ع- امامي
درآمد: اين مقاله قبل از برگزاري انتخابات و با عنوان «آقاي موسوي! لطفاً شما هم عزا بگيريد!» و با هدف روشنگري و كمك به مخاطبان براي انتخاب اصلح نگاشته و بنا بود تا قبل از پايان زمان تبليغات رسمي در رجانيوز منتشر گردد كه به دلايلي اين اتفاق نيفتاد وليكن انتشار اين مقاله در ايام حساس كنوني و به ويژه با توجه به تقارن با بيست و هشتمين سالگرد شهادت مظلومانه سيدالشهداي انقلاب اسلامي، آيتالله شهيد دكتر بهشتي (رضوان الله عليه) و 72 يار امام در كربلاي سرچشمه نيز بيمناسبت نمي باشد.
چند ماه قبل يعني زماني كه هنوز آقاي خاتمي در توهم نوستالوژيك برخورداري از محبوبيت بادآورده و 20 ميليوني دوم خرداد 76 بهسر برده و سوداي نامزدي مجدد در انتخابات را در سر ميپروراند و لذا براي زمينهسازي مطابق معمول به تخريب دولت نهم پرداخته و همان شيوهاي كه در ايام انتخابات اخير از جانب همفكران و بويژه يار وفادار! وي (ميرحسين موسوي) براي نفي رقيب با شدت تمام در پيش گرفته شده، را اجرا ميكرد، از جمله در جايي حضرتش به بهانهی اقدام خبیثانه اتحادیه اروپا در خارج کردن نام گروهک ورشکسته منافقین از به اصطلاح فهرست تروریستها به جوسازی علیه دکتر احمدینژاد پرداخته و ضمن تطهیر جنایتهای غرب و غفلت از دشمنی استکبار با جمهوری اسلامی و در مقابل تخطئهی دولت نهم، چنين افاضه فرمود:
«امروز وقتی دوران گذشته را با دوران کنونی مقایسه می کنیم از یک سو احساس سرافرازی می کنیم و از سوی دیگر دلمان برای کشور میسوزد[؟!]» سپس درباره یکی از دستاوردهای دولت اصلاحات که باعث سرافرازی! وی بوده، گفته است: «در گذشته کاری شد که همه دنیا گفتند منافقین تروریست هستند اما امروز چه کردهایم و چه شده است که نام آنها از لیست تروریست درآمده است؟ آیا این خدمت به خون شهیدان است[؟!]»
همچنين در ميان مقالاتي كه نگارنده تابهحال نگاشتهام، اين مورد بيشترين نظرات خوانندگان را به خود جلب کرد و هر چند كه برخي از نظردهندگان متأسفانه بي توجه به اصل انصاف و تنها از سر ناخوشايندي از بابت آنچه «توهين به شخصيت مورد علاقه خود!» ناميده بودند، راه كم لطفي را در پيش گرفتند اما همين هم براي حقير مطلوب بود و بهعبارتي احساس مؤثر بودن و ديده شدن -ولو از سوي مخالفان-، بهتر از راكد ماندن و بياثر بودن است و هر محققي اين نكته را تأئيد ميکند.(2)
اكنون و در اين ايام حساس كه انتخابات سرنوشتساز رياست جمهوري را با حضور حماسي ملت فهيم ايران پشت سر نهاديم و با توجه به اظهارات نامزدهاي رقيب دكتر احمدينژاد و بهويژه موسوي كه با تأسي از خاتمي و با تمام توان در همان راستاي تخريب غيرمنصفانه دولت مشغول بود و به دليل تهيدستي براي ارائهی برنامههاي مثبت جهت ادارهی كشور، به شبههافكنيهاي سست و طرح مغالطات سطحي به اصطلاح روشنفكرانه (بخوانيد روشنفكرنمايانه) روي آورده و از جمله سياست خارجي دولت را مكرراً با تعابيري نظير «افتضاح» بي محابا مورد تخريب قرار داده بود، ضروري دانستيم كه مجدداً آنچه را در يادداشت فوق خطاب به خاتمي نوشته بودم، مجدداً به اين همفكران وي نيز گوشزد کنم. البته قبل از آن لازم است چند فراز از قرآن شريف را –نه براي حضراتي كه در قول و فعل قائل به «پلوراليسم و قرائتهاي متكثر از دين و كتاب خدا!» ميباشند!- بلكه براي خوانندگان عزيز ذكر نمايم:
بر اساس قاعده «نفی سبیل» (آیه 141 سوره نساء و حدیث اعتلا)، خداوند هیچ راهی را برای تسلط كافران بر مؤمنان قرار نداده است. آیه 89 نساء میفرماید: «آنان دوست دارند كه شما هم مانند آنها كافر شوید و مساوی یكدیگر گردید بنابراین از آنها دوستانی انتخاب میكنید؟»
آیه 144 نساء به مؤمنان هشدار میدهد: «ای كسانی كه ایمان آوردهاید كافران را به جای مؤمنان ولی و تكیهگاه خود قرار ندهید. آیا می خواهید (با این عمل) دلیل آشكار بر ضرر خود در پیشگاه خداوند قرار دهید؟ لذا مسلمانان باید از طرح دوستی با دشمنان خدا كه نشانه نفاق است بپرهیزند».(3)
نيز آیههای 137 و 138 همان سوره میفرمایند: «به منافقان خبر ده كه عذابی دردناك خواهند داشت همان كسانی كه غیر از مؤمنان كافران را دوستان خود میگیرند؛ آیا سربلندی را نزد آنان میجویند؟ (این خیال خامی است) چرا كه عزت همه از آن خداست»
و بالاخره اين رهنمود زرين را هرگز از خاطر دور نداريم كه: «ولن ترضي عنك اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم» (بقره، 120) «يهود و نصارا هرگز از شما خشنودي و رضايت كسب نميكنند مگر زمانيكه كاملاً از آنها تبعيت كنيد.»
با اين مقدمه به نقد دعاوي حضرات ميپردازيم. حرف اصلي تمام اين يقهدرانيهاي خشمآلود! عليه سياست خارجي احمدينژاد يك چيز بيشتر نيست و آن اينكه:
«سياست خارجي دولت نهم ما را در دنيا ذليل و خوار كرده است!»، «عزت و اعتبار ايران و ايراني در دنيا لگدمال شده است. چون دولت در برابر زيادهخواهيهاي بي انتهاي استكبار مقاوت كرده است»، «گذرنامهی ايراني بي اعتبار شده و لازم است بعنوان رسالت اصلي! پس از پيروزيِ -لابد حتمي و بدون ترديد!- در اولين گام به فكر اين معضل استراتژيك باشيم» و...
و نيز تكرار -هر چند تلويحي و كنايي- همان شبهات پوسيدهی مشتي روشنفكرنماي لاييك و متحجر كه در دوران سياه اصلاحات هر روز در روزنامههاي زنجيرهاي غوغا سر مي دادند كه «فلسطين و لبنان به ما چه مربوط»، «مگر ما كاسهی داغتر از آش هستيم؟» و يا «حضور در حيات خلوت امریکاي لاتين چه فايدهاي براي ما دارد» و...
چنانكه در مورخ دوشنبه 18 خرداد در دومين فيلم تبليغاتي (به تعبير بنده «خيمه شب بازي») «آقاي موج سبز!» نيز ديديم كه حضرتش با ناله و شِكوه از اينكه «اينها [دولت نهم] با سياست خود كاري كردند كه پاسپورت ايراني در دنيا همطراز با پاسپورت سومالي شده» از سر خشم فرياد سر داده بود.
خندهدار و بلكه گريهدار اينكه عليرغم تكرار و بازتوليد اينهمه مغالطات چند روشنفكرنماي غربزده و-به تعبير امام «مشتي ليبرال خودفروخته»- باز هم دم از امام ميزنند و خود را به تلويح و تصريح «فرزند امام» (كدام امام؟) نيز ميخوانند و با پنهان شدن پشت نام امام، منويات امریکاپسند و اسرائيل شادكن خود را ديدگاههاي خط امام نيز ميخوانند. اين ديگر نهایت حقهبازي و بي صداقتي و در يك كلام مصداق روشن ديگري از همان «دروغگويي» كذايي است كه قريب به 25 ميليون ايراني در انتخابات به آن قاطعانه «نه» گفتند و البته تاوان اين انتخاب اصولگرايانه خود را امروز در قالب شورش و عصيانگري و تخريب «چماقداران سبز» و ديكتاتورهاي مدرن پس مي دهند.
نكند آقايان گمان داشتند كه 20 سال پس از ارتحال امام ديگر راه و ياد امام اين اندازه متروك مانده يا شعور مخاطبان خود را اينقدر سطحي و پايين فرض كرده بودند كه سادهانديشانه تصور ميكردند كسي از بيانات امام خبر ندارد و به اين تناقضات مضحك و فاصلهی نجومي ميان گفتار و كردار امروزي حضرات با آرمانها و بيانات روشن و بدون ابهام امام پي نميبرد؟
در واقع اين فقط شال سبز نبود كه مانند «قرآن بر سر نيزه»، ابزار رياكاري و سوءاستفاده از مقدسات قرار گرفت بلكه نام امام نيز به همين شكل ملعبهی رفع عطش قدرت طلبي حضرات شده است.
در پاسخ به شبههی بيپايه اين «مغزهاي متفكر عزتمدار!» كه گويا تازه ياد عزت ايران افتادهاند، ميگوييم كه اين سفسطه يادآور آن حكايت معروف است بدين شرح كه: روزگاري شخص مؤمني در مجاورت فردي معصيتكار منزل داشت و آن همسايه فاسق كه تاب ديدن بندگان صالح را نداشت، در هر فرصتي به ناسزاگويي به همسايه خود ميپرداخت و هرگاه كه با وي روبرو ميشد، بناي توهين ميگذاشت و درمقابل، آن مؤمن نيز به مصداق رهنمود قرآني «فاذا مروّا باللغو مروّا كراما» با بزرگواري گذشت كرده و اعتنايي به ناسزاها نميكرد تا اينكه روزي به او خبر دادند كه: «خوشحال باش! كه آن همسايه بدزبان امروز به ستايش تو مشغول بود!»
برخلاف انتظارشان وي با شنيدن اين خبر در گوشهاي نشست و بناي گريه و زاري گذاشت. با تعجب پرسيدند «چرا گريه ميكني؟ گمان ميكرديم از اين خبر خوشحال شوي» جواب داد: «اتفاقاً بزرگترين مصيبت براي من روزي است كه چنان انسان آلودهاي از من تعريف كند. بايد در كار خود تجديدنظر كنم و ببينم كدام خلاف را مرتكب شدهام كه باعث شده چنين فاسقي به مدح من بپردازد؟ تا ديروز كه به من ناسزا ميگفت، مطمئن بودم كه هنوز در صراط مستقيم هستم و حالا كه از من تعريف ميكند، معلوم ميشود كه در ايمان من خللي حاصل شده است.»
متلكپراني خاتمي و كروبي و از همه بدتر موسوي درخصوص بي اعتباري و ذليل شدن ايراني در دنيا به دليل سياست خارجي -به قول اينان- تند و ماجراجويانه! دولت و مقاومت در برابر استكبار جهاني و امریکا و اسرائيل و انگليس، نيز از همين سياق است.
اينكه سياست خارجي عزتمندانه، سازش ناپذيرانه و تهاجمي دكتر احمدينژاد -برخلاف عقب نشينيهاي منفعلانه و سازشكاريهاي بعضاً خائنانه اسلاف وي تحت لواي دروغين «تنش زدايي» و «گفتگوي تمدنها» و اخذ دستاوردهاي درخشاني نظير گرفتن مدال افتخار «محور شرارت» آنهم در همان سال پرافتخار گفتگوي تمدنها، تعليق كامل و بدون مهلت و قيد وشرط هستهاي و همكاريِ لابد با ترس و لرز با متجاوزان غاصب امریکايي و اروپايي در عراق و افغانستان و... سبب عصبانيت امریکا و اسرائيل شده، اتفاقاً بهترين سند افتخار و مايهی سرافرازي دولت نهم است و نه تنها خردهاي بر احمدينژاد نميباشد، بلكه مايه سربلندي ملت و متقابلاً سرافكندگي مدعيان بيهنري است كه كعبه آمال خود را در اوهام ورشكسته و مدينه خيالي غرب ميجويند.
اين موهبت عُظمي يعني تحويل گرفته شدن و تمجيد از سوي امثال بوش و سران جنايتكار اسرائيل و انگليس و نيز گرفتن تأیيديه از اتحاديهی اروپا، ارزاني همانان باد! آنها هستند كه بايد درخصوص اين ننگ بزرگ يعني نشاندن لبخند رضايت بر لب پليدترين ابناي بشر سرافكنده باشند. چه زيبا امام استكبارستيزمان تكليف را مشخص فرموده كه: «آن روز كه امریکا از ما تعريف كند، بايد عزا بگيريم و در خود شك كنيم.»
خوب است ميرحسين موسوي و همفكران وي كه از يكسو خود را مدعي انحصاري خط امام مي ناميدند و از سوي ديگر نارضايتي غرب از دولت نهم را به مثابه چماقي براي كوفتن بر سر رقيب خود علم كرده بودند، نسبت خود را با اين فرمايشات روشن امام مشخص و شفاف نمايند:
«بايد هيچ سستي نكنيم و از اين ترس نداشته باشيم كه فلان راديو يا دولت خارجي چه مي گويد، راديوها بايد به ما فحش بدهند. آن روزي را كه امریکا از ما تعريف كند، بايد عزا گرفت. آن روز كه كارتر و ريگان از ما تعريف كند، معلوم ميشود در ما اشكالي پيدا شده است، آنها بايد فحش دهند و ما هم بايد محكم كارمان را انجام دهيم.» (صحيفه امام،ج.18،ص.242)
و «نبايد توقع داشته باشيم كه اينها براي ما خوب بگويند، اگر خوب بگويند، معلوم مي شود كه ما خيانتكاريم! اگرچنانچه امریکا از ما تعريف كند و روزنامههاي امریکا از ما تعريف كنند، آن وقت است كه مردم بايد بگويند اين چه است قضيه؟ يك قضيهاي است كه دارند تعريف مي كنند!» (همان،ج.9،ص.527)
جا دارد مدعياني كه پس از 8 و بلكه 16 سال امامزدايي و نيز سكوت رضايتمندانه در برابر آن، امروز براي لاپوشاني شكستهاي مكرر خود و نيز بازگشت حريصانه به قدرت، زير عَلم امام منافقانه سينه چاك كرده و در همان حال گپ و گعده با مستكبران جنايتكار را مايه عزت و متقابلاً ترشرويي معدودي كشور زيادهخواه مستكبر را مايهی ذلت ميدانند، نسبت خود را با اين بيانات امام روشن كنند:
«غرب و شرق تا شما را از هويت اسلاميتان به خيال خام خودشان بيرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. هميشه با بصيرت و چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد، لحظهاي آرامتان نميگذارند.» (صحيفه نور، ج.21، ص.109)
و از آن مهمتر:
«نكتهی مهمي كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و تا كجا ما را تحمّل ميكنند و تا چه مرزي استقلال و آزادي ما را قبول دارند. به يقين، آنان مرزي جز عدول از همه هويتها و ارزشهاي معنوي دينمان نميشناسند. به گفته قرآن كريم، هرگز دست از مقابله و ستيز با شما برنميدارند مگر اينكه شما را از دينتان برگردانند و ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، صهيونيستها و امریکا و شوروي در تعقيبمان خواهند بود تا هويت ديني و شرافت مكتبمان را لكهدار نمايند. بعضي مغرضين ما را به اعمال سياست نفرت و كينهتوزي در مجامع جهاني توصيف و مورد شماتت قرار ميدهند و با دلسوزيهاي بيمورد و اعتراضهاي كودكانه ميگويند جمهوري اسلامي سبب دشمنيها شده است و از چشم غرب و شرق و اياديشان افتاده است! كه چه خوبست به اين سؤال پاسخ داده شود كه ملتهاي جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملّت ايران چه زماني نزد غربيها و شرقيها احترام و اعتبار داشتهاند كه امروز بياعتبار شدهاند؟
آري! اگر ملت ايران از همه اصول و موازين اسلامي و انقلابي خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پيامبر و ائمه معصومين عليهمالسلام را با دستهاي خود ويران نمايد، آنوقت ممكن است، جهانخواران او را به عنوان يك ملت ضعيف و فقير و بيفرهنگ به رسميت بشناسند ولي در همان حدي كه آنها آقا باشند، ما نوكر!؛ آنها ابرقدرت باشند، ما ضعيف؛ آنها ولي و قيم باشند، ما جيرهخوار و حافظ منافع آنها. نه يك ايران با هويت ايراني اسلامي، بلكه ايراني كه شناسنامهاش را امریکا و شوروي صادر كند؛ ايراني كه ارابه سياست امریکا يا شوروي را بكشد!» (پيام استقامت حضرت امام، ذيحجه 1408، تيرماه 1367)
راستي آقايان كروبي و خاتمي و موسوي! شما كه سياست خارجي نهم را ماجراجويانه و ذلتآفرين و سبب خواري و انزواي ايران در جهان ميخوانديد، امروز در برابر تاريخ و در محضر امام چه پاسخي داريد؟ آيا نميدانيد چه كسي بر ضرورت تشكيل «هستههاي مقاومت حزبالله» در سراسر دنياي اسلام و بلكه در جهان تأكيد مي كرد؟
آقايان مدعي خط امام، يادتان رفت اين فرمايشات پير جماران را كه:
«ملتهاى مسلمان بايد به فكر نجات فلسطين باشند و مراتب انزجار و تنفر خويش را از سازشكارى و مصالحه رهبران ننگين و خودفروختهاى كه به نام فلسطين، آرمان مردم سرزمينهاى غصب شده و مسلمانان اين خطه را به تباهى كشيدهاند، به دنيا اعلام و نگذارند اين خائنان بر سر ميز مذاكرهها و رفت وآمدها، حيثيت و اعتبار و شرافت ملت قهرمان فلسطين [را] خدشهدار كنند، كه اين انقلابى نماهاى كم شخصيت و خودفروخته به اسم آزادى قدس، به امریکا و اسرائيل متوسل شدهاند. عجبا كه هر روز از فاجعه خونبار غصب فلسطين بيشتر مىگذرد، سكوت و سازش سران كشورهاى اسلامى و طرح مماشات با اسرائيل غاصب بيشتر وحتى از تبليغ و شعار رهايى بيتالمقدس هم خبرى به گوش نمىرسد و اگر دولت و مردم كشورى همانند ايران كه خود نيز در حالت دفع تجاوز و جنگ و محاصره است، به پشتيبانى از مردم فلسطين برخاسته و فرياد مىزند، او را محكوم مىكنند و حتى از اينكه يك روز هم به نام قدس برگزار شود، وحشت نمودهاند. نكند كه اينان تصور كردهاند كه گذشت زمان، سيرت و صورت جنايتهاى اسرائيل و صهيونيزم را ديگرگون ساخته است و گرگهاى خون آشام صهيونيزم، از فكر تجاوز و غصب سرزمينهاى از نيل تا فرات دست برداشتهاند. مسئولين محترم كشور ايران و مردم ما و ملتهاى اسلامى از مبارزه با اين شجره خبيثه و ريشهكن كردن آن، دست نخواهند كشيد و به يارى خداوند تعالى از قطرات پراكنده پيروان اسلام و توان معنوى امت محمد -صلى اللَّه عليه و آله وسلم- و امكانات كشورهاى اسلامى بايد استفاده كرد و با تشكيل هستههاى مقاومت حزباللَّه در سراسر جهان اسرائيل را از گذشته جنايت بار خود پشيمان و سرزمينهاى غصب شده مسلمانان را از چنگال آنان خارج كرد. من همان گونه كه بارها و در سالهاى گذشته قبل و بعد از انقلاب هشدار دادهام، مجدداً خطر فراگيرى غده چركين و سرطانى صهيونيزم را در كالبد كشورهاى اسلامى گوشزد مىكنم و حمايت بيدريغ خود و ملت و دولت و مسئولين ايران را از تمامى مبارزات اسلامى ملتها و جوانان غيور و مسلمان در راه آزادى قدس، اعلام مىنمايم و از جوانان عزيز لبنان كه موجب سرافرازى امت اسلام در خوارى و ذلت جهانخواران گرديدهاند، تشكر مىكنم و براى موفقيت همه عزيزانى كه در داخل سرزمينهاى اشغالى و يا در كنار اين كشور غصب شده، با تكيه به سلاح ايمان و جهاد به اسرائيل و منافع آن ضربه مىزنند، دعا مىكنم و اطمينان مىدهم كه ملت ايران، شما را تنها نخواهد گذاشت. به خداى تعالى توكل كنيد و از قدرت معنوى مسلمانان بهره جوييد و با سلاح تقوا و جهاد و صبر و مقاومت بر دشمنان حمله بريد كه انْ تَنصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ اقدامَكُمْ.» (پيام برائت از مشركان به زائران بيت اللَّه الحرام، 6 مرداد 1366/1 ذى الحجه 1407)
و «بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پرثمرى است كه شكوفههاى آن بوى بهار وصل و طراوت يقين و حديث عشق مىدهد. بسيج، مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمنامى است كه پيروانش بر گلدستههاى رفيع آن، اذان شهادت و رشادت سر دادهاند. بسيج، ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاك اسلامى است كه تربيت يافتگان آن، نام و نشان در گمنامى و بىنشانى گرفتهاند. بسيج، لشكر مخلص خداست كه دفتر تشكيل آن را همه مجاهدان از اولين تا آخرين امضا نمودهاند. من همواره به خلوص و صفاى بسيجيان غبطه مىخورم و از خدا مىخواهم تا با بسيجيانم محشور گرداند، چرا كه در اين دنيا افتخارم اين است كه خود بسيجىام.
... بسيج بايد مثل گذشته و با قدرت و اطمينان خاطر به كار خود ادامه دهد. امروز يكى از ضروريترين تشكلها، بسيج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دينى و دانشجويان دانشگاهها بايد با تمام توان خود در مراكزشان از انقلاب و اسلام دفاع كنند و فرزندان بسيجىام در اين دو مركز، پاسدار اصول تغييرناپذير «نه شرقى و نه غربى» باشند. امروز دانشگاه و حوزه از هر محلى بيشتر به اتحاد و يگانگى احتياج دارند. فرزندان انقلاب به هيچ وجه نگذارند ايادى امریکا و شوروى در آن دو محل حساس نفوذ كنند. تنها با بسيج است كه اين مهم انجام مىپذيرد. مسائل اعتقادى بسيجيان به عهده اين 2 پايگاه علمى است. حوزه علميه و دانشگاه بايد چهارچوبهاى اصيل اسلام ناب محمدى را در اختيار تمامى اعضاى بسيج قرار دهند. بايد بسيجيان جهان اسلام در فكر ايجاد حكومت بزرگ اسلامى باشند و اين شدنى است، چرا كه بسيج تنها منحصر به ايران اسلامى نيست، بايد هستههاى مقاومت را در تمامى جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ايستاد.» (پيام به ملت و بسيجيان بمناسبت هفته بسيج، 2 آذر 1367)
و موارد متعدد ديگر...
يعني شما حضرات سينهچاك امام، -كه هرجا در توجيه شكستها و سوءتدبيرهاي خودتان كم ميآوريد، بلافاصله پشت نام امام سنگر گرفته و بي تدبيريها و ضعفهاي خود را به آن عزيز راحل منتسب مينماييد-، اين بيانات امام را هم مصداق همان «ماجراجويي ذليلانه» قلمداد ميكنيد؟
حال اين آموزههاي روشن امام را داشته باشيد تا نظري به مواضع فعلي حضرات مدعي اصلاحات -كه از يكسو همواره و براي كسب رأي خود و گفتار و كردار خود را ناجوانمردانه به امام وصل ميكنند و از سوي ديگر با زير پا نهادن صريح فرمايشات آن عزيز و اتخاذ مواضع بيگانهپسند، فرياد و سوت و كف اجانب و استكبار جهاني را در تقدير از خود بلند كردهاند-، داشته باشيم:
1- موسوي: سياست خارجي دولت افتضاح است.
كانديداي دهمين دوره انتخابات گفت: طي اين 4 سال اقتصاد كشور خراب، سياست خارجه افتضاح، تورم بالاي 25 درصد، اشتغال پايين و اتحاد مابين قوميتهاي ايراني در بدترين وضعيت قرار دارد...
2- صدآفرين وزارت خارجه اسرائيل براى رئيس ستاد موسوى
سایت رسمی وزارت خارجه رژیم صهیونیستی از سیاه نمایی رئیس کل ستاد ائتلاف اصلاح طلبان هیجان زده شد.
امینزاده در سخنرانی خود در بنیاد باران، فهرستی از هزار و یک سیاهی را که بر ایران در این سالها روا داشته شده، فهرست وار بیان کرده است. سخنان او عمق مصیبت ایران را نشان می دهد؛ انزوای کامل ایران، سرد شدن روابط با همسایگان، قرار گرفتن ایران در معرض بزرگترین بحران روابط خارجی، ماجراجویی، لطمه احمدینژاد به منافع ایران».
سایت وزارت خارجه اسرائیل در عین حال برای دفاع پیشاپیش از وي نوشت: همین امروز و فرداست که کیهان بنویسد دیدید شب انتخابات، این سایت صهیونیستها هم زیر نظر سردسته اول پارسی گوی صهیونیستها دارد احمدینژاد را میزند و حامی رقیبان او شده است؟ نه، تنها خواستیم بگوییم ببینید در ایران چه غلغله ای است که یکی از خودشان [!؟] هم چنین فاش گویی می کند.
3- «افتضاح» مشترک اصلاح طلبان و وزارت خارجه رژيم صهيونيستي!
وزارت خارجه رژیم صهیونیستی و نامزد حزب مشارکت، به طور تصادفی! حضور مقتدرانه و عزتمندانه رئیس جمهور اسلامی ایران در کنفرانس ضد نژادپرستی دوربان 2 (ژنو) را «افتضاح» خواندند. موسوی در جریان سفر به مشهد، مدعی شده بود «افتضاح سوئیس، نتیجه افراطی گری رئیس جمهور است.» همزمان سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی هم نوشت «کنفرانس دوربان 2، افتضاح و شکست سیاسی برای احمدینژاد بود». البته ناراحتی و خشم رژیم صهیونیستی قابل پیش بینی است اما آنچه جای تعجب است موضع اصلاح طلبان است.
4-...
حال كه سخن بدينجا رسيد، واجب است سخنان سيدالشهداي مظلوم انقلاب اسلامي را نيز در اين زمينه به گوش جان بشنويم. بازخواني فرمايشات شهيد بهشتي در خصوص معناي عزت و سياست خارجي عزتمندانه، بهويژه در نقد ميرحسين موسوي اهميتي مضاعف دارد، از آن رو كه وي با تأكيد بيشتر و پررنگتر از ديگران سعي در انتساب خود به امام و نيز به شهيد مظلوم بهشتي داشته و با بهرهبرداري سوء از همسويي و حضور فرزندان شهيد بهشتي در ستاد خود، ظالمانه قصد داشت تا محبوبيت و اعتبار آن شهيد مظلوم را نيز -همچون امام- به سود منافع زودگذر انتخاباتي هزينه نمايد:(4)
اينجاست كه لازم است حتماً كلام صريح آن «امت مظلوم» را در خصوص مفهوم سياست خارجي مكتبي نقل كنيم تا همگان بدانند كه قريب 3 دهه پس از شهادت مظلومانهی آن بزرگمرد، چه كسي به آرمانهاي آن شهيد استكبارستيز نزديكتر است؟ احمدينژادي كه چون خار در چشم استكبار است و با رفتار شجاعانهی خود خشم سردمداران استكبار را برانگيخته است يا مدعياني كه با اعمال و گفتار خود همواره لبخند رضايت و حمايت پليدترين دشمنان انقلاب اسلامي را بر لبانشان نشاندهاند؟
در واقع موسوي، كروبي و خاتمي نخستين كساني نيستند كه با ادعاي پوچ «منزوي شدن ايران در صحنهی دنيا»، سياست خارجي تهاجمي و فعالانهی نظام را مورد حمله و تخطئه قرار دادهاند، از همان ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي نيز ليبرالهاي محبوب حضرات و اسلاف فعلي همين تجديدنظرطلبان و چپهاي استحاله شده و «چپ زده!» و مدعيان دروغين خط امام -يا به تعبير حضرت امام «مغرضان»- مكرراً از اينكه سازشناپذيري نظام با استكبار جهاني سبب بياعتباري كشور در عرصه بينالمللي شده، ميناليدند و هم از آن رو بود كه سيدالشهداي انقلاب اسلامي، آيتالله بهشتي در رد اين شبهات فرياد برآوردند.
اينجا بدون هيچ توضيحي دو فراز از سخنان شهيد بهشتي را در اين زمينه عيناً ذكر و قضاوت را به خوانندگان فهيم ميسپاريم:
آن شهيد فرزانه اوايل شهريور 1359 و كوتاه مدتي قبل از آغاز جنگ تحميلي، طي سخنراني محكم و پرمحتوايي (كه حقير متن صوتي آن را در اختيار دارم) موضوعات مهمي را در خصوص مسائل روز و نيز بزرگداشت اولين سالگرد شهادت مجاهد نستوه، حاج مهدي عراقي بيان داشته و از جمله در جايي راجع به مهمترين معيار انتخاب نخستوزير (كه اصليترين بحث روز محسوب مي گرديد) چنين ميفرمايند:
«ما [در حزب جمهوري اسلامي] در مورد انتخاب اولين نخستوزير به وسيلهی مجلس در جمهوري اسلامي هميشه روي همين [نكته] تأكيد كرديم، كه انتخاب كنيد نخست وزيرتان را، وزيرتان را و ساير مسئولانتان را بر اساس اولين معيار: صداقت!
[صداقت يعني] وقتي ميگويي اسلام، درست و حسابي اسلام را به تمامه قبول داشته باشي، چون اولين جايي كه بايد صداقت يك انسان در جمهوري اسلامي آزمايش شود، اينجاست. كافي نيست كه من بيايم گزارشي را براي شما صادقانه بگويم، اين خيلي خوبه اما كافي نيست. اول بايد مشخص شود كه وقتي من ميگويم «من بهراستي خواهان جمهوري اسلامي هستم» آيا اسلام را بهعنوان دين و مكتب حاكم بر تمام نظام و مقررات جمهوريامان قبول دارم يا قبول ندارم، آيا اصول زيربنايي و همچنين مباني ضروري در فروع دين را و در احكام را در رابطه با مكتب ميپذيرم و دنبال ميكنم يا اگر يك جايي گفتند يك آدم متجاوز به حدودالله را حدش زدند، آنوقت فوري غُرغُرم بلند ميشود به اينكه: «اي آقا! از اين كارها نكنيد، در امریکا بدشان ميآيد از ما!»
نفهميدم!؟ ما انقلاب كرديم كه تازه دوباره شروع كنيم به ساز امریکا برقصيم، اينبار جور ديگه؟!
قرار بر اينه؟
كدام قرار ماست؟
قرار بر اين است كه در نظام جمهوري اسلامي روي موازين اسلام حركت كنيم ولو در امریکا بدمان را بگويند، يا نه اينجا از موازين اسلام تخلف كنيم تا در امریکا بهمان باركالله بگويند؟
كدام يكي؟
مگر قرار نبود ما از زير سيطره به كل خلاص شويم؟ اينكه خودش سيطره است!
اصولاً در بحثهاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي جمهوري اسلامي ما بايد اولين چيزي كه مطرح ميكنيم اين باشد كه حكم اسلام و قرآن، كتاب و سنت، عترت دربارهی يك حادثه و واقعه چيست، اول بايد جوياي اين باشيم، بعد بايد اين حكم را در زماني و شرايطي و با كيفيتي اجرا كنيم كه براي خودمانيها، همين مردم خود ما [و نه اجانب و غربيها!] جاذبه داشته باشد.»
چند ماه بعد نيز آن شهيد مظلوم و يگانهی دوران كه گويا بسيار از شبهات روشنفكرنمايان (اسلاف همين تجديدنظرطلبان فعلي و ضمناً حاميان كنوني نامزد اصلاحطلبان و مخالفان احمدينژاد!) ناراضي بودند، مجدداً در سخنراني پيش از خطبه هاي نماز جمعهی تهران در 13 دي 1359 باز هم به همين نكته اشاره و اينگونه به گلايه از نق زدنهاي بي محتواي ليبرالها و خودباختگان غرب پرداخته و فرمودند:
«يه عدهاي دائماً سرشان فقط توي اين روزنامهها و مجلهها و گزارشهاي صهيونيستي و امپرياليستي دنياست و مدام نشستهاند و ميگويند كه اي واي! دارند آبروي انقلاب ما را ميبرند!
مگر ما از اينها [استكبار جهاني] جز اين هم ميشد توقع داشته باشيم؟
به شما قول ميدهم فقط در يك حالت اينها به شما باركالله خواهند گفت و آن، وقتي است كه دومرتبه، به شكل تازهاي راه بازگشت امپرياليسم و صهيونيسم را به كشورعزيزتان باز كنيد، به آنها بگوييد: بفرماييد! خيرمقدم!
در آن حالت تمام دستگاههاي تبليغاتي درباره همه مردم ما به ستايش و ثناگويي خواهند پرداخت والا تا وقتي كه ملت ما در برابر اين ستمگران چپاولگر دنيا ايستادگي ميكند، خوب آنها بايد هم فحش بدهند.
هيچوقت ما آبروي انقلاب را نبايد در نوشتههاي روزنامهها و مجلههاي صهيونيستي و سروصداهاي راديوها و تلويزيونهاي امپرياليستي بنگريم! [بلكه بايد] ببينيم ملتهاي محروم دنيا نسبت به اين انقلاب چگونه نگاه ميكنند. اطلاعاتي كه از اطراف ميرسد، قاطعانه نشان ميدهد كه ملتهاي محروم دنيا همين حالا، امام خميني را رهبر مستضعفان مي دانند...»
آيا همان شهيد مظلوم و امریکاستيز نبود كه با تأسي از رهنمود قرآني «قل موتوا بغيظكم...»، با شجاعت تمام فرياد زد:
«اي امریکا! از ما عصباني باش و از اين عصبانيت بمير!»
آيا اين فرياد نيز از نظر شما مغزهاي متفكر! دشمن تراشي و ماجراجويي و تنش زايي بود؟
مدعياني كه امروز با گرفتن ژست روشنفكري و نيز ادعاي ميراث داري –آنهم ميراث داري انحصاري!- شهيد بهشتي، در صدد تخطئه دولت اصولگراي نهم و سياست خارجي عزت آفرين رئيسجمهور محبوب برآمدهاند، آيا نبايد نسبت خود را با اين بيانات روشن آن شهيد مظلوم روشن و شفاف نمايند؟ آيا تلاش حضرات براي بهرهبرداري از انتساب سوابق 30 سال قبل! خود با شهيد بهشتي در عين وجود اين فاصله عظيم ميان اعمال و رفتار كنوني حضرات با سيرهی آن شهيد مظلوم، مصداق ديگري از ظلم و جفاي مضاعف بر سيدالشهداي مظلوم انقلاب نيست؟
به عقيدهی اين حقير اگر قرار باشد كسي بر مظلوميت بهشتي بگريد، بايد بر مظلوميتهاي مضاعف آن دانشمند شهيد در همين ايام و اوضاع كنوني و آنهم از جانب مدعيان ميراث داري و ميراث خواري انحصاري آن شهيد بگريد، نه بر جفاها و ستمهاي رفته بر آن يار امام در سالهاي پرتنش 58 تا 60.
و كلام آخر آنكه با توجه به تفاصيل فوق و نيز عنايت به آن آموزهی طلايي و جاودانهی امام راحلمان (همان امامي كه موسوي و اطرافيانش بيشترين تلاش غيرمنصفانه را براي بهرهبرداري از سابقهی همراهي قبلي خود با آن عزيز راحل داشته اما در عملكرد فعلي مكرراً آرمانهاي روشن امام را لگدمال کردهاند!) مبني بر اينكه «آن روز كه دشمن از ما تعريف كند، بايد عزا بگيريم!»، جا دارد موسوي را نيز همچون دوست عزيز و برادر افتخارآفرين وي!، خاتمي (و نيز كروبي و هركس ديگري كه مدعي انزواي ايران به دليل سياست خارجي دولت نهم ميباشد!) خطاب قرار داده و از ايشان درخواست نماييم كه:
آقاي موسوي! لطفاً شما هم عزا بگيريد!
فاعتبروا يا اولي الابصار
اللهماجعل عواقب امورنا خيرا
پینوشتها:
1- تا جايي كه بنده بررسي كردم علاوه بر رجانيوز حدود 30 منبع ديگر! (اعم از پايگاههاي خبري اصولگرا يا وبلاگهاي دوستان همفكر) به اين يادداشت به اصطلاح لينك داده يا متن آن را عيناً منتشر نمودند و اين نبود مگر از توفيق الهي و از بركت انفاس قدسي و نام مبارك حضرت امام و شهيد مظلوم بهشتي.
2- همينجا لازم است ضمن تشكر از نظردهندگاني كه از يادداشت حقير حمايت كردند، به آن عزيزاني كه از آن يادداشت رنجيدگي پيدا كرده و نظرات مخالف -و بعضاً توهينآميز!- ارسال نمودند! تذكر دهم كه مقالهی حقير چيزي نبود جز تكرار سخنان امام و با چند استدلال مستند به عين فرمايشات امام، ادعاي خود در خصوص مغايرت اظهارات خاتمي با اصول مسلم انقلاب اسلامي را اثبات نموديم.
حال اگر شما نيز گمان مي كنيد كه مدعيات آن مقاله قابل خدشه است، راه آن نثار توهين و متلك نيست، بلكه شما نيز مي توانيد و بايد با همين شيوه و با استدلال منطقي و مخصوصاً با اشاره به فرمايشات امام، مدعاي خود را اثبات و مطالب يادداشت حقير را رد نماييد والا نيش و طعنه بدون دليل نه هزينهاي دارد و نه فايدهاي، جز اينكه دليل ديگري است بر استحكام مطالب مطرح شده در مقالهی و نيز كم ظرفيتي و نداشتن سعهی صدر شما عزيزان در برخورد با نظرات مخالف.
3- در همین زمینه میتوان به آیه 149 ـ 118 و 119 آل عمران، 51 سوره مائده هم مراجعه كرد.
4- همينجا و با تأسف فراوان ناگزيرم به اين نكتهی تلخ اشاره نمايم كه مواضع تأسفبار اخير عليرضا بهشتي، مدير و گردانندهی روزنامهی كلمهی سبز و از اعضاي اصلي ستاد ميرحسين موسوي در تأیيد و حمايت از اغتشاش و آشوبگري و نيز حمايت تلويحي از تمرد وقيحانه موسوي از بيانات صريح رهبر معظم انقلاب (كه در خطبه هاي نماز جمعه حماسي اخير نامزدها را به پيگيري امور از مجاري قانون فراخوانده و از اردوكشي خياباني منع نمودند) و خلاصه رضايت وي در خصوص بي اعتنايي به مقام ولايت فقيه نشانگر آن است كه اين فرد به شدت از راه روشن و خط نوراني پدر بزرگوار و مظلوم خود به دور افتاده است كه اينهم مصداق ديگري از مظلوميتهاي جديد آن شهيد فرزانه و «امت مظلوم» ميباشد.
آقاي عليرضا بهشتي گويا از ياد برده است كه پدر بزرگوار ايشان -كه وي در ايام اخير ناجوانمردانه آبرو و اعتبار ميراث برده از نام و ياد آن شهيد بزرگوار را با حاتم بخشي از كيسهی خليفه به پاي منافع زودگذر جناحي و به سود منويات موسوي خرج كرد-، در راه تثبيت همان ولايت فقيهي شهيد شد كه امروز وي در كمال بي لطفي در برابر فرمان صريح ايشان موضع مخالف ميگيرد و از محكوم كردن بي قانوني و دهن كجي نامزد شكست خوردهی و ناكام خود به فرامين ولي فقيه طفره ميرود.
و نيز از ياد برده است كه پدر مظلوم وي به دست همان كساني شهيد شد كه امروز با تمام توان و قوا به حمايت از جرياني كه وي يكي از گردانندگان آن ميباشد، مي پردازند!
