافع مادی هم دارد.
اگر بتوانند این شیوه مواجهه را در جامعه تبدیل به امری عادی کنند، چه تبعاتی به دنبال خواهد داشت؟
این عادیسازی چه وجهی دارد؟ بر اساس نگاه این جریان، اگر یک مجرم محاکمه و زندانی شد و بعد از آزادی، دوباره به حیات اقتصادی ادامه داد، باید قبح این مجرم بودن در جامعه زدوده شود. اگر این رویه جاری در جامعه شود، حربه دستگاه قضایی در مبارزه با فساد و حربه حکومت و جامعه مردم در زدودن مفسدین اقتصادی، ناکارآمد و این تیغ کند میشود. ازاینرو این جریان اصرار جدی دارد که در سیاست، فرهنگ و اقتصاد هرکس دستگیر شد و برایش پرونده درست شد، از او یک قهرمان بسازند.
در غرب به دلیل اینکه همه لیبرالیست هستند، دعوایی باهم ندارند. اما اینجا قضیه فرق دارد. امروز در 24 کشور غربی مثل آمریکا، کانادا، بلژیک، فرانسه، استرالیا و انگلیس همجنسبازی تصویبشده است. در جامعه لیبرالی غرب همجنسبازی قانون است و مقبولیت عمومی دارد، هیچ مشکلی بر لیبرالیسم و غرب نیست. یکی از سؤالات عمومی حقوق بشر این است که چرا با هم جنس بازها که نزدیک به جناح لیبرال در فرهنگ هستند برخورد میکنید؟ اینها بلافاصله مدافعشان در حقوق بشر میشوند. اما اگر در جناح مقابل کسی باشد که بگویند این شائبه در موردش به وجود آمده که این مثلاً همجنسباز باشد، سروصدا راه میاندازند. اینها مشکل باهم جنس بازی ندارند ولی برای منافعشان، حمله میکنند.
شاید در برخورد با جرائم سیاسی، اوضاع کمی متفاوت باشد و بیشتر این جوسازیها را ببینیم؟
در سیاست باز به همین شکل است. اگر کسی مشکل سیاسی داشته باشد و زندانی شود، بعد از آزادی از دید اینها قهرمان است اما اگر این زندانی از جناح مقابل باشد، زندانی و مجرم بودنش را برجسته میکنند چون میگویند جناح مقابل وابسته به حکومت و حاکمیت است اما ما روبروی حکومت و حاکمیت هستیم پس ما قهرمان هستیم. پس در مسائل اخلاقی، فرهنگی و رسانهای این کار را میکنند.
اگر کسی لیبرال باشد، جزء جناح اصلاحطلب باشد و ریختوپاش، اختلاس و زد و بند کرده باشد و فیش نجومی داشته باشد، به دلیل اینکه مبنای ایدئولوژی مشترکی با این جریان دارد، برای آنها ارزش است. حالا چرا طرف مقابل را میکوبند؟ چون طرف مقابل شعارش ضد این است و اینها باید بیایند این را برجسته کنند. اینها در این قضایا از کاه طرف مقابل، کوه میسازند.
هنگامیکه نقشه خانواده منتشر شد و در آن آمار سالانه وضع زنازادگی در کشورهای مختلف مشخص شد، شهرداری در دوره قبل، بعضی از این آمارها را روی بیلبورد و پل هوایی نصب کرد. در شورای شهر یکی از نمایندههای لیبرال، بلند شد فریاد و داد و بیداد کرد که آقا همه مشکلات حلشده است و شما رفتید دنبال زنازادگی اروپاییها و آمریکاییها؟ بالاخره باید مردم بدانند که همهچیز غرب خوب نیست و در فرانسه 57 درصد جمعیت جوانها حرامزادهاند. این مطلب را وقتی مطرح میکنیم خبرنگارهای رسانههای آنها برای اینکه موضوع را محو کنند از مراجع استفتاء کردند که اگر فرزندی بدون ازدواج رسمی به دنیا بیاید حرامزاده است؟ بعد نظر همه مراجع را گرفته بودند و خبرگزاری آنها زده بود. ببینید مراجع نظرشان چه است بعد جناح انقلابی در ایران دارد چه میگوید. جناح انقلابی این را از خودش درنیاورده است و آمار سازمان ملل را منتشر کرده است. اینها ولی دفاع میکنند که شما به حرامزادگی غربیها چهکار دارید. جنبش والاستریت به وجود آمد گفتند، میگویند نگویید. خیلی خب همه اینها را نگوییم.
ما کشوری با دو پارادایم هستیم. تقریباً هیچ جای جهان با این دو پارادایم با این شدت و غلظت روبروی هم نیستند. پارادایم خدا گرایی و پارادایم لیبرالیسم. این دو پارادایم در تقابل باهم هستند. شرق و غرب؛ شوروی و آمریکا؛ کمونیسم و لیبرالیسم درروی زمین در چه نقطهای از هم جدا میشدند؟ در وسط برلین. امروز هم شرق و غرب بهاصطلاح معرفت فکری یعنی بین تفکر انقلابی و خدا گرا با تفکر شیطانی و نفسانی لیبرال در داخل ایران از هم جدا میشوند. داخل ایران دو جناح هستند که این دو تفکر را نمایندگی میکنند. جناحی که تفکر غرب را نمایندگی میکند این را باید با متر و میزان آنها پارادایم غربی کنید و متقابلاً جناح مقابلشان را با همین نسبت. اگر غیر این باشد نمیتوانیم به نتیجه برسیم و افکار عمومی را توجیه کنیم که آنها چه نگاهی دارند و ما چه نگاهی داریم. ما غالباً در اطلاعات استراتژیک میگوییم که اطلاعات استراتژی یعنی اینکه حریف در مقابل ما چطور است و چطور فکر میکند؟ جهانبینیاش در مورد ما چیست؟ سوءتفاهم یعنی اینکه جریان انقلابی در ایران بخواهد با متر و میزان خودش جناح مقابل را در کارکرد اصلی و در مواجهه با افکار عمومی بسنجد و متقابلاً آنها هم بخواهند جناح انقلابی را با خودشان بسنجند. جناح لیبرال در ایران همان رویههای غربی را - البته بهصورت خام- پیاده میکند. به هر جهت ما با یک جناح و جریان رسانهای-معرفتی-فکری روبرو هستیم که هویتش در نفی جناح مقابلش میگیرد. وقتی هویتش را در این تعریف کرده، یک اصل دارد که در اباحهگری حرام و حلال، معنا ندارد.وقتی اباحه است برای شما بد است که کسی به زندان برود اما غلامحسین کرباسچی اگر محکوم اقتصادی است برای آنها قهرمان است. همانطور که تاجزاده وقتی محکوم سیاسی میشود، قهرمان است؛ اکبر گنجی قهرمان است؛ فلان وبلاگ نویس غربی و کانال تلگرامی وقتی دچار مشکل میشود، قهرمان است.
با این دیدگاه که جامعه را در رسانهها دو قسمت میکند، اگر سراغ تحلیل برویم، بهراحتی متوجه میشویم چرا این اتفاق میافتد. من البته یک نگاه آینده نگارانهای را مدنظر دارم و آنهم این است که این جریان به سمتی در حال حرکت است که حربه برخورد قضایی در مسائل اقتصادی را خنثی و بیاثر کنند.
چگونه میتوانند برخورد قضایی را خنثی کنند؟ توضیح میدهید
ببینید ما 3 لایه محکومیت قائلیم و آنها 2 لایه. ما میگوییم که یکبار در دادگاه دستگاه قضایی محکوم میشویم، بک بار در افکار عمومی و یکبار در محضر خدا. ما معتقدیم مهم این است که ما در پیشگاه خداوند محکوم نشویم. اگر افکار عمومی یا دادگاه ما را محکوم کرد ولی خدا ما را محکوم نکرد، ما بردیم. اگر در دادگاه، در قضاوت مردم و در محضر خدا حق با ما بود، نور علی نور است. ولی لیبرالها میگویند مهم نیست در محضر دادگاه شما محکوم شویم؛ مهم این است که در افکار عمومی محکوم نشویم . این روشی است که از اواسط دهه هفتاد در ایران باب شده است.
ممکن است دستگاه قضایی در مورد کسی اشتباه کرده باشد و حکمی که نباید را صادر کرده باشد. این فرد خودش میگوید که من محکوم نیستم اما دستگاه قضایی من را محکوم کرده است. ممکن است جامعه او را محکوم نداند ولی دستگاه قضایی محکوم بداند. جریان لیبرال در این فضای سیاسی، بازی را شروع کرد. بعد به فضای اقتصادی و فرهنگی توسعه داد. در دهه هفتاد اگر دستگاه اطلاعاتی کشور باکسی برخورد میکرد و دستگاه قضایی فرد را محاکمه میکرد، میگفتند این قهرمان مبارزه یا مثلاً فرض کنید استبداد در کشور است. این فضا وقتی به اواخر دهه هفتاد و محاکمه کرباسچی و مواردی ازایندست یا شهرام جزایری رسید، قهرمان سازی از مجرم اقتصادی شروع شد.
از سال 78 به بعد و ماجرای کوی دانشگاه، افراد رسانهای، خبرنگار و شخصیت مثلاً هنری و آکادمیک را تبدیل به قهرمان کردند. این روند یک استراتژی و خطمشی است. این خطمشی تقریباً از 74 تا هم اکنون یعنی بیش از 23 سال ادامه داشته است.
هم اکنون این شیوه در سیستم رسانهای طرف مقابل هم اجرایی شده است. میگویند اگر دستگاه قضا با هر عنصر سیاسی ما در جناح لیبرال برخورد قضایی کرد، حق با عنصر ماست. در مقام سیاسی و اقتصادی هم همین است. برای آنها مهم نیست که حکم طرف چه بوده است. همینکه روبروی سیستم ایستاده، برای آنها کافی است. هم اکنون بیش از 22 سال است که این روش توسط جناح لیبرال دنبال شده است. بهقدری این تکرار شده که این در بهاصطلاح امپراتور رسانهای جناح لیبرال و پشتیبانان خارج نشینشان مثل بیبیسی و VOA هم عملیاتی و تبدیل به یک گزاره شده است.
این جریان با هجوم رسانهای و اتحادی که دارند، هیچگاه حاضر نیستند خطاهای خودشان را بپذیرند و بگویند در سیاست اشتباه کردند.
مثالی در این زمینهدارید؟
بله. مثل فتنه 88 که حاضر نیستند بگویند که در مسائل اقتصادی، مفسد اقتصادی داشتند. حاضر نیستند در مسائل فرهنگی بگویند که فلان هنرپیشه یا فلان روزنامهنگار اشتباهی کرد. برای این جریان یک استراتژی رسانهای در افکار عمومی تعریفشده تا در مقابل حربه دستگاه قضایی چهکار کنند تا تیغش نبرد و افکار عمومی همیشه حق را به آنها بدهد. لازمه این قضیه آن است که اینها مطلقاً زیر بار خطای خودشان و افراد طرفدار خودشان نمیروند. در بدنه اجتماعی اینگونه جا انداختند که با هر کس از مجموعه ما برخورد شود، حق با ماست.
آنها هر کاری دوست داشتند انجام دادند. اما مردم دیدند که نمره اخلاق و کارت اخلاق را باید بهطرف مقابلی که این بازیها را درنیاورد بدهند. از انتخابات یک سال و نیم گذشت و تصویری که در ذهن مردم ماند، تصویر برخلاف انتظاری بود که اینها تصور داشتند. اخیراً احزاب جناح لیبرال خودشان نظرسنجی کردند و بخشی از کسانی که به روحانی رأی دادند، گفتند به رئیسی رأی میدهیم. این خیلی مسئله مهمی است.
در ماجرای ساختمان پلاسکو دیدید مسائل رسانهای را به وجود آوردند. اما در ماجرای سقوط هواپیمای ATR یاسوج و یا غرق شدن کشتی سانچی، ندیدید که رسانه جناح مقابل جناح لیبرال، خودش را وارد این بیاخلاقیها کند.
به انتخابات ریاست جمهوری نگاه کنید. جهانگیری بهعنوان کاندیدای پوششی در انتخابات کنار دست رئیسجمهور مستقر در مناظرات انتخاباتی حضور داشت. هشت ماه بعد وقتیکه خبرنگار خارجی از وی درباره رابطهاش با رهبر انقلاب اسلامی میپرسد، میگوید رابطهام خوب است ولی هشت ماه دیداری نداشتم و در مناظرههای انتخاباتی زیادهروی کردم. خودش اعتراف میکند که روش ما درست نبوده است و رویمان نمیشود دیدار رهبری برویم. شما بدانید کانال ارتباطی اصلاحطلبان با رهبری همین فرد بوده است. نکته این است امروز دیگر جریان لیبرال و اصلاحطلب نمیتواند در افکار عمومی دستگاه قضایی را محاکمه کند. این دیگر جواب نمیدهد.
