وقتی پوسترهاي «ما ميتوانيم» از حرم امام رضا(ع) به آلمان رفت/ دو هفته رفتم دانشگاه بعد ولش كردم
باشگاه چانهزني: همين الان خيلي از ماها اگر كلي فكر كنيم، فوق فوقش بتوانيم پنج، شش تا از موفقيتها و دست آوردهاي جمهوري اسلامي را كه در دنيا صدا كرده و انحصار چند كشوررا شكسته است نام ببريم. اما يك جوان 22 ساله آرام و محجوب كه با انبردست بايد از زير زبانش حرف بكشي(!) تا حالا نزديك به بيست و خوردهاي از اين دستآوردها را پوستر كرده است و نه تنها در دانشگاه و مدرسه و مسجد كه حتي به خارج از كشورها براي نمايش برده است. مهمان «باشگاه چانه زني» اين هفته رجانيوز «حسين سخا» بود. گرافيست جوان و متعهد كه موضوعاتي مثل، فتنه، فلسطين، بيداري اسلامي و خيلي از موفقيتهاي جمهوري اسلامي را سوژه كارهايش كرده است كه نمونههايي از آنها را در زير ميبينيد. گفتگوي ما با او خيلي بيشتر از اين چيزي بود كه در پايين ميخوانيد اما خودش مايل نيود كه خيلي از حرفهايش درباره فضاي اين روزهاي گرافيك متعهد وانقلابي منتشر شود چون نميخواست شر شود! سخا علاوه بر وبلاگ «باروت» كه حتي پايش به برنامه راز هم باز شده است و وحيد جليلي از ان نام برد و تجليل كرد، يك سايت مخصوص كتابخواني به نام «كتاب بخوانيم» هم راه انداخته تا بي سر و صدا اين دغدغه مهم رهبري را به اندازه خودش جامه عمل بپوشاند. از گفتگوي كوتاه ما با او و البته چند تا از طرحهاي زيبايش لذت ببريد.
تاريخ و محل تولد؟
1369، تهران.
نسل چندم انقلاب مي شي؟
سوم، چهارم ظاهراً!
كودكيت تو كدام محله تهران گذشت؟
حول و حوش ميدان قزوين.
تحصيلات؟
الان دارم كارگرداني ميخونم.
اين الان كه گفتي يعني قبلا چيز ديگهاي هم ميخوندي؟
من كنكور كه دادم سخت افزار قبول شدم، دو هفته رفتم بعد كلا بيخيال دانشگاه شدم.
چرا؟
چون ازش خوشم نيامد.
پس چرا زده بودي؟
چون فكر ميكردم خوشم مياد! جداي از شوخي خب من چون كار و دانش و رشته كامپيوتر بودم اين رشته رو رفتم اما بعد از دو هفته فهميدم كه نه من به درد سخت افزار مي خورم و نه سخت افزار به درد من.
بعد از اون دو هفته و رها كردن دانشگاه چه كردي؟
سه چهار سال مشغول كار شدم و بعد رشته كارگرداني را شروع كردم.
اين كه ديگه قرار نيست دو هفته طول بكشه؟
نه، علاقه دارم. انشاالله هم ميخواهم وارد فضاي ساخت مستند شوم.
روزي چند ساعت جلوي كامپيوتر هستيد؟
قبلا زياد بود، شايد بيشتر از 12 ساعت اما الان خيلي كمترش كردم. كاملا اختياري كمش كردم چون ديدم كه ضرر ميزند.
بيشترين چيزي كه براي گرافيست شدن لازم است چيه؟
من اول يه چيزي بگم؛ من اصلا گرافيست نيستمها... يعني كسي كه سواد گرافيكي داشته باشد و در اين زمينه تحصيل كرده باشد، من نيستم! خيلي چيزي از تئوري اين رشته نميدانم.
اما خب كار و بارت كه گرافيك است؟
بله.
خب خيلي فرقي نكرد. همون سوال قبلي رو مي پرسم كه بيشترين چيزي كه براي گرافيست شدن لازم است چيه؟
گرافيك بعنوان هنر تقوا لازم دارد اما بعنوان شغل و يك فن، خلاقيت مهمترين چيز است.
گرافيستها دنيا رو چطوري ميبينند؟
بواسطه اينكه چشم زياد كار ميكند اصطالحا خيلي آدمهاي بصرياي هستند، جزئيات رو بهتر ميبينند. شاخكهاشون تو مباحث تصويري بيشتر ميجنبد. حافظه تصويريشون هم شايد قويتر باشد.
چرا در دوران فتنه گرافيك انقلابي ما بيشتر از خيلي از حوزهها رشد كرد؟
چند تا دليل داشت. اولا اينكه يه اتفاقي افتاد و كساني كه اين كشور و انقلاب را دوست داشتند هر جايي كه دستشان ميرسيد شروع به كار ركدند. گرافيستها هم بخشي از اينها بودند. يك كار كاملا بسيجي بود. يعني ميشه گفت بسيج گرافيكي شكل گرفت.
كارها هم خوب ديده شد.
يكي از دلايلش بحث تكنيكي كار بود. يعني به ابزار توليد و پخشش بر ميگشت. البته به نظر من شايد هم تلفيق چند تصوير و توليد يك پوستر از سرودن يك شعر آسانتر باشد. از آن طرف هكم اين نكته وجود دارد كه در حوزه گرافيك يك درگيري بوجود آمده بود و همانطور كه كف خيابان درگيري بود، در اين حوزه هم گرافيستهاي ان طرف داشتند كار ميكردند. شايد اگر در بقيه حوزه ها هم آنطرفيها وارد ميشدند بچه هاي ما هم بسيج ميشدند براي مقابله.
خب، ايده سري پوسترهاي «ما ميتوانيم» چطور شكل گرفت؟
ایده اولیه برای برادرم بود که گفت بيا برو كمي هم درباره توانمنديهاي جمهوري اسلامي كار كن. سخنراني قديمياي هم از حضرت آقا را تازه همان روزها ديدم كه گفته بودند توانمنديها معرفي شود و جوانان بدانند و... . خب من کمی با فضاي دانشگاهها هم آشنا بودم كه بعضيها ميگفتند ايران كه بابا نميتونه فلان كار رو بكنه. تو همين فضا من دو سه تا كار كردم كه ديدم جواب داد.
موضوعات پوسترها رو چطور بدست آوردي؟
من شروع كردم به سرچ كردن و به مواردي برخوردم كه براي خودم خيلي جالب بود. مثلا اينكه ايران اولين كشوري بود كه خط توليد بيوايمپلنت چشمي راه انداخته بود در حالي كه مثلا آمريكا در آزمايشگاه هم نتوانسته بود توليد كند! يك چيز ديگر هم خيلي من را حرص ميداد و آن اينكه اين خبرها را در صفحه بيستم يا سيام سرچ پيدا ميكردم. صفحات اول همهاش نكات منفي بود مثل كشتههاي تصادفات، آمار طلاق و... .
تا حالا چندتا پوستر زدي؟
نزديك 30 تا شده است. من يه مدت افتادم دنبال اينكه يك جايي بيايد و اينها را پخش كند به همين خاطر هم كمي وقفه افتاد اما الان دوباره دارم كار ميكنم والبته داريم انيميشن همينها را هم آماده ميكنيم.
در پيدا كردن پخش كننده موفق شديد؟
بله البته پشيمان شدم. چون دوباره به صحبتي از آقا برخوردم كه ايشان در جمعي كه مشغول معرفي دست آوردها هستند مي فرمايند كه اينها بايد به اطلاع مردم برسد اما بهتر است كه اينها توسط افرادي كه وابستگي به دولت ندارند به اطلاع مردم برسد. از اينجا به بعد من اصرار داشتم كه اينكار به اسم وبلاگ باروت و يك كار خودجوش شناخته شود. الان هم خيليها چه از طريق ايميل و چه در برخورد حضوري اولين چيزي كه ميپرسند اين است كه اين كار سفارش كجاست؟!
شايد بخاطر اينكه اصولا ما عادت نداريم يك نفر وقت خود را بگذارد روي يكسري موضوع ايجابي؟
بله، در اين مدت من با دستگاههايي آشنا شدم كه اصلا رديف بودجه دارند براي معرفي توانمنديها و دستآوردهاي ايران اما كارها خيلي دم دستي و مسخره است. مثلا در یکی از نمایشگاه های خارجی برداشته اند براي معرفي يك داروي ساخت ايران، خود دارو را گذاشتهاند روي ميز! يا يك بنر زيردريايي زدهاند به ديوار. اصلا خبري از كارهاي هنري نيست.
در صدا و سيما هم همينطور است. مثلا همان قضيه بيو ايمپلنت را كه ميخواستند در اخبار نشان دهند، اولين تصوير بعد از اخبارگو تصوير يك تيغ جراحي است كه داره ميره تو چشم كه يك تصوير منزجر كننده است و مردم ممكن است بگويند بابا بزن اونور حالمون بد شد!
جامعه هدفي كه براي اين كارها در نظر گرفته بوديد چيبود؟
من ابتدا فقط براي دانشگاهها كار كردم. فكرم اين بود كه اينكار پرينت ميشود و ميرود رو بورد دانشگاهها. بخاطر همين چند كار اول را در سايز A4 است و اصلا بزرگترش را نداشتم. ولی الان به ساخت مستند و موشن گرافیک این موضوع ها دارم فکر میکنم
در دانشگاهها استقبال شد؟
بله، آنطور كه خبر دارم چندين دانشگاه کشور رفته است. در مساجد و مدارس نمايشگاه برقرار شده است.
ظاهرا نمايشگاه خارجي هم رفتيد؟
بله، دو تا نمايشگاه در هند و گرجستان خودم رفتم و كارها را بردم. در هند نمايشگاه تعاون بود كه مسئولين كارها را ديده بودند و از ما خواستند در آنجا نمايش دهيم. يك نفر هم كارها را گرفته بود براي نمايش در صحن جامع رضوي كه چند وقت پيش زنگ زد و گفت زائرهاي ايراني كه از كشورهاي ديگر آمده بودند كارها را خواسته اند، اجازه هست بدهيم؟ كه گفتم مشكلي نيست و فكر كنم الان كارها به اين وسيله به آلمان و.. هم رفته باشد.
در نمايشگاه هند بازخوردها چطور بود؟
در نمايشگاه خيلي خوب بود ولي مهمش بعد از نمايشگاه بود كه رايزن فرهنگي ما كارها را از من گرفت تا در دانشگاههاي هند نمايش دهد. هند هم خيلي دانشجوي خارجي دارد. من اصلا به اينجا ها فكر نكردم بودم به همين خاطر الان كلي در آنها سوتي گرافيكي وجود دارد. من در حد يك اعلان كارها را ديده بودم اما الان خب خيلي بيشتر ديده شد.
از انيميشنهاي كار هم بازخورد گرفتهايد؟
يكي از كارها را موشن كردم و گذاشتم روي يكي از سايتهاي آپلود فيلم كه يك ايميل از يك ايراني مقيم نيويورك رسيد كه كلي تعريف كرده بود و گفته بود من اصلا اينها را نميدانستم.
خدا وكيلي از اين ما ميتوانيمها چقدر كاسب شدي؟
هنوز هيچي! جالبه كه هزينه بعضي از اين نمايشگاههاي خارجي كه رفتم را خودم از جيب دادم.
حرفي مونده؟
چيزي كه خيلي من رو اذيت ميكنه توجه نكردن به صحبتهاي حضرت آقاست. پرداختن به كارهايي كه اولويت ندارد. اين هم در تيتر زدنها، طرح زدنها و... پيدا ميشود. خيلي از سوژه ها را ميتوان از صحبتهاي آقا در آورد اما الان خيلي از ماها مناسبتي كار ميكنيم، تقويم را ميگذاريم جلويمان و كار ميكنيم.
تعدادي از پوسترهاي «ما ميتوانيم»
