چهارشنبه 3 ارديبهشت 1393 20:39 ساعت
شناسه خبر : 170576
درسگفتار «سینمای اشراقی از نگاه شهید آوینی» توسط استاد حجت الاسلام عباس محسنی
آیا در هنر و سینما قالب و محتوا را میتوان جدا نمود؟/آیا با استفاده از تکنولوژی میتوان حقیقت را بیان کرد؟
خداوند پس از رنسانس، خالق هست اما مدبر نیست. بشر جدید برای تمتع بیشتر خود را صاحب طبیعت می داند. در عالمی که ما زندگی می کنیم باید برای شناخت رخدادها باید انها را با ضدشان قیاس و شناسایی کرد و برای شناخت عالم تکنیک باید غیر عالم تکنیک را شناخت.
گروه فرهنگی - رجانیوز: «موسسه طلوع» که در سال 92 فعالیت علمی و آموزشی خود را آغاز کرد، در مدتی کوتاه به یکی پایگاههای مهم نیروهای انقلاب اسلامی به منظور ارائه مطالب تحلیلی و تبیین مسائل روز مبتنی بر اهداف انقلاب اسلامی تبدیل شده است؛ پایگاهی که هم اکنون دارای یک هیات علمی قوی شامل اساتید و بزرگان حوزههای مختلف علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم اقتصادی است و به یک شبه دانشگاه انقلابی بدل شده است.
به گزارش رجانیوز، حجه الاسلام «عباس محسني» از جمله طلبههايي است كه در سال 71، همراه با چند نفر از هملباسانش از حوزههاي علميه عزم آموختن سينما ميكنند و بعد از تحقيقات فراوان، تصميم ميگيرند «سيد مرتضي آويني» را به عنوان استاد برگزينند و از مباحث تدريسي او استفاده كنند. هر چند كه اين جلسات چهار پنج ساعته با شهادت آويني، چندان تداوم پيدا نميكند، اما بهانهاي ميشود تا او و ديگر طلبهها، «آويني پژوهي» را جديتر دنبال كنند. از همين رو «محسني» از جمله افرادي است كه هم از نزديك با آويني مواجه بوده و هم به آراي سيد شهيدان اهل قلم تسلط زيادي دارد؛ چه انكه سابقه فعاليت او درموسسه «روايت فتح» و انتشارات ساقي هم تاييدي است بر اين مطلب و متن زیر خلاصه ایست از درسگفتارهای وی در موسسه «طلوع». همچنین علاقمندان جهت دسترسی به فایل صوتی کلاسها میتوانند به آدرس Toluehagh.ir مراجعه نمایند.

نظریه تحولی شهید آوینی در سینما
نظریهٔ «تحولی» شهید اوینی را میتوان منتج از مقالهٔ «تکنیک در سینما» دانست که بهانه نوشته شدن این مقاله سریال قصههای مجید از تلوزیون میباشد. شهید اوینی در این مقاله از فیلم ترمیناتور ۲ و قصههای مجید از نمونههای مطلوب تکنیک در سینما نام میبرد که فیلم اول برخلاف فیلم دوم دارای پروداکشن عظیمی است، حال باید دید چه چیزی این دوفیلم متفاوت را به هم پیوند داده است. شهید اوینی ویژگی «اینه ثانی» را برای قصههای مجید به کار میبرد و از دید ایشان در قصههای مجید خرق حجاب تکنیک رخ میدهد و این فیلم را بهانهٔ مناسبی برای بحث در رابطه با تکنیک در سینما مینامند.
حال باید تکنیک از دید شهید اوینی را بشناسیم تا بتوانیم مفهوم تکنیک در سینما را از دید ایشان متوجه بشویم چرا که اگر از دید ایشان به سراغ تکنیک نرویم دچار اشتراک لفظی میشویم و به مقصد مورد نظر نویسنده نمیرسیم.
ایشان میگویند: «ماهیت چیزی که به نام تکنیک میشناسیم بیشتر به معنای «تخنه» در تفکر یونانی است تا چیزی که ما به معنای تکنولوژی میشناسیم که به واسطهٔ زبان رسانهای بین ما ایجاد شده است و معنایی کلی میدهد و حتی ممکن است با معنای «تخنه» اشتراکی نداشته باشد و در زمان قدیم نیز صنع و صنعتگری به معنای تکنیک بوده است که به معنای هنرمندی و هنر نیز اشاره دارد.»
«اکنون دیگر نمیتوان یک نقاش یا شاعر را صنعت گر خواند و هنر تنها به مجوعهای از فعالیتهای انتزاعی یا شخصی گفته میشود اما کلمهٔ تخنه مفهومی فراتر از مهارت صنعتی داشته و ان را متعلق به کوییسیس به معنای ابداع مینامند و بر این قیاس هنر و صنعت از لحاظ نسبت مشترکی که با صنعت دارند در کلمهٔ تخنه جمع میشوند.»
ابداع به مفهوم پیدا اوردن و ظاهر ساختن است و با تکنیک یا تخنه نیز نحوی انکشاف صورت میگیرد
حال باید به این نگاه نسبت به تکنیک که نحوی انکشاف است نزدیک شویم
از نگاه هایدیگر یک نحوهٔ وجود و ظهور دارد و تکنیک و تکنولوژی نحوی از انکشاف وجود است و در وقاع قبل از به وجود امدن تکنولوژی وجود به شکلی دیگر در عالم بود و بعد از تکنیک به شکلی دیگر، حال خود تکنیک نحوی از انکشاف وجود است و تکنیک یک وجود تاریخی است که از یک زمان مشخصی پدید امده است و قابلشناسی است و با توجه به این تعریف بخشی از دوران بشر وجود داشته است اما تکنیک نه! پس میتوان گفت تکنیک چیست؟ کی و چگونه به وجود امده است؟ چگونه نقشی در عالم ایفا میکند؟ ایا تکنیک باعث تغییر انسان شده است یا تغییر انسان باعث وجود تکنیک شده است؟ و... اینکه تکنیک یک نحوهٔ انکشاف وجود است نوعی نگاه خاص است و باید به ان فکر کرد.
خداوند پس از رنسانس، خالق هست اما مدبر نیست. بشر جدید برای تمتع بیشتر خود را صاحب طبیعت میداند
در عالمی که ما زندگی میکنیم باید برای شناخت رخدادها باید انها را با ضدشان قیاس و شناسایی کرد و برای شناخت عالم تکنیک باید غیر عالم تکنیک را شناخت و برای شناخت عالم غیر تکنیک به سراغ زمان و به وجود امدن تکنیک یا تخنه میرویم.
تکنولوژی یعنی شناخت جهان از منظر تکنیک و خود تکنیک یا تخنه در یونان باستان بوده است اما چیزی به نام شناخت جهان از دید تخنه در یونان و جهان نبوده است تا دوران رنسانس که بشر دچار تغییر نگرش در سبک زندگی و دیدگاه خود نسبت زندگی میشود.
قبل از رنسانس بشر به خدا به عنوان مالک و رب و... مینگرد و بشر ایمانی به یک امر ماورا طبیعی دارد و این امر ماورا الطبیعی چه دروجود و چه در صفات بینهایت است اما نگاه پس از رنسانس تفاوتهای زیادی با این نگرش دارد و به خدا صرفا به عنوان خالق نگاه میشود و دیگر نقش مدبر عالم را ندارد، مانند بنّایی که بنا را ساخته است اما دیگر بر روی ان بنا تاثیر گذار نیست و در پی این نگاه جدید بشر مدبر جهان میشود البته خود میداند عالم مطلق نیست ولی به گونهای حرکت میکند که عالم مطلق شود یا میداند که مرگ مانع حیات جاویدان اوست ولی ارزوی حیات جاویدان اورا به نحوهای از زندگی میکشاند که علاقهمند است مرگ را از بین ببرد و بشر که جزئی از طبیعت بوده است خود را صاحب طبیعت میبیند و صفت سلطان بودن خداوند را از آن خود میکند و پس از مدتی نهضتای ادبی شکل میگیرد این طرز فکر همه گیر میشود.
انسان جدید با درک ضعفهای خودش علاقهمند به سلطنت کردن بر طبیعت است تا بتواند از طبیعت بهره ببرد اما بهرهٔ خدایی و یکی از این بهرهها جاودانگی است و راه تصرف و سلطنت بر طبیعت یاد گرفتن رابطه بین رخدادهای طبیعی است و اگر بخواهیم این راه تصرف را تدوین کنیم علم تجربی به دست میاید که از قبل از دوران رنسانس هم بوده است اما به علت تغییر نوع نگرش به علم تجربی است.
گالیله در مورد علت به وجود امدن علم تجربی میگوید: «طبیعت کتابی است که به زبان ریاضیات نوشته شده است.»
یعنی بین پدیدههای طبیعی، نسبتی درنگاه انسان اهمیت دارد که قابل شناسایی از نگاه انسان باشد و این نوع نگرش متاثر از پدر علم جدید، دکارت است و خود دکارت قبل از فیلسوف بودن یک ریاضیدان بزرگ است و دارای سه ابداعی است که پایهٔ علوم جدید است:
۱. وارد محاسبات کردن اعدا منفی و کسرها
۲. حروف را وارد معادلات جبری کرده است
۳. ابداع جدول مختصات و تعریف نقطه با استفاده از محور مختصات
حال اگر تمام پدیدههای عالم را در حد نقطه در نظر بگیریم برایش تعریفی وجود دارد و به خاطر این با مجموعهای از علوم مواجه میشویم که علوم تجربی نام دارد و منشا ان ریاضیات است در حالی که علوم تا قبل از رنسانس سر منشا خود را فلسفه میدانستند و ریاضیات به عنوان بخشی از علوم بود که به علم تجربی منجر میشد ولی در حال حاضر علم شناخت طبیعت به قصد سلطنت شد اصل. علم و بقیهٔ انواع شناخت انکار شد و نگاهی به نام نگاه تکنیکی در عالم به وجود امد.
آیا در هنر و سینما قالب و محتوا را میتوان جدا نمود؟
شهید اوینی در این مقاله بیان میکنند در مرحلهٔ انکشاف صورت نمیتوان قالب و محتوا یا صورت و معنا را نمیتوان از هم جدا کرد و انتزاع این دومفهوم از همدیگر در مرحلهٔ تفکر انتزاعی صورت میگیرد و به این طرز فکر اشاره میکنند که بعضیها سینما را ابزار میدانند و برای استفاده از ابزار تکنیک لازم است و فکر میکنند به صرف به دست اوردن مهارت سینما به چنگ انها در میاید و این در صورتی است که این افراد معنای تکنیک را نمیدانند و در واقع در ذات تکنیک ابداع و ذوق هنری نیز وجود دارد البته این نگاه بیشتر در وادی هنر کاربرد دارد و خارج از بخش هنری خیلی کار آمد نیست.
شهید اوینی میگویند: «در نقاشی و موسیقی نیز چنین است که میتوان مهارت فنی را کسب کرد اما ذوق هنری اکتسابی نیست و این هردو در این عبارت تکنیک جمع میایند و چنین است که این دوعبارت به طور عام در هنر و طور خاص در سینما به عبارت تخنه در زبان یونانی نزدیک میشود.»
دلیل اهمیت نوع نگاه و تعریف تکنیک این است که ظاهر تکنیک و تکنولوژی بسیار فریب دهنده است و گویی که ابزار هستند و دچار غفلتی در رابطه با حقیقت وجودی تکنولوژی میشود و این غفلت توهمی را به وجود میاورد که شهید اوینی دراین رابطه در مقالهٔ خود این گونه میگویند:
«ضرورت این بحث از آنجا است اغلب از تکنیک سینما مهارت فنی صرف را دارند که به مضمون و ایده امکان بیان میبخشد و تعریف اینان از تکنیک همان ابزار است و این ساده انگاری تنها در این مرحله نیست و انان تکنولوژی را وسیلهای میدانند که که میتواند در اختیاری هر غایتی دراید در این تعبیر جهت فطری تکنولوژی ساده لوحانه دچار موردغفلت واقع میشود. تکنولوژی با غایات معینی پدید امده است و به تعبیرروشنتر فرهنگی است که شیئیت پیداکرده است و به صورت ابزار در امده.»
غایت به وجود امدن تکنولوژی تسلط بر طبیعت به قصد تمتع و در واقع تکنولوژی ابتدا در اختیار غایت خود است. بشر با استفاده از نگاه تکنیک محور به خود اجازه میدهد که برای از بین بردن نیازهای خود تصرف مخربانه در طبیعت کند و طبیعت را به شکلی تخریب کند که به زودی به شکل طبیعی خود بازنگردد و این تصرف دیوانه وار در طبیعت نتیجهٔ این نوع نگرش است.
میل به راحتی عامل تغییر اساسی تحول در نگرش غرب به عالم
بشر ذاتا به دنبال راحتی و لذت است و بشر قبل از رنسانس معتقد بود راحتی مطلق پدید امدنی نیست و این عالم، عالم محدودیت است و این به لحاظ عقلی قابل توجیه بوده است و تعالیم دینی نیز همین را تایید نمودهاند بنابراین انسانی که به دنبال راحتی بوده است راحتی را اصل قرار نمیداده اما بعد از رنسانس میل به راحتی اصالت میابد و بشر نیز متحول میشود و اساس این تحول هم میل به راحتی است.
و در اخر باید گفت خدایی که بشر را خلق کرده راه رسیدن به راحتی مطلق را معرفی کرده است و گفته تو را به وجود اوردهام تا در این دنیا در راه رسیدن به کمال و فضائل استقامت کنی و در اثر این استقامت راه شکوفا شدن استعداد هارا بیابی و به راحتی مطلق برسی منتها بشر در دورهای از تاریخ به این نتیجه رسید که خود میتواند راحتی مطلق ر در زمین ایجاد کند.
ایا با استفاده از تکنولوژیای که به خاطر رفاه بیشتر پدید امده است میتوان به حقیقت رسید یا حقیقت را بیان کرد؟
اصل وجود تکنولوژی برای ایجاد رفاه است و اینکه تکنولوژی توانسته رفاه و ارامش را به وجود اورده است خود بحثی دیگر است ولی ایا با استفاده از تکنولوژیای که به خاطر رفاه بیشتر پدید امده است میتوان به حقیقت رسید یا حقیقت را بیان کرد؟
جواب این سوال دارای کمی ظرافت است و جواب «اری» یا «نه» مطلق نمیتوان داد چرا که اگر جوابمان اری باشد علت غایی تکنولوژی را مد نظر قرار ندادهایم و اگر بگوییم نه برای خود تکنولوژی اصالت قائل شدهایم در حالی که تکنولوژی به طبع خواست بشر به وجود امده است و دارای چنین اصالتی نیست و به همین دلیل است که باید در استفاده از تکنولوژی با فکر عمل کنیم.
آیا تکنولوژی و سینما بیجهت است؟
در این تعبیر ابزار انگارانه جهت فکری تکنولوژی ساده لوحانه دچار غفلت میشود تکنولوژی با غایات معینی پدید امده است و تعبیری روشنتر خود نوعی فرهنگ است که شیئیت یافته است و به شکل فرهنگ در امده است.
در عالمی که عالم نیازمندی است و اساسش نیازمندی به تکنولوژی است عدم استفاده یا طرد کلی تکنولوژی کاملا غلط است چون در این عالم ادمی وجود دارد که بر اساس نیازهایی که هر چند ذاتی نیستند تکنولوژی برایش جایگاه خاصی دارد و حتی اگر فکر کنیم علت غایی سینما را میتوانیم نادیده بگیریم و سینما ابزار است باز هم دچار اشتباه شدهایم چون با این تصور اشتباه بین ظرف و مظروف یا قالب و محتوای سینما انفکاک ایجاد میشود.

شهید اوینی در رابطه با جدایی قالب و محتوا در مقالهٔ خود میگویند:
«ظرف و مظروف یا قالب و محتوای سینما هم مثل همهٔ هنرهای دیگر در مرحلهٔ خلق یا تولید باید توامان ظاهر شوند و اگر هریک بر دیگری پیشی بگیرند نتیجه کار از صورت مطلوب فاصله خواهد گرفت اگر تکنیک سینما را تا حد مجوعهای از مهارتهای فنی تنزل دهیم جوهر سینما هرگز فرا چنگ ما نخواهد امد و فیلمهایی خواهیم ساخت که در ان رزم اوران مسلمان تنها در ظاهر امر جانشین کلاه سبزهای امریکایی خواهند شد و ماموران انتظامی جانشین ماموران fbi و اگر به امکانات فنی سینما بیاعتنا شویم روح قصه و فیلمنامه هرگز فرصت انکشاف نخواهند یافت و همچون روحی زیبا و پرتوان که بر کالبدی زشت و علیل تعلق یابد.»
فیلم «ملک سلیمان» مصداقی از جدایی قالب و محتوا از هم میباشد، برای مثال در صحنهای برای تحت تاثیر قرار گرفتن مردم توسط اجنه دودی بالای سر افراد قرار میگیرد و متحول میشوند و تماشاگر هر چه به دنبال مصداق خارجی میگردد و یا پیرو منطق فیلم جستوجو میکند، چیزی نمییابد. مشابه همین صحنه در سریال لاست وجود دارد، ولی باتوجه به منطق سریال هر وقت این دود هویدا میشود، تعلیقی در بیننده پدید میآید و این خود نکتهای مهم است. چرا که قصهای سینمایی تعریف میشود و باید گفت این دود چیزی جز جلوههای ویژهٔ کامپیوتری است و در داستان جایگاهی خاص دارد.
فیلم سازی یک امری صنعتی است و برای ساخت یک فیلم خوب کارگردان باید بر تمامی بخشهای فیلم تسلط داشته باشد وب تواند همهٔ وسایل و افراد را به شکل درست به کار گیرد. چرا که کاگردان قبل از ساخت یک فیلم، فیلم را در ذهن خود ساخته است و همهٔ دست اندرکاران فیلم باید کمک کنند تا به تصویر ذهنی کارگردان تحقق بخشند.
شهید آوینی در رابطه با نقش کارگردان در رابطه با انفکاک قالب و محتوا مقالهٔ خود آوردهاند:
«تنها در مرحلهٔ تحلیل یک فیلم است که میتوان این اجزا (قالب و محتوا) را از هم انتزاع بخشید اما اگر در مرحلهٔ تولید این اجزای متعدد بخواهند به شکلی منتزع از هم و فارق از روابطی که باید میان انها باشند عمل کنند نتیحهٔ کار از ساختاری واحد و پیوستگی و یکپارچگی در بیان برخوردار نخواهد شد یعنی این اجزا در مرحلهٔ خلق یک فیلم به میزان تسلط کارگردان بر تکنیک سینما از وحدت وکلیت نصیب خواهند برد.»
«تکنیک سینما از همان نخستین مرحله که انتخاب یک طرح داستانی یا داستان گونه است خود را منکشف میکند هرچند اوج انکشاف تکنیک در مرحلهای است که فیلمنامه به فیلم تبدیل میشود اما از همین اولین مرحله فیلم با تصرف در واقعیت شکل میگیرد چرا که متکی بر تخیل است وچگونه ممکن است بشرتخیل خود را از توهمات پیرایش کند و در خیالش چیزی جز حقیقت و واقعیت نماند.»
موانع رسیدن به حقیقت در سینما /آیا میتوان هر نوع داستانی را که به هر نحو مصور شده است سینما دانست؟
البته این واقعیت از نگاه فیلمساز است و فیلمساز با نگاه خود عالم را میبیند و ممکن است فیلمساز ماجرا را از دید خود روایت کند ولی مخاطب نظرش با فیلمساز متفاوت باشد.
پس در واقع اولین مانع برای نزدیک شدن به واقعیت همان تکنیک سینما است و ادامه مقاله برای مثال نوشتهاند:
«آنچه در سینمای نئورئالیسم انعکاس یافته است واقعیت نیست و کاملا برعکس است، کاری که در فیلم «دزد دوچرخه» و یا نمونهٔ ایرانی آن «آبادانی»ها انجام شده است، آن است که فیلمساز بر بسیاری از مظاهر واقعیت و نشانههای متعالی انسان چشم میپوشاند تا واقعیتی که خود میپسندد را به نمایش بگذارد.»
دو فیلم «گذشته» و «جدایی نادر از سیمین» فیلمهایی واقع گرایانه و ملموس هستند، اما لزومی ندارد واقعیت باشند. این فیلم با مضمون «بد نشان دادن دروغ» در انتقال مضمون موفق بوده است، اما مانند دو فیلمی که در مقاله به آنها اشاره شده است، از مظاهر متعالی انسان چشم پوشانده است و فیلمساز نمیخواهد بگوید که انسان چگونه میتواند حتی در جایی که منفعتش در میان است، حقیقت را بگوید و به هیچ وجه دروغ نگوید. برای همین است که اولین مانع نزدیک شدن به واقعیت، خود تکنیک و در ظاهر تخیل میباشد.
شهید آوینی دو نسبت رایج تخیل و واقعیت را در مقالهٔ خود بیان میکند و در رابطه با وجود راه سوم بحث میکنند:
«قریب به اتفاق فیلم سازان دنیا کاری که میکنند آن است که تلوس و جهت فکری سینما را میابند و خود را به آن میسپارند، سینما جهتی فطری دارد که اگر تسلیم ان شویم دیگر این سینما است که مضامین متناسب تکنیک خویش را برخواهد گزید. فی المثل تکنیک سینما چنین اقتضا دارد که قصهٔ فیلم در کشاکش کنش و واکنش متقابل صورت گیرد نه در محاورات هر چند فیلسوف مابانه. انگاه وقتی انسان فیلم «بیگانهٔ» ساتیا جیترای را میبیند که از اغاز تا یکی دو سکانس اخر همه چیز در جریان مکالماتی هر چند متفکرانه صورت میگیرد، بر سر این دوراهی تردید واقع میشود که آیا باید تسلیم اقتضائات فطری سینما شد و مضامینی برگزید که تکنیک سینما قبول میکند یا خیر یا هویت خودمان را حتی از طریق انکار جهت فطری سینما و اقتضائات ماهویاش در ان بدمیم. «ساتیا جیترای» در فیلم «بیگانه» روش دوم را پیش گرفته است. به همین علت این فیلم را باید نحوی عدول از ماهیت سینما دانست. او به صورتی دیگر اشتباه بسیاری از فیلمسازان خودمان را تکرار کرده است که هر نوع داستانی را که به هر نحو مصور شده است، سینما میدانند.»

لینک کوتاه »
http://rajanews.com/node/170576
لینک کوتاه کپی شد