هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
چهارشنبه، 24 بهمن 1403
ساعت 02:18
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

شنبه 17 فروردين 1392 ساعت 11:19
شنبه 17 فروردين 1392 15:49 ساعت
2013-4-6 11:19:43
شناسه خبر : 137140
نکته‌ی مهم و مورد نظر اما این است که طنز موجود در «پایتخت» علاوه بر اینکه توفیق بسیار بالایی در «خنداندن» مردم دارد اما برای این «خنداندن» نه به «کمدی‌های جنسی» باب روز متوسل می‌شود و نه برای بسط و گسترش فضای کمیک و خنده‌آورش به توهین و تحقیر و «تمسخر» مردم روی می‌آورد و این درست نقطه مقابل آثار طنزی‌ست که شبه‌روشنفکران وطنی چه در سینما و چه در تلویزیون ساخته‌اند و می‌سازند.

گروه فرهنگی- امیر ابیلی: این روزها، با پایان پخش سریال‌های نوروزی و اتمام نمایش سری دوم سریال «پایتخت» و با توجه به استقبال بالای مردم از این مجموعه در مقابل بی‌توجهی مطلق‌شان به آثاری مثل «هفت‌سین» و «همه خانواده من» که در شرایط مشابه «پایتخت» به روی آنتن رفتند و با شکست مطلق مواجه شدند و همچنین با توجه به انتخاب «پایتخت1» و بازیگر نقش اصلی‌ش «محسن تنابنده»(نقی) به عنوان برترین سریال و بازیگر مرد سریال‌های نوروزی دهه اخیر توسط مردم در برنامه «سین مثل سریال»، فرصت مناسبی پیش آمده است تا درباره علل و عوامل اقبال بالای مردمی به چنین اثری بحث و گفت‌و‌گو کنیم. براستي این مجموعه و شخصیت‌هایش حائز چه ویژگی‌هایی بودند که در روزگاری که میزان اقبال و درصد مخاطب آثار نمایشی رسانه‌ی ملی در يكي از پايين ترين سطح در سال‌هاي اخير قرار دارد و سریال‌های پرخرجی مانند «کلاه پهلوی» و باقی آثار صدا و سیما یکی پس از دیگری با شکست نسبي در جذب مخاطب روبه‌رو می‌شوند، اثری با مشخصات و در قدوقواره‌ی «پایتخت» می‌تواند اقبال بالای مردمی را به خود اختصاص دهد و حتی در رقابت با سریال‌سازان و بازیگرانی مانند «رضا عطاران» و «مهران مدیری» نیز عنوان بر‌ترین اثر و بازیگر سریال‌های نوروزی دهه اخیر را کسب کند.

یکم: داستان «معمولی» یک «نقی معمولی»!

«نقی معمولی» و همسر و فرزندان و پدر‌ش، همانطور که از اسم‌شان نیز پیداست نمایشگر یک خانواده «معمولی» و «واقعی» ایرانی‌اند. این البته بدیهی‌ترین دلیلی‌ست که برای تفسیر و تحلیل استقبال از «پایتخت» به ذهن هر ناظر منصفی خواهد رسید و همچنین مهم‌ترین و قابل بحث‌ترین آن‌ها. مهم‌ترین و قابل بحث‌ترین آن‌ها به این علت که همین «معمولی» و «ایرانی» بودن گوهر نایابی‌ست که در صداوسیمای جمهوری اسلامی به سختی یافت می‌شود و همین هم یکی از دلایل مهم رویگرداندن مخاطبان از تلویزیون در این چند سال بوده است. اگر کمی به سریال‌های ده سال اخیر رسانه‌ی ملی توجه کنیم و آن‌ها را به یاد بیاوریم به راحتی متوجه خواهیم شد که «سبک زندگی»، «دغدغه‌ها»، «تفکرات»، «نیازها» و «اعتقادات» مردم ایران کمترین حضور را در این اثار داشته است و خب وقتی تولیدات داخلی و خارجی هیچ‌کدام بازتاب‌دهنده‌ی «زندگی واقعی مردم ایران» نیستند مخاطب بی‌نوا چرا باید تولیدات جذاب‌تر، پرکشش‌تر و حرفه‌ای‌تر خارجی را بگذارد و تولیدات ایرانی که اکثرا «کپی»های دسته چندم همان آثار خارجی‌اند را دنبال کند؟

این گزاره البته از آن‌سو نیز قابل تحلیل و تفسیر است، اینکه در ده سال گذشته دقیقا همان آثاری با استقبال مردم مواجه شده‌اند که نسبت درستی با «باورها» و «سبک زندگی» ایرانیان برقرار کرده‌اند. استقبال بالا از سریال‌های «رضا عطاران» پیش از آنکه متاسفانه خوابش بگیرد! و با یک افت عجیب و غریب نسبت به سریال‌هایش اولین فیلم كم‌مايه سینمایی‎اش را بسازد. استقبال از سریال بی‌نظیری مثل «وضعیت سفید» (حمید نعمت‌اله و هادی مقدم‌دوست) که آن هم تصویری «درست» و «واقعی» از زندگی مردم در دهه شصت ارائه می‌داد. استقبال غیرقابل پیش‌بینی از «ارمغان تاریکی» (جلیل سامان) که علاوه بر اینکه یک قصه عاشقانه را روایت می‌کرد، جهتگیری همسو با باورهای مردم در رابطه با «منافقین» داشت و همچنین استقبال از سریال‌هایی مثل «مختارنامه» و «یوسف» که ربط مستقیم و محکمی با باورهای «دینی» مردم داشتند و علاوه بر این‌ها استقبال از دو سری «پایتخت» که نه قصه‌ی پیچیده و مرعوب‌کننده‌ای داشت و نه خرج بیش از حدی برای آن شده بود و نه از تکنیک ویژه‌ای در ساخت بهره می‌برد، اما «قصه» و «شخصیت»‌هایش همان‌هایی بود که همه مردم ایران همه روزه در اطراف خود می‌بینند و با آن‌ها «زندگی» کرده‌اند و باورش دارند و حتی قاطبه‌ی مردم ایران خود آنگونه زندگی می‌کنند که «نقی معمولی و خانواده‌اش»، بی‌انکه سازندگان اثر- و از همه مهم‌تر نویسنده‌اش- بخواهند با پز روشنفکری خود را بالاتر از مردم بدانند و به آن‌ها توهین کنند و برای آن‌ها خط و مشی درست زندگی کردن را بیاموزند و  با قصه‌های به ظاهر پیچیده- اما کپی شده از روی دست سریال‌های خارجی- بیننده خود را مرعوب کنند و مثلا مخاطب را از این مقدار پیچیدگی و «جذابیت!» آچمز کنند و متحیر.

این مهم‌ترین رمز پیروزی سازندگان «پایتخت» است، «معمولی» بودن و بازتاب دادن «سبک زندگی واقعی مردم ایران» بدون پیچیده‌نمایی‌های بیهوده و پرهیز از روایت مصیبت‌ها و اتفاقات عجیب و غریب و غیرقابل باور. این علت اصلی «محبوبیت» «نقی و ارسطو و پنجعلی» در بین مردم است و درست در مقابل تفکر غلطی که متاسفانه مد این روزهای سریال‌سازی در صداوسیماست.

دوم: «خنداندن»؛ بدون توسل به «تمسخر مردم» و «کمدی جنسی»

نکته‌ی دوم مسئله‌ایست که طبعا در ذیل «ایرانی» بودن و مماس بودن «پایتخت» با «باورها» و «ارزش»‌های مردم قابل تعریف است اما خودش یک بحث مهم در طبقه‌بندی و تحلیل و تفسیر آثار نمایشی سینما و تلویزیون ایران- به‌ویژه اثار طنز و کمدی- به شمار می‌آید و باید بصورت مجزا به آن پرداخت.

نکته‌ی مهم و مورد نظر اما این است که طنز موجود در «پایتخت» علاوه بر اینکه توفیق بسیار بالایی در «خنداندن» مردم دارد اما برای این «خنداندن» نه به «کمدی‌های جنسی» باب روز متوسل می‌شود و نه برای بسط و گسترش فضای کمیک و خنده‌آورش به توهین و تحقیر و «تمسخر» مردم روی می‌آورد و این درست نقطه مقابل آثار طنزی‌ست که شبه‌روشنفکران وطنی چه در سینما و چه در تلویزیون ساخته‌اند و می‌سازند.

برای مشخص شدن عمق این تمایز و اختلاف به یاد بیاورید کمدی‌های پرحاشیه چند سال اخیر سینما و تلویزیون- و شبکه نمایش خانگی- و ساختار تکراری آن‌ها را، اینکه سال‌هاست شبه‌روشنفکران غرب‌زده وقتی می‌خواهند سریال طنزی بسازند جامعه‌ای با افراد فرصت‌طلب، دروغگو، خائن، کلاهبردار، خنگ، یا به معنای بهتر جامعه‌ای با افراد به معنای واقعی کلمه «احمق» و «عوضی» را تصویر می‌کنند و یک نفر راست‌گو، منطقی، با سواد و خوش‌قلب، یک نفر ناهمگون با محیط را در میان آنها رها می‌کنند و همین باعث ایجاد موقعیت‌های خنده‌دار می‌شود. نقشی که مثلا «سیامک انصاری» در دو سریال «شبهای برره» و «قهوه تلخ» «مهران مدیری» بر عهده داشت و «دکتر نیما افشار»(بهنام تشکر) در سریال پرحاشیه «ساختمان پزشکان».

و یا به یاد بیاورید تصویری که مثلا سریال «ساختمان پزشکان» از پدر و مادر ارائه می‌داد، پدر و مادری که حتی بدیهیات اخلاقی را رعایت نمی‌کردند و مدام به فکر سوء استفاده و تیغ زدن فرزند خود بودند، و آن را مقایسه کنید با رابطه‌ای که «نقی» و «پنجعلی» در «پایتخت» با هم دارند.

و همچنین به خاطر بیاورید حجم بالای شوخی‌های جنسی و حتی اشاره مستقیم به هم‌جنس‌گرایی در مثلا «ساختمان پزشکان» را. شاید بد نباشد برای یادآوری دوباره شرح یکی از سکانس‌های این سریال را بیاوریم:« فرید(پدر نیما) دوست نیما را به خانه آورده است. آنها در خانه تنها هستند و دوست نیما به وضوح از این موضوع نگران است. فرید شروع می‌کند به چیدن وسایل خانه پشت در، تا کسی نتواند وارد خانه شود. دوست نیما انگار کمی ترسیده است و شروع به عرق کردن می‌کند. فرید پرده‌ها را می‌اندازد تا داخل خانه معلوم نشود. دوست نیما از ترس قرمز شده است. فرید تشک و بالشت را می‌آورد و وسط اتاق پهن می‌کند و به دوست نیما می‌گوید بیاید و روی آن بنشیند و........آخر معلوم می‌شود که فرید می‌خواهد از تشک پول بیرون بیاورد و به دوست نیما بدهد!». خب این شوخی را مقایسه کنید با شوخی‌های سالم و کاملا پاک «پایتخت». این «حیا» و «خانواده‌مداری» علاوه بر اینکه «هنر» بسیار بالاتر نویسنده «پایتخت» را در مقابل کسانی که به تکرار شوخی‌های جنسی پسران دبیرستانی بسنده می‌کنند نشان می‌دهد طبعا یکی از علل و عوامل استقبال بالا از این سریال هم هست.

نکته‌ی مهم در اینجا البته این است که اساسا جنس مخاطب سینما در ایران با جنس مخاطبان رسانه ملی کاملا متفاوت است. فروش نسبتا مناسب فیلم‌هایی از جنس «ورود آقایان ممنوع»(رامبد جوان) و «خوابم میاد»(رضا عطاران) با حجم بالای شوخی‌های جنسی‌شان در سینما اساسا ربطی به استقبال مخاطبان تلویزیون از چنین اثاری ندارد. مردم ایران اصولا سینما نمی‌روند به خاطر رواج چنین اثاری در آن و «پایتخت» را می‌بینند و دوست دارند دقیقا به خاطر حفظ حریم‌ها در آن. موضوعی که دقیقا رابطه‌ی مستقیم دارد با «ایرانی» بودنی که در بند قبل به آن اشاره کردیم.

سوم: «سینما و تلویزیون ایران» برای همه «ایرانیان»!

نکته‌ی سوم مسئله‌ایست که اتفاقا در یک دو سال اخیر همواره جزو دغدغه‌ها و مسائل اساسی منتقدان و کارشناسان فرهنگی جبهه انقلاب بوده است و خب حالا در مرحله‌ی عمل و در نظرگاه مردمی نیز درست بودنش ثابت شده است و لزوم توجه بیشتر به آن عیان‌تر، اینکه اساسا اگر سینمای ایران برای همه‌ی ایرانیان است و رسانه‌ی ملی وظیفه‌اش بازتاب کلیت ایران است، پس چرا تمام فیلم‌ها و سریال‌های سینما و تلویزیون ایران محدود شده‌اند به دغدغه‌ها، سبک زندگی، خواسته‌ها و حتی جغرافیای یک گروه خاص، چرا تمام اثار نمایشی ایران بازتاب‌دهنده‌ی زندگی طبقه متوسط و مرفهین تهران‌نشن‌اند و چرا در دستگاه عریض و طویل هنری و رسانه‌ای کشور قومیت‌ها و مناطق دیگر ایران بزرگ جایی ندارند؟

خوشبختانه در یکی دو سال اخیر مطرح شدن جدی این بحث منجر به این شد که در جشنواره اخیر فیلم فجر پدیده‌ی اصلی جشنواره فیلم کوچک و جذابی از بوشهر- تنهای تنهای تنها- باشد و جز آن نیز شاهد چند فیلم امیدوارکننده با داستان‌هایی در دل مناطق روستایی ایران باشیم و همچنین با ساخته شدن «پایتخت» در تلویزیون نیز این نظریه بصورت عملی در پیشگاه مخاطبان مورد آزمون قرار گرفت و با انتخاب به عنوان بهترین اثر نوروزی ده سال اخیر با سربلند بیرون آمد.

حالا و با اقبال بالا به فیلم‌های روستایی جشنواره فجر و همچنین استقبال خوب از «پایتخت» می‌توان به آینده ساخت آثار نمایشی در تلویزیون و سینما امیدوارتر بود و امید داشت که پتانسیل بالای جامعه هنری ایران محدود به بازنمایی دغدغه‌های مسخره مرفهین تهران‌نشین نشود و علاوه بر اینکه از این ظرفیت برای معرفی، چهره‌سازی و بازنمایی هرچه بیشتر و بهتر مناطق جغرافیایی و قومیت‌های ایران استفاده می‌شود، سینما و تلویزیون نیز هرچه بیشتر به سمت مردمی شدن پیش بروند.

چهارم: و بازهم اهمیت «قصه» و «شخصیت»

تمام نکاتی که در بالا به آن‌ها اشاره شد اعم از ایرانی بودن، خانوادگی بودن، توجه به قومیت‌ها و....... همه شرط‌های لازم یک اثر نمایشی ایرانی‌اند اما هیچکدام کافی نیستند، به این معنا که یک اثر نمایشی می‌تواند دارای تمام نکات بالا باشد اما اساسا قابل تماشا نباشد و یا بالعکس.

باید به این نکته توجه داشت که توجه به اخلاق ایرانی، به قومیت‌ها و به زندگی مردم ایران نکاتی‌ست که برای رسیدن به مدل مطلوب «اثر نمایشی ایرانی» باید به آن توجه داشت و بدون نگاه به این فاکتورها اساسا فرقی بین یک اثر ایرانی و غیرایرانی باقی نخواهد ماند، اما به این نکته هم باید توجه داشت که با وجود همه‌ی این‌ها آن‌ چیزی که یک اثر را «قابل تماشا»، «جذاب» و «اثرگذار» می‌کند «قصه‌گویی» و توجه به اصول «روایت» و همچنین «شخصیت‌پردازی»‌های درست و تاثیرگذار است.

این چیزی‌ست که علی‌الخصوص از جشنواره سی‌و‌یکم فجر به این‌سو سعی کرده‌ایم همواره در تحلیل آثار سینمایی و تلویزیونی مدنظر قرار دهیم و همواره به اهمیت آن‌ها به عنوان اصول اساسی ساخت یک اثر نمایشی بپردازیم و طبعا «پایتخت» نیز از این مسئله مستثنی نیست. «پایتخت» علاوه بر نکات گفته شده در بندهای قبل مورد توجه قرار گرفته و می‌گیرد به این علت که توانسته است داستان جذاب و پرککشی را طراحی کند-گرچه سری دوم آن افت فاحشی نسبت به سری اول داشت و عجله در نوشتن در چندپاره بودن آن به خوبی اشکار بود- و همچنین چند شخصیت تاثیرگذار و به‌یادماندنی خلق کند.

«نقی و پنجعلی معمولی» و «ارسطو عامل» به همراه خانواده‌شان حالا جزو محبوب‌ترین شخصیت‌های سریال‌های حداقل یک دهه اخیر تلویزیون ایران‌اند و خب این طراحی شخصیت درست نویسندگان اثر طبعا در جذب اقبال بالای مخاطبان تاثیر بسزایی داشته است. «داستا‌ن‌پردازی درست»، «قصه‌گویی مبتنی بر زندگی ایرانی» و «طراحی شخصیت‌های جذاب» اصل اساسی دیده شدن هر کار نمایشی اعم از سینما و تلویزیون و تاتراند و این چیزی‌ست که در تحلیل موفیقت «پایتخت» هم نباید فراموش شود و تنها به ایرانی بودن آن توجه کرد. «ایرانی بودن» و «توجه به اخلاق» در کنار رعایت اصول سریال‌سازیست که معنی می‌یابد و اثر را پرمخاطب می‌کند، درست مثل «وضعیت سفید»، «ارمغان تاریکی»، «به کجا چنین شتابان»، «مختارنامه» و.......

 



 

 

 

 

https://zamzam.ir/#home