
حوزه علمیه نیازمند تحول است/ اصلاح گرایی در حوزۀ علمیه آرمان ما است/ برای شناسایی کاستی های حوزه، سراغ طلاب و نخبگان بروید/ بایسته های روحانیِ طراز تمدن نوین اسلامی چیست؟
گروه معارف - رجانیوز: آیت الله محمدتقی مصباح یزدی،چهرۀ شناخته شده در زمینۀ تحول خواهی حوزه از سال های قبل از انقلاب بوده است.تا جایی که وی با جمعی از تحول خواهان و اصلاح گرایانِ متفکری چون آیت الله شهید بهشتی و... در نامه ای به فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله محمدحسین بروجردی از لزوم اصلاح در متون و روش های حوزه می شود.وی با همین نگرش به یاری شهید بهشتی و شهید قدوسی در مدرسه حقانی و نیز به یاری آیت الله محسن خرازی و رضا استادی در موسسه در راه حق،و با حمایت امام پژوهشگاه باقرالعلوم و با یاری آیت الله خامنه ای در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) به اندیشه اصلاح گرایانه خود توسعه بخشید. خدمات اصلاح گرایانه فقیه و فیلسوف به مکتب رفتۀ امام،علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از دیده منصفان و رهبران دینی و انقلاب پنهان نماند تا اینکه در بهمن ماه 1368 آیت الله خامنه ای در دیدار با اساتید،مسئولان و طلاب بنیاد فرهنگی باقرالعلوم ضمن تقدیر از مؤسسان این بنیاد،تشکیل این مجموعه را یکی از آرزوهای دیرین دلسوزان به حوزه علمیه و آینده ی فکری دنیای اسلام نامیدند و از خدمات آیت الله مصباح در موسسه در راه حق نیز تقدیر نمودند و قضاوت منصفانه خود را بیان نمودند:
«من از زیارت آقایان محترم خیلی خوشوقتم و از اینکه بحمدالله یکی از آرزوهای دیرین دلسوزان به حوزه ی علمیه و آینده ی فکری دنیای اسلام،به شکل موسسه ی شما تحقق پیدا کرده است،خوشحالم و خدا را شکرگذاریم که بحمدالله مردان بزرگ و شخصیت های برجسته و صاحب نظر و با ابتکار و دلسوزی را برگزید تا چنین تشکیلات و بنایی را پایه گذاری کنند.از خدای بزرگ برای این عزیزان مغتنم و بزرگوار،آرزوی توفیق می کنم و امیدواریم که ان شاءالله این رشته کارها و این جریان مبارک همچنان ادامه داشته باشد...ما امروز به فراخور نیاز و استفهامی که [در رابطه با اسلام و معارف آن در دنیا] وجود دارد،پاسخ حاضر نداریم!... این حرف من نیست؛حرفی است که سال ها در حوزه مطرح بوده است.اینکه کسی مثل جناب آقای مصباح –ادامالله بقائه و برکاتِ وجودِه- به این فکر بیفتند و بیایند روال کار شما را به وجود آورند،ناشی از این سوالِ چند ده ساله در حوزه است...موسسه شما،مثال و مصداق و نمونه ای از آن کاری است که باید بشود. یعنی یقینا موسسه ی باقرالعلوم که به اسم مطهر این بزرگوار است و همچنین موسسه «در راه حق» تا آنجایی که من دانستم و شناختم،جزو مراکز «بسیار با برکت و مفید و خوش عاقبت و تقلید کردنی و قابل قدردانی» است. ما دعا می کنیم که امثال این موسسات زیاد بشود.دعا می کنیم که ان شاءالله برنامه ریزی عمومی حوزه های علمیه ی قم و حوزه های علمیه ی دیگر،به آن شکلی بشود که بتواند پاسخ نیازهای فراوان را بدهد و به حسب زمان و نیاز،تطوّر لازم را پیدا کند و همان چیزی بشود که بتواند نگرانی را از کسانی که برای آینده ی دنیا نگران اند،تا حدود زیادی برطرف کند. دعا می کنیم که خداوند ان شاءالله به شما توفیق بدهد تا راه را ادامه بدهید و وجود شریف جناب آقای مصباح و دیگر برادران مسئول و دست اندرکاران این موسسه و اساتید و خدمتگزاران و محصلان و متشغلان و فضلایی را که در آنجا مشغول هستند،حفظ کند و مشمول توفیقات خود قرار بدهد.ان شاءالله مشمول ادعیه ی ولی عصر –ارواحنا فداه و عجل الله فرجه و صلوات الله علیه- باشید».[2]
رجانیوز لازم دیده که مباحثی در زمینه «تحول حوزه،تمدن،فقه حکومتی» از دیدگاه این اندیشمند در سلسله مباحث وی به کاوش پرداخته و خدمت مخاطبین محترم ارائه نماید.
*تحول؛ارزش مطلق یا ضرورت اجتماعی؟
بعضي واژهها جايگاه خاصي پيدا كرده ولي كمابيش از تشابه و ابهام رنج ميبرد؛ مثل واژه اصلاح، آزادي و تغيير و تحول. حقيقت اين است كه تحول، يك ارزش مطلق نيست بلكه باتوجه به ضرورتهاي اجتماعي بهطور عادي در همه جوامع پيش مي آيد. تاريخ نشان ميدهد كه در شؤون مختلف زندگي انسان، در اثر عوامل طبيعي، اجتماعي و... زمينههايي فراهم ميشود كه خودبهخود تغييراتي پيش مي آيد و نميتوان جلوي اينها را گرفت. حال سؤال اين است: آيا اين تحولات را بايد منفعلانه به صورت جبري پذيرفت يا خود ما هم بايد در برابر عوامل طبيعي و اجتماعي، كه خواه ناخواه زمينههايي را براي تحول فراهم ميكند نقشي داشته باشيم؟ معناي اينكه ما بايد به فكر تحول باشيم، اين است كه «غير از آن عواملي كه خودبخود موجب تحولاتي در زندگي [فردی و اجتماعی] ميشود، خودمان هم بايد اقداماتي انجام دهيم و تحولات را مديريت كنيم.»
*عوامل موثر بر تحول مثبت || تحول را بايد مديريت كرد
يكي از عواملي كه ايجاب ميكند انسان در تحول نقش مثبت داشته باشد، اين است كه نيازهاي جديدي براي جامعه مطرح ميشود كه مقررات، ارزشها و مديريتهاي قبلي براي رفع آنها كافي نيست براي نمونه ميتوان به نيازهايي اشاره كرد كه امروزه در اثر گسترش ارتباطات پيدا شده است. چند سال پيش وقتي ميشنيديم تلفن همراه اختراع شده تعجب ميكرديم؛ بعد از مدتي نمونهاش را ديديم. هنوز درست آشنا نشده بوديم كه فراگير شد و امروز بچهها هم خيلي آزاد و راحت از تلفن همراهي كه در اختيار دارند استفاده ميكنند. تازه صرف مكالمه نيست، بلكه دهها استفاده ديگر از همين وسيله ميبرند. در زمان بسيار كوتاهي اين تحول عظيم در وسايل ارتباطي حاصل شد. امروز ما نميتوانيم اين مسأله را نديده بگيريم و همانطوري كه پيشتر مسائل رسانهاي و ارتباطات را اداره ميكرديم، اداره كنيم. امروز دستگاه وسيعي بايد به اين كار بپردازد.
گاهي نيازهايي قبلاً هم بوده و ما نتوانستيم آن نيازها را در زمان گذشته بهصورت كامل برآورده كنيم اكنون بايد با فكر و همكاري بيشتر و استفاده از راههاي بهتر، براي رفع آن نيازها بكوشيم. براي مثال، سيل و آفات طبيعي كمابيش وجود داشته و قبلاً با وسايلي با اينها مبارزه ميكردند ولي امروزه بشر دنبال ابزارهاي جديدي است كه بهتر بتواند با آنها مبارزه كند.
*اصلاح طلبیِ صحیح در متن دین
گاهي در سابق براي رفع نيازها چارهانديشيهايي شده كه بعد معلوم شده اشتباه بوده است. بايد رفتارهاي گذشته را تصحيح كرد و راههاي صحيحي براي پيشرفت و ترقي به دست آورد. اين هم بخصوص در سطح مديريتهاي كلان جامعه نمونههاي زيادي دارد. در همين چند دهه بعد از انقلاب ملاحظه ميفرماييد در هر دوره رياستجمهوري يك سياستهايي براي حل مشكلات جامعه به كار گرفته شده و فرض ميكنيم همهاش از روي حُسن نيت بوده! و هيچ سوءنيتي در كار نبوده است! ولي به هر حال در هر دورهاي معلوم شده كه در دوره سابق اشتباهاتي رخ داده است، گاهي خودشان هم فهميدهاند كه اشتباه كردهاند و گاهي بعديها آمدند و اشتباه گذشتگان را كشف و بيان كردند. اين طبيعت زندگي بشر است. هيچ بشري جز انبيا و معصومين نيست كه در مسير زندگياش اشتباه نكند. اين اشتباهات هنگامي اهميت فوقالعاده پيدا ميكند كه در سطح «مديريت كلان جامعه» رخ دهد. وقتي كسي كه در مقام مديريت يك كشور هفتاد ميليوني اشتباه ميكند كار سادهاي نيست. بايد در فكر اين باشد كه آن اشتباه را اصلاح كند. اگر خودش متوجه نشد ديگران متوجهاش كنند.
*تحول علیه سُنت حسنه نیست
البته قشرهاي مختلف جامعههاي كوچك هم ممكن است همين اشتباهات را داشته باشند: بديهي است منظور از تحول اين نيست كه اگر يك سنت حسنه هم داريم، حتماً عوض شود؛ بلكه تحول در جاهايي است كه يا خطايي رخ داده، يا وسيله بهتري براي رفع نياز پيدا شده، و يا نياز جديدي پيش آمده است.
بايد اول ببينيم چه نيازهاي جديدي پيش آمده كه قبلاً نبوده و در مقام پاسخگويي برآييم؛ چه راههاي بهتري براي رفع نيازها پيدا شده تا از آن راهها استفاده كنيم و بالاخره چه اشتباهاتي داشتيم تا آنها را رفع كنيم. اما اگر هيچ اشتباهي نبوده، راه جديدي هم در جاي خاصي پيدا نشده، لزومي ندارد كه همه چيز را عوض كنيم؛ براي اينكه تحول، يك ارزش مطلق نيست؛ اگر اينگونه باشد، اصل دين و خدا و پيغمبر را هم بايد عوض كرد! ما يك وقت در كنفرانسي در استانبول شركت داشتيم، يك آقايي از مصر آمده بود و خيلي درباره تحول در همه چيز صحبت ميكرد تا رسيد به احكام دين!! من گفتم «شما يك كلمه ديگر هم بگو و آن اينكه خدا هم بايد جديد باشد! پيغمبر و قرآن هم جديد شود!»
*واژه اصلاح،نوگرایی،آزادی در دامِ تحریف
واژه اصلاح هم به همين درد مبتلا است. نوگرايي، تجدد، مدرنيسم و... هم همينطور است. تصور ميشود كه ارزش اينها مطلق است؛ ولي بايد توجه داشت كه اين امور در صورتي ارزش دارد كه كمال و مصلحت بيشتري را ايجاب كند وگرنه هر نويي بهتر از كهنه نيست! در حوزههاي علميه انواع عوامل براي تحول وجود دارد. مهمترين عاملي كه ايجاد تحول را ضروري ميكند، اين است كه حوزه بيش از پنجاه سال در معرض نابودي بوده، يعني عواملي با فشار تلاش كردند كه حوزه نه تنها رشد نكند، بلكه اصلاً نابود شود! در چنان شرايطي شما انتظار داريد حوزه چقدر رشد كند و به نيازهاي جامعه پاسخ دهد؟! ميراث اين دوران چيزي جز ضعف براي روحانيت نبود. بنده خودم وقتي طلبه شدم، كتاب درسي در بازار پيدا نميشد، ميبايست بگرديم در خانههاي علما تا كتابهاي موريانهخوردهاي پيدا كنيم! روحانيت چنين وضعي داشته است و بهطور طبيعي احتياج دارد كه بازسازي شود و نقايص و فشارهايي كه به آن وارد آمده، جبران شود. از آفاتى كه بر اثر حكومت طاغوتى، بيش از نيم قرن، بر حوزه هاى علميه وارد آمد اين بود كه امكان ترقّى و تكامل و ايفاى نقش لازم در جامعه خودمان و در جهان از روحانيت سلب شد؛ يعنى، روحانيت را آنچنان تحت فشار قرارداد كه در شُرُف اضمحلال بود و شكست طاغوت و معدوم شدن او موجب تجديد حيات روحانيت گرديد. بسيارى از افراد آن زمان را به خاطر ندارند.
پس از واقعه شهريور سال 1320 بقاياى روحانيت به فكر بازسازى حوزه ها افتادند، زيرا مدارس علمى يا ويران شده بود و يا به مراكز ادارى، سربازخانه، بيمارستان، مدارس دولتى و امثال آنها تبديل گرديده بود. آنها موفق شدند كه بعضى از اين مدارس را احيا كنند ولى در آن زمان كسى به طلبگى تمايل نداشت، زيرا تبليغات وسيعى بر عليه روحانيت صورت گرفته و روحانيت تحقير شده بود؛ حتى فرزندان علما و بزرگان و مراجع نيز تمايلى به طلبه شدن نداشتند و اين را ننگ مى دانستند اما خدا منّت نهاد و عده اى افراد مخلص پيدا شدند و در حدّ ضرورت نياز مردم تأمين شد. ولى فقط در نيازهاى روزه مرّه فردى به علما مراجعه مى گرديد ولى ساير مسائل به علماء ارجاع نمى شد.روزگارى بود كه به سختى گذشت.
*تقلیلِ جایگاه روحانیت قبل از انقلاب به «گدای محترم»
قبل از انقلاب، مردم روحانى را مثل يك «گداى محترم» مى دانستند! عليه روحانيت به قدرى تبليغات سوء، به شيوه هاى گوناگون، انجام شده بود كه مردم با نظر تحقير به روحانى و آخوند نگاه مى كردند. اگر كسى مى خواست طلبه شود بايد با عوامل متعدّدى مبارزه مى كرد تا بتواند موفق شود: در بين اعضاى خانواده سرشكسته مى گرديد، خانواده او در بين مردم تحقير مى شدند و مورد توبيخ و سرزنش ديگران قرار مى گرفتند، كتابهاى درسى يافت نمى شد و ... . در رژيم گذشته، اگر طلاب و علما در كتابهاى درسى مطالبى مخالف با عقايد يقينى اسلام مى ديدند، تنها مى توانستند موضوع را به مرجع تقليد اطلاع دهند تا هرگاه نماينده اى از سوى شاه يا نخست وزير نزد وى مى آمد مطرح كند. اگر در مواردى در كتب درسى توهينى به اسلام درج شده بود، پس از سالها و پس از طى اين مراحل و منت گذاردن فراوان، ممكن بود در صورت تمايل دستور دهند كه از چاپ مورد مذكور صرف نظر شود و همين موجب خشنودى روحانيت مى گرديد.
روزگارى بود كه طلبه ها مجبور بودند هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب از شهر بيرون روند و در اطراف قم به مطالعه و مباحثه پردازند و شب به مدرسه بازگردند، چون اگر در روز نيروهاى شهربانى آنها را مى ديدند، مى گرفتند.در وضع تحصيلى حوزه نقاط ضعفى وجود داشت كه، گاهى مستقيم و گاهى غير مستقيم، از دستگاه حاكمه تحميل مى شد. به طور كلى بايد گفت كه رژيم گذشته، با تمام توان، در تضعيف روحانيت مى كوشيد.
*انقلاب اسلامی؛بازخوانش هویتِ اصیل روحانیت
اما پس از پيروزى انقلاب؛ كه به بركت قيام آن بزرگ مرد الهى، امام خمينى(رحمه الله) و فدا شدن دهها هزار خون پاك به تحقق پيوست و خداى متعال يكى از بزرگترين نعمتها، يعنى برقرارى نظام اسلامى، را به جهان بشريت و بخصوص مسلمانان و بالاخص ما ايرانيان عطا فرمود؛ وظيفه ما بسيار سنگين تر شد. امروز روحانى نه تنها در كشور خود، بلكه در جهان، عزّت و احترام بسيارى دارد.هيچ شخصيتى در عصر ما و در چند عصر گذشته مانند رهبر كبير انقلاب(رحمه الله) در جهان محترم نبوده است. دوست و دشمن، همه، با ديده احترام به او مى نگريستند. او نمونه و الگوى روحانيت است و همه ما در سايه عزّتى كه خداى متعال به آن بنده صالح مرحمت كرده داراى احترام هستيم. اين نعمت عظيمى است كه خداوند به ما داده و ما را از ذلّت به عزّت رسانده و قدرتمند ساخته است.
البته هنوز مشكلات بسيارى وجود دارد ولى، به هر حال، قدرت امام(قدس سره) و ياران اوست كه در كشور حكومت مى كند و عزّت ايشان بر كشورهاى ديگر نيز سايه افكنده است. فراموش نكنيم كه افراد بسيارى در اين راه به شهادت رسيده اند، بخصوص شهداى محراب(رحمهم الله) كه خداى متعال همه آنها را با شهداى كربلا محشور فرمايد. آبروى امروز ما، در جامعه خودمان و در دنيا، در اثر آن فداكاريها، ايثارها و گذشتهاست. امّا هر قدر نعمت بزرگتر باشد، وظيفه متنعّمين سنگين تر خواهد بود.به اين مقدار نبايد قانع شد. بايد تلاش كنيم و از امكانات موجود، كتابها و اساتيد، حداكثر استفاده را ببريم تا در آينده اى نزديك مشكلات موجود برطرف گردد.
*حوزه نیازمند مهندسی فرهنگی است
عواملي كه براي ضرورت تحول گفته شده در روحانيت وجود دارد و ما بايد براي تحول حوزه فكر كنيم و كساني كه براي اسلام و روحانيت دلسوزي دارند بايد در اين راه قدمي بردارند. همچنين ساير نهادهاي علمي و فرهنگي نياز به تحول دارند و مجموعاً احتياج به يك مهندسي فرهنگي به تمام معناي كلمه دارند. البته اگر همه امور فرهنگي كشور را حتي آنچه در حيطه آموزش و پرورش رسمي قرار نميگيرد، مثل مسايلي كه مربوط به حوزههاي هنري، صدا و سيما، وزارت ارشاد و جاهاي ديگر است، همه اينها را بخواهيم در نظر بگيريم و حوزه و روحانيت را اضافه كنيم، مهندسي كردن براي همچون دستگاه وسيعي كار گستردهاي ميطلبد كه به اين سادگيها انجام نميگيرد و همه بايد مشاركت داشته باشند تا به سرانجام مطلوبي برسد. و اگر پاره سيستمها جداگانه كار كنند و ارتباطي با هم نداشته باشند خواه ناخواه ناهماهنگي و تضاد بهوجود مي آيد و اينها كار را لنگ ميكند و به جاي اينكه پيشرفت حاصل شود نيروها صرف اصطكاك ميشود. و تنها هنگامي اينها در راه صحيح پيش ميرود كه همه با هماهنگي و نقشهاي صحيح به طرف هدف مطلوب سوق داده شوند.
*ابعاد و لوازم تحول در حوزه هاي علميه[3]
مسأله تحول در حوزه به معناي عام آن حتي پيش از پيروزي انقلاب هم مطرح بوده است. مرحوم آقاي دكتر بهشتي رضوان الله عليه يكي از طلايهداران اين حركت بود و در زمان ما جزء پيشگامان حركت تحول آفرين در حوزه بهشمار ميآمد. مدرسه منتظريه و ويژگيهاي آن محصول اقدامات آن بزرگوار بود كه بنا بود ابتدا به عنوان يك مدرسه نمونه تأسيس شود و بعد توسعه پيدا كند. بخش آموزشي مؤسسه در راه حق، دومين مدرسه اي بود كه به عنوان نوعي تكثير آن مدرسه نمونه با ويژگي خاصي تحقق پيدا كرد و به خواست خدا بعد از پيروزي انقلاب با تاكيداتي كه امام فرمودند، تكامل هايي پيدا كرد تا در قالب مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) به اينجا رسيد كه امروزه ملاحظه مي فرماييد. اينها همه بهعنوان يك جزء كوچك از نظام كلي حوزه مطرح است و بايد تحولاتي كه مثبت بوده و نتايج مطلوبي در بر داشته، تكثير شود؛ يعني مدارس ديگري هم مشابه اين به وجود بيايد و در همه حوزهها تحقق پيدا كند. بعد از پيروزي انقلاب و تشكيل شوراي مديريت، بزرگان حوزه درصدد برنامهريزي براي ايجاد تحول در حوزه بودهاند.
*شناسایی کاستی های حوزه از طریق طلاب و نخبگان
اجمالا همه ما ميدانيم كه كاستيهايي در حوزه وجود دارد و تحول مطلوب به معناي عام آن، رفع هر گونه كاستي است. يكي از راههاي شناسايي كاستيها هم اين است كه از اشخاص جويا شوند. فهرستي از كاستيها را تهيه و مجموعهاش را بهصورت يك ليست آماده كنند تا از كل كاستيهاي حوزه آگاه شوند، و بعد ببينند كه براي رفع اينها چگونه بايد برنامهريزي كرد. اين كاري نيست كه الان براي بنده يا شما ميسر باشد؛ يك مؤسسه رسمي يا كساني شبه رسمي بايد به چنين كاري اقدام كنند.
آنچه براي ما امكان دارد، روش تحليلي است؛ يعني از اينجا شروع كنيم كه اصلا هدف از تشكيل حوزه چيست؟ معمولا اهداف عالي، اهداف متوسط و بعد اهداف كاربردي منظور ميشود. بر اساس اين اهداف بايد راهبردها مشخص شود و به تدريج گسترش پيدا كند تا بخش هاي مختلف حوزه را دربرگيرد. وقتي ما ميتوانيم راهكارهاي صحيح و معقولي ارائه دهيم كه هدف و استراتژي مشخص داشته باشيم و خط مشيهاي كلي، و بالاخره چشمانداز حوزه مشخص شود كه ما بعد از يك مدت طولاني مثلا 20 سال به كجا بايد برسيم، و آن وقت برنامههاي كوتاه مدت و ميان مدتي ترسيم و اجرا شود. اگر چند نفر اين كار را عهدهدار شوند و به اصطلاح مهندسي حوزه و برنامههاي درازمدت، ميان مدت و كوتاه مدت آن را مشخص كنند، خدمت بزرگي كردهاند.
*تحول در متون درسی حوزه؛گامِ موثر در مهندسی فرهنگی
بخشي از تحولي كه دنبال ميكنيم، مربوط به مواد درسي است كه روحاني در اين عصر بايد با اينها آشنا باشد. يعني بعد از اين كه مشخص شد وظيفه روحانيت در اين عصر چيست، بايد تقسيم كار شود و دروسي به عنوان دروس عمومي وجود داشته باشد و دروس تخصصي كه براي رشتههايي جمع آنها مشكل است. روحانيون در اين عصر بايد معلوماتي داشته باشند. سلسله دروسي بايد در حوزه تدريس شود كه برخي از آنها يا اصلا وجود ندارد يا خيلي كم است. اين يك نوع تحولي است كه بايد در حوزه صورت گيرد.
ايجاد اين مؤسسه از روز اول در چنين مسيري بوده است. شايد يك روز تصور اين كه مثلاً در حوزه قم محققيني وجود داشته باشند كه در رشته هاي مختلف علوم انساني بتوانند در مقابل بزرگترين نظريه پردازان، آگاهانه اظهار نظر كنند، تصور ايدهآلي مي نمود. بلكه امكان اينكه طلبه حوزه قم بتواند نظريات صاحب نظران بزرگ علوم انساني را درست درك كند، دور از ذهن بود؛ براي اين كه غالبا با زبان آنها آشنا نبودند و فهم متون آنها برايشان ميسّر نبود. امروز حوزه علميه قم به جايي رسيده است كه كساني در همين حوزه بدون احتياج به سفر خارجي ميتوانند از جديدترين نظريات در علوم انساني به راحتي آگاه شوند و آنها را نقد كنند. ولي با اين همه پيشرفتي كه حاصل شده است، هنوز راه بسيار طولاني در پيش داريم. بايد ديد كه ما چه كمبودهايي داريم و از چه راه نزديك تري ميتوانيم آنها را رفع كنيم.
بنده يادم هست در جلسه اي كه برخي بزرگان از جمله مرحوم آقاي بهاءالديني تشريف داشتند، عرض كردم امروز در حوزه كسي را نداريم كه متن كتاب ابنسينا را درست بفهمد. واقعا ما آن روز كسي را نداشتيم كه برهان شفا را درست بفهمد. ولي امروز كساني را داريم كه ميتوانند نه تنها اين متون را بفهمند، بلكه ميتوانند تقرير و شرح و نقد كنند. به هر حال، با اينكه خيلي تحول پيدا شده است؛ ولي ما هنوز راه درازي در پيش داريم.
*عالمِ بزمانه؛روحانیِ طراز تمدن نوین اسلامی
موضوع ديگر اين است كه مشكل ما تنها با درس خواندن و توسعه مواد درسي حل نميشود. ما امروز دست كم دو نوع ديگر نياز براي روحانيت داريم كه كمتر به آن توجه ميشود يا اگر توجهي هم هست، راهكاري براي تحقق آن، دست كم به صورت علمي و حساب شده و سنجيده، در اختيار طلاب نيست. امروز روحاني اگر بخواهد در جامعه كارآيي داشته باشد، فقط با داشتن يك سلسله معلومات نميتواند نقش خودش را ايفا كند؛ بلكه او بايد زمان را درك كند و بفهمد در كجاي اين جهان هستيم، با چه كساني ارتباط داريم، چه عواملي در سرنوشت ما مؤثر هستند، چه تأثيراتي ميتوانيم بر ديگران داشته باشيم، چه دوستان و چه دشمناني داريم، دشمنان چه شگردهايي دارند و چگونه بايد با اينها مقابله كرد. مقام معظم رهبري بارها به مسأله دشمنشناسي اشاره كردهاند. يك عالم برجسته در هر يك از علوم اسلامي، اگر اين آگاهيها را نداشته باشد، يا بايد منزوي باشد و فقط در گوشه كتابخانهاش بنشيند، و يا طعمه خوبي براي شياطين ميشود كه او را فريب دهند و از وي سوء استفاده كنند. آگاه بودن از مسايل سياسي و اجتماعي روز، شناختن دشمن و عوامل داخلي آن و شگردهايش، يكي از نيازهاي ضروري براي روحاني كارآمد است.
اما اين را چگونه و با چه برنامهاي بايد بهدست آورد؟ راه سنجيده و حساب شده علمي براي اين كار نداريم. كسي كه ميخواهد براي حوزه برنامه بنويسد، اين را هم بايد در نظر داشته باشد. بسياري از ما اصلا از وجود كشورهاي اسلامي، شرايط زندگي آنها و نيازهايي كه دارند، يا امكاناتشان كه ما ميتوانيم از آنها استفاده كنيم، خبر نداريم.
*رهیده از دامهای شیاطین
با اين دركها و شناختن دشمنها و شگردهاي آنها هم مشكل ما حل نميشود. همه اينها وقتي درست اجرا ميشود كه بتوانيم با شيطان مبارزه كنيم. دشمن اصلي ما شيطان و نفس است. «انه لكم عدو مبين.» «الم اعهد اليكم يا بني آدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين.» ما چقدر به جهاد با نفس و شيطان اهميت ميدهيم؟ هستند كساني كه بهترين علوم را دارند و شرايط سياسي را خوب درك ميكنند، اما نوكر شيطان هستند و اهداف شيطان به وسيله آنها به بهترين شكلي تحقق پيدا ميكند! هر كسي بايد در درون خودش قوهاي داشته باشد كه بتواند در مقابل هواهاي نفساني و وسوسههاي شيطاني ايستادگي كند. ما براي اين كار چه برنامهاي داريم؟ اينها نيازهاي اساسي حوزه است كه از اين ميان، فقط مواد درسي اش را آن هم بهطور ناقص داريم!
وقتي برنامهها مشخص شد، بايد ببينيم چه روشهايي بهكار ببريم. برخي از سنتهاي خوب پيشينيان متروك شده است، مانند سنت پيش مطالعه، تقرير درس استاد، مراجعه به جزوهها و چيزهايي از اين قبيل.اينها الان در حوزه کم شده است. چه راهكارهايي بايد پيدا كرد كه دست كم همان هايي كه قبلا بوده، معمول شود و بعد تجربههاي ديگران اضافه شود؟ اينها به روشهاي كار ما مربوط ميشود؛ يعني بعد از برنامهريزي هاي كلي و راهبردي نوبت به اين روشها ميرسد. چقدر در اين باره فكر كردهايم؟ يك بخش ديگر به بعد از دوران تحصيل مربوط ميشود. يك طلبه وقتي فارغالتحصيل شد، چه كارهايي بايد بكند؟ و چه شيوههايي را ميتواند در نظر گيرد؟ در تبليغ، تدريس، تحقيق، نوشتن كتاب، در ارتباط با اينترنت و چيزهاي ديگر از چه روشهايي ميشود استفاده كرد؟ ميبينيد كه امروز هم اين روش ها در حال تحول و تكامل است و امكانات بسيار خوبي فراهم شده است.
مسأله بعدي و مهمتر اين است كه چه كساني بايد اين تحول را ايجاد كنند و چه شرايطي بايد داشته باشند؟ چيزيكه بايد زودتر اقدام شود، اين است كه كساني آستين را بالا بزنند و طرحي را تهيه كنند كه ما چه بايد بشويم، بعد چشماندازي تهيه شود كه بدانيم تا كي به كجا بايد برسيم؛ چه بخشي از اين راه را بايد در مدت مثلاً بيست سال بپيماييم. دست كم بدانيم چه بايد بشويم. حتي اگر امكان نداشته باشد كه همهاش را عملي كنيم، دورنمايش را داشته باشيم. خود اين خيلي مهم است. ميگويند وقتي عملي نميشود چه فايده دارد؟ در حاليكه همين توجه به اين كه قله دماوند كجا است و از كدام طرف بايد برويم، ارزش دارد، هرچند در آيندهِ نزديكي نتوانيم به آن برسيم. آنچه براي اين اشخاص غير از وسعت معلومات ضرورت دارد، آشنايي بيشتر با شرايط زمان و داشتن نيت خالص براي اين كار است.
*بایسته های روحانیِ طراز تمدن نوین[4]
وظيفه عالم ديني به درس و بحث منحصر نميشود؛ بلكه وظايف ديگري هم دارد. عالمان حقيقي هستند كه ميدانند ارزشهاي ديني را چگونه بايد در جامعه محقق كرد. رسيدگي به مشكلات اجتماعي، مبارزه با ظلم و حمايت از مظلوم يكي از وظايف خاص علما است و شهيد مطهري از افراد ممتازي بودند كه در اين زمينه سهم وافري داشتند. شهيد مطهري افزون بر جامعيت در علوم اسلامي، سه ويژگي ممتاز داشت. نخستين ويژگي، درك شرايط زمان و نيازهاي جامعه بود. ويژگي ديگر ايشان، آشنايي با مسايل اجتماعي- سياسي كشور و جهان بود.
ويژگي ديگر كه كمتر به آن توجه شده، بُعد معنوي و اخلاقي و اخلاص ايشان است. اگر برنامههاي خودسازي و معنوي ايشان نبود، در كارهاي ديگرش هم توفيق پيدا نميكرد. همان طور كه ميدانيد، بزرگترين مانع پيشرفت در فعاليتهاي ديني، فرهنگي و اجتماعي، كاستيهاي اخلاقي است. تعلق به زخارف دنيا، هر شير ژيان را به روباهي پست تبديل ميكند و كارآيي را از بزرگان ميگيرد. خداي متعال به ايشان توفيق داده بود كه در سايهِ اساتيد بزرگواري تربيت شود و دوستاني خوب و ياراني همراه داشته باشد. از آثارش ميشود كمابيش كشف كرد كه از محضر اساتيد خود چه استفادههاي اخلاقي كرده و لياقت يافته كه خداي متعال به او عنايت خاص بفرمايد و در اين مسير به آرزوي خود يعني شهادت در راه خدا برسد. اين ويژگيهاي سهگانه، افزون بر ابعاد علمي ايشان است.
*کمبودهای ما در حوزه علمیه
از بزرگترين كمبودهاي ما در حوزههاي علميه همين دو سه چيز است. بسياري از تلاشهاي حوزوي ما بدون اولويت سنجي است. گاهي شرايط خانوادگي، برخورد با يك دوست و چيزهايي از اين قبيل مسير زندگي ما را تعيين ميكند، بدون اين كه اولويتها را در نظر بگيريم. جا دارد همه ما از ويژگي اولويت سنجي استاد شهيد بهره گيريم و در هر رده و دوراني از عمر و تحقيق، بكوشيم اولويتها را در كار شناسايي كنيم. يعني چنان شويم كه اگر سعادت تشرف خدمت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف نصيب ما ميشد و به ما ميفرمودند: چرا فلان كار را كردي؟ دليل روشني داشته باشيم. شايد انسان بتواند رفتارش را براي ديگران به گونهاي توجيه و ظاهرسازي كند؛ اما خدمت امام معصوم كه از درون او آگاه است، نميشود سرهم بندي كرد. آنجا بايد جوابي داد كه قابل قبول باشد. تلاش براي اينكه آدمي اولويت كارش را بشناسد و بداند چه وظيفهاي بر دوشش قرار دارد، خود يك عبادت است.
يكي ديگر از كمبودهايي كه در حوزهها داريم - البته بعد از نهضت حضرت امام رضوان الله عليه و بخصوص پس از پيروزي انقلاب اسلامي اين كاستي تا حدود زيادي برطرف شده - اين است كه آشنايي كافي با شرايط زمان نداريم و اين باعث ميشود در خيلي جاها قضاوتمان درست نباشد و احيانا كساني بتوانند ما را فريب دهند؛ يعني به راهي بكشانند كه ظاهرش خدايي اما باطنش شيطاني باشد. كساني كه يك آگاهي از تاريخ فعاليتهاي علماي شيعه در طول تاريخ داشته باشند، به نمونههايي برخورد كردهاند كه گاهي افرادي با تقوا و داراي حسن نيت، به دليل ناآگاهي از اوضاع زمان، مورد سوء استفاده دشمنان واقع شدهاند. مانند كاسبي كه نماز اول وقتش ترك نميشود و مسائل حلال و حرام كسبش را هم بلد است، اما سرش را كلاه ميگذارند. اين كاسب در كار اقتصاد فريب ميخورد؛ اما آن عالم در كار دين فريب ميخورد. براي اينكه بتوانيم وظيفه خودمان را در اجتماع انجام دهيم، بهعنوان مقدمه واجب بايد آگاهي كسب كنيم. يك عالم ديني وظيفه دارد بفهمد كه چهكار كند تا فريب نخورد و طعمهاي در دست دشمنان دين و دنيا پرستان نشود. خوشبختانه بعد از انقلاب شرايطي پيش آمده كه خواه نا خواه اكثريت روحانيان از مسايل زمان آگاهي دارند. اما همه جا به قدر نصاب نيست و هنوز گوشه و كنار كساني پيدا ميشوند كه گاهي در اثر ضعف آگاهي رفتارهايي انجام ميدهند كه به نفع دين نيست.
*زینهار ز ماری غفلت در اعماقِ دل
مساله ديگر كه شايد از همه اينها مهمتر باشد، تهذيب اخلاق است. اگر انگيزه ما الهي نباشد، خواه ناخواه به زيان دين تمام خواهد شد. انسان در صورتي ميتواند نيتش را خالص كند كه خودسازي كرده و خودش را از آلودگيها و دنيازدگيها رهانيده باشد. در روايت است كه گله گوسفندي را فرض كنيد كه چوپانش رفته است و دو تا گرگ از دو طرف به آن حمله كردهاند. خاصيت گرگ اين است كه وقتي حمله ميكند، ابتدا ميكُشد و بعد يكي دو تا را مي خورد. ميفرمايد اگر دو تا گرگ گرسنه از دو طرف به گله گوسفندي حمله كنند كه چوپان ندارد، ضرري كه اين دو گرگ به گله گوسفند ميزنند، از ضرر حب مال و رياست در دين مسلمان بيشتر نيست. بنابراين بايد به هوش باشيم و بدانيم كه اين دشمنان خطرناك در كمين همه ما هستند. غير از حضرات معصومين عليهمالسلام و پيروان راستين آنها چه كسي يافت ميشود كه به كلي از اين علاقهها رها شده باشد؟! بسيار مشكل است. حالا ممكن است كساني با تمرين زهد و قناعت و كنارهگيري از مسائل مالي دنيا يك مقداري خودشان را از مال پرستي راحت كرده باشند؛ اما حب مقام آنچنان در اعماق قلب آدمي نفوذ ميكند كه خودش هم متوجه نميشود! به عبارت ديگر، ماري خفته در اعماق دل انسان است كه تا زهرش را نريزد رها نميكند و اگر آدم قصد مبارزه جدي با اينها را نداشته باشد، از شرشان رها نخواهد شد. اگر اين دو تا در عمق دل انسان باشد، روزي كار دست او ميدهد. اغلب ضررهايي كه به اسلام و تشيع وارد آمده، از همين دو تا سر چشمه گرفته است. بنابراين ما بايد غير از اهتمام به درس خواندن و تحقيق و جامعيت علمي، اين نكات را از امثال علامه شهيد مطهري رضوانالله عليه ياد بگيريم و بيشتر به آنها اهميت دهيم و به كار ببنديم.باید مواظب آسیب ها بود تا انحراف و التقاط به سمت ما نیایید تا انشاءالله خداي متعال به ما هم توفيق بدهد كه قدمي در راه صالحين برداريم.[5]
[1]- آنچه ميخوانيد، گزيدهاي از سخنان آيت الله مصباح يزدي است كه مورخ 30/9/86 در همايش سالانه «مؤسسه فرهنگي ولاء منتظر» بيان شده است.
[2]- حدیث ولایت،ج 3، صص 177-181.
[3]- آنچه ميخوانيد، گزيدهاي از سخنان آيت الله مصباح يزدي در پانزدهمين نشست انجمن فارغالتحصيلان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) است كه در تاريخ 14/10/86 بيان شده است.
[4]- اشاره: آن چه ميخوانيد، گزيدهاي از سخنان آيت الله مصباح در همايش بزرگداشت روز معلم است كه در تاريخ 16/2/87 بيان شده است.
[5]- تهیه و تنظیم از: سجاد چاره دان
